فهرست مطالب

نشریه دین و قانون
سال پنجم شماره 17 (پاییز 1396)

  • تاریخ انتشار: 1396/07/09
  • تعداد عناوین: 6
|
  • سید حسین شرف الدین*، نصرالله نظری صفحات 11-50

    باورها، ارزش ها و نگرش های عام به عنوان مجموعه ای از عناصر معنایی مشترک، بخش هسته ای و گوهری فرهنگ جامعه را شکل می دهند. این منظومه به دلیل برخورداری از اعتبار و تایید اجتماعی در سه سطح خرد، میانه و کلان، به صورت به هم پیوسته و در ارتباط متقابل با یکدیگر، ساخت یافته و نهادی می شوند. این سه خرده نظام معنایی از یک سو در نظام جامعه گستر فرهنگ، به مثابه چتر فرازین نظام اجتماعی استقرار و تمکین دارند، و از سوی دیگر، از طریق فرایند جامعه پذیری به ذهن و ضمیر اعضای جامعه راه یافته و درونی می شوند. از سوی سوم، در پرتو تعاملات بین الاذهانی و تبادلات رفتاری گسترده و مستمر، در سامانه ها و سطوح نهادی نیز رسوب کرده، به بخشی از مولفه های قوام بخش آنها تبدیل می شوند و به صورتی مکرر و پیوسته از طریق کنش ها و ارتباطات متنوع در عرصه های مختلف زندگی روزمره بازتولید می شوند. دو نظام هنجاری مهم و هدایتگر کنش ها در جامعه اسلامی، یعنی فقه و قانون (و تا حد زیادی اخلاق) قویا با این سه عنصر معنایی در تعامل بوده، تاثیر و تاثر متقابل دارند و به صورتی درآمیخته، جهان اجتماعی (اعم از عناصر معنایی و عینی) را ساخت می دهند. با توجه به نسبت متقابل و دیالکتیکی میان این عناصر فرهنگی، نوشتار حاضر سعی دارد در مجال محدود خود، نسبت میان فقه و قانون (به مثابه ترجمان قانونی فقه) به عنوان مجموعه ای از قواعد اجتماعی هدایتگر کنش های جوارحی (و به صورت غیرمستقیم کنش های جوانحی) فرد از یک سو، و کنش های اجتماعی و تعاملات نهادی و سازمانی را از سوی دیگر بررسی و تحلیل کند. فقه و قانون، هم خود تبلور هنجاری باورها و ارزش های پذیرفته شده هستند و هم متقابلا در تداوم، تایید، تقویت و اثربخشی آنها تاثیر دارند. روش این مطالعه، در مقام گردآوری، اسنادی و در مقام تحلیل، نظری و استنباطی است.

    کلیدواژگان: باور، ارزش، نگرش، واقعیت، معنا، نهاد، هنجار، فقه و قانون
  • سید جواد راثی ورعی* صفحات 53-70

    مقاله عهده دار پاسخگویی به این پرسش است که در نظر عالمان دین، میان فقه و قانون چه نسبتی برقرار است؟ این پرسش از عصر مشروطه که قانون به معنای مدرن آن وارد ایران شد، تاکنون مطرح است. تعدادی از فقیهان عصر مشروطه و حتی جمهوری اسلامی، قانون و قانونگذاری را در جامعه ای که شریعت دارد، برنتافتند. بسیاری از فقیهان هم که آن را در چارچوب شریعت پذیرفتند، نه به عنوان قاعده ای که فصل الخطاب باشد، بلکه قانون را امری تبعی و طفیلی می دانستند. به نظر نگارنده مهم ترین چالش جمهوری اسلامی این است که به جای «قانون»، «ر ای و فتوا» فصل الخطاب شمرده می شود. تنها راه برون رفت از این چالش، به رسمیت شناخت قانون به عنوان فصل الخطاب در اداره جامعه است؛ البته قانونی که با موازین شرعی مخالفت نداشته باشد.

