آرشیو دوشنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۹، شماره ۳۸۴۴
ادبیات
۷

شکل های زندگی: مقایسه دو رمان فارسی

این دو زن

نادر شهریوری (صدقی)

«شوهر آهوخانم» موضوع ساده ای دارد، در زندگی آرام مردی 50ساله عیال وار به نام سید میران، زنی جوان وارد می شود. مرد دلباخته اش می شود تا بدان اندازه که می خواهد از زن اولش، آهو، جدا شود. ماجرا طولانی می شود و افت وخیز فراوان پیدا می کند. این داستان، زندگی هر سه نفر را دستخوش تغییر می کند تا که سرانجام آهوخانم که همچنان دلبسته خانه، همسر و فرزندان خود است با تجربه و اعتمادبه نفسی که در این ماجرا به دست می آورد، این بار نه با انفعال بلکه با عشق و جسارت، شوهر مدهوش خود را به خانه برمی گرداند و در پی آن، هما زن، جوان، برای همیشه از زندگی آهو و شوهرش خارج می شود.

محمدعلی افغانی «شوهر آهوخانم» را در سال 1340 می نویسد. وقایع رمان در فاصله سال های 1313- 1320 در کرمانشاه اتفاق می افتد. «شوهر آهوخانم» را می توان رمانی رئالیستی با مضمون عشق در نظر گرفت، منظور از رئالیستی بودن، ملموس بودن وقایع و ارائه تیپ هایی است که مشابه آن را می توان هر زمان در اجتماع مشاهده کرد. «آدم های بی شمار این رمان شگرف هیچ یک ساخته و پرداخته ذهن نویسنده نیستند، همگی وجود خارجی دارند و با همه گوشت و خون و پی خود زنده اند. این جان های پرآشوب چنان با ما آشنا و مانوس اند که چه بسا آنان را سرسری می گیریم، چون هیچ چیز غیرعادی و خصوصیات خارق العاده در آن نیست».1

اگرچه در رمان از سید میران بیشتر گفته می شود، از کار و کاسبی اش در نانوایی شهر، از بستان ها در طاق بستان و همین طور از حسن خلقش که «اخلاقا مردی متین و بانزاکت، آرام و باملاحظه بود»2 و با درایتی که در زندگی داشت، هم به کار خود رونق داده بود و هم به خانواده اش گرمی بخشیده بود؛ بااین حال رمان حول شخصیت آهوخانم ساخته و پرداخته می شود و در اصل آهوخانم نقش اول را ایفا می کند.

علی محمد افغانی، نویسنده کتاب، به متن ادبی همچون موجودی زنده می نگرد که پوینده است. او این پویایی را در چهره آهوخانم به نمایش درمی آورد. آهو خانم دو چهره دارد، در ابتدا زنی ساده و خوش قلب است که با محیط هماهنگ است و زندگی آرام و بی دردسری را می گذراند. زندگی آرام او می تواند بیان این واقعیت باشد که زنی خوشبخت است، زنی که نزد آشنایان خود به عنوان زنی سعادتمند تلقی می شود، سعادتی حسرت برانگیز که بسیاری آن را مدیون همسرش سید میران می دانند.

اما اوضاع یک جور نمی ماند و یک باره تغییر می کند و در پی آن سلسله ای از حوادث رخ می دهد که کسی انتظارش را ندارد. حادثه ای که زندگی آرام آهوخانم را یک باره متلاطم می کند، ورود نابهنگام زنی جوان و زیبا به نام هما است که نه یک دل بلکه صد دل از سید میران می برد و می کوشد جای آهوخانم را بگیرد. آهو خانم که ماجرا را حس می کند، در ابتدا می کوشد به روی خود نیاورد، شاید اوضاع به روال عادی برگردد، اما اوضاع به روال عادی برنمی گردد که بالعکس هرقدر که می گذرد عشق سید میران به هما تشدید می شود، تا آنجا که سید میران هما را به همسری خود درمی آورد. آهوخانم در مقابل این کار نیز می کوشد انعطاف به خرج دهد و حتی به کمک سیدمیران می شتابد تا او را که ورشکست شده و بدهی بالا آورده است، از اوضاع نابسامان نجات دهد اما اوضاع بسامان نمی شود که حتی وخیم تر می شود. تا آنکه درنهایت با تشویق هما، سیدمیران تصمیم می گیرد قید همه چیز را بزند و آهو و چهار فرزند خود را رها کرده و به اتفاق هما شهر زادگاه خود را برای همیشه ترک کند.

