فهرست مطالب

زنان مامائی و نازائی ایران - سال دوازدهم شماره 4 (زمستان 1388)

مجله زنان مامائی و نازائی ایران
سال دوازدهم شماره 4 (زمستان 1388)

  • تاریخ انتشار: 1388/09/01
  • تعداد عناوین: 8
|
  • ملیحه عرب، صغری ربیعی، شمسی پیله وری صفحه 1
    مقدمه
    خونریزی سه ماهه سوم به علت جدا شدن زودرس جفت در 5/0تا 1 درصد بارداری های اتفاق می افتد و عامل 10تا 15 درصد موارد مرگ و میر جنینی و مادری حول و حوش زایمان است. علت آن در اکثر موارد ناشناخته است. یکی از عواملی که به عنوان عامل خطر جدا شدن زودرس جفت مطرح می باشد هموسیستئین بالای خون است. هدف این بررسی مقایسه سطح هموسیستئین زنان مبتلا به جداشدن زودرس جفت با گروه شاهد آن هاست.
    روش کار
    این مطالعه مورد شاهدی، بر روی 52 نفر زنان باردار سه ماهه سوم که بر مبنای علایم بالینی و مشاهده جفت، تشخیص جدا شدن زودرس جفت داشتند (گروه مورد) و 52 نفر زن باردار بدون مساله طبی (گروه شاهد) انجام شده است. هموسیستئین خون به دنبال هشت ساعت ناشتایی در دو گروه با کیت ELA Axis R Homocystein ساخت شرکت IBL در آزمایشگاه مشترک اندازه گیری و مقایسه گردید. تجزیه و تحلیل داده ها با آزمون های آماری t و مجذور کای انجام شد.
    یافته ها
    دو گروه از نظر سن، تعداد حاملگی و تعداد زایمان اختلاف معنی داری نداشتند. میانگین سطح هموسیستئین در گروه مورد 7/2± 8/6 و در گروه شاهد 2/2± 5/5 میکرومول در لیتر بود که اختلاف این دو مقدار معنی دار بود (013/0=p).
    نتیجه گیری
    میانگین هموسیستئین گروه جداشدن زودرس جفت بیش تر از گروه شاهد بوده است. این مساله می تواند در تحقیقات آینده کاربرد روش های مختلف از جمله اسیدفولیک را در کاهش سطح هموسیستئین و جداشدن زودرس جفت از نظر بالینی مطرح نماید.
    کلیدواژگان: سه ماهه سوم بارداری، اسید فولیک، بیماری های جفت، هیپرهموسیستئینمی
  • معصومه کردی، سمانه روحانی مشهدی، علیرضا فدایی، حبیب الله اسماعیلی صفحه 7
    مقدمه
    درد زایمان یکی از شدید ترین دردهایی است که زن در طول زندگی تحمل می کند. به علت اثرات نامطلوب درد شدید زایمان برای مادر و جنین تلاش برای تسکین درد امری ضروری است. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر فشار روی نقطه 6 طحالی بر شدت درد مرحله اول زایمان انجام گرفت.
    روش کار
    در یک کارآزمایی بالینی سه گروهه یک سوکور 102 زن باردار کم خطر با سن حاملگی 42-38 هفته به طور تصادفی به سه گروه فشار، لمس و مراقبت معمول تقسیم شدند. از اتساع 4-3 سانتی متر دهانه رحم به مدت 30 دقیقه در طول هر انقباض رحم در گروه فشار، فشار دو طرفه روی نقطه 6 طحالی و در گروه لمس این نقطه فقط لمس شد. در گروه مراقبت معمول فقط مراقبت های معمول زایشگاه انجام گرفت. شدت درد زایمان با استفاده از مقیاس تطابق دیداری درد بلافاصله، 30، 60، 90 و 120 دقیقه بعد از مداخله در سه گروه سنجیده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آزمون های آنالیز یک طرفه واریانس، کروسکال والیس، مجذور کای انجام گرفت.
