آرشیو پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۸، شماره ۴۳۷۴
مناقب مرتضوی
۱۰
مثنوی

گزیده ای از «کتاب علی»، اثر «ابوتراب جلی»

در مسیر زمان، علی زنده است

سید عمادالدین قرشی

یکی از سه منظومه معروف «ابوتراب جلی» که در اواخر دهه چهل، به صورت پاورقی در روزنامه توفیق منتشر شد و چندین بار از چاپ دنباله اش جلوگیری شد، «کتاب علی» بود. جلی این کتاب را پس از دو منظومه «کتاب ابراهیم» و «کتاب موسی» نوشت که آنها نیز ابتدا به صورت پاورقی و سپس به صورت جزوه در دهه سی منتشر شده بودند. او با برداشتی از داستان های ابراهیم بت شکن، موسی و فرعون و ماجرای سال های خلافت امام علی (علیه السلام) دست به سرودن این مجموعه ها زده بود. در این منظومه ها جلی، با دقت و مهارتی شگفت انگیز، حوادث قرون گذشته را با نگاهی طنزآمیز با روزگار معاصر مرتبط می کرد و نتیجه گیری هایش روشن، امیدبخش و غرورآفرین پایان می پذیرفت. شیوه کار جلی در این منظومه ها کاملا تازه و ابتکاری، و در عین حال روایتی ساده و خودمانی بود.

جلی در خاطراتش درباره «کتاب علی» که به نوعی بیشتر ذکر وقایع نیز بود، فشار سانسور زمانه را این چنین یادآور می شود: «...آن ها (: توفیق) اصرار داشتند که من در مورد علی(ع) بنویسم، این بود که من شروع کردم راجع به جنگ جمل و خلافت عثمان و... نوشتم. این موقعی بود که هویدا، نخست وزیر وقت ایران، در شیراز بود. از شیراز تلفن کرد که جلوی این را بگیرید، او (: جلی) منظورش از «عمروعاص» منم! یک مدتی هم جلویش را گرفتند که بعد از مدتی ادامه اش را چاپ کردند تا تمام شد.»

آنچه در ادامه می آید، بخش هایی از «کتاب علی» است.

پاسخ امام علی (ع) به درخواست مردم:

(این بخش، مربوط به اوایل منظومه است که پس از کشته شدن عثمان، مردم از امام می خواهند حکومت را به دست گیرد)

گفت: «من بنده مقام نی ام

یعنی آزاده ام، غلام نی ام

نفریبد مرا ستایش خلق

بی نیازم من از نیایش خلق

نشوم غره از زبان بازی

مدح خوانی، چکامه پردازی

صفتی بدتر از تملق نیست

به تملق مرا تعلق نیست

ننگم آید ز چاپلوسی ها

عار دارم ز پای بوسی ها

من ز تعظیم خلق بیزارم

شیوه و رسم دیگری دارم

نیستم بت، بدین صفت که منم

بلکه در روزگاز بت شکنم

خانه کعبه با همه اعزاز

بود بت خانه سالیان دراز

بت پرستان ز هر عشیره و ایل

سوی بت خانه کرده عزم رحیل

اندر آنجا درنگ می کردند

سجده بر چوب و سنگ می کردند

در عمل هرکسی سماجت داشت

انتظار قضای حاجت داشت

من به نیروی بازوی ایمان

کردم آن پایگاه را ویران

دستگاهی دگر بنا کردم

کعبه را خانه خدا کردم

با تلاشی که شد، در آخر کار

یافت حق، جای باطل استقرار

این زمان نرد حیله می بازید

که مرا جانشین بت سازید؟

با وجودی که این خدیعت و فن

همچو روز است پیش من روشن

باز هم از پی صیانت دین

بهر حفظ شریعت و آیین

در طریق هدایت و ارشاد

می نهم گام، هرچه باداباد»

اجتماع باقی ماندگان خوارج در مکه:

(این بخش، از اواخر منظومه و مربوط به بعد از جنگ نهروان است)

چند جاهل به کسوت عالم

جسته از جنگ نهروان سالم

سر بی مغز، آشیان غرور

دیده دانش از تعصب کور

خوانده قرآن به بهترین الحان

لیک خنجر کشیده بر قرآن

حرف شان از نماز و روزه و حج

لیک هرگز نرفته جز ره کج

به سوی قبله کرده روی نیاز

لیک بر بام کعبه سنگ انداز

مکه را پایگاه خود کردند

پایگاه گناه خود کردند

یاد یاران نهروان کردند

وز غم مرگ شان فغان کردند

ای دریغ آن مجاهدین عظام

بهر ترویج شرع کرده قیام

داده جان تا که حق بگیرد پای

زیر عنوان «حکم، حکم خدای»

تا علی صاحب اختیار بود

کار ارباب شرع، زار بود

تا بود مرکز معاویه، شام

فتنه خیز است مرکز اسلام

تا بود عمروعاص مصدر کار

وای بر حال مردم دیندار!

