سه شنبه عصر بود باران می بارید
هنوز دنده سه موتور را چاق نکرده بود که گفتم: بهت نمی خوره رو موتور کار کنی، شغل دومته؟ گفت نه بابا، داستان داره. گفتم: پس کار می کنی دستت تو جیب خودت باشه؟ گفت: بیست و سه ساله دستم تو جیب خودمه. گفتم: ماشاا... گفت: حوصله تو سر نمی برم قصه شو بگم؟ گفتم: من خودم قصه نویس دردای مردمم. گفت: وا! گفتم: روزنامه نگارم گفت: آهان، پس محکم گوش کن به کارت میاد. آقام استاد دانشگاه بود. دکترای دامپزشکی. ما سه تا بچه بودیم. عاشق یکی از دانشجوهاش شد. توی یه سفر با هم آشنا شدن. یعنی یه سمینار علمی بود توی یونان، رفتن بعد اونجا با هم قهوه خوردن. بعد آقام عاشقش شد و اومدن تهران و ازدواج کردن. صحبت ده ساله پیشه. گفتم: خب.
شما میتوانید به یکی از روشهای زیر مشترک شوید:
همزمان با برقراری دوره اشتراک بسته دانلود 70 مطلب از مجلات عضو و دسترسی نامحدود به مطالب روزنامهها نیز برای شما فعال خواهد شد!
پرداخت از طریق درگاه بانکی معتبر با هریک از کارتهای بانکی ایرانی انجام خواهد شد.
پرداخت با کارتهای اعتباری بینالمللی از طریق PayPal نیز برای کاربران خارج از کشور امکانپذیر است.
- دسترسی به متن مقالات این پایگاه در قالب ارایه خدمات کتابخانه دیجیتال و با دریافت حق عضویت صورت میگیرد و مگیران بهایی برای هر مقاله تعیین نکرده و وجهی بابت آن دریافت نمیکند.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.