آرشیو پنجشنبه ۲۳‌شهریور ۱۳۹۱، شماره ۲۴۹۲
نگاه
۸
دیدگاه یک

ما مردمان صفر و صد

سینا شاه بابا

اصولاهیچ چیز را نمی توانیم به صورت خاکستری ببینیم. نمی توانیم درک کنیم که هر مساله یی در عین حال که نکات مثبت دارد، معایبی هم ممکن است داشته باشد و بالعکس. همیشه قضاوت مان درباره دنیای اطراف یا خوب خوب (بخوانید صد) یا بد بد (صفر بخوانیدش) است. درباره داستان اسطوره گرایی در جامعه ایرانی هم عموما چنین نگاهی حاکم بوده است و این مساله و حواشی آن به طور مطلق یا رد شد و مورد نکوهش قرار گرفته یا مورد تمجید.

درباره اسطوره گرایی هم یک خلط مبحث همیشه وجود داشته و آن هم وجه تمایز بین بت ساختن از یک نفر و اسطوره بودن آن شخص است.

بت سازی به طور کلی امری ناپسند است و مورد تایید نیست. نسل چهارم هم در نپذیرفتن و شکستن این بت ها به گونه یی پیشگام بوده است. مثال بارز این پدیده می تواند یکی از بهترین کارگردان های تاریخ سینمای ایران باشد که طرفدارانش شمایلی از او ساخته اند که هر گونه نزدیک شدن و نقدش را از لحاظ حمله های متعاقب آن سخت و دشوار می کند. نسل چهارم از لحاظ نیفتادن در چنین دام هایی از شرایط خوبی برخوردار است. بعد دیگر این بحث اسطوره سازی است. نگارنده به حضور اسطوره ها و لزوم حضور آنها در یک جامعه عمیقا باور دارد و آن را نشانه پویایی یک جامعه می داند.

اسطوره ها هم با همه بزرگی شان اشتباه می کنند و نقد عملکردشان آزاد است و تابو محسوب نمی شود. چنان که رستم با همه بزرگی اش خطاهایی دارد و در عین حال اسطوره ملی ایرانیان است و به راحتی هم نقد می شود. مشکل سرمنشا دیگری دارد و آن هم هویت اجتماعی یک نسل است. نسل چهارم در یافتن این هویت و پذیرفته شدن آن از طرف جامعه مشکل دارد و به همین علت بزرگ هنوز نتوانسته است اسطوره های خود را بشناسد و حتی یک اسطوره بسازد.

نسل چهارم با مختصات ادعاهایی که می کند باید قادر باشد که برای خود اسطوره سازی کند، نه اینکه همواره در حال نفی کردن اسطوره ها باشد یا به اسطوره های قدیمی، کلیشه یی و کهنه نسل های قبل دست یازد.