فهرست مطالب

نشریه جاویدان خرد
سال هشتم شماره 3 (پیاپی 20، پاییز و زمستان 1390)

  • تاریخ انتشار: 1390/12/24
  • تعداد عناوین: 6
|
  • فاضل حسامی* صفحه 5
    علم دینی در مکتب علامه صدر، یکی از نخستین نظریه های علوم انسانی اسلامی است. شهید صدر هم به تبیین این پارادایم پرداخته و هم آن را در عرصهء اقتصاد اسلامی پیاده کرده است. این نظریه نشان داده است که رسالت اسلام به عنوان یک دین، کشف پدیده های عینی و خارجی و روابط بین آن ها نیست. کشف و توصیف این گونه موارد که بعد خارجی و تجربی دارند، بر عهده علم است که همواره در معرض تغییر و دگرگونی قرار می گیرند. رسالت اسلام طراحی مبانی و چارچوب های اساسی ساخت جامعه و بایدها و نبایدهای اصولی و چشم اندازی است که جامعه باید در مسیر تعیین شده و اصول پذیرفته شده، به سوی آن حرکت کند. «علم» تا زمانی که جنبه ء توصیف گری محض داشته باشد، متصف به اسلامی و غیراسلامی نمی شود؛ زیرا فقط بیانگر واقعیت های خارجی و تجربی در حال وقوع و یا واقع شدهء قبلی است. اما اگر ابعاد و عرصه های متفاوت جامعه ای بر اساس مذهب اسلام تحقق عینی یافت، دانشمندان و عالمان می توانند از ابعاد و زوایای متفاوت دربارهء آن جامعه مطالعه و مداقه کرده، پدیده ها، روابط عینی بین آن ها و آثار و نتایج شان را کشف و تبیین کنند. دانش و آگاهی حاصل از ماهیت و چگونگی پدیده های مورد مطالعه و تحلیل چنین جامعه ای، علم اسلامی است که درواقع توصیف و تبیین پدیده ها و روابط بین آن ها را در جامعه اسلامی برعهده دارد.
    مدار تشخیص دیدگاه شهید صدر در این نوشتار، آراء ایشان دربارهء مذهب و مکتب اسلام و فرآیند دست یابی به آن و چگونگی پیاده سازی آن ها در کلیت اجتماعی و مشاهده و تحلیل آن هاست. مهم ترین اثر شهید صدر که صراحتا به رابطهء اسلام و علم اقتصاد توجه کرده، اقتصادنا است. در المدرسه القرآنیه نیز زمینهء تعمیم این نظریه را فراهم کرده است.
    کلیدواژگان: علم دینی، علم، دین، جامعهء دینی، شهید صدر
  • دکترمحمد تقی سبحانی*، اکبر اقوام کرباسی صفحه 39
    ایده «بلاکیف» نظریه ای است که دو گرایش اهل حدیث و در ادامه آن ها جریان سلفیه و اشاعره، برای فرار از تشبیه در مباحث اسماء و صفات از آن بهره گرفته اند. واژه «بلاکیف» هرچند میان سلف از اهل حدیث، حداقلی مطرح شده اما معنا و محتوای آن، بویژه در حل مسئله صفات خبری خداوند بسیار پر بسامد است. ابوالحسن اشعری، به سان احیا گر تفکر اهل حدیث در سده چهارم، و برخی از هواداران تفکر او از همین ایده در حل مشکل تشبیه، استفاده کرده اند. سلفیه هم به دلیل پیروی روشی و محتوایی از سلف، امروزه از این ایده در تبیین دیدگاه خویش در توحید اسماء و صفات خداوند بسیار سود جسته اند. اما آیا بهره برداری جریان های فوق الذکر در حل مشکل تشبیه از این ایده، تا چه اندازه یکسان است؟ این نوشته در صدد است رویکرد سلف، اشاعره و جریان سلفی گری را نسبت به کاربست ایده «بلاکیف» واکاوی کند.
