آرشیو دوشنبه ۹ تیر ۱۳۹۹، شماره ۵۶۹۲
صفحه آخر
۲۰
مقطع حساس کنونی

اینشتین و پلانک در مهمانی مایه دار مونیخ

امید مهدی نژاد

 یکی از تجار و زرسالاران و خرمایه داران مشهور مونیخ که در حال برندسازی برای فعالیت های اقتصادی خود بود، ماکس پلانک و آلبرت اینشتین، دو فیزیکدان مشهور آلمانی را که به تازگی با نظریات کوانتوم و نسبیت جهان علم را تحت الشعاع خود قرار داده بودند، به مهمانی باشکوهی که در منزل خود برپا کرده بود دعوت کرد تا با حضور آنها به سایر مهمانان پز بدهد. پس از صرف شام میزبان، پلانک و اینشتین را روی سن دعوت کرد سپس از ماکس پلانک خواست تا اگر ممکن است نظریه کوانتوم خود را به زبان ساده برای حضار توضیح دهد. پلانک که از آدم های این طوری و موقعیت های این جوری بیزار بود، میکروفن را به دست گرفت و گفت: قبل از آن خاطره ای می گویم. روزی با دوست نابینایم به خارج از شهر رفته بودیم. در آنجا به وی گفتم: آخ که چقدر هوس شیک وانیل کرده ام. دوست نابینای من گفت: شیک چیست؟ گفتم: شیر و بستنی چرخ کرده. دوستم گفت: من شیر را فقط بخورم می فهمم. من گفتم: شیر مایع است و سفید. دوستم گفت: مایع را می دانم، اما سفید را نمی دانم چیست. گفتم: سفید مثل کله غاز. دوستم گفت: کله می دانم چیست، اما غاز را نمی دانم. گفتم: غاز پرنده ای است که گردنش کج است. گفت: گردن را می دانم، اما کج چیست؟ دست او را گرفتم و کج کردم و گفتم: این طوری. دوست نابینای من گفت: هااا، فهمیدم شیک چیست. در این لحظه حضار هارهار به خاطره پلانک و میزبان که ضایع شده بود، خندیدند. میزبان که ضایع شده بود عصبانی شد اما به روی خودش نیاورد و رو به اینشتین کرد و گفت: اگر ممکن است شما نظریه نسبیت خود را به زبان ساده برای ما توضیح دهید. در این لحظه اینشتین نظریه نسبیت عام و نسبیت خاص خود را در ده دقیقه برای میزبان و حضار توضیح داد. میزبان نیز که عصبانیتش به رضایت تبدیل شده بود، با اینشتین به اتاق بغلی رفت و پس از افراط در خوردن نوشیدنی، اسپانسر پروژه های تحقیقاتی وی شد.