فهرست مطالب

پژوهش های باستان شناسی ایران - پیاپی 32 (بهار 1401)

نشریه پژوهش های باستان شناسی ایران
پیاپی 32 (بهار 1401)

  • تاریخ انتشار: 1401/04/05
  • تعداد عناوین: 15
|
  • محمدحسین عزیزی خرانقی*، افشین اکبری، مرجان مشکور، سپیده جمشیدی یگانه صفحات 7-30

    پس از گذشت چندین دهه از توجه باستان شناسان به مناطق حاشیه ای هلال حاصلخیز، امروزه دیگر بخش های مرکزی و شرقی فلات ایران و هم چنین جنوب ترکمنستان نیز درزمینه مطالعات نوسنگی و در کل فرهنگ های پیش ازتاریخی از اهمیت خاصی برخوردارند؛ بااین حال، تا همین دهه گذشته وضعیت باستان شناسی نوسنگی شمال شرق ایران برخلاف نواحی هم جوارش به علت عدم فعالیت های دامنه دار و انتشارات علمی تا حد زیادی تحت سیطره باستان شناسی مرکز فلات ایران و یا نگاه باستان شناسان شوروی از جنوب ترکمنستان بوده است. تپه پهلوان جاجرم به عنوان محوطه ای با آثار و بقایای دوره های نوسنگی جدید، مس وسنگ انتقالی و هم چنین دوران میانه اسلامی اگرچه که توسط «اسپونر» و سپس «ماسودا» بازدید و گزارش شد؛ اما تا سال های 1393 و 1396 هیچ فعالیت علمی برروی آن صورت نگرفت. این محوطه با وسعتی حدودا 5/2 هکتار به سبب ساخت وسازهای قلعه و برج وباروی دوران اسلامی تقریبا به شکل دایره ای درآمده که در میانه کریدور طبیعی جاجرم، بین مناطق کویری جنوب البرز و نواحی نیمه کوهستانی شمال آن قرار دارد. هدف از انتشار این پژوهش مشخص نمودن جایگاه استقراری تپه پهلوان در جدول توالی گاه نگاری دوران نوسنگی شمال شرق فلات ایران و معرفی موادفرهنگی این دوره است. کاوش لایه نگاری و گمانه زنی های حفرشده موجب شناسایی لایه های نوسنگی جدید و حضور مواد فرهنگی چخماق /جیتونی با خصوصیات مشترکی از جنبه های فرهنگی محوطه های دوسوی شمال و جنوب البرز گردید؛ اگرچه که نشانه ای از معماری پیش از تاریخی در 5 گمانه کاوش شده در این تپه یافت نشد، اما براساس شباهت های سفالی و هم چنین نتایج هفت نمونه تاریخ گذاری کربن14 طی دو فصل، بازه زمانی 4800-5800 پ.م. و در کل اوایل هزاره ششم تا اوایل هزاره پنجم پیش ازمیلاد برای طول استقرار نوسنگی جدید و مس وسنگ انتقالی در این تپه پیشنهاد شده است.

