فهرست مطالب

غدد درون ریز و متابولیسم ایران - سال هشتم شماره 1 (پیاپی 29، بهار 1385)

مجله غدد درون ریز و متابولیسم ایران
سال هشتم شماره 1 (پیاپی 29، بهار 1385)

  • 116 صفحه، بهای روی جلد: 5,000ريال
  • تاریخ انتشار: 1385/06/18
  • تعداد عناوین: 13
|
  • مقالات پژوهشی
  • عبدالصمد صادق الوعد، محمدحسین دباغ منش*، فرداد اجتهادی، غلامحسین رنجبر عمرانی صفحه 1
    مقدمه

    گواتر به علت کمبور ید در استان فارس بومی(اندمیک) بوده است، به همین علت مصرف اجباری نمک طعام یددار از سال 1373 شروع شد. هدف از این مطالعه بررسی شیوع گواتر، میزان دفع ید ادراری و رابطه آن با شیوع گواتر در دانش آموزان مرودشت دراین منطقه، 10 سال پس از شروع استفاده از نمک یددار می باشد.

    مواد و روش ها

    این مطالعه ی مقطعی بر روی 1188 دانش آموز در سنین 8 تا 13 سال که با روش نمونه گیری خوشه ایتصادفی از جمعیت دانش آموزان مرودشت انتخاب شده بودند، انجام شد. میزان شیوع گواتر بر اساس تقسیم بندی سازمان جهانی بهداشت مشخص شد و از میان این 1188 دانش آموز، 500 نفر به طور تصادفی مشخص و میانه دفع ید ادراری دو جنس درگروه های سنی مختلف با روش هضمی اندازه گیری و درجه های مختلف گواتر بررسی شد.

    یافته ها

    گواتر در دانش آموزان بررسی شده اندمیک بود (39.6%) اما بیشتر آنها دارای درجه های پایین گواتر (درجه 1) بودند. میانه ی دفع ید ادرار در دانش آموزان پسر (حدود اطمینان95%) 17 میکروگرم دردسی لیتر (20.9-13.1) و در دختران 22.4 میکروگرم دردسی لیتر (24.1-20.7) و در کل افراد 18.8 میکروگرم در دسی لیتر (21.5-16.1) به دست آمد که اختلاف معنی داری بین میانه دفع ید ادرار در دو جنس وجود داشت (p<0.001). این اختلاف بین گروه های مختلف سنی معنی دار نبود. میانه دفع ید ادرار در کسانی که گواتر داشتند 18 میکروگرم در دسی لیتر (19.9-16.4) و درکسانی که فاقد گواتر بودند 20 میکروگرم در دسی لیتر (22.9-17.1) به دست آمد که اختلاف معنی داری وجود نداشت. در کل دانش آموزان 29.5% دارای دفع ید ادرار طبیعی، 47.5 درصد بالاتر از طبیعی و 23% دارای مقادیر کمتر از حد طبیعی بودند که ازاین تعداد، 12.2% دفع ید ادرار کمتر از 5 میکروگرم در دسی لیتر داشتند.

    نتیجه گیری

    به نظر می رسد با وجود کافی بودن ید در منطقه مورد مطالعه، گواتر در این منطقه اندمیک می باشد و رابطه ای بین میزان شیوع گواتر و میزان دریافت ید وجود ندارد که این مساله توجه به سایر علل ایجاد کننده گواتر را مطرح می کند.

    کلیدواژگان: گواتر، نمک یدددار، ید ادرار
  • لادن مهران، ربابه شیخ الاسلام، کورش صمدپور، رامبد حاجی پور، بهداد سلیمانی، رضا خدیوی، فریدون عزیزی صفحه 9
    مقدمه
    استان چهارمحال و بختیاری یکی از مناطقی است که در مطالعه ها، قبل از یدرسانی، دارای شیوع بالای گواتر آندمیک بوده است. در ایران برنامه کنترل و پیشگیری از بروز اختلال های ناشی از کمبود ید از جمله تولید و توزیع نمک یددار از سال 1368 به اجرا در آمده است. به منظور پایش برنامه کشوری مبارزه با کمبود ید این بررسی در دانش آموزان 7 تا 10 ساله استان چهارمحال و بختیاری د رسال 1380 انجام شد.
    مواد و روش ها
    یک بررسی توصیفی- مقطعی از طریق نمونه گیری تصادفی 1200 دانش آموز(به تعداد مساوی دختر و پسر) انجام شد. شیوع گواتر از طریق معاینه بالینی انجام و طبق تقسیم بندی سازمان جهانی بهداشت درجه بندی شد. نمونه ادرار از 0.1 نمونه ها گرفته و اندازه گیری ید ادرار به روش هضم انجام شد.
    یافته ها
    درصد کلی گواتر در دانش آموزان استان 18.4% به ترتیب در دختران و پسران 15.4% و21.4% بود. میانه ید ادرار در جمعیت مورد مطالعه 17 میکروگرم در دسی لیتر بود. در 80.9% موارد ید ادرار بیشتر از10 میکروگرم در دسی لیتر بود و سطح ید ادرار کمتر از 5 میکروگرم د ردسی لیتر در 2.5% موارد وجود داشت. هیچ موردی ید ادرار کمتر از 2 میکروگرم در دسی لیتر نداشت. تفاوتی در شیوع گواتر و میزان ید ادرار بین دو جنس و نیز بین دانش آموزان شهر و روستا مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    این بررسی نشان می دهد که د رمقایسه با بررسی کشوری سال 1375 درصد گواتر دردانش آموزان کاهش معنی داری داشته و ید ادرار دانش آموزان استان چهارمحال و بختیاری همچنان در حد مطلوب سازمان جهانی بهداشت است. بنابراین استان مرکزی درزمره مناطق «عاری از کمبود ید» محسوب می شود.
    کلیدواژگان: گواتر، کمبود ید، ید ادرار
  • سید موید علویان، شروین آثاری *، حسن منظوری جویباری، امیرهوشنگ محمد علیزاده صفحه 17
    مقدمه

    بسیاری از پژوهشگران باوردارند که شیوع اختلال های خود ایمنی تیروئید در مبتلایان به هپاتیت مزمن C بیشتر است، اگرچه این موضوع مورد توافق همه پژوهشگران نیست. مطالعه حاضر با اهداف زیر در مبتلایان به هپاتیت C مزمن از درمان با اینترفرون انجام شد. ا- تعیین فراوانی نسبی اتوآنتی بادی های تیروئید؛ 2- تعیین فراوانی نسبی اختلال های عملکرد تیروئید؛ و 3- بررسی ارتباط اتو آنتی بادی های تیروئید و اختلال عملکرد تیروئید.

    مواد و روش ها

    این مطالعه به صورت مشاهده ای- مقطعی بر 250 بیمار مبتلابه هپاتیت مزمن C پیش از درمان با اینترفرون انجام شد. نمونه ها به صورت ترتیبی از بین مراجعه کنندگان به مرکز هپاتیت تهران در سال های 1383-1382 انتخاب شدند. در بیماران آزمون های تیروئید شامل آنتی تیروپراکسیداز (124 نفر)، آنتی تیروگلوبولین (117 نفر)، TSH (239 نفر)، T4 (245 نفر)، T3(242 نفر)، و T3RU(134 نفر) انجام شد. متغیرهای دموگرافیک (سن، جنس و میزان تحصیلات)، متغیرهای بالینی (عوامل خطر ساز، راه انتقال احتمالی، سطح آنزیم ها، پاتولوژی و سطح ویرمی) بیماران ثبت شد.

