نگاه به جهان به مثابه گفتمان روایت یا تجربه زیسته
اساسا می توان دو نگاه به جهان را ازهم تمیز داد: یکی نگاهی که در نشانه شناسی کلاسیک روایی شاهد آن هستیم که جهان را به مثابه «متن» یا «گفتمان روایی» درنظر می گیرد و از این رو به رمزگشایی از آن می پردازد و دیگر نگاهی که جهان را نه به منزله «متن»، بلکه به مثابه «تجربه زیسته» می پندارد. درخصوص نگاه اول باید گفت ما جهان را همچون برگی از کتابی تلقی می کنیم که در آن نشانه هایی که باید مورد خوانش قرار دهیم، ثبت شده اند. لذا فهم جهان برابر است با رمزگشایی از آن اشکال آشکار شده ای که، چه کلامی و چه غیرکلامی، همچون متن هایی تلقی می شوند که گویی «می خواهند چیزی بگویند». اما برعکس براساس نظام دوم، جهان را نه «خوانش»، بلکه «حس» می کنیم. در این مقاله، ضمن تجزیه و تحلیل این دو نگاه هستی در جهان و تاکید بر تمایز آن ها در تعامل شخصیت ها با جهان پیرامون، برآنیم به این پرسش بنیادین جواب دهیم که چگونه می توان بین این دو نگاه و نظام های معنایی تعاملی لاندوفسکی ارتباط برقرار کرد.
متن ، روایت ، خوانش جهان ، تجربه زیسته ، معنا ، لاندوفسکی
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.