    کلیدواژگان: شمال شرق ایران، دشت جاجرم، تپه پهلوان، نوسنگی، مس وسنگ انتقالی، تاریخ گذاری مطلق
  • نسیم فیضی، حامد وحدتی نسب* صفحات 31-58
    فرهنگ های مختلف الگوهای متفاوتی برای منقوش کردن سطوح تزیینی خود به کار می برند، بنابراین اولویت استفاده از الگوهای مختلف در فرهنگ ها متفاوت است و این اولویت ها به تابعیت از تماس های فرهنگی و یا تغییر زیرساخت های اجتماعی، دچار تغییر خواهند شد. این کلیت نظریه مرتبط بامطالعه الگوهای تقارن در فرهنگ ها است که سال ها توسط انسان شناسان و باستان شناسان در فرهنگ ها و طرح های مختلف آزموده شده و مقالات گوناگونی در تایید آن به چاپ رسیده است. به نظر می رسد تقارن برای فرهنگ به مثابه ژن های وراثتی برای انسان باشد؛ همان طورکه انسان ازطریق ژن صفات خود را به نسل بعد منتقل می کند، فرهنگ هم ازطریق تقارن ویژگی ها و اندوخته هایش را به نسل های بعدی همان فرهنگ منتقل می کند و هم چنان که صفات ژنی والدین در فرزند به خوبی  بروز می کند، ویژگی ها و تغییر و تحولات فرهنگ ها را می توان ازطریق مطالعه و مقایسه الگوی تقارنی فرهنگ های درحال برهم کنش مشخص کرد. اما مساله ایی که تاکنون بدان پرداخته نشده، نقش فعالیت های شناختی انسان در این برهم کنش ها است؛ این که کدام تطورشناختی منجر به این ویژگی مهم فرهنگی  برای انسان امروزی شد. در این مقاله ضمن بررسی خاستگاه الگوهای تقارن فرهنگ پیچیده دالما و تماس های فرهنگی مرتبط، درپی عامل شناختی تاثیرگذار بر ثبات و یا تغییر الگوهای تقارنی هستیم. نتایج این پژوهش نشان می دهد ساختار نورون های آیینه ایی افراد در اولویت استفاده از تقارن نقش داشته، به طوری که در طی تماس های فرهنگی با روشن شدن نورون های آیینه ایی الگوهای رایج در سنت های فرهنگی دیگر مورد تقلید قرارگرفته و دچار اولویت می شوند. به طوری که در منطقه موردمطالعه، تماس های فرهنگی و به احتمال زیاد تجارت ابسیدین هم زمان با دوره فرهنگی دالما موجب تماس هایی بین شمال غرب ایران و فرهنگ های هم افق با آن در نواحی جنوبی قفقاز، شرق آناتولی و شمال بین النهرین شده و سبب رواج الگوی تقارنی موجود بر سفال حلف در مناطق داخلی ایران امروزی شده است.
    کلیدواژگان: فرهنگ، شناخت، تقارن، نرون آیینه ای، سفال دالما
  • ریحانه رجبیان، امید عودباشی*، داود آقا علی گل، lمرتضی حصاری صفحات 59-78
    کاوش های باستان شناسی در گورستان های عصر آهن ایران، به خصوص در نواحی شمال و غرب ایران، نشان دهنده وجود اشیاء متنوع آیینی است که به همراه جسد در گورها قرار داده شده اند. بخش عمده ای از اشیاء به دست آمده از کاوش های گورستان های عصر آهن ایران، اشیایی هستند که از آلیاژهای مس، به خصوص آلیاژ مفرغ قلعی ساخته شده اند. در این پژوهش چهار عدد از اشیاء آلیاژ مس متعلق به دو محوطه ورکبود لرستان و مارلیک گیلان مورد مطالعات آزمایشگاهی قرارگرفته اند. هدف از این پژوهش، شناسایی ترکیب آلیاژ و ویژگی های ریزساختاری در این اشیاء فلزی (به عنوان مطالعه موردی) و مقایسه نتایج با مطالعات انجام شده درگذشته، به منظور شناسایی روش تولید و ساخت اشیاء ساخته شده از آلیاژهای مس در این دو محوطه عصر آهن ایران است. پرسش پژوهش بدین قرار است: فناوری تولید اشیاء آلیاژ مس در دو محوطه مورد مطالعه چه بوده است؟ به این منظور، جهت شناسایی ترکیب فلز/آلیاژ و عناصر اصلی و فرعی تشکیل دهنده آن و هم چنین مشاهدات ریزساختاری از روش های آنالیز Micro-PIXE و مشاهدات میکروسکوپی (متالوگرافی) استفاده شده است. نتایج آنالیز شیمیایی اشیاء موردمطالعه بیانگر این است اشیاء شامل سه مورد آلیاژ دو جزیی مس و قلع (مفرغ قلعی) و یک مورد آلیاژ مس و روی (احتمالا برنج) است. اشیاء مفرغی حاوی درصد متفاوت قلع در ترکیب هستند که می تواند نشان دهنده روند تولید آلیاژ مفرغ با استفاده از روش کنترل نشده آلیاژسازی باشد. این امر در اشیاء مفرغی متعلق به عصر آهن ایران معمول بوده است. در ترکیب یک نمونه حدود 14% وزنی روی اندازه گیری شده است که این میزان می تواند بیانگر تولید آلیاژ برنج (احتمالا به شکل تصادفی) باشد. نتایج مطالعات میکروسکوپی نیز نشان می دهد که مرحله اول ساخت اشیاء موردمطالعه ریخته گری بوده است که برروی تعدادی از اشیاء بعد از عملیات ریخته گری، عملیات ترمومکانیکی (به میزان محدود) انجام شده است. تنها یک شی با استفاده از چرخه های متناوب کار و تابکاری ساخته شده است.
    کلیدواژگان: عصر آهن ایران، فلزگری باستانی، ورکبود، مارلیک، مفرغ قلعی، ریخته گری
  • فاطمه حاجی نوروزی*، محمود حیدریان، علیرضا خسروزاده صفحات 79-102