    یافته ها

    آنتی تیروپراکسیداز و آنتی تیروگلوبولین به ترتیب در 4% و 3.4% بیماران مثبت گزارش شد. 1.2% بیماران دارای سابقه بیماری تیروئید بودند. 4 بیمار مبتلا به تیروتوکسیکوز، 1 بیمار مبتلا به تیروئیدیت هاشیموتو، 3 بیمار مبتلا به هیپرتیروئیدیسم تحت بالینی، و 5 بیمار مبتلا به هیپوتیروئیدیسم تحت بالینی بودند. آنتی تیروپراکسیداز با ابتلا به سیروز، تشخیص به دلیل عدم وجود علایم بالینی و سابقه حجامت ارتباط معنی دار مرزی نشان داد (0.1>p>0.05). آنتی تیروگلوبولین با سابقه ابتلا به دیابت و تزریق خون ارتباط معنی دار مرزی نشان داد (0.1>p>0.05). بین وجود اتوآنتی بادی های ضد تیروئید و اختلال های عملکرد تیروئید ارتباط معنی دار آماری مشاهده نشد.

    نتیجه گیری

    مطالعه حاضر فراوانی نسبی اتوآنتی بادی های تیروئید را در مبتلایان به هپاتیت C پیش از درمان با اینترفرون حدود 7% گزارش کرد، که در حدود برخی از مطالعه های پیشین است. با توجه به اینکه این مطالعه همبستگی بین اتوآنتی بادی های ضد تیروئید و برخی متغیرهای بالینی را در مبتلایان به هپاتیت مزمنC نشان داد، انجام مطالعه ها آتی با بهره گیری از حجم نمونه بیشتر در این زمینه توصیه می شود.

    کلیدواژگان: هپاتیت C، خودایمنی، اختلال عملکرد تیروئید آنتی تیروپراکسیداز، آنتی تیروگلوبولین
  • مهدی هدایتی، ایرج نبی پور، نصرالله رضایی قلعه، فریدون عزیزی صفحه 25
    مقدمه
    سرطان مدولری تیروئید (MTC) به دو نوع اسپورادیک و ارثی بروز می کند. ژن عامل حساسیت به فرم ارثی MTC، پروتوانکوژن رت (RET) است. هدف از این مطالعه، ارزیابی شیوع جهش های ژرم لاین رت در اگزون های 10 و 11 درمیان مبتلایان به این بیماری در جمعیت ایرانی است.
    مواد و روش ها
    57 بیمار غیر منسوب، مبتلا به MTC در این مطالعه مورد بررسی قرار گرفتند که میانگین سنی آنها 40.0 سال (با انحراف معیار 11.5 سال) و نسبت زن به مرد در میان آنها 1.2 به 1 بود.DNA ژنومی از نمومه خون محیطی بیماران استخراج شد و اگزون های 10 و 11 پروتوانکوژن رت با استفاده از تکنیک PCR تکثیر گردید. سپس محصولات PCR در معرض آنزیم های محدودکننده معین قرار گرفته، الگوی پلی مرفیسم طول قطعات حاصل از عمل آنزیم های محدود کننده (RFLP) به دست آمد.
    یافته ها
    بررسی الگوی به دست آمده از نظر جهش های متداول اگزون های 10 و11 پروتوانکوژن رت نشان داد که تنها بیمار MEN2A شرکت کننده در مطالعه دارای جهش C634W در اگزون 11 بود. در میان 6 نفر از بستگان درجه اول بیمار که مورد بررسی ژنتیکی قرار گرفتند، سه نفر دارای جهش مزبور بودند. از 53 بیمار MTC به ظاهرا اسپورادیک، یک بیمار جهش C620R در اگزون 10 و دو بیمار جهش C620Y در اگزون 11 را نشان دادند. تنها بیمار MEN2B و دو بیمار MTC فامیلی هیچ کدام حاوی جهش های اگزون 10 و 11 ژن رت نبودند.
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد شیوع جهش های اگزون 10 و 11 ژن رت در میان بیماران ایرانی مبتلا به MTC به ظاهرا اسپورادیک بالا باشد. بر اساس نتایج این مطالعه، بررسی روتین جهش های رژم لاین پروتوانکوژن رت در میان تمامی بیماران مبتلا به MTC در ایران توصیه می شود. بیماران مبتلا به انواع ارثی این بیماری ممکن است نیازمند بررسی وسیع تر از نظر جهش های ژن رت باشند.
    کلیدواژگان: سرطان مدولری تیروئید، پروتوانکوژن رت، نئوپلازی اندوکرین چندگانه، آنالیز جهش
  • حسن صفایی، مسعود امینی، ژیلا بهروز، اعظم تیموری صفحه 31
    مقدمه

    بیماری های قلبی- عروقی در بیماران دیابتی نسبت به غیردیابتی ها شایع تر و پیش آگهی وخیم تری دارد. شیوع این بیماری به علت وجود بیشتر عوامل خطرساز در این بیماران می باشد. این مطالعه به منظور بررسی شیوع عوامل خطرساز در بیماران دیابتی تازه تشخیص داده شده نوع 2 انجام شد.

    مواد و روش ها

    این پژوهش به صورت یک مطالعه مقطعی بر روی تعداد 710 بیمار دیابتی تازه شناخته شده نوع 2 شامل 286 نفر مرد (40.2%) و 424 نفر زن (59.8%)، از افراد دیابتی مراجعه کننده به مرکز تحقیقات غدد و متابولیسم اصفهان که به روش نمونه گیری متوالی انتخاب شده بودند، در فاصله سال های 1380 تا 1383 انجام گردید. بیماران بعد از معاینه بالینی اولیه و بررسی سابقه مصرف سیگار، آزمایش خون از نظر قند ناشتا و دو ساعت پس از غذا، هموگلوبین گلیکوزیله، چربی، لیپوپروتئین ها، اوره، کراتینین و ادرار 24 ساعته از نظر آلبومین انجام شد و نتایح مورد بررسی و تحلیل آماری قرار گرفت.

    یافته ها

    میانگین سنی و نمایه ی توده ی بدنی به ترتیب 9.8+48.8 سال و 4.5+28.6 کیلوگرم بر متر مربع بود. شیوع چاقی 36.4%، کلسترول تام بالا برابر 71.6% و پرفشاری خون 28.6% بود. 78.6% بیماران LDL کلسترول بیش از 100 میلی گرم در دسی لیتر و 52.9% HDL کلسترول کمتر از 40 میلی گرم و 77.2% بیماران تری گلیسرید بالاتر از طبیعی داشتند. شیوع آلبومینوری 18.4% بود. 74.2% از بیماران بیش از دو عامل خطر ساز (64.3% مردان و 80.9% زنان) و 48.1% بیشتر از سه عامل خطر داشتند (32.8% مردان و 58.8% زنان).

    نتیجه گیری

    شیوع عوامل خطرساز قلبی- عروقی در بیماران دیابتی نوع 2 تازه تشخیص داده شده، قابل توجه است. این موضوع، اهمیت مداخله ای تشخیصی- درمانی برای کنترل عوامل خطرساز قلبی- عروقی در این بیماران را از زمان تشخیص دیابت توجیه می کند.