    یافته ها
    میانگین شدت درد کلی زایمان بعد از مداخله در سه گروه اختلاف آماری معنی دار داشت (03/0=p). هم چنین میانگین نمره شدت درد زایمان 90 دقیقه و 120 دقیقه بعد از مداخله در گروه فشار روی نقطه 6 طحالی نسبت به گروه لمس و مراقبت معمول کم تر بود که از نظر آماری معنی دار بود (01/0=p). اما بین گروه لمس و مراقبت معمول تفاوت معنی دار آماری وجود نداشت.
    نتیجه گیری
    براساس نتایج مطالعه حاضر فشار نقطه 6 طحالی شدت درد مرحله اول زایمان را کاهش می دهد، بدون آن که برای مادر و جنین زیان آور باشد و می تواند به عنوان یک روش آسان، ارزان و غیر تهاجمی برای کاهش درد زایمان مورد استفاده قرار گیرد.
    کلیدواژگان: درد زایمان، طب فشاری، مرحله اول زایمان، نقطه 6 طحالی
  • زهرا شجاعیان، ربابه صادقیان هرات، زهرا نگهبان صفحه 13
    مقدمه
    خونریزی، عفونت و افزایش فشار خون از مهم ترین علل مرگ و میر مادران باردار در دوران بارداری است. تحقیقات اخیر نشان داده قبل از بروز پره اکلامپسی یک رشته اختلالات عروقی، انعقادی و متابولیک در زن باردار اتفاق می افتد. هدف از پژوهش حاضر بررسی ارزش پیشگویی کننده افزایش هموگلوبین و هماتوکریت در سه ماهه دوم بارداری با بروز پره اکلامپسی در مراحل بعدی بارداری است.
    روش کار
    در یک مطالعه توصیفی و تحلیلی، 60 زن باردار مراجعه کننده به بیمارستان قائم (عج) در سال 1386که واجد مشخصات واحد پژوهش بودند، در دو گروه قرار گرفتند. از این میان، 30 نفر از زنانی که طبق تشخیص متخصص زنان و آزمایشات انجام شده مبتلا به پره اکلامپسی بودند در گروه پره اکلامپسی و 30 نفر که دارای فشار خون نرمال بودند درگروه بدون پره اکلامپسی قرار گرفته و پرسشنامه های مشخصات دموگرافیک و حاملگی را تکمیل می نمودند. سپس بر اساس آزمایشات انجام شده در دوران بارداری میزان هموگلوبین و هماتوکریت و مشخصات پره اکلامپسی و زایمان بر اساس مشخصات موجود در پرونده بیمار ثبت می گردید. بعد از گردآوری داده ها تجزیه و تحلیل آماری با نرم افزار SPSS و با استفاده از آزمون های من ویتنی، مجذور کای و t مستقل انجام شد.
    یافته ها
    دو گروه از نظر میزان هموگلوبین و هماتوکریت در سه ماهه دوم بارداری تفاوت آماری معنی داری داشتند (002/0> p)، به نحوی که میانگین میزان هموگلوبین در گروه پره اکلامپسی 1/1±3/13 و در گروه بدون پره اکلامپسی 3/1±2/12 بود. میزان هموگلوبین 5/12 گرم در دسی لیتر و بالاتر، از حساسیت 4/72% و ویژگی 1/57% و میزان هماتوکریت 37 درصد و بالاتر، از حساسیت 5/65% و ویژگی 9/61% در تشخیص پره اکلامپسی برخوردار بود.
    نتیجه گیری
    طبق نتایج این پژوهش افزایش میزان هموگلوبین و هماتوکریت در سه ماهه دوم بارداری با شیوع بالاتر پره اکلامپسی همراه بود. از این رو مطالعات گسترده تر و دقیق تر با در نظر گرفتن سایر فاکتورهای پیشگویی کننده و انجام مطالعات آینده نگر در این دوران در کلینیک های مراقبت های دوران بارداری توصیه می شود.
    کلیدواژگان: پره اکلامپسی، بارداری، هموگلوبین، هماتوکریت
  • عطیه منصوری، مریم کاظمی، سهیلا میلانی، محمد تقی شا کری، لیلا پور علی صفحه 19
    مقدمه
    یکی از روش های متداول القای بی دردی زایمان، استفاده از بی حسی اپیدورال با بی حس کننده های موضعی می باشد که استفاده از آن ها به تنهایی ممکن است منجر به اختلال حرکتی، طولانی شدن مرحله دوم زایمان و افزایش نیاز به وسایل کمکی برای زایمان گردد. بنابراین افزودن اپیویید به بی حس کننده های موضعی می تواند منجر به بی دردی مطلوبی شود.
