آرشیو یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، شماره ۲۳۵۷۶
معارف
۷

بررسی دیدگاه قرآن درباره طلاق و مسائل آن

طلاق؛ منفورترین حلال

فرشته محیطی

طلاق به معنی رهایی از بند عقد ازدواج، هر چند که در شرایطی به عنوان آخرین راهکار برای رهایی از اختلافات همسران است، اما به عنوان حلالی مبغوض و امری ناپسند تجویز شده است؛ اما اگر همسران نسبت به همدیگر صبر کرده و با عفو و احسان متوجه فضل الهی باشند و به طلاق اقدام نکنند، چنین چیزی به عنوان «خیر» برای آنان تلقی می شود. این خیر بودن اختصاص به دنیا ندارد، بلکه شامل خیر دنیا و آخرت خواهد بود.

طلاق امری حلال و مبغوض در نزد خدا است؛ بنابراین، همان گونه که آخرین درمان، داغ کردن و جراحی است، طلاق آخرین درمان است که به جراحی علاقه زوجیت می انجامد و این پیوند زناشویی را از هم قطع می کند. پس انسان عاقل تا زمانی که درمان های دیگر به عنوان راهکار وجود دارد، دنبال درمان سنگین جراحی طلاق نمی رود.

فلسفه و اهداف ایقاع طلاق از سوی مردان

طلاق بر خلاف عقد نکاح، یک عمل یکطرفه از سوی شوهر است؛ از همین رو در اصطلاح فقهی از آن به «ایقاع» یاد می شود؛ زیرا اگر عقد ازدواج همانند هر معامله دیگر با رضایت دو سویه در قالب صیغه ایجاب و قبول انجام می شود، اما در طلاق این گونه نیست، بلکه با قبول و ایجاب شوهر طلاق واقع می شود، خواه زن طلاق را قبول داشته باشد یا نه.(بقره، آیات 226 تا 237؛ نساء، آیه 20؛ احزاب، آیات 28 و 37؛ طلاق، آیات 1 و 2)

البته بر اساس همین آیات، اصولا حق طلاق از اختیار زنان خارج است، هر چند که در طلاق خلع نوعی توافق وجود دارد، ولی این توافق برای آن نیست که زنان در امر طلاق نقش دارند، بلکه به این معنا است که توافق در مسائل مالی انجام می شود؛ زیرا زن برای رهایی از ادامه عقد نکاح با چشم پوشی از حقوق مالی خویش از مرد می خواهد تا او را طلاق دهد.(بقره، آیه 229)

مردان به گونه ای آفریده شده اند که دنبال ایجاد علقه دائمی با زن هستند تا با ایجاد خانواده به «سکونت، رحمت و مودت» دست یابند.(روم، آیه 21) بنابراین، گرایش فطری مردان ، ایجاد کانون خانواده و تشکیل آن است و برای این کار اقدام می کنند و هزینه های مالی و معنوی آن را به اشکال گوناگون پرداخت می کنند. از همین رو مردان به عنوان قوامون برای زنان و همسران خویش معرفی می شوند(نساء، آیه 34)؛ زیرا آنان در ساختار نظام احسن هستی و سنت ها و قوانین حاکم بر آن، دارای ولایت هستند و دوست دارند تا صفر تا صد زن و فرزندان را به عهده گیرند. این گونه است که مردان همه تلاش خویش را مبذول می دارند تا زن از همه لحاظ در امنیت و آسایش و آرامش قرار گیرد.(همان؛ روم، آیه 21؛ نساء، آیه 1)