آهوخانم که موضوع را درمی یابد، ناگهان به خود می آید و چهره ای مصمم به خود می گیرد و این بار در چهره زنی دیگر ظاهر می شود؛ او که ازطریق یکی از مستاجرانش پی می برد که شوهرش با هما قصد خارج شدن از شهر را دارد، «... با گام هایی بلند و چهره حق طلب که همه سوز و گدازهای دل رنجیده و روح خواری کشیده اش را در خود نقش کرده بود، یسل کشان پیش رفت و در دو قدمی نزدیک او ایستاد. پر چادرش را با دست به کمر گرفته و سر تا پای وجودش در عزم و اراده ای جوشان متشنج بود»3 و آنگاه «با قطعیت کوبنده ای که قوی ترین اراده ها را منکوب می کرد، به سوی مرد خود شتافت... وقتی که یقه اش را گرفت و مثل یک بچه خطاکار به سمت درشکه کشانید، قدرت کوچک ترین مقاومت و یا حتی اندیشه از وی -سید میران- سلب شده بود».4  آهوخانم آخر داستان چهره ای کاملا تازه و متفاوت از خود نشان می دهد. با آهوخانم، خواننده درمی یابد که انسان سوژه ای ثابت نیست، بلکه در پیوند با حوادثی که ممکن است رخ دهد، می تواند به سوژه ای سیال بدل شود؛ یعنی در نقشی ظاهر شود که قبل از آن انتظار نمی رود چنانکه از آهوخانم انتظار نمی رفت. به نظر می رسد آهوخانم نیز متعجب از خود چه بسیار توقع نداشته در چنین موقعیتی قرار گیرد. رمان آهوخانم با این جملات به پایان می رسد: «آهو خانم نمی دانست بخندد یا بگرید، بی شک گوشش عوضی نمی شنید، در صدای شوهرش اگر نه هنوز محبت بلکه انس دیرین موج می زد».5

«شوهر آهوخانم» رمان پراهمیتی است. برای درک اهمیت آن می توان آن را با رمان «چشم هایش» بزرگ علوی مقایسه کرد؛ دو رمانی که به فاصله زمانی کوتاهی از یکدیگر نوشته شده اند.* این دو رمان شباهت هایی به هم دارند، در «چشم هایش» اگرچه رمان تماما حول نقاش مشهوری به نام استاد ماکان چرخ می خورد، اما فرنگیس، زنی که استاد تابلوی چشم هایش را از چشم های او کشیده نیز حضوری مهم دارد. میان این دو زن: فرنگیس بزرگ علوی و آهوخانم علی محمد افغانی، اگرچه شباهت وجود دارد، اما تفاوت هایی نیز هست. این تفاوت ها علاوه بر شخصیت متفاوت این دو به خصوصیات شخصیت های متقابلشان یعنی سیدمیران و استاد ماکان نیز ارتباط پیدا می کند.

رمان «چشم هایش» تمی سیاسی دارد و این به واسطه حضور استاد ماکان است. «استاد ماکان مرد بلندهمتی بود، خون دل می خورد، آرام بود و تودار، با کسی دوست نمی شد، از رجاله ها، از پشت هم اندازها، از آنهایی که نان را به نرخ روز می خورند، از آنهایی که جز شکم و تن خودشان هدف دیگری در زندگی نداشتند بیزار بود».6 او اگرچه نقاشی مشهور و حتی یگانه نقاش زمانه خود بود اما نقاشی برایش وسیله بود. هدف او مبارزه با ستمگری بود، هدفی که آن را به عشق فرنگیس ترجیح می داد. میان این دو - ماکان و فرنگیس- عشقی اگرچه به تدریج و طولانی اما به همان اندازه عمیق و توفنده شکل می گیرد تا بدان اندازه که زندگی فرنگیس را به کلی تحت تاثیر قرار می دهد. از جمله مواردی که عشق این دو را پرفرازونشیب و طولانی می کند، خلق و خوی متفاوت این دو است، در حالی که ماکان خلق و خویی بسته و درون گرا دارد، فرنگیس برعکس خلق و خویی گشاده و برون گرا دارد و در بیان احساسات خود بی پرواست. او بعدها به ناظم مدرسه -راوی داستان- که می خواهد از راز تابلوی چشم هایش استاد ماکان سر درآورد، به این موضوع اشاره می کند: «چطور ممکن است که استاد ماکان، نقاش بزرگ که با یک نظر اسرار را می خواند به من بنگرد و انقلاب روحی مرا درک نکند، در همان شب اول مجذوب چشم های من شد».7