    روش کار
    در این مطالعه به مقایسه دو روش القای بی دردی اپیدورال با بوپی واکایین و یا استفاده از بوپی واکایین همراه با فنتانیل در 32 زن با حاملگی اول کاندید زایمان طبیعی در بیمارستان ام البنین (س) پرداخته ایم. در گروه اول بی دردی توسط 15 سی سی بوپی واکایین 1/0% و در گروه دوم بی دردی توسط 15 سی سی بوپی واکایین 1/0% به همراه 50 میکروگرم فنتانیل انجام گرفت. ارزیابی درد با استفاده از معیارهای کلامی در هر 10 دقیقه تا زمان وضع حمل انجام گرفت و ارزیابی وضعیت حرکتی با امتیازدهی Bromage صورت گرفت.
    یافته ها
    مشخصات دموگرافیک شامل سن، شاخص توده بدنی، سن بارداری، وضعیت تحصیلی و نیز معاینات مامایی و پیشرفت زایمان در دوگروه مشابه بودند. سنجش های درد حاکی از وجود بی دردی بهتر در طی مراحل زایمان در گروه دوم بود و معیار کلامی درد بعد از القای بی دردی به طور معنی داری در گروه دوم پایین تر بود، در حالی که وضعیت حرکتی در هر دو گروه بدون تغییر ماند. شایع ترین عارضه جانبی خارش بود که به طور معنی داری در گروه دوم بیش تر بود.
    نتیجه گیری
    استفاده توام از بوپی واکایین و فنتانیل به صورت اپیدورال موجب القای بی دردی مطلوبی نسبت به بوپی واکایین به تنهایی در حین زایمان طبیعی می شود.
    کلیدواژگان: بی دردی اپیدورال، زایمان، بوپی واکایین، فنتانیل
  • لوییز امانتی، مه لقا علامی، شعله شکرابی، حمید حقانی، فاطمه رمضان زاده صفحه 25
    مقدمه
    عوامل گوناگون فردی، اجتماعی، اقتصادی و نیز تفکرات غیر منطقی نسبت به داشتن فرزند ممکن است بر کیفیت زندگی زنان نابارور تاثیر منفی داشته باشند. هدف از این مطالعه تعیین کیفیت زندگی و عوامل مرتبط با آن در زنان نابارور مراجعه کننده به مرکز تحقیقات بهداشت باروری ولیعصر تهران بود.
    روش کار
    تعداد 147 نفر از زنان نابارور مراجعه کننده به مرکز تحقیقات بهداشت باروری ولیعصر(عج) وابسته به دانشگاه علوم پزشکی تهران در این مطالعه مقطعی مورد بررسی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از پرسشنامه های مشخصات دموگرافیک، کیفیت زندگی مختص ناباروری و تفکرات غیر منطقی در مورد داشتن فرزند جمع آوری شد.
    یافته ها
    در این مطالعه 3/48% از زنان مراجعه کننده کیفیت زندگی خوب، 1/36% متوسط، 6/15% کیفیت زندگی ضعیف داشتند. میانگین و انحراف معیار نمره کیفیت زندگی 83/0± 62/1 بود. یافته ها نشان داد بین کیفیت زندگی و میزان فشار اطرافیان برای بچه دارشدن (001/0 =p)، شدت تمایل به داشتن فرزند (001/0 >p)، فشار هزینه درمان ناباروری (001/0 >p)، ارزیابی فرد از وضعیت اقتصادی خانواده (001/0 = p) و تفکرات غیر منطقی نسبت به داشتن فرزند (001/0 >p) ارتباط معنی دار آماری وجود داشت.