اصولا مردان چنین احساسی دارند که زن جزئی از «نفس» آنهاست و بی زن به تمامیت وجودی خویش نمی رسند؛ زیرا سنت الهی این گونه سامان یافته و این احساس امری حقیقی و واقعی است.(نساء، آیه 1) در حقیقت تنها از باب تمثیل باید گفت که اگر خدا برای رحمت ، مخلوق را آفریده و در اشکال گوناگون رحمت خویش را به نمایش می گذارد(هود، آیه 119)، احساس مردان به زنان و نیز فرزندان همانند همان نگرش الهی به مخلوقات خویش است. بنابراین، مردان هیچ گرایشی ندارند تا بغض ورزند و غضب کنند و علیه زنان و فرزندان خویش رفتار نمایند.(روم، آیه 21) بر این اساس مردان دوست ندارند تا عقد و علقه زوجیت و زناشویی گسسته شود و به طلاق بینجامد و اگر اقدامی به طلاق می کنند تنها از باب جراحی و کندن غده ای است که گمان می کنند بقای آن زوجیت، می تواند هم به خود و فرزندان بلکه به خود زن زیان جبران ناپذیری بزند؛ زیرا از نظر قرآن، کسی که تقوای الهی دارد و از خدا و حسابرسی او می ترسد بیشتر در این اندیشه است که حتی اگر شده بر مصیبت های بقای زوجیت صبر کند و با عفو و احسان و ایثار این عقد و علقه را حفظ و صیانت کند، مگر آنکه نسبت به از دست رفتن دین خویش یا همسرش بترسد یا ادامه زندگی به دلایل دیگر غیرممکن باشد. از همین رو مرد به عنوان آخرین راهکار درمانی به جراحی طلاق فکر می کند و با ایقاع طلاق، خود و زن و فرزندش را از زیان می رهاند.(نساء، آیات 35 و 128)

باید توجه داشت که در این آیات و آیات دیگر، تاکید بر ایجاد مصالحه و صلح به عنوان خیر مطلق برای دنیا و آخرت با صبر و احسان عفو و احسان ایثاری و پیشه گرفتن تقوای الهی است. در حقیقت، به مردان سفارش بلکه تشویق می کند تا با در پیش گرفتن چنین اصولی به عنوان ملکه در شاکله شخصیتی خویش، امکان صیانت عقد نکاح فراهم باشد و به طلاق منجر نشود. شکی نیست که مخاطب اصلی چنین فرمانی مردانی هستند که ایقاع طلاق به دست آنان است. پس از نظر قرآن، مردان مومن همواره متوجه این امر هستند که برای خیر دنیا و آخرت خویش شده تقوای الهی پیشه گرفته و نه در سطح تقوای عام که با عدالت سازگار است، بلکه فراتر از آن در سطح تقوای خاص یعنی صبر و عفو، بلکه برتر از آن در سطح تقوای اخص یعنی با ایثارگری و نادیده گرفتن حقوق خویش و حتی بذل حقوق خود به همسر تلاش می کنند تا به صیانت از کانون خانواده پرداخته و از طلاق ایقاعی اجتناب کنند.(همان)

پس اگر حق طلاق به شکل ایقاعی در اختیار مردان است، به سبب آن است که مردان براساس فطرت الهی خویش، گرایش به تشکیل کانون خانواده و صیانت از آن به اشکال گوناگون به عنوان «قوامون» دارند.(نساء، آیات 34 و 35 و 128 و 130)

بر این اساس می توان گفت که فلسفه طلاق چیزی جز نوعی خیر خواهی برای همسرانی نیست که دیگر حتی با احسان عفو یا احسان ایثار نمی توانند این کانون را صیانت و حفظ کنند. لذا به مردان این حق داده شده تا به ایقاع طلاق به عنوان حلال مبغوض اقدام کنند تا دین و دنیای افراد خانواده با چنین امری صیانت شود؛ زیرا از نظر قرآن، محور عقد نکاح و ایقاع طلاق همان تقوای الهی و خیر بودن آن به سبب مودت و رحمت و عفو و ایثار و احسان است.(همان آیات و نیز: روم، آیه 21)

اصولا وجود تقوای الهی به ویژه در مردان موجب می شود تا آنان همواره به اشکال گوناگون برای صیانت و تحکیم خانواده تلاش کنند و با صبر و عفو و احسان و ایثار نگذارند تا این کانون فرو پاشد و به طلاق بینجامد.(احزاب، آیه 37) اما این بدان معنا نیست که مردانی که همسران خویش را به عنوان آخرین درمان و راهکار طلاق می دهند، انسان های بی تقوایی هستند، بلکه چنان که گفته شد، از فلسفه های طلاق این است که شرایط به گونه ای نشود که همسران در کانون خانواده به درجه ای برسند که به دین و دنیای خویش زیان برسانند؛ زیرا گاه بقای عقد نکاح موجب می شود تا مردان و زنان به گناهانی دست بزنند که شامل گناه فحشاء جنسی یا اذیت و آزار و مانند آن می شود. بنابراین، ایقاع طلاق درمان جراحی این امر است تا بقای نکاح به عنوان غده سرطانی دین و دنیای آنان را نابود نسازد.