    کلیدواژگان: شیوع، بیماریهای قلبی، عروقی، دیابت نوع 2، عوامل خطرساز
  • عادله بهار، فریدون عزیزی صفحه 39
    مقدمه
    علت شیوع بالای اختلال تحمل گلوکز در بیماران هپایتت مزمن B وC به درستی شناخته شده نیست، اما تغییر متابولیسم گلوکز در بیماران مبتلا به بیماری مزمن کبدی به خوبی نشان داده شده است و به نظر می رسد عفونت ویروس هپاتیت B وC نقش مهمی درپاتوژنز ایجاد دیابت ملیتوس در این بیماران داشته باشد. هدف از این مطالعه تعیین تغییرات قند خون، وضعیت مقاومت به انسولین و عملکرد سلول بتا در افراد مبتلا به هپاتیت مزمن B وC درجمعیت دارای اختلال تحمل گلوکز شرق تهران طی 3 سال بود.
    مواد و روش ها
    در یک مطالعه هم گروهی- مشاهده ای 560 نفر از مبتلایان به اختلال تحمل گلوکز وارد مطالعه شدند. سرولوژی این افراد در مرحله یک از نظر هپاتیت B وC بررسی شد. میزان قند خون ناشتا، HOMA-IR، وعملکرد سلول بتا در سه گروه مورد مطالعه (هپاتیت B، هپاتیت C، و سرونگاتیو) در ابتدا و پس از سه سال مورد بررسی و تغییرات آنها نسبت به ابتدای مطالعه سنجیده شد.
    یافته ها
    64.9% نمونه ها زن و 35.1% نمونه ها مرد بودند. متوسط سن افراد در ابتدای مطالعه 12.7± 50.8سال بود. از گروه مورد بررسی در مجموع 2 نفر درمرحله اول سرولوژی مثبت هپاتیت C و 8 نفر سرولوژی مثبت هپاتیت B را داشتند. میزان قند خون ناشتا، HOMA-IR و عملکرد سلول بتا در سه گروه مورد مطالعه (هپاتیت B، هپاتیت C، و سرونگاتیو) در ابتدای مطالعه تفاوت معنی داری نداشتند. پس از سه سال 6 بیمار از نظر سرولوژی هپاتیت C و 6 بیمار از نظر سرولوژی هپاتیت B مثبت بودند. میزان قند ناشتا، HOMA-IR و عملکرد سلول بتا در سه گروه تفاوت معنی داری نشان نداد. تغییرات قند خون و عملکرد سلول بتا درافرادی که از نظر هپاتیت B یاC در یکی از دو مرحله مطالعه مثبت بودند،پس از سه سال تغییر آماری معنی داری نداشت، درحالی که نمایه مقاومت به انسولین (HOMA-IR) کاهش معنی داری نسبت به ابتدای مطالعه داشت (از2±4 به 2.2±3.1 mlU/l، p<0.05). در مجموع در افرادی که در هر دو مرحله مطالعه از نظر سرولو‍‍ژی B وC منفی بودند تغییرات معنی داری پس از سه سال در درجات مختلف مقاومت به انسولین مشاهده شد (22.5% از افراد حساس به انسولین مقاوم شده بودند ولی 49.6% از مقاوم ها حساس شده بودند،p<0.001) و در مورد افراد سروپازتیو چنین تغییراتی مشاهده نشد.
    نتیجه گیری
    تغییرات قند خون، مقاومت به انسولین، و عملکرد سلول بتا پس از 3 سال در گروه سروپازتیو از نظر هپاتیت B وC تفاوت آماری معنی داری با یکدیگر نداشتند؛ اما در گروه سرونگاتیو پس از سه سال افزایش معنی داری در قند خون همراه با کاهش نمایه مقاومت به انسولین و عملکرد سلول بتا دیده شد.
    کلیدواژگان: نمایه ی مقاومت به انسولین (HOMA، IR)، هپاتیت C، هپاتیت B، اختلال تحمل گلوکز (IGT)
  • علی درویش پور کاخکی، ژیلا عابد سعیدی، فریده یغمایی، حمید علوی مجد، علی منتظری صفحه 49
    مقدمه
    دیابت یکی از شایع ترین بیماری های مزمن عصر حاضر است که بروز و شیوع آن در دنیا و ایران به طور فزاینده ای در حال افزایش است. سلامتی و بهبود کیفیت زندگی از عوامل بسیار مهم در انجام رفتارهای خود پایشی و انجام دستورات درمانی-مراقبتی است که اهمیت ویژه ای در پیشگیری از عوامل حاد و مزمن حاد و مزمن دیابت دارد. از این رو پژوهش حاضر با هدف تعیین کیفیت زندگی بیماران مبتلا به دیابت و اتباط آن با مشخصات بیماری و فردی بیماران مبتلا به دیابت انجام شده است.
    مواد و روش ها
    پژوهش حاضر یک مطالعه مقطعی است، که روی بیماران مبتلا به دیابت مراجعه کننده به درمانگاه های دیابت بیمارستان های وابسته به دانشگاه های علوم پزشکی شهر تهران انجام شد. بیماران از طریق روش نمونه گیری در دسترس از چهار مرکز مورد پژوهش برای شرکت در مطالعه انتخاب شدند. به منظور گرداوری اطلاعات از پرسشنامه اطلاعات شخصی و بیماری و نسخه فارسی ابزار کیفیت زندگی فرم کوتاه 36 استفاده شد. پس از استخراج اطلاعات، از روش های آماری توصیفی و استنباطی به منظور تجزیه و تحلیل اطلاعات استفاده شد.
    یافته ها
    از 131 بیمار مبتلا به دیابت شرکت کننده در این مطالعه، 60.3% بیماران مونث و 39.7% بیماران مذکر با میانگین سنی (12.74±) 47.30 سال بودند. دامنه نمرات کسب شده برای ابعاد مختلف زندگی از (13±) 46.2 برای سلامت عمومی تا (26.60±) 64.13 برای عملکرد جسمی متغیر بوده. بین سن با ابعاد عمکرد جسمی و ایفای نقش عاطفی رابطه معنی دار آماری وجود داشت (p<0.01). از متغیرهای جنس (p<0.05)، میزان تحصیلات (p<0.05)، نوع دیابت (p<0.01) و نوع درمان (p<0.05) تفاوت معنی دار آماری در ابعاد کیفیت زندگی به دست آمد. بین سایر متغیرهای مورد مطالعه در این پژوهش از قبیل وضعیت تاهل، اشتغال، مدت ابتلا به دیابت و غیره تفاوت یا رابطه معنی دار آماری با ابعاد مختلف کیفیت زندگی به دست نیامد.
    نتیجه گیری
    دیابت نیز مانند سایر بیماری های مزمن با تحت تاثیر قرار دادن ابعاد مختلف زندگی باعث کاهش کیفیت زندگی فرد مبتلا می شود. در مقایسه مطالعه حاضر با مطالعه های انجام شده در دیگر کشورها، نتایج متفاوت به دست آمده می تواند دلالت بر تاثیر فرهنگ بر کیفیت زندگی افراد مبتلا به دیابت می باشد. بنابراین برنامه ریزی های بهداشتی- درمانی و انجام اقدامات درمانی- مراقبتی با در نظر گرفتن جنبه فرهنگی به منظور ارتقای کیفیت زندگی و وضعیت سلامت بیماران مبتلا به دیابت ضروری است.
    کلیدواژگان: کیفیت زندگی، دیابت، ایران
  • فرزانه سروقدی، فاطمه یساری، پروین یاوری صفحه 57
    مقدمه
    هیپوگلیسمی یک اورژانس طب محسوب می شود و عوارض شدیدی به دنبال دارد. از طرفی علایم بالینی هشدار دهنده افت قند، غیر اختصاصی هستند. در این مطالعه به بررسی علل و علایم بالینی افت قند خون در بیماران مراجعه کننده به دلیل تظاهرات هیپوگلیسمی به اورژانس و ارایه راهکارهای مناسب جهت پیشگیری و کاهش عوارض بعدی آن می پردازد.
    مواد و روش ها