    کلیدواژگان: فقه، فتوا، قانون، مشروطه، جمهوری اسلامی
  • مجید کافی * صفحات 71-94

    یکی از موضوع های هستی شناختی علم جامعه شناسی، بررسی هستی جامعه یا واقعیت اجتماعی است. در بخش معرفت شناسی علم جامعه شناسی این پرسش مطرح است که برای شناخت جامعه، چه چیز آن باید شناخته شود. در پاسخ به این پرسش به طورکلی می توان گفت واقعیت اجتماعی. اما واقعیت اجتماعی چیست؟ برای شناخت جامعه باید مبنا یا مبانی خاصی به عنوان واقعیت اجتماعی در نظر گرفت و براساس تلقی از آن مبانی و واقعیت اجتماعی به تولید نظریه اجتماعی دست زد. ازاین رو می توان این سوال را مطرح کرد که چه چیزی مبنای شناخت جامعه یا هستی اجتماعی در نظریه ها و رویکردهای جامعه شناختی است و چه چیزی واقعیت اجتماعی را در این نظریه ها و رویکردها تشکیل می دهد که باید شناخته شود. در آثار مختلف جامعه شناسی کلاسیک حداقل پنج مبنا برای شناخت واقعیت اجتماعی بیان شده که اساس تیوری پردازی های کلاسیک قرار گرفته است: الف) نظم و نظام، اساس واقعیت اجتماعی در نظریه کارکرد گرایی است. طبق این مبنا نظم، نظام یا الگوی ثابت ازپیش موجود مبنای شناخت جامعه و واقعیت اجتماعی است که اساس نظریه کارکردگرایی را تشکیل می دهد. ب) ساختار که مبنای واقعیت اجتماعی در نظریه ساختارگرایی است. ج) تضاد به عنوان واقعیت اجتماعی در نظریه تضاد مطرح است که در نظریه های مارکسیستی، به عنوان مبنای شناخت جامعه و اساس نظریه تضادگرایی، به معنای عام کلمه (نه لزوما به معنای مارکسیستی آن) است که توسط ساختارهای اساسی و مخفی اجتماع ایجاد می شود. د) روابط و مناسبات تولید که یکی دیگر از مبناهای نظریه های تضاد برای شناخت جامعه است. ه) کنش که مبنا و اساس نظریه های کنش متقابل است. گفتنی است که هیچ یک از نظریه های برآمده از مبانی فوق، دیگر مبناها را به عنوان واقعیت اجتماعی رد نمی کنند؛ بلکه اختلاف آنها بر سر این است که مبنا و زیربنای شناخت جامعه کدام یک از این واقعیت های اجتماعی است. در این مقاله ضمن بررسی واقعیت اجتماعی براساس پارادایم اسلامی علوم و نظریه اجتماعی ارتباط، رابطه واقعیت اجتماعی (طبق تعریف نظریه ارتباط اجتماعی) با فقه و نقش قانون و قانونگذاری در این باره، و نیز رابطه واقعیت اجتماعی و علم فقه براساس مدل های جامعه شناسی معرفت بررسی می شود. ازآنجاکه علم فقه فاقد موضوع شناسی است و صرفا بیان احکام است، برای انطباق احکام فقهی بر واقعیت های اجتماعی نیازمند قانونگذاری هستیم.

    کلیدواژگان: فقه، قانون، تعیینات اجتماعی، واقعیت اجتماعی
  • حسنعلی علی اکبریان* صفحات 95-132

    موضوع نوشتار حاضر، بررسی این مسیله است که قانونگذار زمانی که قانونی را براساس یک حکم شرعی وضع می کند، آیا باید فلسفه آن حکم را نیز رعایت کند؟ همچنین آیا باید مقاصد شریعت و اهداف دین را که مرتبط با آن حکم است، رعایت کند؟ اگر پاسخ این مسیله مثبت است، این رعایت مشمول چه ضوابطی، و براساس چه سازوکار فقهی ای است؟ برای پاسخ به این پرسش ها، مقاله در چهار بخش تنظیم شده است: الف) بررسی مفاهیم مرتبط با بحث، تا محل نزاع روشن شود؛ ب) تبیین تفاوت مقام قانونگذاری براساس احکام شرعی با مقام استنباط احکام شرعی، تا معلوم شود وقتی از رعایت فلسفه احکام و مقاصد شریعت و اهداف دین سخن می گوییم، سخن در مقام استنباط حکم شرعی نیست تا متهم به ساختارشکنی در روش اجتهاد و فرو رفتن در وادی فقه المقاصد شویم. ج) تبیین معیار اعتبار در دلیلی که فلسفه حکم و مقاصد و اهداف را اثبات می کند، تا با ظنون غیرمعتبر در این فرایند با حکم شرعی مخالفت قانونی نشود. د) تبیین نظریه ای که بتواند چگونگی رعایت فلسفه احکام و مقاصد و اهداف را در برابر رعایت حکم شرعی در قانونگذاری توجیه کند. روش این مقاله فقهی و مبتنی بر مبنای ولایت مطلقه فقیه است

    کلیدواژگان: قانونگذاری، احکام شرعی، فلسفه احکام، مقاصد شریعت، اهداف دین، تزاحم واجبات شرطی
  • صفحات 129-164

