آرشیو دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، شماره ۳۸۴۴
ادبیات
۶
نگاه

بحران های کهنه و نو

شرق: شویوک شانبهاگ از نویسندگان معاصر هندی است که در سال 1962 در کارناتاکای هندوستان متولد شد. او تا امروز چندین مجموعه داستان، دو رمان و دو نمایش نامه منتشر کرده است. آثار نمایشی او به صحنه رفته اند و بر اساس یکی از آثارش نیز فیلمی ساخته شده است. «قاچار قوچور» رمان کوتاهی از شانبهاگ است که نخستین اثری از او به شمار می رود که به زبان انگلیسی ترجمه شد. شانبهاگ به زبان کاناده ای می نویسد و این یکی از زبان های دراویدی است که حدود چهل میلیون نفر، عمدتا در جنوب غرب هندوستان به آن سخن می گویند. آثار او البته به زبان های دیگر هندی ترجمه شده است. آن طور که اشاره شد، رمان کوتاه «قاچار قوچور» اولین رمان این نویسنده هندی است که به زبان انگلیسی منتشر شد و همین ترجمه مبنای ترجمه به زبا ن های دیگر بوده است. این ترجمه حاصل هجده ماه همکاری نویسنده با مترجم بوده است و از این نظر ترجمه ای است که نویسنده در انجام آن نقشی پررنگ داشته است. این کتاب با ترجمه مرتضی ثقفیان در نشر مرکز منتشر شده و در بخشی از ابتدای کتاب درباره انتشار ترجمه انگلیسی آن و ویژگی های اثر آمده: «انتشار ترجمه انگلیسی این رمان کوتاه نویسنده ای را در برابر خوانندگان انگلیسی زبان قرار داد که به شکلی بسیار جذاب با نویسندگان هندی دیگر که به انگلیسی نوشته اند، تفاوت داشت با رمان هایی هندی که عادت داشته ایم ببینیم: حجیم و چندصدایی و البته به زبان انگلیسی. تیزبینی و ظرافت و ایجازش، درنغلتیدن به ورطه سانتیمانتالیسم، توجهش به جزئیات به ظاهر بی اهمیت، روایت پر از ناگفته هایش، تفسیر عمیقش از اضطراب طبقاتی و بلندپروازی اجتماعی سبب شده که منتقدان او را با چخوف مقایسه کنند و از نظر تحلیل عمیق و هوشمندانه در ترسیم تنش ها و یارکشی های گوناگون بین اعضای خانواده اثر او را پژواک دغدغه هایی بدانند که در ادبیات روسی قرن نوزدهم کاویده شده است». ترجمه انگلیسی این رمان در سال 2017 منتشر شد و این ترجمه در کنار آثاری از آموس اوز و اسماعیل کاداره، در میان نامزدهای دریافت جایزه بخش بین الملل من بوکر قرار گرفت. ویوک شانبهاگ به خاطر این رمان کوتاه و دیگر آثارش، چهره مشهوری در ادبیات هند به شمار می رود. مترجم کتاب در بخشی از یادداشت ابتدایی اش درباره این اثر نوشته: «این رمان کوتاه تاری است ظریف تنیده از تلویح ها و معانی ضمنی که خواننده را با دلواپسی به خواندن بین سطور می کشاند. از همان فصل اول درمی یابیم که رمان کوتاه چه قالب مناسبی است برای استعدادهای خاص شانبهاگ، یعنی مشاهدات موجز، انباشت جزئیات، و پیش بردن روایت با ناگفته گذاشتن برخی حرف ها. و در همین قالب کوتاه است که داستانی ترسناک از زوال اخلاقی را در دوره شکوفایی اقتصادی هند مدرن در سال های اخیر با پیرنگی فشرده روایت می کند. رمانی که هر جزئیات کوچکی در آن اهمیت دارد و خبر از چیزی حتی شوم می دهد که گویا راوی که نامش را نمی دانیم قصد دارد پنهان یا انکارش کند». ماجراهای رمان در بنگلور می گذرد. روایت داستان در قهوه خانه ای شروع می شود که صد سال است همان نام را دارد و پیشخدمت این قهوه خانه انگار از ایزدان هندوست که به لباس مبدل درآمده است، در شهری که زندگی امروزی هم چهره و هم روحش را دگرگون کرده است. آن طور که مترجم کتاب توضیح داده، در این رمان کوتاه تقابل خانواده هسته ای سنتی و اندرونی بسته نفوذناپذیرش، که فردگرایی و فردیت در آن جایی ندارد و مجازات می شود، با چالش های عصر مدرن و جایگاه زنانی متفاوت با نسل پیش از خود به تصویر درآمده است. در این بین، تعادلی که ظاهرا پابرجاست، با کوچک ترین تغییری بحرانی می شود. مترجم روایت این رمان را به شکل تمثیلی یک جهان کامل دانسته است، تمثیلی از هند در راه رونق اقتصادی با معضلاتی اجتماعی از جمله خشونت خانگی. 

در بخشی از این رمان می خوانیم: «اینکه می گویند ما نیستیم که سوار پولیم، پول است که سوار ماست حرف درستی است. کم که باشد خجولانه رفتار می کند، زیاد که باشد گستاخ می شود و افسار ما را به دست می گیرد. بی اختیار پول زیادی خرج عروسی مالاتی کردیم. می گویم بی اختیار چون کسی از ما نخواسته بود؛ فقط نمی توانستیم جلوی خودمان را بگیریم. آما و مالاتی آدم های اصلی این بریز و بپاش سر از پا نشناخته یک ماهه بودند. گمان نمی کنم اصلا خودشان هم می دانستند چه می خواهند. هر روز صبح برای خرید از خانه بیرون می رفتند و وقتی برمی گشتند، فقط از ساری و جواهرآلات حرف می زدند. گران ترین سالنی را که برای عروسی پیدا می شد رزرو کردیم. کسی که غذای عروسی را به او سفارش دادیم از زیادی نوع غذاهایی که می خواستیم تدارک ببیند مات و مبهوت مانده بود. آمده بود خانه تا فهرست غذاها را تهیه کند و وقتی شیرینی های مختلفی مثل چیروتی، هولیگه، جلبی، فنی را نام برد تا از میان شان انتخاب کند، همه را خواستند...».