میل و فروپاشی فانتزی در مکتب سوررئالیسم: (خوانش روانکاوانه آثار دیوید لینچ و صادق هدایت)
دیویدلینچ، فیلم ساز امریکایی معاصر، از جریان اصلی سینمای هالیوود فاصله می گیرد و آن را به پرسش می کشد. اما او انجام چنین پروژه ای را در سطح کلان تر به منظور مورد سوال قراردادن سبک زندگی امریکایی پس از جنگ جهانی دوم و در سطح باز هم کلان تر در جهت نقد جهان مدرن به کار می گیرد. او بر روان انسان مدرن انگشت می نهدکه درسیطره ی کالایی شدن جهان پیرامونش، رویاها نیز چیزی جزکالا نیستند. بررسی سینمای دیوید لینچ، به عنوان یکی از احیا کنندگان مکتب سورریالیسم در سینما، ازمنظر تاثیری که از نگاه او فانتزی های هالیوودی بر روان و زیست-جهان انسان مدرن دارند، دارای اهمیت است. این مقاله روایت سورریالیستی دیویدلینچ را با روایت صادق هدایت در رمان بوف کور، مقایسه می کند. این آثار از منظر روانکاوانه و بر اساس نظریات ژک لکان مورد بررسی تطبیقی قرار گرفته است. از آنجا که لکان، در شکل دهی به نظریات خود، همواره متاثر از مکتب سورریالیسم بود، مهمترین یافته ی این مقاله بر اساس تعلق لینچ، هدایت و لکان به این مکتب، با نشان دادن مفهوم امر واقع لکان درآثار دیویدلینچ و رمان بوف کور، نشان دادن این امر است که خلا درونی و حفره ی مرکزی جهان شکننده فانتزی با فروپاشی آن آشکار می گردد و این امر یک غیاب تهدیدکننده در جهان مدرن به شمارمی رود.
- حق عضویت دریافتی صرف حمایت از نشریات عضو و نگهداری، تکمیل و توسعه مگیران میشود.
- پرداخت حق اشتراک و دانلود مقالات اجازه بازنشر آن در سایر رسانههای چاپی و دیجیتال را به کاربر نمیدهد.