آرشیو شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲، شماره ۸۲۰۳
صفحه آخر
۲۴
طنز : ماجراهای خانم آقای او (25)

اورثینکینگ در مکتب نسوان!

ریحانه ابراهیم زادگان (شاعر و طنزپرداز)

ایام طفولیت، هر نوبه می خواستیم به قسمی از پله استفاده کنیم، بالا برویم یا پایین بیاییم، والده گرامی تذکر می دادند «نرده ها را بگیر، سکندری نخوری» می خواستیم پای تلویزیون به عیش و عشرت، پفک نوش جان کنیم، می گفتند «دراز کشیده تناول نکن، بنشین ته گلویت نپرد» یا سوار اتول بودیم دستمان را می سپردیم به باد جاده می گفتند «ناغافل اتول از کناره می رسد دستت قطع می شود!» القصه ترس و دلشوره یار غار والده گرامی بود.

ایام شباب، تازه عروس بودیم با خانواده آقای «او» رفتیم سفر. اواسط راه، ترافیک واقع شد و مسیر مقفل شد. جناب پدرشوهر نزول اجلال کردند به جهت رفع سد و عیوب و مفتوح ساختن راه. زمان گذشت کسالت عارض شد لاکن به هر سیاق راه باز شده جاده به جریان افتاد. هرچه نشستیم از جناب پدرشوهر خبر نشد؛ از شما چه پنهان دل آشوبه گرفتیم. عمه خانم آرام و قرار نداشت. زنجیر اتول از کنارمان می گذشت و جناب پدرشوهر نمی آمد. به آقای او گفت «ابوی ات ناخوش بود، حکما قندش افت کرده، پشت بوته ای افتاده بی خبر ماندیم.»

پشت بوته ها نیفتاده بودند و به سلامت برگشتند. ما هم عمری هربار عمه خانم به دلشوره می افتاد آن روز کذایی مرور کرده سرخوش بودیم از این قسم فکر و خیال ها عارضمان نمی شود.

چشمتان روز بد نبیند! گذشت و به حول و قوه الهی مادر شدیم. به جهت همه چیز تمام بودن، در مادری هم به قوه سایر امور محوله، ذاتا مسئولیت پذیر و حواس جمعیم.

آقای پسر باردار بودیم نیمه شب بی خوابی به سرمان می زد تلویزیون یک سریال ترکیه ای پخش می کرد، پسرک بینوا حاق زلزله از مادرش سوا می افتد، با گرفتاری و خفت و هزار جور درد و بلا و دلتنگی والده بینوا حال فراموشی و آلزایمر پیدا می کند.

این دلشوره کنج ذهنمان ماند تا یک نوبه آقای پسر خوابیده بود پستچی آمد نامه برساند گفتیم بیاور پس در گفت نمی شود خودت بیا پایین تحویل بگیر. مانده بودیم برویم یا از خیر نامه بگذریم. بغتتا دلشوره کذایی عارض شد که برویم پایین کاغذ بگیریم تا بیاییم بالا ناغافل زلزله بیاید طفل معصوممان بی پناه می ماند... از خیر نامه گذشتیم. از پس 10 سال هنوز نمی دانیم خط و کاغذ از کجا بود!

هرچه گذشت این فکر و خیال ها شدت گرفت. آنقدر که به خودمان می آمدیم می دیدیم فکر و خیال نمی گذارد بخوابیم.خاله خانم یادمان داده بود هرنوبه فکر و خیال کثرت گرفت برای فرار از منفی بافی، در خیالت اتاق و مطبخ به اثاث خیالی ملبس کن یا داستان کتابی که اخیرا تورق کرده ای مرور کن، لاکن پدیده اورثینکینگ یا همان فکر و خیال بی دین و ایمان لامذهب یک جوری ذهن آدم مشوش و مسموم می کند که پسله همان هم کله آدم داغ کرده خواب از سرمان می پرد.

القصه فکر و خیال خاصیت نسوان است. آدم هرچه مسئولیت پذیرتر باشد دلش بیشتر شور می زند. بی خود نیست اورثینکینگ ما از قاطبه نسوان، به قوت سایر خصایص، متمایز است!