    نتیجه گیری
    در این مطالعه کیفیت زندگی زنان نابارور تحت تاثیر تفکرات غیر منطقی درخصوص داشتن فرزند و فشار هزینه درمان ناباروری و میزان فشار اطرافیان برای بچه دارشدن بود. شناسایی این گروه ها که اختلال بیش تری در کیفیت زندگیشان دارند، امکان فراهم نمودن مشاوره مناسب برای این افراد را فراهم می کند. حمایت و مشاوره دقیق زنان نابارور برای بهبود کیفیت زندگی آنان ضروری به نظر می رسد. پیشنهاد می شود کیفیت زندگی زنان نابارور با زنان بارور مقایسه شود.
    کلیدواژگان: ناباروری، کیفیت زندگی، زنان، عوامل مؤثر
  • ناهید سهرابی، مریم کاشانیان، الهه رفیعی خشنود صفحه 33
    مقدمه
    سندرم HELLP یکی از عوارض شدید پره اکلامپسی است که با عوارض جدی مادری و جنینی همراه است. هدف از مطالعه حاضر، بررسی شیوع سندرم HELLP و عوارض مادری و نوزادی آن و نیز ریسک فاکتورهای آن در دو نژاد ایرانی و افغانی می باشد.
    روش کار
    مطالعه به صورت گذشته نگر بر روی 46628 پرونده زایمانی که طی مدت 5 سال در مرکز شهیداکبرآبادی زایمان کرده بودند صورت گرفت. از این تعداد 1811 مورد (88/3%) مبتلا به پره اکلامپسی بودند. 1380 پرونده که اطلاعات آن ها به طور کامل درج شده بود، مورد ارزیابی نهایی قرار گرفت. از این تعداد 1196 نفر ایرانی و 184 نفر (33/13%) افغانی بودند. برای مقایسه بیماران مبتلا، آن ها به دو گروه با و بدون سندرم HELLP تقسیم شده و مورد مقایسه قرار گرفتند. گروه مبتلا به سندرم HELLP (گروه مورد)، شامل 164 نفر (9/11%) بودند که 35/0% کل بیماران زایمان کرده را تشکیل می دادند و گروه بدون سندرم HELLP (گروه کنترل) مشتمل بر 1216 نفر بودند.
    یافته ها
    میانگین پلاکت در گروه مورد 4/20 ± 3/81 هزار در میلی متر مکعب و در گروه کنترل 9/55±1/198 در میلی متر مکعب بود (001/0>p). میانگین پروتئینوری در گروه مورد 9/0±26/3 و در گروه کنترل 25/1±53/2 گرم بود (001/0>p). میانگین سن بارداری در زمان ختم حاملگی گروه مورد 21/4± 85/33 و در گروه کنترل 43/3±9/35 هفته بود (002/0=p). از نظر سن مادر، تعداد زایمان، میزان سزارین، میزان فشار سیستولیک و دیاستولیک و بیلی روبین در دو گروه تفاوت معنی دار نبود. میزان مرگ نوزاد 72 نفر (44%) در مقابل 170 نفر (14%) (001/0=p)، عوارض جنین 116 مورد (71%) در مقابل 389 مورد (32%)، (003/0=p) و علایم خطر مادری 116 نفر (71%) در برابر 389 نفر (32%) (002/0=p) در گروه مورد بیش تر از گروه کنترل بود. از نظر شیوع سندرم HELLP در دو گروه ایرانی و افغانی تفاوت معنی دار وجود نداشت، ولی در گروه مورد میزان مرگ نوزادان و عوارض جنینی در زنان ایرانی بیش تر از زنان افغانی بود. نیز در گروه شاهد عوارض فوق در گروه ایرانی بیش تر از گروه افغانی بود.
    نتیجه گیری
    افغانی یا ایرانی بودن بر روی شیوع سندرم HELLP تاثیر ندارد ولی میزان دفع پروتئین بیش تر و سن حاملگی پایین تر در زمان ظهور پره اکلامپسی و وجود علایم تاری دید، درد اپیگاستر و سردرد از عوامل خطر برای سندرم HELLP می باشند.