    از ابتدای سال 1381 تا انتهای 1382 تمامی بیماران مراجعه کننده به اورژانس داخلی بیمارستان لقمان حکیم با علایم هیپوگلیسمی که قند همزمان کمتر از 45 میلی گرم در دسی لیتر داشتند، وارد مطالعه شدند. ابتدا پرسشنامه ای شامل اطلاعات دموگرافیک فردی، بیماری های همراه و مصرف داروها تکمیل و معاینه فیزیکی کامل انجام شد. سپس 10 سی سی خون وریدی برای انجام آزمایش خون و آزمون های کبدی و کلیوی گرفته شد. آزمون های هورمونی و ناشتایی 72 ساعته برای موارد با اتیولوژی نامشخص انجام شد.
    یافته ها
    89 بیمار با میانگین سنی 66.73 ± 14.91 وارد مطالعه شدند که 53% زن و 47% مرد بودند (P=NS). بیماران دیابتی 86.5% و غیر دیابتی 13.5% را شامل می شدند (p<0.001). شایع ترین علل افت قند در کل جمعیت شامل 36.3% مصرف نادرست دارو توسط بیمار، 23% نارسایی کلیه، 14.3% سپتی سمی، و 11% تجویز نادرست دارو توسط پزشک بود. شایع ترین علایم بدو مراجعه در بیماران دیابتی و غیر دیابتی به ترتیب 50.6% و 58.3% علایم نورآدرنرژیک و نورگلیکوپنیک (P=NS) 46.8% و 41.7% فقط علایم نورگلیکوپنیک (P=NS) و 2.6% و 0% فقط نورآدرنرژیک (p=NS) بود.
    نتیجه گیری
    شایع ترین علت هیپوگلیسمی مصرف نادرست دارو توسط بیمار بود. به علاوه تجویز نادرست دارو توسط پزشک علت 11% موارد هیپوگلیسمی را شامل شد. بنابراین آموزش صحیح هم برای بیماران و هم برای گروه های پزشکی مسوول اساس پیشگیری از هیپوگلیسمی را تشکیل می دهد. درصد بالایی از بیماران اعم از دیابتی یا غیر دیابتی فقط علایم نورگلیکوپنیک داشتند که می تواند ناشی از دیابت طولانی مدت و هم چنین سن بالای مراجعان به عنوان یک عامل مستقل باشد. بنابراین توجه بیشتر در تجویز دارو در سنین بالا و همچنین آموزش گروه های پزشکی ویژه ی سالمندان پیشنهاد می گردد.
    کلیدواژگان: هیپوگلیسمی، قند خون، دیابت، انسولین، سولفونیل اوره، کما
  • علیرضا شیرپور، علی تقی زاده افشاری، امیرعباس فرشید، عبدالامیر علامه، یوسف رسمی، حسین مغانچی زاده، مجتبی کریمی پور، رامین سعادتیان، ابوالفضل دادخواه تهرانی صفحه 63
    مقدمه
    در این مطالعه تاثیر ویتامین E بر نفروپاتی ناشی از دیابت، ظرفیت آنتی اکسیدانتی پلاسما و پراکسیداسیون لیپیدها مورد بررسی قرار گرفت.
    مواد و روش ها
    24 راس رت نر نژاد وستار با میانگین وزنی 20±250 گرم انتخاب شدند. 16 قطعه از رت ها با تزریق استرپتوزوتوسین (60میلی گرم بر کیلوگرم) دیابتی شدند. رت ها به سه گروه 8 تایی شامل گروه غیر دیابتی،دیابتی درمان نشده و دیابتی درمان شده با روزانه 300 میلی گرم ویتامین E تقسیم شدند بعد از 8 هفته تمام رت ها با هیدرات کلرال بیهوش شدند. پس از خونگیری کلیه ها برداشته شدند و در فرمالین بافری 10% قرار گرفتند. پلاسما و گلبول های قرمز نمونه های خونی از هم جداشدند. ظرفیت آنتی اکسیدانتی پلاسما به روش FRAP و میزان مالون دی آلدئید(MDA) به عنوان شاخص پراکسیداسون چربی ها مورد سنجش قرار گرفتند. نمونه های کلیوی از نظر تغییرات ساختمان گلومرولی و توبولی و پرولیفراسیون سلول های فوکال مورد مطالعه قرار گرفتند.
    یافته ها
    در موش های سالم، دیابتی و دیابتی درمان شده با ویتامین E میزان MDA به ترتیب 6.6±126.14، 17±245.2 و 9±170.8 نانومول بر گرم هموگلوبین بود. در گروه دیابتی درمان شده با ویتامین E کاهش معنی دار میزان MDA نسبت به گروه دیابتی درمان نشده نشان گر کاهش پراکسیداسیون لیپیدها در این گروه است(p<0.01). ظرفیت آنتی اکسیدانتی نیز در سه گروه ذکر شده به ترتیب 23.33±582.7، 23.79±586.2، 30.82±808.7، میلی مولار در لیتر بود. ظرفیت آنتی اکسیدانتی پلاسما در گروه درمان شده با ویتامین E نسبت به دو گروه اول افزایش معنی دار نشان داد (p<0.05) در موش های دیابتی درمان نشده پرولیفراسیون منتشر گلومرولی و تورم سلولی منتشر و تغییرات هیالینه مشاهده شد. هم چنین دیواره عروق ضخیم می باشند. این تغییرات در رت های تحت درمان با ویتامین E تخفیف محمسوس نشان دادند.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان داد که ویتامین E به عنوان یک آنتی اکسیدانت سبب کاهش اثرات استرس اکسیداتیو و بهبود نفروپاتی ناشی از دیابت می شود.
    کلیدواژگان: دیابت، نفروپاتی، استرس اکسیداتیو، ویتامین E، آنتی اکسیدانت
  • علیرضا استقامتی، رزیتا علیزاده، مهرشاد عباسی، اکبر سلطانی، حسین فروتن، باقر لاریجانی صفحه 71
    مقدمه
    فراوانی پوکی استخوان در بیماران کبدی (CLD) از جمعیت عادی بیشتر است اما مشخص نیست کدام بیماران در معرض خطر بیشتری هستند. در این مطالعه شیوع پوکی استخوان در مبتلایان به بیماری مزمن کبد با شاهدان سالم مقایسه شده است. هم چنین راهکاری ریاضی برای غربالگری بیماران CLD در معرض خطر بر اساس یافته های بالینی پیشنهاد شده است.
    مواد و روش ها
    مطالعه روی 65 بیمار (29 زن و 36 مرد) مبتلا به CLD انجام شد. پس ازاخذ رضایت، ثبت شرح حال و انجام معاینات، تراکم استخوان بیماران در دو جایگاه گردن فمور و مهره های کمری سنجیده شد. فراوانی پوکی استخوان در این بیماران تعیین و میزان تراکم استخوان آنها با افراد شاهد جور شده از نظر سن و جنس مقایسه شد. در پایان بر اساس متغیرهای اساسی مطالعه، تابعی برای کشف بیماران پرخطر که باید تراکم استخوان آنها سنجیده شود، تعریف شود.
    یافته ها
    فراوانی استئوپنی و استئوپروز در بیماران به ترتیب 47.7% و 23.1% بود. تراکم استخوان (BMD) کلی فمور و مهره ها در گروه بیماران در مقایسه با افراد سالم کمتر بود (به ترتیب p<0.05 وp<0.005). BMD کلی فمور و مهره زنان بیمار نسبت به زنان سالم BMD کلی مهره مردان بیمار نسبت به مردان سالم به طور بارزی کمتر بود (p<0.005 برای هر سه گروه). سن با کنترل اثر نمایه توده بدنی با تراکم کلی استخوان فمور مردان و مهره زنان رابطه خطی معکوس داشت (به ترتیب rs=-0.5 و r=-0.43، p<0.005). نمایه توده بدنی با کنترل اثر سن با تراکم استخوان فمور و مهره زنان رابطه مستقیم داشت (به ترتیب rs=0.4، r=044 و r=0.37،p<0.05). زنان مبتلا به هپاتیت خود ایمن، هپاتیت کلستاتیک و هپاتیت به علت ناشناخته از بیماران مبتلا به هپاتیت ویروسی تراکم استخوان کمتری داشتند. فراوانی پوکی استخوان در زنان دارای آسیت (p<0.005) و افت پلاکت (p<0.05) بیشتر بود. تراکم استخوان زنانی که مدت طولانی تری به بیماری کبدی مبتلا بودند، کمتر بود (p<0.005). BMD مهره ها در زنان مبتلا در درجه Child A از زنان Child C بیشتر بود (p<0.05). چنین یافته هایی در مردان وجود نداشت. توابع افتراق دهنده بیماران با خطر بالا و کم براساس چهار متغیر نمایه توده بدنی، سن، جنس و وجود آسیت تعریف شدند. این روش برای کشف بیماران در معرض خطر، حساسیت 85% و ارزش اخباری مثبت 87% دارد.