هر سه تن، خصم دین اسلام اند

هر سه تن، مستحق اعدام اند

تا شود اقتدار دین تجدید

قتل شان واجب است بی تردید

سه نفر زآن گروه زشتسیر

گشت مامور کشتن سه نفر

یکنفر شد به سوی شام اعزام

از برای هلاک والی شام

دیگری سوی مصر گشت روان

تا برد عمروعاص را ز میان

نیمه شب ابن ملجم جانی

وارد کوفه گشت پنهانی

ابن ملجم و قطام:

مردی آکنده از تعصب و کین

خویشتن را شمرده حامی دین

نظرش چون فتاد بر قطام

چشم پوشی نمود از اسلام

عشق و شهوت کشید افسارش

برد تا خوابگاه دلدارش

...

این چنین لعبتی ظریف و لوند

که دل از کف برد به یک لبخند

بهر غارتگری مصمم شد

رهزن هوش ابن ملجم شد

چشمکی و تبسمی از دور

کرد دلداده مرد را مغرور

تا بدانجا که پا نهاد به پیش

دل ز بیم و امید در تشویش

گفت: «ای اصل حور و نسل پری!

ای فراتر ز جلوه بشری!

کیستی، ای فروغ شمع جمال؟

معنی عشق و ناز و غنج و دلال!»

گفت: «پروانه ای شکسته پرم

اعتبار برادر و پدرم

همچو مینای می در این محفل

خنده ام بر لب است و خون در دل

علی از غم بسوخت جان مرا

کشت در نهروان، کسان مرا

تو که ای؟» گفت: «عاشقی خسته

دل به سودای دلبری بسته

به نگاهی ز پای افتاده

صنمی دیده، دین ز کف داده

با دو پیمانه شسته پیمان را

به یک ایما سپرده ایمان را

هرکه هستم در اختیار توام

مرهم قلب داغدار توام

همچو تو دشمن علی هستم

خصم جان و تن علی هستم

من کمان دار تیر تقدیرم

تشنه خون اوست شمشیرم

هردو دارای یک مرام و هدف

هردو در یک ردیف و در یک صف

هردو از مسلک علی بیزار

هردو در کشتن علی همکار

بر لب دوست، بر سر دشمن

بوسه ای از تو، ضربتی از من»

شهادت امام علی (علیه السلام):

ای شب تیره، سایه گستر شو

وی سیاهی، حجاب اختر شو

مکش ای مه، سر از افق بیرون

مکن ای زهره، چهره را گلگون

جمع کن، ای ستاره سحری

از کنارت بساط عشوه گری

مکن ای کهکشان نورانی

طارم چرخ را چراغانی

وا مکن ای سیه شب دیجور

بر رخ آسمان، دریچه نور

بال بر یکدگر بکوب، ای بوم

وز ته دل برآر ناله شوم

دیگر ای مرغ حق، دهان بربند

مکن امشب صدای خویش بلند

کفه خالی کن ای ترازوی عدل

که ز کار اوفتاد بازوی عدل

دم مزن ای موذن خسته

از خدا بر فراز گلدسته

لال شو، ای منادی انصاف

که جهان پر شد از ندای خلاف

چشمه معرفت فتاد از جوش

مشعل عدل و داد شد خاموش

دیده حق شناس شد خیره

جهل مطلق به عقل شد چیره

پهن شد در جهان، بساط فساد

کار در دست ابلهان افتاد

نی، غلط گفتم، این چه گفتار است

دیده حق، همیشه بیدار است

در مسیر زمان، علی زنده است

همچنان رهنمای آینده است

کفه ظلم اگرچه سنگین است

وزنه عدل، برتر از این است

نشود خشک چشمه خورشید

می چکد قطره از سحاب امید

وآن گه این قطره ها شود طوفان

نتوان بست راه جبر زمان

رشته اختیار رفت از دست

«قلم اینجا رسید و سر بشکست»

واپسین قطره را ز دیده فشاند

خود به کنجی نشست و باقی ماند:

ورقی چند از کتاب علی

یادگار ابوتراب جلی