هشدار قرآن نسبت به رعایت حدود الهی در طلاق

از نظر قرآن، هر گونه بی تقوایی و خروج از حدود الهی برای مردان و زنان می تواند پیامدهای عذاب دنیوی و اخروی داشته باشد؛ بنابراین، همان گونه که عقد باید در چارچوب حدود الهی و برای رحمت و سکونت و محبت و مودت و مانند آنها باشد، همچنین طلاق باید این گونه بر اساس شیوه پسندیده انجام شود و کسی نباید اندیشه اذیت و آزار در ذهن داشته باشد و بخواهد هنگام طلاق یا پس از آن به همسر کنونی یا مطلقه خویش آزار و اذیت رساند که خشم الهی را موجب می شود. بر همین اساس خدا بارها به اشکال گوناگون و در قالب احکام امری و نهی بر آن است تا چارچوب های انسانی در عقد و طلاق مراعات شود. بر همین اساس به مردان هشدار می دهد که طلاق همراه با اذیت و آزار و خروج از دایره حدود الهی و معروف می تواند به عنوان گناه عذاب الهی در دنیا و آخرت را داشته باشد؛ همچنین به مردان هشدار می دهد که اگر بخواهند پس از طلاق برای اذیت و آزار همسر دوباره او را به عقد خویش در آورند یا با مراجعه به او ایقاع را ابطال نمایند، چنین کاری حرام است و چوب این رفتار زشت خویش را خواهند خورد.(بقره، آیه 231) از همین رو خدا مردانی را که طلاق به شکل «ایلاء» داده اند، مجبور می کند تا پس از چهار ماه مهلت در صورت عدم رجوع به همسر، او را در محاکم قضائی مجبور به طلاق کنند تا این گونه زن در حالت «معلقه» قرار نگیرد که نه شوهر دارد و نه بی شوهر است.(بقره، آیات 226 و 227)

به سخن دیگر، طلاق باید بر اساس عرف و رفتار پسندیده اجتماعی بدون هیچ گونه اذیت و آزار و مانند آنها باشد؛ از همین رو، اگر زن از حاکم شرع کمک بخواهد حاکم شرع مرد را مجبور می کند تا پس از چهار ماه یا طلاق دهد و اگر نپذیرد او را حبس می کنند تا طلاق بدهد.(همان؛ مجمع البیان، ج 1 و 2، ص 571)

از نظر قرآن، عقد ازدواج شرایط زیستی مادی و معنوی انسان را دگرگون می کند؛ زیرا خدا فراتر از «قسمت» بر اساس «فضل» خویش کسانی را که ازدواج کرده اند به «غنا» می رساند و وسعت مالی به آنان می بخشد.(نور، آیه 32) بنابراین، اگر مردان و زنان بخواهند همچنان از فضل ویژه الهی بهره مند شوند، بهتر است تا با عفو و گذشت و ایثار و احسان این زندگی را صیانت کنند و اگر بخواهند طلاق دهند بدانند که این فضل الهی از سر سفره آنان جمع می شود؛ زیرا مردان بر طبق آموزه های قرآن بر سر سفره فضل الهی که خدا به خاطر زن و فرزند برایشان فراهم کرده نشسته اند. (همان؛ بقره، آیه 237)

البته هر چند که از نظر قرآن، عقد نکاح موجب می شود تا همسران از فضل الهی برخوردار شده و به غنا و بی نیازی برسند؛ اما اگر به هر دلیلی ناچار به جراحی ایقاع طلاق می شوند، این طور نیست که خدا آنان را رها کند، بلکه هر یک از همسران را به اندازه نیاز می دهد و نیازشان را برطرف می کند به شرط آنکه تقوای الهی را پیشه کنند(نساء، آیات 128 و 130)؛ زیرا خدا به حکمت و وسعت خویش همچنان که در طول دوران زناشویی، نیازشان را برطرف کرد، پس از طلاق حلال مبغوض نیز به شرط مراعات تقوای الهی، آنان را روزی خواهد داد.(همان)