    نتیجه گیری
    پوکی استخوان در بیماران مبتلا به بیماری های مزمن کبدی شایع تر از جمعیت عادی است. از یافته های بالینی مانند جنس، سن، نمایه توده بدنی، و آسیب می توان برای تعیین بیماران در معرض خطر برای شروع زودتر اقدامات تشخیصی و درمانی استفاده کرد.
    کلیدواژگان: سنجش تراکم استخوانی، پوکی استخوان، استئوپنی، بیماری مزمن کبدی، غربالگری
  • فرزاد حدائق، احمد اسماعیل زاده، فریدون عزیزی صفحه 79
    مقدمه
    به نظر می رسد خطر بیماری های قلبی- عروقی در افراد بزرگسال ساکن در منطقه خاورمیانه حتی در حدود طبیعی نمایه توده بدنی (BMI) و دور کمر (WC)، که توسط سازمان جهانی بهداشت توصیه شده اند نیز افزایش می یابد. مطالعه حاضر با هدف تعیین نقاطی از نمایه توده بدنی و دور کمر در افراد طبیعی که در آن شانس ابتلا به بیماری های قلبی- عروقی افزایش می یابد، انجام شد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مقطعی یک نمونه 3447 نفری (1781 مرد و 1666 زن) از ساکنان منطقه 13 تهران که دارای نمایه توده بدنی (19 تا 25 کیلوگرم بر متر مربع برای هر دو جنس) و دور کمر طبیعی (<102 cm در مردان و <88 cm در زنان) بودند مورد بررسی قرار گرفتند. شاخص های تن سنجی و فشار خون طبق دستورالعمل های استاندارد اندازه گیری شد. فشار خون بر مبنای JNC VI تعریف شد. اندازه گیری های بیوشیمیایی بر روی نمونه خون ناشتا صورت گرفت. دیابت به صورت FBS 3126 mg/dL یا PG 3200 mg/dL 2h و دیس لیپیدمی بر مبنای ATP III تعریف شد. وجود «حداقل یک عامل خطرساز» و «حداقل دو عامل خطرساز» از مجموعه سه عامل عمده خطرساز بیماری های قلبی- عروقی (پرفشاری خون، دیس لیپیدمی و دیابت) ارزیابی شدند.
    یافته ها
    مردان دارای دور کمر بالاتری نسبت به زنان بودند (79.6±6.5 در مقابل 74.7±6.2 سانتی متر، P<0.001)، در حالی که نمایه توده بدنی آنها تفاوت معنی داری نداشت (22.4±1.6 در مقابل 22.4±1.6 کیلوگرم بر مترمربع، P=0.224). با افزایش نمایه توده بدنی و دور کمر شیوع تمام عوامل خطرساز در هر دو جنس افزایش یافت، به طوری که افرادی که در بالاترین رده های نمایه توده بدنی و دور کمر قرار داشتند، دارای بالاترین شیوع عوامل خطرساز بودند. افرادی که در بالاترین رده نمایه توده بدنی (24-<25 kg/m2) قرار داشتند از شانس بالاتری جهت ابتلا به عوامل خطرساز بیماری های قلبی- عروقی در مقایسه با افراد رده پایین (19-<20 kg/m2) برخوردار بودند، (دامنه نسبت های شانس از 1.3 تا 1.6 در مردان و 1.36 تا 2.0 برای زنان برای عوامل خطرساز مختلف). هم چنین افرادی که در بالاترین رده دور کمر (95-<102 cm در مردان و 85-<88 cm در زنان) قرار داشتند، شانس بالایی جهت ابتلا به عوامل خطرساز نسبت به رده اول دور کمر (62-<70 cm در مردان و 60-<65 cm در زنان) داشتند، (دامنه نسبت های شانس از 2.6 تا 4.5 در مردان و از 2.1 تا 2.6 در زنان برای عوامل خطرساز مختلف).
    نتیجه گیری
    به نظر می رسد که حدود مرزی توصیه شده توسط WHO برای نمایه توده بدنی و دور کمر برای افراد بزرگسال تهرانی مناسب نباشد و شاید مطلوب ترین حدود مرزی در افراد تهرانی پایین تر از حدود مرزی توصیه شده توسط سازمان جهانی بهداشت باشد.
    کلیدواژگان: تن سنجی، نمایه ی توده بدنی، دور کمر، عوامل خطرساز متابولیکی، چاقی
  • مهناز کسمتی، حمیدرضا نماینده صفحه 91
    مقدمه
    اثر استروژن ها بر سیستم عصبی توسط پژوهشگران مختلف بررسی شده است. از جمله اثراتی که برای استروژن شناخته شده افزایش انعطاف پذیری (پلاستیسیتی) در بخش های مختلف سیستم عصبی و دخالت در پدیدهایی مانند تولید مثل، درد و حافظه است. برخی پژوهشگران برای استروژن نقش نورومدولاتوری را محتمل می دانند. در خصوص نقش استروژن ها بر پدیده های فیزیولوژیک، نتایج ضد و نقیضی گزارش شده است. این مطالعه با هدف تعیین نقش هورمون مذکور در پدیده وابستگی به مرفین و با ایجاد سندرم قطع مرفین با نالوکسان انجام شده است.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه از موش سفید آزمایشگاهی با میانگین وزن 3±25 گرم استفاده شد. حیوانات به گروه های کنترل (شم)، اوراکتومی شده، اوراکتومی شده شاهد تزریق (دریافت کننده روغن کنجد)، و گروه های اوراکتومی شده دریافت کننده استرادیول بنزوات به صورت حاد و مزمن تقسیم شدند. همه گروه ها با تزریق زیر جلدی مرفین روزی 3 بار طی 4 روز معتاد شدند. در روز چهارم با تزریق نالوکسان (20 mg/kg) سندرم قطع دارو ایجاد شد. در گروه دریافت کننده استرادیول بنزوات حاد، نیم ساعت قبل از تزریق نالوکسان، این هورمون با دوز (0.1 mg/kg)، زیر جلد تزریق شد و در گروه تزریق مزمن در هر بار تزریق مرفین، حیوان استرادیول بنزوات نیز با دو مذکور دریافت می نمود. برای ارزیابی میزان وابستگی به مرفین و شدت سندرم ترک، تعداد پرش های حیوان مورد سنجش قرار گرفت.
    یافته ها
    برداشت غدد جنسی باعث کاهش قابل ملاحظه وابستگی به مرفین و تجویز استرادیول بنزوات در حیوان فاقد تخمدان، به صورت حاد یا مزمن، باعث افزایش نسبی علامت پرش می شود اما این میزان افزایش بسیار کمتر از حالت کنترل می باشد.
    نتیجه گیری
    غیر از استرادیول احتمالا عواملی وابسته به جنس در وابستگی فیزیکی به مرفین موثر می باشند.
    کلیدواژگان: استرادیول، مرفین، سندرم قطع دارو، موش سفید آزمایشگاهی، اوارکتومی
  • اخبار همایش ها
    صفحه 97
|
  • As Sadegholvad, Mh Dabbaghmanesh, F. Ejtehadi, Gh Omrani Ranjbar Page 1

