آرشیو دوشنبه ۲۳ دی ۱۳۹۸، شماره ۳۶۲۲
ادبیات
۹
عطف

پنجره ها

منبع: شرق

«به من گفته بودند، ریسه های خیال و رویا را که به هم ببافید، داستان ها متولد خواهند شد. رنگ به رنگ، مثل پارچه ها. آن وقت زینت زندگی می شوند، مثل همه ی چیزهای قشنگ. بعدها فهمیدم داستان ها زینت نیستند. پنجره هستند. پنجره هایی که زندگی را جور دیگری به ما نشان می دهند...». این سطرها در پشت جلد مجموعه داستان «مرز»، نوشته نفیسه نصیران که در نشر مرکز منتشر شده، آمده اند. سطرهایی که چه بسا خود پنجره ای باشند گشوده به قصه های این مجموعه که پنجره هایی هستند به روی زندگی، به روی جامعه شهری، به روی انسان امروز و دغدغه هایش. کتاب شامل شش قصه است به نام های: «کفش مردانه بپوش»، «مرز»، «خانه ی مقدم ها»، «لاله زار»، «مرفین ها» و «کراوات ها». آنچه می خوانید سطرهایی است از قصه «مرز» از این مجموعه: «نیمه شب یک بار دیگر صدای چرخ را شنیدم. دلم ریخت و ترسیدم. به صورت بهمن نگاه کردم. نفس می کشید. لوله ی اکسیژن توی بینی اش بود و شکمش بالا و پایین می رفت. دویدم توی سالن دیدم چرخ را به اتاق دیگری بردند. مریض بدحال آن اتاق را نمی شناختم. برگشتم توی اتاق خودمان. دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. کمی بعد از جا پریدم. نفهمیدم برای آنکه نصفه شب بدحال شده بود چرخ را برگردانده بودند یا نه. فقط با دیدن نفس بهمن، که هی بند می آمد و دوباره مثل آه بلندی کشیده می شد، دستم رفت روی زنگ نارنجی بالای تخت و جیغ کشیدم. بهمن چشمش را سنگین باز کرد و دوباره نفسش بند آمد».