استاد ماکانی که علوی ارائه می دهد، شخصیتی است که می خواهد قهرمان باشد و بنابراین از همان ابتدا در موقعیتی نمادین** و نه واقعی قرار می گیرد. او می خواهد این «نماد» را تا آخر حفظ کند و مطابق نقشی که از او انتظار می رود بازی کند، از این جهت میان استاد ماکان و سید میران تفاوت وجود دارد. در اینجا مقوله «عشق» اهمیت پیدا می کند، عشق به مثابه رابطه ای تنگاتنگ و انفرادی که دائم با فراز و فرود، تعبیر و سوءتعبیر همراه است. گاه آدمی را در موقعیت «واقعی» قرار می دهد و دقیقا به همین دلیل کمتر تن به نمادین شدن می دهد. در این باره اگرچه استاد ماکان فرنگیس را دوست می دارد و حتی به او عشق می ورزد، اما در مقایسه با سید میران، عشق سیدمیران به آهو خانم با وجود بالا و پایین شدن ها که گاه تا آستانه جدایی پیش می رود، بسی واقعی تر جلوه می کند. اکنون اگر جایگاه عشق را در ماجراهای دو زن - آهو خانم و فرنگیس- بررسی کنیم، داستان جنبه ای واقعی تر هم پیدا می کند. عشق در این دو زن چیزی از جنس زندگی است که با زندگی پیوندی ناگسستنی دارد و باز هم دقیقا به همین دلیل کمتر تن به نمادین شدن می دهد. برای این هر دو زن عشق نه مقوله ای منتزع و کلی، بلکه ملموس، واقعی و حتی حیاتی است. آهو خانم به واسطه عشق است که می تواند تمامی حقارت ها و توهین های سید میران را تحمل کند تا سرانجام سید میران را به خانه و زندگی برگرداند. فرنگیس نیز همین گونه است. او هم به خاطر عشق به هر کاری دست می زند. زندگی، آینده و آبروی خود را به خطر می اندازد تا به ماکان یاری برساند. حتی اسم خود را عوض می کند -فرنگیس نام مستعار وی است- تا به مبارزه ماکان یاری برساند، بی آنکه درکی از مبارزه داشته باشد. او همه اینها را برای ماکان انجام می دهد، چون عاشق اوست، اما در مقابل ماکان تلاشی نمی کند تا احساساتش را به فرنگیس بیان کند. اتفاقا تراژیک بودن موقعیت ماکان به خاطر آن است که او به فرنگیس عشق می ورزد اما آن را انکار می کند، این البته به جایگاه نمادین او برمی گردد: موقعیت وی به عنوان استاد پرآوازه نقاشی، نقشی که دیگران از او انتظار دارند و همین طور خود او در مبارزه با استبداد برای خود قائل است و همین طور تفاوت سنی زیاد وی با فرنگیس، دست و پای او را به عنوان سوژه ای ثابت و نه سیال می بندد و به همان اندازه تجربه دیگر امکانات زندگی را برای او ناممکن می کند.

* این دو رمان به فاصله زمانی 9 سال نگاشته شده اند، «چشم هایش» بزرگ علوی در 1331 و «شوهر آهو خانم» در 1340 نوشته شد.

** جهان نمادین به یک تعبیر همه جهان فرهنگ، زبان و دال ها است.

1، 2، 3، 4، 5) «شوهر آهوخانم»، علی محمد افغانی  

6 و 7) «چشم هایش»، بزرگ علوی.