    کلیدواژگان: افغانی، ایرانی، پروتیینوری، پره اکلامپسی، پلاکت، سندرم HELLP
  • منصوره عزیززاده فروزی، سکینه محمدعلیزاده، ژیلا سلطان احمدی، زهرا غضنفری صفحه 39
    مقدمه
    دوره پس از زایمان به عنوان یک دوران آسیب پذیر و تنش زا در زنان با فرهنگ های متفاوت متصور شده است و با تغییرات اجتماعی و فردی چشم گیری برای مادر توام می باشد. مادران در این دوران با بسیاری از مشکلات و نگرانی های جدید روبرو می شوند.
    روش کار
    در این مطالعه توصیفی مقطعی، عوامل تنش زای پس از زایمان از دیدگاه مادران مورد بررسی قرار گرفت. جامعه پژوهش مطالعه حاضر مادران مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر کرمان بوده و حجم نمونه بر اساس مطالعه مقدماتی 400 نفر برآورد گردید. نمونه گیری به صورت غیر احتمالی از مراکز بهداشتی درمانی انجام پذیرفت. در این پژوهش جهت گردآوری اطلاعات از پرسشنامه ای که شامل دو بخش بوده و روایی و پایایی مناسب را کسب کرده بود، استفاده شد. داده ها با استفاده از شاخص های مرکزی، پراکندکی، ضریب همبستگی پیرسون، آزمون های t و آنالیز واریانس یک طرفه مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج نشان داد 5/47% مادران در گروه سنی 25-21 سال قرار داشتند و بیش ترین میانگین نمره استرسورهای مربوط به مادر (11/3) به موارد بزرگی پستان ها پس از زایمان و خون ریزی پس از زایمان و در مورد استرسورهای مربوط به کودک بیش ترین میانگین نمره (30/3) به مورد عوض کردن کهنه و پوشک، و در مورد استرسورهای مربوط به حمایت اجتماعی بیش ترین میانگین نمره به مورد عقاید متفاوت فامیل در مورد مراقبت نوزاد تعلق گرفت (20/3). ارتباط معنی داری در مقایسه نمره کل استرسورها و سه حیطه آن و برحسب ویژگی های فردی مشاهد نگردید.
    نتیجه گیری
    نظر به این که عوامل تنش زای مشخص شده از سوی مادران به سادگی از طریق آموزش های قبل از زایمان برطرف می گردد، لازم است که مراقبین بهداشتی با اقدام به برگزاری کلاس های آموزشی و یا آموزش هنگام ترخیص از بیمارستان از نگرانی های مادران کاسته و در نتیجه از عوامل تنش زای پس از زایمان بکاهند.
    کلیدواژگان: عوامل تنش زا، دوره پس از زایمان، وضعیت روحی، وضعیت روانی
  • زهره یوسفی، شهره سعید، سید عباس طباطبایی صفحه 47
    مقدمه
    بیماری ترفوبلاستیک حاملگی معمولا در سنین باروری دیده می شود. بروز این بیماری درخانم های بعد از سن یائسگی نادر است. به همین دلیل این مورد معرفی می شود.
    معرفی بیمار: خانم 60 ساله ای است که با شکایت خونریزی و توده واژینال به بیمارستان قائم (عج) دانشگاه علوم پزشکی مشهد مراجعه نموده و بعد از نمونه برداری از توده مزبور، بر اساس آسیب شناسی متاستاز کوریوکارسینوم تشخیص داده شد. بررسی جهت تعیین و ارزیابی وسعت درگیری بیماری انجام شد و در نهایت تشخیص کوریوکارسینوم مرحله IIIc داده شد. لذا بیمار تحت شیمی درمانی با رژیم EMA-CO (اتوپوزاید، متوترکسات، اکتینومایسین، سیکلوفسفاماید، وین کرسیتین) قرار گرفته و بعد از 7 دوره درمان بهبودی کامل یافت.
    نتیجه گیری
    هدف از گزارش این مورد توجه بیش تر به امکان وجود بیماری های تروفوبلاستیک حاملگی در سنین مختلف و با تابلوهای متفاوت است.
    کلیدواژگان: بیماری تروفوبلاستیک حاملگی، یائسگی، شیمی درمانی، کوریوکارسینوم، متاستاز ریوی، توده واژینال
|
  • Malihe Arab, Soghra Rabiee, Shamsipilehvari Page 1
    Introduction
    Third-trimester vaginal bleeding due to placental abruption occurs in 0.5-1% of pregnancies and is associated with 10-15% of maternal and perinatal mortality and morbidity. The etiology is unknown in most cases. Hyperhomocysteinemia is recognized as one of the independent risk factors of placental abruption. The objective of this study is to comparably measure the serum homocysteine in abruption group and normal control subjects.