    Itroduction: Iodine deficiency was endemic in Fars province since several years. Mandatory production of iodinized salt for household use was started from 1994. The aim of this study was to evaluate the prevalence of goiter, urinary iodine excretion in school children ten years after starting the program.

    Material and Method

    A cross sectional study in which 1188 school children, aged of 8 – 13 years, from Marvdasht city were chosen by random cluster sampling for evaluation of goiter prevalence according to WHO classification. Of these this 1188 school children, 500 persons were selected for evaluation of urinary iodine excretion (UIE) by digestion method, difference in UIE was assessed among different age groups, goitrous and non goitrous school children.

    Result

    Following the assessment, goiter was found to be still endemic in school children (39.6%) but majority of them had grade1 goiter. Median urinary iodine (95% CI) excretion levels in boys and girls and total number of school children were 17 g/dl (13.1-20.9), 22.4 g/dl (20.4-24.1) and 18.8g/dl (16.1-21.5) respectively. Differences in UIE between two sexes were significant (P < 0.001) but differences among age groups were not significant. The UIE levels in goitrous and non goitrous school children were 18 g/dl (16.4-19.9) and 20 g/dl (17.1-22.9) respectively, with no statistically significant difference. Prevalences of school children with urinary excretion in normal, above normal and below normal ranges were 29.5%, 47.5%, 23% respectively, meanwhile less than 13% had urinary iodine excretion < 5 g/dl.

    Conclusion

    We conclude that the iodine intake is sufficient but persistent, albeit, reduced prevalence of goiter in spite of adequate iodine supplementation suggests the existence of additional causes in goiterogenesis. It is necessary to consider the role of other factors in persistence of goiter.

  • L. Mehran, R. Sheikholeslam, K. Samadpavar, R. Hajipour, B. Solemany, R. Hadivy, F. Azizi Page 9
    Introduction
    The province of Charmahal & Bakhtiari was one of the first regions with endemic goiter in Iran. Following initiation of the program of control of iodine deficiency in 1989, production, distribution and consumption of iodized salt were begun. Goal This survey was conducted within the framework of the 2001 national monitoring survey to find the prevalence of goiter and urinary iodine level in order and to evaluate the iodine status of school aged children in Charmahal & Bakhtiari.
    Methods
    1200 schoolchildren, aged 7-10 years, were selected randomly from all regions of Charmahal & Bakhtiari, and the grade of goiter, in 600 boys and 600 girls, was determined according to WHO classification. Urinary iodine content was estimated using the digestion method in one tenth of the schoolchildren.
    Results
    Total goiter rate was 18.4%, 15.4% in girls and 21.4% in boys. Median urinary iodine was 17 µg/dl. Urinary iodine was above 10 g/dl in 80.9% and less than 5 µg/dl in 2.5%, no one had urinary iodine below 2 µg/dl.
    Conclusion
    It is concluded that the rate of goiter in Charmahal & Bakhtiari has decreased significantly since 1996 and urinary iodine levels in schoolchildren are indicative of adequate iodine intake. The charmahal & Bakhtiari province therefore can hence be considered a “iodine deficiency free” zone.
  • Sm Alavian, Sh Assari, H. Manzouri Jooibari, Ah Mohammad Alizadeh Page 17
    Introduction

    Several researchers believe that thyroid autoimmunity is more prevalent in patients with hepatitis C than in the general population, however this is still a controversial issue. The aim of the current study was to determine 1) the frequency of thyroid autoantibodies, 2) the frequency of thyroid dysfunction, 3) correlation of thyroid autoantibodies and dysfunction with demographic and clinical variables, in patients with chronic hepatitis C.

    Materials And Methods

    This cross-sectional study was conducted on 250 patients with chronic hepatitis C patients were selected by simple non sampling from patients referring to the Tehran Hepatitis Center in 2003 and 2004. Demographic data (age, sex, educational level, job) and clinical variables (including risk factors, liver enzymes, liver histopathology, HCV RNA viral load), were obtained. Anti Thyronin (TPO Ab, 124), Anti thyroglobulin (TG Ab, n=117), TSH (n=239), T3 (n=242), T4 (n=245), T3RU (n=134) was tested.

    Results

    TPO Ab and TG Ab were seen in 4% and 3.4% respectively. 1.2% had the history of thyroid diorders. 4 subjects had thyrotoxicosis, 1 subject had Hashimoto thyroiditis, 3 subjects had subclinical hyperthyroidisem, and 5 patients had subclinical hypothyroidisem. Positive TPO Ab had a statistical correlation that was marginally significant correlation with cirrhosis, physical symptoms and history of traditional phlebotomy (0.05)

  • M. Hedayati, E. Nabipour, N. Rezaei-Ghaleh, F. Azizi Page 25
    Introduction
    Medullary Thyroid Carcinoma (MTC) occurs in either sporadic or hereditary forms. The susceptibility gene for hereditary MTC is the RET proto-oncogene. The aim of this study was to evaluate the prevalence of common germline RET mutations in exons 10 and 11 among Iranian MTC patients.
    Materials And Methods
    57 non-related MTC patients were examined in this survey (F: M=1.2:1.0, 40.0±11.5 years). Genomic DNA was extracted from their peripheral blood samples and exons 10 and 11 of the RET proto-oncogene were amplified using polymerase chain reaction (PCR). The PCR products were then digested by specific restriction enzymes and the Restriction Fragment Length Polymorphism (RFLP) patterns were analyzed for common RET mutations in exons 10 and 11.
    Results
    Only the MEN2A patient displayed a C634W mutation in exon 11. Three of the six first-degree relatives of the MEN2A evaluated patient had the same mutation. Among apparently sporadic MTC patients (53 cases), one patient showed a C620R mutation in exon 10 and two other patients displayed C634Y mutations in exon 11 of the RET proto-oncogene. Neither were the only MEN2B patient nor the two FMTC patients found to carry germline mutations in exons 10 and 11 of the RET proto-oncogene. It seems that the prevalence of germline RET mutations in exons 10 or 11 is prominent (5.7%) among Iranian, apparently sporadic, MTC patients.
    Conclusion
    We conclude that a routine germline mutation analysis of the RET proto-oncogene should be advised for apparently sporadic MTC patients. Hereditary forms of MTC require a more extended investigation for RET mutations.
  • H. Safaei, M. Amini, Zh Behroz, A. Teymori Page 31
    Introduction

    Patients with type 2 diabetes are at high risk for coronary heart disease and have a worse prognosis than patients who do not have diabetes. The high prevalence of cardiovascular disease in those patients are related to risk factors. In this study, we investigated the prevalence of cardiovascular risk factors in newly diagnosed type 2 diabetes patients.