    کلیدواژگان: بلاکیف، صفات خبری، سلفیه، اهل حدیث، اشاعره، سلفی گری، سلف، معنا شناسی
  • دکترعسکری سلیمانی امیری* صفحه 65
    شیخ اشراق با بیان تحویل همه قضایای شرطی، همه حملی های سالبه و همه حملی های جزئیه به کلیه و همه موجهات غیر ضروری به موجبه کلیه ضروریه مدعی منطق اشراقی در حوزه منطق صورت است. او با روش افتراض، تمام ضروب جزئیه را به کلیه و با روش عدول، تمام سالبه ها را به موجبه معدوله و با روش اشراب موجهات در محمول تمام موجهات را به ضروریه بر گرداند. طبق این روش هر شکلی تنها یک ضرب بیشتر نخواهد داشت. شیخ اشراق در روش اشراقی خود سایر اشکال را به شکل اول تحویل نبرد و نیز قیاس های استثنایی را به اقترانی حملی برنگرداند، ولی با این روش به ضمیمه عکس یا عکس نقیض می توان سایر اشکال را به شکل اول و نیز قیاس های استثنایی را به شکل اول برگرداند و در این مقاله این دو مهم به انجام رسید. بر این اساس با اعمال روش اشراقی و تحویل همه قضایا به موجبه کلیه ضروریه (بتاته) و تحویل همه قیاس هاس استثنایی به اقترانی و همه اقترانی به شکل اول و همه ضروب شکل اول به ضرب اول شکل اول، تمام استدلال ها منحصرا به ضرب اول شکل اول بر می گردد. تنها مشکل در روش اشراقی تحویل سالبه به انتفای موضوع در کلیه ها به معدوله است که البته این اشکال مانع از اعمال این روش در استدلال ها در علوم نمی شود؛ زیرا سالبه های علوم معمولا ناظر به امور موجودند. بنابراین می توان روش اشراقی را در خصوص سالبه های به انتفای محمول جاری دانست.
    کلیدواژگان: شیخ اشراق، منطق اشراقی، اشکال اربعه، شکل اول، قیاس استثنایی، قیاس اقترانی، افتراض، عدول، موجهات، ضروریه
  • دکتراحمد عسگری* صفحه 95
    Θ (ثتا) نهمین رساله از مجموعه مابعدالطبیعه است. ارسطو Θ را به بحث از قوه و فعل اختصاص داده و آن را بعنوان مسئله ای مستقل در فلسفه اولی طرح کرده است. در خصوص جایگاه رساله Θ و ارتباط آن با کل مجموعه مابعدالطبیعه دو دیدگاه کلی مطرح است: مطابق یک دیدگاه رساله Θ در ذیل Ζ (زتا) که متکفل بحث از جوهر است قرار دارد و نقش آن توضیح و یا تکمیل Ζ است. مطابق دیدگاه دیگر مسئله قوه و فعل و به تبع آن رساله Θ مستقل از Ζ است و مسئله خاص خود را دنبال می کند. موافقان این دیدگاه عمدتا بر اساس آنچه در آغاز Θ آمده است و نیز ساختار و محتوای Θ استدلال کرده اند. در مقابل طرفداران دیدگاه نخست بر اساس ساختار و محتوای Ζ و Η (اتا) و نیز آنچه در Η6 آمده است استدلال میکنند. در این مقاله تلاش شده است به نحو دیگری از استقلال Θ دفاع شود. استدلال خاصی که در اینجا طرح شده بر اساس شواهد متنی است و بر دو پایه استوار است: یکی معانی مختلف موجود که ارسطو در Δ7 (دلتا) و Ε2(اپسیلن) طرح کرده است و دیگرترتیب رسالات بعدی یعنی Ζ و Θ که با آنچه ارسطو در Ε4 در خصوص لزوم بررسی دو معنای موجود طرح کرده است، کاملا تطبیق دارد. موجود به نحو مطلق به بالقوه و بالفعل تقسیم می شود و از این رو این تقسیم به جوهر اختصاصی ندارد، اما از آنجا که همه معانی موجود (در معنی اشکال مقولات) به جوهر راجعند، بحث از قوه و فعل نیز نهایتا بحث از جوهر بالقوه و جوهر بالفعل است. تلاش شده است نشان داده شود این معنا از اختصاص بحث قوه و فعل به جوهر که در اینجا مورد نظر است، غیر از معنایی است که مورد نظر گروه اول است و بنابراین برخلاف آن دیدگاه، استقلال Θ را نفی نمی کند.