    Methods
    This case-control study is performed on 52 third- trimester pregnant women with clinical findings of abruption confirmed by after-delivery placental observation (case group) and 52 control subjects who had normal pregnancies. Samplings were done following an 8 hours of fasting. Serum homocysteine was measured with Axis R homocystein ELA kits manufactured by IBL company. Data were analyzed by chi-square and t-test.
    Results
    It was revealed that measures like age, number of pregnancies and deliveries did not show a statistically significant difference between two groups. Mean concentration of homocysteine in abruption and control groups were 6.8±2.7 and 5.5±2.2 μmol/L, respectively (p=0.013).
    Conclusion
    Mean serum homocystein of abruption group was higher than that of controls’. This finding may light up brand ideas for future clinical trials about reducing the serum homocysteine level and therefore, reduction of placental abruption.
  • Masoumeh Kordi, Samaneh Rohani Mashadi, Alireza Fadaee, Habibollah Esmaili Page 7
    Introduction
    Labor pain is one of the most severe types of pain women experience during their lives. Due to the negative effects of severe labor pain on mother and fetus, attempt to relieve mother’s pain is of considerable necessity. The purpose of this study was to determine the effects of applying SP6 acupressure on labor pain.
    Methods
    In a single-blinded randomized clinical trial study, 102 low- risk pregnant women, with gestational age of 38-42 weeks were enrolled at 17 Shahrivar Hospital in Mashhad between 2005-2006. They were randomly subjected to acupressure, palpation and ordinary care groups. For first group, acupressure was applied at the SP6 acupoint to both sides during each uterine contraction and when cervical dilation reached to 3-4cm. In the palpitation group, the SP6 acupoint was just touched. This technique was applied in both groups for a 30-minute period. In the routine care group, just the ordinary delivery care was given. Using Visual Analog Scale, the intensity of labor pain was measured immediately after intervention. Measurement was followed at 30, 60, 90 and 120 minutes after intervention. Intensity of labor pain was compared within groups using ANOVA, Kruskal-Wallis and Chi-square tests.
    Results
    The mean intensity of total labor pain had statistically significant difference between three groups (p=0.03). Also the mean intensity of labor pain at 90 and 120 minutes of after- intervention period in the SP6 acupressure group was significantly lower than the palpation and routine care groups (p=0.01). There was no statistically significant difference between the palpation and routine care group.
    Conclusion
    The study showed that SP6 acupressure decreases the intensity of first stage labor pain without maternal and fetal injuries of any nature and can be used as feasible, inexpensive, non-invasive method for labor pain relief.
  • Zahra Shojaeian, Robabeh Sadeghian Harat, Zahra Negahban Page 13
    Introduction
    Preclampsia is the most common cause of mortality among pregnant women. Recent researches show homodynamic, coagulation and metabolic abnormalities prior to the onset of preeclampsia. The aim of this research is to evaluate predictive values of increased levels of hemoglobin and hematocrit in second trimester and occurrence of preeclampsia.
    Methods
    In this prospective study, 60 pregnant women who referred to Ghaem hospital during 2007 were divided into two groups; 30 pregnant women in peeclampsia group whom were diagnosed as preeclampsia and 30 normal pregnant women who had normal blood pressure. Both answered demographic and pregnancy characteristic questionnaires. Hemoglobin, hematocrit, preeclampsia indicators and delivery characteristics were recorded and data were analyzed by Mann-Whitney U, Chi square and independent t-test using SPSS.
    Results
    There were significant differences between two groups in their hemoglobin and hematocrit concentrations in second trimester (p<0/002). The mean of hemoglobin in preeclampsia group was 13/3±1/1, whereas in normal group it was 12/2±1/3 g/dl. Hemoglobin level of more than 12/5 g/dl represented the 72/4% of sensitivity and 57/1% of specificity in prediction of preeclampsia. Hematocrit of more than 37% had sensitivity of 65/5% and specificity of 61/9% in that prediction.