    Methods

    In this Cross- sectional study, conducted between 2001-2003, 710 newly diagnosed type 2 diabetic patients, referring to the Isfahan endocrine and metabolism research center, were studied. Patients were evaluated for age, height, weight, smoking, hypertension, Fasting blood glucose, HbA1c, urea, creatinin, plasma lipid and lipoproteins and albuminuria.

    Results

    Mean age was 48.8±9.8 years at presentation, and BMI 28.6±4.5 kg/m2. Prevalences of obesity, hypertension, hypertriglyceridemia and hypercholesterolemia were 34.6%, 28.6%, 77.2% and 71.6% respectively. 78.6%of patients had high LDL-C (higher than100mg/dl), and 52.9% low HDL-C (lower than40 mg/dl). 74.2%of patients had more than two cardiovascular risk factors (64.3% of men and 80.9% of women) and 48.1% over three (32.8% of men and 58.5% of women).

    Conclusion

    The prevalence of cardiovascular risk factors is common in newly diagnosed type 2 diabetic patients, demonstrating the importance of early interventions for proper diagnosis and treatment of these factors in such patients.

  • A. Bahar, F. Azizi Page 39
    Introduction
    HBV and HCV infections play a vital role in the pathogenesis of DM in patients with hepatitis B and C. The aim of this study is to determine insulin resistance and β cells function in such patients suffering from chronic hepatitis B and C with impaired glucose resistance during a period of 3 years.
    Materials And Methods
    In 560 glucose intolerant patients divided in to three groups (hepatitis B, C and seronegative), participants of the Tehran Lipid and Glucose Study, FBS, HOMA-IR, β cell function were evaluated at initiation and after 3 years of follow up. The results were compared usually the t and paired t test, X2, McNemar and ANOVA, Spearman and Pearson correlation coefficient tests.
    Results
    Participants were 64.9% female and 35.1% male average age was 50.8±12.7 years at the initial evaluation. Two were HCV positive and eight were HBV positive in the first phase. There were no meaningful differences between the FBS, HOMA-IR and β cell function groups. After three years, six of them had HCV positive serology results and six others had become HBV positive there was no meaningful difference between their FBS, HOMA-IR and β cell function. Evaluations their were positive in the first assessment, such as Blood glucose changes and β cell function in persons, HCV, HBV had no meaningful statistical change after three years, whereas insulin resistance index showed a meaningful reduction as compared to those from the beginning of study (4±2 to 3.1±2.2 mIU/L, p<0.05). In general, persons that were negative for HBV & HCV in both stages of the study, demonstrated meaningful changes in different degrees of insulin resistance after three years (22.5% of persons sensitive to insulin became resistant and 49.6% became sensitive, P<0.0001). These changes were not observed in seropositive patients.
    Conclusion
    Seronegative patients showed significant reduction in insulin resistance index and β cell function, after 3 years, whereas serapositive ones did not.
  • A. Darvishpoor Kakhki, Zh Abed Saeedi, F. Yaghmaie, H. Alavi Majd, A. Montazeri Page 49
    Introduction
    Nowadays diabetes mellitus is one of the most common chronic diseases, with an increasing incidence and prevalence in Iran and world wide. Improvement quality of life and health status are important factors for self management behaviors of diabetic patients. These behavior play an important role in prevention of acute and chronic complications of diabetes. This study has been conducted to evaluate correlation between quality of life and disease and demographic variables of diabetic patients.
    Materials And Methods
    In this cross-sectional study participants were selected from diabetes clinics of four general hospitals of medical sciences universities in Tehran using convenience sampling. The demographic and disease characteristics questionnaire and also the short form health survey (SF-36) scale were used for data collection. The data were analyzed useing descriptive and inferential statistic tests with SPSS software, windows version.
    Results
    131 diabetic patients were participated in this study, 60.3% of subjects were female, 39.7% male with an average age of 47.3±12.7 years. The range of mean of quality of life scores in different domains varied from 46.2±13 for general health perceptions to 64.1±26.6 for physical functioning. There was a significant difference between age and physical functioning and role limitations due to emotional problem dimensions. There were significant differences between quality of life different, dimensions scores and variables of sex, educational level, type of diabetes and type of treatment. The statistical tests did not reveal significant correlations between other variables and quality of life different dimensions scores.
    Conclusion
    The findings of this study showed that diabetes decreases the quality of life in diabetic patients. Difference between the results of this study- in comparison with other studies- indicates inversions cultural aspects of these diabetic patients. Cultural factors in the management of diabetes for improvement quality of life of such diabetic patients need to be considered.
  • F. Sarvghadi, F. Yasari, P. Yavari Page 57
    Introduction
    Hypoglycemia is a medical emergency with severe side effects and also nonspecific symptoms. This survey aims at determining the causes and symptoms of hypoglycemia in patients with low blood glucose admitted to the emergency ward, approaches for prevention in hypoglycemia and decrease of further side effects are proposes.
    Materials And Methods
    All patients with symptoms of hypoglycemia and blood glucose less than 45 mg/dl admitted to the emergency ward, between 2002 and 2003, were included in this survey. Initially a questionnaire on demographic information, coexisting disorders and drug history was completed, physical exam was done and 10 ml venous samples were obtained for CBC, liver and renal function tests. Hormonal assay and 72 hour fasting assessment was done.
    Results
    89 patients with a mean age of 66.73±14.91 were included 53% females and 47% males (P= NS). 86.5% were diabetic and 13.5% nondiabetic (P< 0.001). Common causes were: drugs (36.3%), renal failure (23%), sepsis (14.3%) and medical mismanagement (11%). The most common symptoms in diabetic and nondiabetic patients were adrenergic + norglycopenic 50.6% and 58.3%, norglycopenic 46.8% and 41.7%, and adrenergic 2.6% and 0% respectively (P=NS).
    Conclusion
    Drugs were the most common cause of hypoglycemia, although medical mismanagement was also observed in 11% of patients. Education not only for patients but also for medical groups is the basis of prevention. High percentage of patients had norglycopenic symptoms due to long durations of diabetes and old age as an independent risk factor, drugs should hence be used contiously in older patients also training physicians especially for geriatric groups is recommended.
  • Ar Shirpour, At Tagizadeh Afshari, A. Farslihid, Aa Alameh, Y. Rasmi, H. Mogandizadeh, M. Krimipoor, R. Saadatiyan, A. Dadkhah Tehrani Page 63
    Introduction
    In present study the effect of vitamin E on diabetes induced nephropathy, plasma antioxidant capacity and lipid peroxidation was investigated.
    Materials And Methods
    24 male wistar rats with average body weight of 250 ± 20 gr were chosen. 16 rats, diabetized by STZ (60 mg/kg B.W, i.p) were divided into 3 groups (n=8) of non-diabetic, diabetic non-treated and diabetic treated with Vit.E (300 mg daily). After 8 weeks all rats were anaesthetized by hydrate chloral. After blood sampling, kidneys were removed and kept in 10% formalin buffer. Plasma and red blood cells of blood samples were separated. Plasma antioxidant capacity by FRAP method, and malondialdehyde (MDA) as lipid peroxidation indicator were measured. Also renal samples were studied for focal cell proliferation and glomerule and tubule structural changes.