    در سال های اخیر در بررسی های مختلفی که در منطقه چهارمحال وبختیاری و در نقاطی مانند فارسان، اردل و میانکوه صورت گرفته، شمار زیادی محوطه مربوط به دوره مس وسنگ یافت شده است؛ از سطح این محوطه ها، سفال هایی به دست آمده که پژوهش های نخستین روی این سفال ها نشان دهنده ارتباط و نزدیکی بسیار زیاد سفال منطقه با سفال های دوره مس وسنگ در فارس (باکون الف و ب)، خوزستان (شوشان میانه و جدید) و تاحدودی مرکز فلات و غرب ایران است؛ ازاین رو، استفاده از روش های آزمایشگاهی برای مطالعه این گونه های سفالی ضروری به نظر می رسید تا ابتدا به فن ساخت و برخی ویژگی های فنی این گونه های سفالی پی برده شود و هم چنین مشخص شود که این سفال ها علاوه بر شباهت های ظاهری مانند: رنگ، نقش و فرم، ازنظر ساختاری و فنی نیز با نمونه های هم زمان مناطق مجاور شباهت دارند یا خیر (؟)؛ چراکه میزان تاثیرپذیری مردمان زاگرس مرتفع از مناطق هم جوار در این مورد مهم می تواند ما را درپی بردن به ارتباطات اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی (برهم کنش های) ساکنان این منطقه در عصر مس وسنگ یاری کند. به همین دلیل برای رسیدن به اهداف موردنظر، تلفیقی از روش های میدانی، کتابخانه ای و آزمایشگاهی به کار بسته شد و تعداد 32 نمونه سفالی که از سطح محوطه های پیش ازتاریخی منطقه چهارمحال وبختیاری، خوزستان و فارس جمع آوری شده با انجام مطالعات پتروگرافی مورد تجزیه وتحلیل قرارگرفت. درنهایت با بررسی ویژگی های فنی و کانی شناسی این نمونه ها، مشخص شد که سفال دوره مس وسنگ میانی زاگرس مرتفع دست ساز بوده، پخت کافی دارند و از مواد معدنی به عنوان ماده چسباننده آن ها استفاده شده است، علاوه بر این که سفال این دوره هم چون ویژگی های ظاهری، در فن ساخت و ویژگی های فنی هم شباهت بسیار به سفال هم زمان فارس و خوزستان داشته و درواقع این نمونه ها با تاثیرپذیری از سفال باکون و شوشان میانه و جدید ساخته شده است.

    کلیدواژگان: مس وسنگ میانی، چهارمحال وبختیاری، کانی نگاری، پتروگرافی
  • حسن فاضلی نشلی*، مجتبی صفری، شیاخونگ وهو، هدایت کلواری جانکی، یودیت تومالسکی صفحات 103-134