    Conclusion
    Increased levels of hemoglobin and hematocrit concentration in the second trimester were associated with higher incidence of preeclampsia. Therefore, further comprehensive and precise studies considering other predicting factors along with prospective researches in prenatal clinics are recommended.
  • Ateie Mansouri, Maryam Kazemi, Soheila Milani, Mohammad Taghi Shakeri, Leila Pourali Page 19
    Introduction
    Epidural analgesia is a popular technique for pain relief of labor but using local anesthetic agents solitarily may produce motor block or be associated with a prolonged second phase and increased incidence of instrumental delivery. Thus, adding an opioid to local anesthetic solutions may provide effective and perfect analgesia.
    Methods
    This study is designed to compare epidural bupivacaine and a combination of epidural fentanyl and bupivacaine in induction of painless delivery among pregnant women who were subjected to normal vaginal delivery at Omul-Banin hospital’s maternity ward between 2007-2008. Our patients in this study divided into two groups. In the group A, anesthesia was induced by 15cc of 0.1% bupivacaine whereas in group B it was induced by 15cc of 0.1% bupivacaine plus 50 μg of fentanyl. Pain was assessed using Visual Analogue Scaling (VAS) every 10 minutes till delivery. Motor function was also assessed by Bromage scoring.
    Results
    Both groups were similar in their demographic characteristics such as age, BMI, gestational age and educational state along with their obstetrical exams and progress of labor. Reviewing measurements demonstrated better painless interval in group B during labor. Verbal pain scores after anesthesia induction were significantly lower in group B. motor power remained intact in both groups. The most common side-effect was itching which was more frequent in group B.
    Conclusion
    Compared to bupivacaine in solitude, combinations of opioid and bupivacaine may improve the analgesia during labor. This may influence the progress of labor and high maternal satisfaction.
  • Louiz Amanati, Mahlegha Allami, Sholeh Shokrabi, Hamid Haghani, Fatemeh Ramazanzade Page 25
    Introduction
    Various individual, social, economic factors along with irrational parenthood cognitions may have negative effects on quality of life of infertile women. The aim of this study was to investigate quality of life and related influencing factors among infertile women referring to Vali-e-asr fertility research center, Tehran, Iran.
    Methods
    147 infertile women referred toVali-e-asr fertility research center affiliated to Tehran university of medical sciences, enrolled in such cross-sectional study. Data were gathered by three specific questionnaires of demographic characteristics, infertility-specified quality of life and irrational parenthood cognitions.
    Results
    48.3% of studied women had good quality of life, whereas 36.1% had moderate and 15.6% had poor conditions in their quality of lives. Mean ± SD of quality of life scores was 1.62 ± 0.83. Data revealed statistically significant correlations between quality of life and perceived pressures (p=0.001), strong desire for having a child (p<0.001), economic burden of treatment (p<0.001), individual-oriented economic assessment (p=0.001) and level of irrational parenthood cognitions (p<0.001).
    Conclusion
    Quality of life of infertile women in this study is influenced by either level of irrational parenthood cognition, economic burden of treatment or perceived pressures. Identifying highly vulnerable sub-groups in the context of their quality of lives will provide more appropriate counseling conditions. Precise consultation with and perpetual support from infertile women aiming to improve their quality of lives, seem of indisputable necessity. We suggest further studies comparing fertile and infertile women within their quality of lives.
  • Nahid Sohrabi, Maryam Kashanian, Elahe Rafiee Khoshnood Page 33
    Introduction
    HELLP syndrome is one of the severe complications of preeclampsia which is accompanied by serious fetal and maternal effects. The purpose of the present study is to evaluate the maternal and neonatal complications of the HELLP syndrome and its risk factors.
    Methods
    A retrospective study was performed on the documentations of 46628 women who were delivered during 5 years in Akbarabadi Hospital. There were 1811 cases (3.88%) of preeclampsia. 1380 cases of preeclampsia had complete documentation records which were evaluated for the study. 1196 patients were Iranian and 184 patients were Afghans. The preeclamptic patients were divided into two groups; patients with HELLP syndrome (case group; 164 cases) and patients without HELLP syndrome (control group; 1216 cases). Characteristic of these two groups were then compared.