    کلیدواژگان: قوه، فعل، ثتا (Θ)، جوهر، موجود، مابعدالطبیعه
  • دکترمهدی عظیمی* صفحه 123
    دور و تعریف به مساوی ازجمله مغالطه های منطق تعریف در دستگاه ارسطویی اند. با وجود این، شگفتی آور است که این هر دو مغالطه را در تعریف های سنتی «جنس» و «نوع اضافی» می توان دید؛ و حتی برخی از عبارت های ارسطو آشکارا بیان گر آن هستند که وی تعریف دوری را نه تنها برای «جنس» و «نوع اضافی»، که برای همه متضایفان روا می شمارد. فرفوریوس در این زمینه ها یک سره پیرو ارسطو است و ایساگوگه او چیزی جز بازگفت این نکته ها را ندارد. فارابی در تعریف های پیشنهادی خویش این مغالطه ها را می پیراید و از این رهگذر زمینه را برای ابن سینا فراهم می کند. ابن سینا با اشارت های فارابی همه این دشواره ها و مغالطه ها را بازمی شناسد و برای گشودن و زدودن آن ها، چه در تعریف جنس و نوع اضافی، بهسان ویژه، و چه در تعریف متضایفان، به سان کلی، راه کارهایی نوپدید و هوشمندانه پیش می نهد. برپایه راه کار او برای رهاسازی تعریف متضایفان از مغالطه های دور و تعریف به مساوی باید (1) متضایفان را از اضافه برهنه کرد، (2) علت تضایف را ذکر کرد، (3) با افزودن قید «از آن روی که چنین است» تعریف را به متضایف مطمح نظر مختص کرد. جستار پیش رو با روشن داشت و تبیین این نکته ها بخشی از روند دگردیسی مدخل فرفوریوس در منطق اسلامی و، از این رهگذر، گوشه ای از تاریخ منطق اسلامی را روشن می کند.
    کلیدواژگان: متضایفان، جنس، نوع اضافی، فرفوریوس، ابن سینا، ارسطو
  • دکترلیلا کیان خواه* صفحه 149
    توماس آکوئینی به عنوان یک متاله مسیحی، فراگیری و پژوهش در حوزه مابعدالطبیعه را برای عالمان الهیات مسیحی ضروری می داند و به همین دلیل است که نه به عنوان یک فیلسوف، بلکه به عنوان یک متاله مسیحی دارای آرائی در حوزه مابعدالطبیعه است. البته اعتقاد به تعالیم مسیحی سبب شده تا او رویکرد خاصی به تعریف و موضوع مابعدالطبیعه داشته باشد. از دیدگاه او، مابعدالطبیعه علم موجود بما هو موجود است ولی مصادیق موجود بما هو موجود تنها موجودات مخلوق بوده و هرگز شامل خدا نمی شود؛ بنابراین، موضوع مابعدالطبیعه، موجود مخلوق است. اما از آن جائیکه خداوند، بالذات موجود کاملی است، در علم دیگری به عنوان موضوع، مورد بحث و بررسی قرار می گیرد. توماس این علم را «الهیات مقدس» می نامد و جایگاهی بالاتر از مابعدالطبیعه برای آن قائل است. از نظر توماس وجود الهیات مقدس ضروری است و دلایل متعددی برای اثبات ضرورت آن وجود دارد.
    کلیدواژگان: توماس آکوئینی، تعریف مابعدالطبیعه، موضوع مابعدالطبیعه، موجود بما هو موجود، وجود خدا، الهیات مقدس
|
  • Fazel Hesami* Page 5
    One of the first theories of Islamic humanities is proposed by Mohammad Baqir al-Sadr as "religious science". al-Sadr has also applied it on the field of Islamic economics. The theory shows that changeable phenomena, is not the mission of Islam as a religion, but it is a duty of science. Islam is assigned to design basic foundation and framework for constructing the society, and the perspective toward which the society should move. As long as "science" would be purely descriptive, it cannot be described as Islamic or non-Islamic, because it would only discuss the external and experimental realities which are occurring or have already occurred. However, if a society's dimensions are realized Islamic-based, scholars can then study that society from different aspects and dimensions, thereby discussing its phenomena and their relationships and the results. The knowledge emerged from the nature of such phenomena under study, and the analysis of such a society, is the Islamic science, which in fact has the responsibility to explain the phenomena and their relationships in an Islamic society.The theme for recognizing Al-Sadr's viewpoint in this paper is his ideas about religion and Islamic school, the process of achieving them, the method of applying them on social totality and the way they are observed and analyzed. Iqtisaduna (Our Economics) is the most significant of his works in which he has explicitly focused on the relation between Islam and economics. He has also established a base for generalizing this theory in the bookentitled "al-Madrasah al-Quraniyyah" (The Quranic School).