ضرورت رعایت حقوق در طلاق

طلاق دارای احکام و آدابی است که باید مراعات شود. از جمله باید به حقوقی اشاره کرد که برای مرد و زن پس از طلاق ایجاد می شود. از جمله احکام واجب لزوم عده برای مطلقه ای است که زناشویی با او شده است. زمان عده طلاق سه ماه یا همان سه طهارت پس از حیض است.(احزاب، آیه 29؛ طلاق، آیات 1 و 2) حدودی در قرآن برای طلاق مطرح است که باید آن را مراعات کرد و کسی که مراعات نکند کار حرامی مرتکب شده است. (بقره، آیات 229 و 230)؛ اما از نظر قرآن طلاق باید افزون بر مراعات حدود الهی، بر اساس عرف پسندیده اجتماعی باشد که در آن مراعات عدالت و صداقت و امانت و مانند آنها همراه با احسان به یکدیگر شده باشد.(بقره، آیات 229 و 237؛ احزاب، آیات 28 و 29)

البته انسان مومن و متقی بر اساس تقوای الهی در سطحی فراتر از عدالت تقابلی و مثلی، یعنی در سطح احسان عفو و احسان ایثار به معروف الهی عمل می کند. بنابراین، افزون بر حقوق مبتنی بر عدالت با احسان و ایثار تلاش می کند تا چیزی از حقوق همسر را نه تنها کم نگذارد، بلکه بیشتر از استحقاق بر اساس احسان به او عنایت کند، چنان که خدا به او تفضل داشته است.(همان) اگر زن، باردار یا حیض باشد، طلاق اتفاق نمی افتد و باطل است(بقره، آیه 228) و زنان در این امر مسئولیت سنگینی دارند که باید آن را مراعات کنند و گرنه باید در آخرت پاسخگوی رفتار نادرست و تعدی به حدود الهی باشند.(همان)

در هنگام طلاق باید حقوق مالی زن ادا شود و هیچ گونه ظلم و تعدی نسبت به حقوق او نشود، بلکه حتی بذل احسان شود.(بقره، آیه 229؛ نساء، آیات 20 و 21)

طهارت(طلاق، آیه 1)، عزم طلاق(بقره، آیات 226 و 227)، شاهد عادل از مردان در طلاق(طلاق، آیه 2) و اجرای لفظ طلاق(همان؛ المیزان، ج 2، ص 226) از مهم ترین شرایط اقامه صحیح ایقاع طلاق است. بر اساس آیه 237 سوره بقره خدا بیان می کند که طلاق قبل از زناشویی موجب می شود تا نصف مهریه به او پرداخت شود، مگر آنکه زن از حق خویش بگذرد و عفو کند یا اولیای او که مسئولیت عقد را دارند از حق زن بگذرند و عفو کنند. پس عدم پرداخت حق واجب نصف مهریه تنها با عفو خود زن یا ولی او شدنی است و گرنه بر مرد است که نصف مهریه را پرداخت کند.

مهریه کامل تعیین شده، زمانی پرداخت می شود که پس از تعیین مهریه و دخول، مردی زن را طلاق دهد؛ اما اگر کسی بخواهد احسان تقوایی را در سطح ایثار داشته باشد می تواند تمام مهریه تعیین شده را حتی در صورت عدم دخول پرداخت کند که این تقوای اخص است.(بقره، آیه 237)

در طلاق رجعی پیوند عقد نکاح همچنان برقرار است و نیازی به عقد دوباره برای رجعت نیست، بلکه همین که مرد به سوی زنش برگشت کفایت می کند.(بقره، آیه 229؛ طلاق، آیه 1)

برای زنان مطلقه حقوقی تعلق می گیرد از جمله اختیار شیردادن به فرزند(بقره، آیات 232 و 233؛ طلاق، آیات 1 و 2)، نفقه از غذا و لباس بر اساس توان و عرف به زنان باردار و شیرده از سوی پدر یا وارثان(طلاق، آیات 6 و 7؛ بقره، آیات 232 و 233؛ المیزان، ج 2، ص 241) حق کالاهای شایسته و مناسب در چارچوب عرف(بقره، آیات 236 و 241؛ احزاب، آیات 28 و 29)، مسکن در زمان عده طلاق(طلاق، آیات 1 و 6)، مگر آنکه در زمان عده مرتکب زشتی چون زنا شود که این حق از او سلب می شود.(همان)

به هر حال، طلاق به معنای نفرت و بغض و کینه نیست، بلکه جراحی برای بهبود اوضاع زن و مرد و ایجاد شرایط جدید به منظور استمرار زندگی جداگانه با همسران دیگر است. بنابراین لازم است تا با مطلقه خوشرفتاری کرده و بر اساس عرف اجتماعی و احسان و عفو با او برخورد شود.(بقره، آیات 229 تا 231؛ احزاب، آیه 28؛ طلاق، آیات 1 و 2 و 6)