    در طی هزاره سوم پیش ازمیلاد درحالی که مرکز فلات ایران دچار گسست های فرهنگی و بحران های اجتماعی و زیست محیطی گردید و استقرارهای آن رو به افول نهاد، بخش هایی از نوار شمالی (به عبارتی استان مازندران) و شمال شرق ایران یکی از دوره های درخشان حیات خود را تجربه می کردند و دارای حیات دیگر گردیدند. استان مازندران، در بخش میانی جبهه شمالی البرز مرکزی قرار دارد و ازمنظر بافت استقرار هزاره سوم پیش ازمیلاد یکی از ناشناخته ترین نقاط ایران محسوب می شود. نقطه کلیدی و آغازین این مهم، نداشتن اطلاعاتی متقن از تسلسل گاه نگاری نسبی و مطلق منطقه است، هم چنین کمبود پژوهش های مستقل و هدفمند در بخش های شمالی البرز مرکزی و کرانه های جنوبی دریای مازندران خاصه استان مازندران، باعث گردیده که درک کافی و مناسبی از تحولات دوران مفرغ نسبت به سایر مناطق فلات ایران و به دنبال آن، فرصت مطلوبی برای انجام تحقیقات تطبیقی و مطالعه برهم کنش های فرهنگی با مناطق پیرامونی نداشته باشیم؛ لذا، نویسندگان در این پژوهش با توجه به ضرورت بازنگری فعالیت های باستان شناختی عصر مفرغ جبهه شمالی البرز مرکزی درصدد ارایه جدول گاه نگاری مطلق برای منطقه می باشند. نوشتار حاضر تلاش می کند با ارایه جدول گاه نگاری به روش مطلق ازطریق نتایج آزمایشگاهی منطبق بر لایه نگاری دقیق حاصل از کاوش محوطه قلعه بن، به مطالعه و تنظیم چارچوب گاه نگاری در عصر مفرغ جبهه شمالی البرز مرکزی بپردازد. هم چنین ازطریق گونه شناسی سفالی منطبق بر گاه نگاری مطلق ارایه شده از این محوطه، به مطالعه و تنظیم چارچوب گونه شناسی سفالی دوره مفرغ جبهه شمالی البرز مرکزی بپردازند. پژوهش حاضر برپایه چارچوب نظری تاریخی-فرهنگی نهاده شده و بر ترسیم تطور زمانی فرهنگ های عصر مفرغ حوزه پژوهش تاکید داشته است؛ لذا از دیدگاه هدف یک پژوهش بنیادی است که در ابتدا برمبنای گمانه زنی و کاوش محوطه قلعه بن و سپس تجزیه وتحلیل یافته های حاصل از کاوش و مطالعات کتابخانه ای استوار بوده است و با رویکرد توصیفی-تحلیلی درصدد تبیین یافته های فرهنگی است. نتایج پژوهش حاضر که براساس مطالعات آزمایشگاهی صورت گرفته برروی 38 نمونه به روش کربن 14، نشان می دهد قلعه بن، محوطه استقراری مربوط به فازهای پایانی عصر مس وسنگ در اواخر هزاره چهارم پیش ازمیلاد و سراسر دوره مفرغ (3300 تا 1450 پ.م.) بوده است و در پایان عصر مفرغ و اوایل عصر آهن احتمالا به دلیل تحولات محیطی متروک شده و قابلیت خود را به عنوان محوطه استقراری از دست می دهد.