    Results
    There were 46628 deliveries and 1811 cases of preeclampsia (3.88%). 164 cases (11.9%) out of 1380 preeclamptic patients who had complete documentation records had HELLP syndrome. The mean platelet count of case and control groups were 81.3 ± 20.4×103/mm3 and 198.1± 55.9×103 /mm3, respectively (p<0.001). The mean proteinuria in case and control group were 3.26± 0.9 and 2.53±1.25 grams, respectively (p<0.001). The mean gestational age at the time of termination were 33.85±4.21 and 35.9±3.43 weeks in case and control group, respectively (p<0.002). There were no significant difference between two groups in their maternal age, parity, systolic and diastolic blood pressure and bilirubin and cesarean deliveries. Neonatal death [72 cases (44%) VS 170 cases (14%), p=0.001], fetal complications [116 cases (71%) VS 389 cases (32%), p=0.003], maternal symptoms [116 cases (71%) VS. 389 cases (32%), p=0.002] were higher in case group. The incidence rate of HELLP syndrome was not different between Iranian (145 cases; 12%) and Afghans (19 cases; 10%). Neonatal death [68 cases (47%) VS 5 cases (25%), p=0.003], fetal complications [106 cases (73%) VS 10 cases (50%), p=0.02] were higher in Iranian women. Also in control group the mentioned complications were more prevalent among Iranian women.
    Conclusion
    Being Iranian or Afghan does not influence the incidence of HELLP syndrome. However, further amount of proteinuria, lower gestational age at the time of onset of preeclampsia symptoms and also maternal risk symptoms like headache, epigastric pain and blurred vision are risk factors for HELLP syndrome.
  • Mansoureh Azizzadeh Forouzi, Sakineh Mohamadalizadeh, Zhila Soltanahmadi, Zahra Gazanfari Page 39
    Introduction
    The postpartum period has been conceptualized in a variety of cultures as a time of vulnerability for women, characterized by dramatic social and personal changes for the mother, who must adjust to several inexperienced difficulties and concerns.
    Methods
    In this descriptive cross-sectional study, postpartum stressors from mothers point of view were evaluated. Study population included women referring to state health care centers in Kerman city. Based on the pilot study, sample size was estimated 400 individuals. Sampling was performed through improbability method. After confirming its validity and stability, data were gathered by a two-section questionnaire. Data analysis was carried out through central and distributional indices, Pearson coefficient of correlations, t-test and ANOVA.
    Results
    47.5% of mothers were in the age group of 21-25. Among maternal stressful factors, the highest mean score (3.11) was found for “postpartum breast enlarging” and “postpartum hemorrhage”. Deeming the neonate-related stressors, “diaper changing” with mean score of 3.30 was found the most important stressor, whereas with regard to stressful factors relating to social support, “variety of opinions among family members about neonate care” had the highest mean scores (3.20). There was no significant difference in total scores of stressful factors and three containing domains, based on demographic features.
    Conclusion
    Since the postpartum stressors found in this study can be feasibly removed, providing ante-partum education for mothers with more effective educational programs guided by health-care personnel, especially at the time of discharge, is highly recommended.
  • Zohreh Yousefi, Shohreh Saeed, Abbas Tabatabaie Page 47
    Introduction
    Gestational trophoblastic neoplasia (GTN) usually occurs during women’s reproductiveages and it is very unusual in postmenopausal women. The aim of this study is to present a case of GTN in a postmenopausal woman.Case Report: A 60-year-old woman with history of vaginal bleeding and a mass lesion was admitted to Ghaem hospital affiliated to Mashhad university of medical sciences. She afterwards underwent surgical biopsy of vaginal mass and histological evaluation revealed metastatic choriocharcinoma. Investigation for extention of metastases performed and the final diagnosis was a stage IIIc choricaricnoma. Patient received EMA-CO regimen chemotherapy (Etoposide, Methotrexate, Actinomycine, Cyclophosphamide, Vincristin) and after seven courses of chemotherapy she experienced a complete relief.
    Conclusion
    Physicians should not ignore the possibility of GTN in different ages with a variety of presentations.