    Results
    MDA in non-diabetic, diabetic and diabetic treated with Vit.E rats was 126.14±6.6, 245.2±17 and 170.8±9 nmol/grHb respectively. Significant attenuation of MDA in diabetic treated with Vit. E rats showed decrease of lipid peroxidation in comparison to the diabetic non treated group (P<0.01). Antioxidant capacity in the three groups mentioned was 582.7±23.33, 586.2±23.79 and 808.7±30.82 mmol/lit respectively. Plasma antioxidant capacity in Vit.E treated rats showed significant augmentation comparing to the first two groups (P<0.05). In the non-treated rats, glomerule diffused proliferation, cell diffused inflammation and hyaline changes were seen arteries walls also showes thickening. These changes were significantly reduction in rats treated with Vit. E.
    Conclusion
    This study showed that Vit. E causes decrease the oxidative effects stress and improve diabetes induced nephropathy.
  • Ar Esteghamati, R. Alizadeh, M. Abassi, A. Soltani, H. Frotan, B. Larijani Page 71
    Introduction
    Patients with chronic liver disease (CLD) have an increased prevalence of osteoporosis but it is unclear which patients are at high risk for developing bone disease. The goal of this study was to evaluate the bone mineral density (BMD) among Iranian CLD patients and to compare it with healthy controls. We have also established a mathematical method, which can be used to determine high-risk patients based on clinical findings.
    Methods
    A total of 65 patients (36 male, 29 female mean age 51.1years) with chronic liver disease were recruited over a 1-year period. BMD measurements were done using dual energy X-ray absorptiometry in the lumbar spine (LS) and femoral neck (FN). Osteoporosis and osteopenia were defined by WHO criteria and BMD of patients was compared with the BMD of 65 age and sex matched normal individuals as controls. Finally we constructed a mathematical function to identify CLD patients who are at high risk for decreased BMD.
    Results
    The overall prevalences of osteopenia and osteoporosis in both sites were 47/7% and 23/1% respectively. BMDs at LS and FN were significantly lower in CLD patients than BMD in controls (p<0.005 and p<0.05, respectively). BMD at LS and FN among women and BMD at LS among men was significantly lower in patients compared to controls (p<0.005 for all). Increasing age was inversely correlated to BMD of females at LS and BMD of males at FN when the effect of BMI was controlled (r=-0.43 and rs=-0.5, respectively). BMI was also correlated to BMD of females at LS and FN and BMD of males at FN when the effect of age was controlled (r=0.37, r=0.44 and rs=0.4, respectively). At FN, BMD in Women with autoimmune, idiopathic and cholestatic liver disease was lower than BMD in viral hepatitis. Osteoporosis was more frequent in women with ascites and decreased (p<0.05). Longer duration of CLD was correlated with lower BMD in women (p<0.05). Women with Child C liver disease had higher abnormal BMD frequency compared to Child A (p<0.05) in men, no statistically significant correlation was found. Two functions were built based on sex, age, BMI and presence or absence of ascites, which could predict the abnormal BMD with sensitivity and positive predictive values of 85% and 87% respectively, which is significantly better than purely by guessing(p<0.05).
    Conclusion
    Osteoporosis is fairly common in CLD. We could screen high-risk patients by clinical indices as sex, age, BMI and presence of ascites so diagnostic and preventive measures could be instituted earlier in the course of the disease.
  • F. Hadaegh, Aa Esmaillzadeh, F. Azizi Page 79
    Introduction
    It seems that the risk of cardiovascular diseases increases adults of the Middle-Eastern region within the normal limits of BMI and WC, as defined for universal application by the WHO. This study was conducted to determine a point of BMI and WC above which the chances of having cardiovascular risk factors increased.
    Materials And Methods
    In this population-based cross-sectional study, a representative sample of 3447 subjects (1781 males and 1666 females) with normal body mass index (BMI = 19-<25 kg/m2 for both genders) and normal waist circumference (WC) (<102 cm for men and <88 cm for women) were included. Demographic data was collected anthropometric indices and blood pressure were measured according to standard protocol. Hypertension was defined based on Joint National Committee VI (JNC VI). Biochemical analysis was conducted on fasting blood samples. Diabetes was defined as fasting plasma glucose (FPG) ≥126 mg/dl or 2-hour plasma glucose (2hPG) ≥ 200 mg/dl. Dyslipidemia was considered based on Adult Treatment Panel III (ATP III). The presence of “at least one risk factor” and “at least two risk factors” of the three major risk factors for cardiovascular disease (hypertension, dyslipidemia, diabetes) were also evaluated.
    Results
    Men had higher WC than women (79.6±6.5 vs. 74.7±6.2 cm, P<0.001), while their BMIs was not statistically different (22.4±1.6 vs.22.4±1.6, P=0.224). The prevalence of all metabolic risk factors increased with BMI and WC in both genders such that those in the highest category of BMI and WC had the highest prevalence of all metabolic abnormalities. Individuals in the highest category of BMI (24 -< 25 kg/m2) had significantly higher odds for being at risk for metabolic risk factors (odds ratios ranging from 1.3 to 1.6 for men and 1.36 to 2.0 for women for different risk factors) compared to those of the first category (19 -< 20 kg/m2). Also, individuals in the highest category of waist circumference (95 -< 102 cm for men and 85-88cm for women) had significantly higher chances for having metabolic abnormalities (odds ratios ranging from 2.6 to 4.5 for men and 2.1 to 2.6 for women for different risk factors) compared to those in the first category (62-<70 cm for men and 60 -< 65 cm for women) in both genders.
    Conclusion
    It is concluded that the cut-points of BMI and WC suggested by WHO are inappropriate for the Tehranian urban population and that the appropriate cut-points of BMI and WC should be lower in this population.
  • M. Kesmati, Hr Namayandeh Page 91
    Introduction
    There is some evidence about the role of estrogen in the nervous system such, as increasing plasticity in different areas of brain and interference phenomena like reproduction, pain and memory. Results of some investigation indicate the neuromodulatory effect of estrogen. In this study, the effect of estradiol benzoate in morphine dependency was investigated.
    Material And Methods
    Albino mice weighing 25±3 grams, were divided to in to control (sham operation), ovariectomized, ovariectomized receiving sesame oil and acute and chronically administrered estradiol benzoate groups. Addiction was induced in all animals by morphine injections 3 times per day, for four days. On the fourth day, half an hour before induction of withdrawal syndrome naloxone, stradiol benzoate were acutely injected (0.1 mg/kg, SC) and jumping of animals as a sign of withdrawal syndrome was assessed. Chronic treatment of estradiol benzoate was co-administered with morphine on four the day.
    Results
    The results showed that ovarectomy decreased jumping activity of withdrawal syndrome or intensity of morphine-dependency and estradiol benzoate treatment partially increased this sign of the withdrawal syndrome although but it was less than the control groups.
    Conclusion
    The results suggest that the other sex related factors probably influence the intensity of morphine dependency.