    Keywords: religious science, science, religion, religious society, Mohammad Baqir al Sadr
  • Mohammad Taghi Sobhani*, Akbar Aghvam Karbasi Page 39
    The “unqualifiedness” (bila kaif) view is the theory of two Hadithi approaches and Ash’arites in order to avoid assimilationism in divine attributes. The term “bila kaif (unqualified)” has rarely been used by the early Hadithis, but the idea has been frequent in solutions to the problem of the assertive divine attributes. Abu al-Hassan Ash’ari, as the one who revived the Hadithi thought in the fourth century, and his followers have also employed this idea to solve the problem of assimilation. The Salafides, because of their methodological and formal following of the predecessors, have recently employed this idea in order to explain their view about the unity of divine names and attributes. But how similar are their uses of this idea to solve the problem of assimilation? This paper seeks to examine the Ash’arite and Salafide approaches to the use of the idea of “unqualifiedness”.
    Keywords: unqualified, assertive attributes, Salafides, Hadithis, Asharites, Salafism, Salaf, semantics
  • Askari Soleimani Amiri* Page 65
    Reducing all conditionals to categorical propositions, all negatives to affirmatives, all particulars to universals, and all possibly true statements to necessarily true ones, Suhravardi claims an Eshraqi logic. In this way, for each figure of Aristotelian syllogism, there will be only one mood: two necessary universal affirmative premises and a similar conclusion. He never reduces other figures to the first nor hypothetical syllogisms to categorical ones, but I will show that these reductions can be done by the aid of conversion and contraposition. Then, all syllogisms can be reduced to the first mood of the first figure. The only difficulty here is to reduce negatives to affirmatives when the subject is empty. But this is not a problem, because the negative propositions in the sciences are related to the existents.
    Keywords: Suhravadi, Eshraqi logic, four figures, first figure, hypothetical syllogism, categorical syllogism, ecthesis, modality, necessity
  • Ahmad Asgari Page 95
    Theta (Θ) is the ninth book of Aristotle's Metaphysics. Aristotle devoted Θ to "potentiality and actuality".There are two views about the position of Θ in Metaphysics: First, Θ is the completion of Ζ which discusses the problem of "substance", so Θ explains or completes Ζ. Second, the problem of "potentiality and actuality" and the book Θ is independent of Ζ, so Θ pursues its own problem. The proponents of this view argue mainly on the basis of what Aristotle says at the opening of Θ as well as the structure and the content of it. In contrast the proponents of the first view focus on the structure and the content of Ζ and Η and especially emphasize on what Aristotle says at the end of Η1.In this paper I will try to defend the independence of Θ in a different way. The argument presented here is based on two points: First, what Aristotle says on the different meanings of being in Δ1 and Ε0, and second, the order of the subsequent books i.e. Ζ and Θ which accords with what Aristotle says at the end of Ε4 about the necessity of inquiring into the two meanings of being.Being qua being is divided into potential and actual. This distinction is not exclusively about substance, so the potential-actual distinction primarily can be applied to all the categories. But Aristotle holds that all the different meanings of being (being in the sense of figures of predication mentioned in Ε0) refer to one meaning, i.e. substance. So the potentiality and actuality of each category refer toAssistant professor of “Islamic Azad university” the potentiality and actuality of substance. I will try to show that this
  • Mahdi Azimi* Page 123
    Circular definition and definition by equal are fallacies in the Aristotelian logic. But it is strange to see the two fallacies in traditional definitions of “genus” and “relative species”. Even some of the passages in Aristotle obviously suggest that he accepts the circular definition not only for the two concepts but for the all correlatives. In this regard, Porphyry imitates Aristotle completely and his Isagoge has nothing but the echo of Aristotle’s points. Farabi purges his definitions of “genus” and “relative species” from these fallacies and thereby pavs the ground for Avicenna. Thanks to Farabi, Avicenna realizes and removes the fallacies in a novel manner. In this manner he [8] purifies correlatives from correlation, [0] mentions the cause of correlation, and [1] dedicates definition to the relevant correlative by adding “from the point that it is so”. The current essay explains these matters to show the development of Isagoge in Islamic period and thereby to shed light on part of the history of logic in this age.
    Keywords: correlative, genus, relative species, Isagoge
  • Leila Kiankhah* Page 149
    Thomas Aquinas as a Christian theologian believes that learning Metaphysics is necessary for every Christian theologian and for this reason، Thomas as a Theologian and not as a philosopher has different Metaphysical views. Due to his Christian belief، he has a special approach to definition and subject matter of Metaphysic. For Aquinas، Metaphysics is the science that studies being qua being، but God does not fall under the notion of being qua being and since God is a complete being in itself، there is another science that consider God as the subject matter. Aquinas names this science «Sacred Theology» and believes that it is beyond the Metaphysics and all other human sciences. Aquinas by different arguments proves that sacred Theology is necessary.
    Keywords: Thomas Aquinas, definition of Metaphysics, subject matter of Metaphysics, being qua being, existent of God, sacred Theology