    قانون یکی از خرده‌نظام‌های اصلی اجتماع در دوران معاصر است. تقنین براساس سنخ‌ها و سطوح مختلف واقعیت اجتماعی، یکی از اقتضایات اصلی «قانونگذاری مناسب» است. فهم روش‌مند از سطوح مختلف واقعیت اجتماعی موثر و متاثر نسبت‌ به قانون، مکانیسم تاثیرگذاری و تاثیرپذیری و راهبردهای اصلی مقابله با عوامل آسیب‌زا، به‌‌وسیله الگوهای نظری تبیین می‌گردند. بنابراین تبیین فنی تقنین معطوف به واقعیت اجتماعی از چشم‌انداز نظریه‌های نظام‌سازی قابل ‌پیگیری است. پژوهش حاضر درصدد است با الهام از اندیشه‌های نظام‌سازی شهید صدر، به تبیین تقنین معطوف به واقعیت اجتماعی بپردازد. دغدغه‌مندی شهید صدر نسبت به نظام اجتماعی ناظر به واقعیات عینیت‌یافته در جوامع اسلامی است. ارایه ایده‌های توصیفی، تبیینی، هنجاری و راهبردی توسط شهید صدر، چارچوب‌های نظری منسجمی را برای حل مسیله این پژوهش در اختیار قرار می‌دهد. این چارچوب‌ها می‌تواند منشا انتزاع مصادیق مختلف واقعیت اجتماعی موثر در قانونگذاری متناسب با جوامع اسلامی باشد. نتایج پژوهش نشان می‌دهد سطوح مختلف واقعیات اجتماعی موثر در تقنین متناسب با جوامع اسلامی، به دو عامل بنیادین «نیاز» و «روش» برمی‌گردد. این دو عامل بنیادین، آثار خود را  به ترتیب بر کنشگران و ساختارهای اجتماعی منعکس می‌کند. راهبردهای ارایه‌شده نیز ناظر به مداخله بر این دو عامل بنیادین ترسیم می‌گردد. بخشی از این پژوهش با روش تحلیل محتوای کیفی است که با بهره‌گیری از تکنیک‌های روش زمینه‌ای اجرا گردید و انطباق اندیشه‌های شهید صدر بر مباحث تقنین با روش تحلیل عقلی انجام گرفت

    کلیدواژگان: الگوی نظری تقنین، تقنین معطوف به واقعیت اجتماعی، نظام قانون
  • مهدی معلی* صفحات 165-192

    قواعد هنجاری مهندسی ژنتیک در فرهنگ اسلامی از منظر فقه و اخلاق قابل بررسی است. در سایر نظام های فکری که کار شریعت را به اخلاق واگذار کرده اند، این گونه مسایل فقط از نگاه اخلاق بررسی می شود. به همین دلیل بحث اخلاقی درباره این موضوع برخلاف بحث فقهی، از صبغه بین المللی برخوردار است. احکام اخلاقی این حوزه علاوه بر مبانی پیامدنگرانه اخلاقی، از دیدگاه های کلامی نیز ناشی می شود . در بعد کلامی ناتوانی از تبیین جایگاه انسان و نسبت او با خالق و پروردگار جهان، موجب شده فعالیت های زیست فناورانه به مثابه دستکاری و تغییر خلقت، تحدی با خدا و ورود به منطقه ممنوعه الوهیت تلقی شود. در بعد اخلاقی با این فرض که اصلاح ژنتیک، چه در گیاهان و چه در حیوانات برای انسان و محیط زیست زیان دارد، با تکیه بر اصل «پرهیز از زیان رسانی» فعالیت در این رشته علمی بدون توجه به ضرورت ها و فوایدی که برای نوع انسان دارد، غیراخلاقی تلقی شده است. این مقاله تلاش می کند مبتنی بر کلام، جایگاه انسان و ارتباط اراده و افعال او را با خداوند متعال به درستی تبیین کند و متناظر با اشکالات اخلاقی، بدون ورود به حوزه فنی مسیله، با استفاده از روش های حل مسیله در اخلاق کاربردی، برای عبور از تنگنای تعارض اخلاقی در این باب راهکار ارایه کند.

    کلیدواژگان: اخلاق، مهندسی ژنتیک، تغییر آفرینش، ارزش گذاری احتمال، چندوجهی کردن
|
  • Pages 11-50

    Public beliefs, values ​​and attitudes as a complete form and as a set of meaningful elements constitute the central sector and the essence of the culture of society. This system is structured and institutionalized due to its social validation at three micro, intermediate and macro levels in an interconnected way. These three semantic subsytems lie in the community-wide culture as the main umbrella of the social system deployment. Accordingly, fiqh and law creat a social world (both subjective and objective). By focusing on the mutual and dialectical relationship between these elements, the present research attempts, in its limited scope, to compare the relation between fiqh and law (the legal explanation of fiqh) as a set of social rules that guide the conduct of bodily part actions (and indirect internal actions) of the individual on the one hand, and social practices, institutional interactions, will be analyzed on the other hand. The embodiment of Islamic jurisprudence and law through accepted normative beliefs and values reciprocally are effective in the continualtion and endorsement of the normative values that depends on fiqh and law. Through the process of socialization in the community's mind and conscience of the members of society, they are internalized. Moreover, in the light of interactions between individuals intellectual exchanges, systems and institutional levels, they are part of their potent components, and in turn repeatedly and consistently through actions and contacts in various areas of daily life are reproduced from standard normative systems in Islamic society, based on fiqh and law (and a great deal of morality) strongly with these three of the semantic interactions. Therefore, this study use documentary, analytical method.

