استعاره و زمان تحلیل تقارن یا عدم تقارن فرایند استعاره برمبنای مفهوم زمان در نظریه نسبیت
استعاره در معنای عام خود هرگونه انتقال معنا از چیزی به چیز دیگر است. آشکار است که بخش بزرگی از مطالعات انسانی (از مطالعات حوزه زبان و ادبیات تا مطالعات روانشناختی، فلسفی و جامعهشناختی) بررسی شیوههای این انتقال معنا و مطالعه چگونگی آن است. در مطالعات زبانی مربوط به استعاره، درباب شیوه انتقال معنا از واژه یا عبارت «پایه» به جانب واژه یا عبارت «هدف»، دو رویکرد وجود داشته است: رویکردی که فرایند تشکیل استعاره را متقارن میداند و اصحاب آن معتقدند طرفین استعاره (پایه و هدف) نقش متوازن یا خنثایی را در فرایند استعاره ایفا میکنند؛ رویکرد دوم از نظرگاهی مخالف، فرایند استعاری را جهتدار میداند و به باور طرفداران آن، در این فرایند واژه یا عبارت پایه نقش بیشتری دارد و معنای خود را به هدف تحمیل میکند. در مقاله حاضر، پس از مرور اجمالی آرای اندیشمندان رویکردهای مذکور، به این پرسش اساسی پرداخته شده که چه عواملی بر متقارن یا نامتقارن بودن فرایند استعاره اثر می گذارد. برای پاسخ به این پرسش، ضمن پیش چشم نهادن فرضیه تاثیر «زمان» و بهرهگیری از برخی مفاهیم نظریه نسبیت عام انیشتین (فضا زمان، جهانخط، گرانش و تانسور) کوشیده شد نقش عامل «زمان» در ایجاد نیروی گرانشی در فضا زمان ذهن نشان داده شود. کیفیگرایی و سیالیت یافتههای نظریه نسبیت درباب «زمان» و سازگاری آن با منظر مطالعاتی مقاله حاضر درباره زبان و ذهن، تنها دلیل انتخاب این نظریه بوده است. درنهایت این نتیجه به دست آمد که عامل «زمان» در نامتقارن بودن فرایند استعاره میتواند اثرگذار باشد: هرچه واژه یا عبارت پایه آشناتر باشد (به تعبیر دیگر، قدیمیتر باشد)، نیروی گرانشی بیشتری دارد و بیشتر میتواند معنای خود را بر هدف فرافکند و معنای آن را تحت تاثیر قرار دهد.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.