    Keywords: beliefs, values, attitudes, reality, meaning, institution, rule, Islamic jurisprudence, law
  • Pages 53-70

    The study attempts to answer this question that what types of correlation and interaction exist between scholars of religion and fiqh (Islamic jurisprudence) and law? This question has always been as a controversial one from Persian Constitutional Revolution when the law in its modern sense entered Iran. A number of fuqaha of the constitutional era, and even many of the fuqaha of Islamic Republic of Iran have opposed law or lawmaking in a society that has the Islamic sharia[1]. Many other fuqaha (Islamic jurisprudents) who have accepted it within the framework of the sharia, do not recognize it as a leading rule having the right to issue the final word, but as a dependent rule whose presence is contingent upon sharia. The researcher believes that the most important challenge for the Islamic Republic of Iran is that instead of "law", "decrees or verdicts and fatwas" are counted as the final word. The only way to get out of this challenge is to recognize the law as the final word in the administration of the society, of course, the law which does not oppose the religious principles of shariah.

     


    Keywords: fiqh, fatwa, law, Persian Constitutional Revolution, Islamic Republic of Iran
  • Pages 71-94

    In contemporary life, the need for the appropriateness of the Islamic jurisprudence to the life and realities in social life is considerably felt. Many issues such as the outdated fiqh which is not applicable in the modern industrial and postindustrial societies, the inordinate increase of the content of fiqh over time, the possible secondary obligations and the unaffected ones, the dominance of rationality in reasoning, and so forth are rooted in lack of paying attention to social realities. So, this question may be raised that if the Islamic jurisprudence based on the low stressed, simple, indigenous society can administrate the contemporary populated society which is industrial and postindustrial as well as energetic? The present study aims at overcoming the mentioned issues through proposing the idea of social fiqh. As a matter of fact, this type of fiqh is proposed in order to remove the problems which are on the way of fiqh nowadays.

    Keywords: social realities, fiqh, law, legislation, social fiqh, social determinations of fiqh
  • Pages 95-132

    The present article is based on the fact that the context of legislature is different from that of the judgment of the religious order. Upon this fact, a question arises as what sort of  relationship exists among the wisdom of the judgments, the aims and purposes of Sharia ( maqased al-Shari’a) and the objectives of religion with the requirements governing the rule of law in the field of Sharia or Islamic Law. According to the author, it is necessary in the legislative processes, prior to any legislative activity, the legislator be fully confident about the purposes as well as general objectives of the religion. In other words, if these goals and intentions conflict with the necessity of observing some of the other laws, one should act according to tazahom[1] in the law. These criterions are set in such a way that there is no clear and indisputable criterion between these two issues; nonetheless, it can be briefly mentioned that the consideration of the goals and the general objectives of the religion enjoys priority over the necessity of observing Mubāḥ [2], that is, changing mubah is easier than changing Ḥarām [3],or wajib[4]. This type of prioritization can be considered for many social realities. Indubitably, neglecting social realities in the context of legislation makes the goals of religion and the purposes of the law and also the wisdom of judgments get lost

    Keywords: tazahom, the aims, purposes of Sharia, wisdom, logic of the judgments, social reality
  • Pages 165-192

    The normative rules of genetic engineering in Islamic culture can be viewed from the perspective of fiqh and ethics. In other schools of thought, which have entrusted the work of the Sharia to ethics, such issues are only examined from the viewpoint of ethics. For this reason, the ethical discussion of this subject unlike fiqhi discussion possesses a global ground. The ethical rules of this domain come from the ethical output-prompting basis as well as theological views. From theological point of view, the inability to explain the position of man and his relationship with the Creator, i.e. the Lord of the universe has led to considering biotechnological activities as manipulating and changing God’s creation, fighting against Him, and trespassing the Sovereignty of God. From ethical aspect, on the basis of the assumption that genetic modification whether in plants or animals is harmful to the environment and also to human health, and with relying on the "no-harm" principle, any sort of activity in this field of science without stressing on the necessities, merits and demerits of genetic modification for human being is considered unethical. Based on theology, the present study aims at explaining the human position, and the relationship between the human’s will and actions and God, and also with regard to answering the ethical problems - without entering the technical field of the issue- as well as taking advantage of problem solving method in Applied Ethics, the study suggests some strategies to pass the bottleneck of ethical problems in this issue.

    Keywords: Ethics, Genetic engineering, changing God’s creation, Validation of probability, Gene amplification