    کلیدواژگان: البرز شمالی، عصر مفرغ، محوطه قلعه بن، گاهنگاری، سفال خاکستری
  • مسلم جعفری زاده*، اسماعیل همتی ازندریانی، مجید سروش صفحات 135-162
    دشت خوزستان در جنوب غربی ایران از دو منطقه جغرافیایی کوهستانی و دشت تشکیل شده است. در دوره اشکانی، شاهد قدرت گیری و حضور اقوام الیمایی هم در مناطق کوهستانی و دشت های خوزستان هستیم. یکی از صنایعی که از دوره اشکانیان رونق گرفت، شیشه بود. شیشه های اشکانی در محوطه های دشت و مسطح خوزستان بسیار یافت می شود، درحالی که در نواحی کوهستانی به صورت محدود فقط در چند محوطه نمونه هایی یافت شد. هدف اصلی این پژوهش بررسی، معرفی و تحلیل نمونه‏هایی از اشیاء و ظروف شیشه‏ای دوره اشکانی (الیمایی) است که از کاوش های باستان شناسی محوطه باستانی مناطق کوهستانی خوزستان، یعنی «برده نشانده» و «کل چندار» به دست آمده اند. پرسش های پژوهش عبارتنداز این که، با استناد به یافته های شیشه ای مذکور، کارگاه های شیشه گری در این منطقه وجود داشته یا این که اشیاء شیشه ای وارداتی هستند؟ روش ساخت اشیاء شیشه ای مذکور چیست؟ گونه های رایج ظروف مورد مطالعه در این نوشتار کدامند و چه نوع کاربری داشته اند؟ پژوهش حاضر با رویکرد توصیفی-تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات ازطریق مطالعات کتابخانه ای (شامل استفاده از: کتب، گزارش ها و برخی مقالات) سعی بر آن دارد تا به پرسش های مطرح در این پژوهش پاسخ منطقی ارایه دهد. نتایج بیانگر آن است که یافته های شیشه ای محوطه های کوهستانی خوزستان به احتمال زیاد وارداتی بوده و نمی توانند در خود محل تولید شده باشند. فناوری ساخت و تولید اکثر اشیاء مذکور با روش دمیده آزاد بوده است؛ هر چند از روش های دمیده در قالب، فشرده در قالب و قالب گلی نیز بهره برده اند که برای ساخت زیور آلات بوده است. ظروف شیشه ای مذکور اغلب مربوط به پیاله هاست، ولی ظروف ویژه مواد دارویی، آرایشی، ساغر و جام ها نیز جزو یافته ها بودند؛ هم چنین یافته های شیشه ای نشان می دهد که تجارت این کالا و روابط صلح آمیز فرهنگی در کنار کشمکش های نظامی ایران و روم برقرار بوده است.
    کلیدواژگان: خوزستان، یافته های شیشه ای، دوره اشکانی، کل چندار، برده نشانده
  • خدیجه غلامی*، یعقوب محمدی فر، علیرضا عسکری چاوردی صفحات 163-188
    دشت های پس کرانه ای شمالی خلیج فارس، از مناطق تقریبا ناشناخته در باستان شناسی ایران است. این دشت ها حلقه واسط بین کرانه های خلیج فارس و مناطق شمالی هستند. در دشت های لامرد، مهر و علامرودشت محوطه های متعددی از دوره ساسانی شناسایی شده است. محوطه قلعه گلرخ چاه ورز در شرق دشت علامرودشت، روی پشته ای طبیعی به شکل قلعه ای محصور (از نوع قلعه های نامنظم) در کوه پایه جنوبی مشرف بر شهر چاه ورز قرارگرفته است. در بررسی های اولیه محوطه قلعه گلرخ به عنوان محوطه ای با استقرار اصلی دوره ساسانی معرفی شد. با توجه به ضرورت و اهمیت شناخت سفال ساسانی، در ابتدا پرسش اصلی پژوهش درخصوص مشخصات فنی سفال ساسانی این منطقه طرح شد؛ برهمین اساس چگونگی تبادلات فرهنگی این محوطه با سایر محوطه های هم عصر در کرانه ها و پس کرانه های خلیج فارس مطالعه شد. این محوطه به روش بررسی منظم (سیستماتیک) باهدف شناخت دوره های استقراری شبکه بندی و سفال های سطح الارضی 30% از شبکه ها نمونه برداری شد. تعداد 9364 تکه ظروف سفالی جمع آوری، طبقه بندی و در جامعه آماری مورد تحلیل و گونه شناسی قرارگرفت. مجموع تحلیل های کمی و کیفی ظروف سفالی نشان می دهد که، پنج نمونه شکل بدنه ظرف، 13 نوع لبه، سه نوع کف ظرف، دو نوع شکل دسته ظرف و هفت نوع شیوه تزیینی در سطح بدنه ظروف این محوطه به کاررفته است. گاه نگاری نسبی گونه های سفالی مکشوف از محوطه قلعه گلرخ نشان می دهد این محوطه در اواخر دوره اشکانی و آغاز دوره ساسانی مورد سکونت واقع شده است، در سده های میانه و پایانی دوره ساسانی و سرانجام آغاز دوران اسلامی هم چنان تداوم سکونت داشته است. این محوطه در سرتاسر دوره ساسانی مسکون و علاوه بر این که درروند تجاری، اقتصادی فرهنگی با منطقه فارس و خلیج فارس در ارتباط بوده است، وجود نوعی ظروف سفالی قرمزرنگ صیقلی هندی بیانگر ارتباطات فرامنطقه ای گلرخ در تجارت حوزه فرهنگی خلیج فارس با هندوستان است.
    کلیدواژگان: قلعه گلرخ، نمونه برداری منظم، سفال ساسانی، پس کرانه خلیج فارس، دشت علامرودشت
  • جواد علایی مقدم*، سید رسول موسوی حاجی، رضا مهر آفرین صفحات 189-213
    دشت فراهان یکی از دشت های حاصلخیز در جنوب غربی فلات مرکزی با حدود پنج هزار کیلومترمربع وسعت است. مطالعات باستان شناسی موید این است که دشت فراهان از اواخر دوران نوسنگی تا عصر حاضر، پیوسته موردتوجه انسان قرار داشته، به نحوی که حتی امروزه نیز از تراکم استقراری قابل ملاحظه ای برخوردار است. یکی از دوره های استقراری این دشت که با توجه به وجود آثار و شواهد باستانی چون آتشکده فردغان و قلاع و تپه های بزرگ و کوچک، از اهمیت بالایی برخوردار است، دوره ساسانی است که حتی منابع تاریخی به آبادانی دشت فراهان در آن دوره اشاره نموده اند. باوجوداین، تاکنون درزمینه مطالعه علمی باستان شناسی دوره ساسانی، اقدام قابل توجهی صورت نگرفته است و به نحوی که پرسش درمورد چگونگی وضعیت این دشت و عوامل مختلف تاثیرگذار بر ساختار استقراری در دوره ساسانی بی پاسخ مانده است؛ ازاین رو، نگارندگان در این پژوهش با تکیه بر داده های حاصل از بررسی باستان شناختی، منابع تاریخی و اطلاعات رسوب شناسی منطقه، سعی بر پاسخ گویی به پرسش فوق در جهت ترسیم وضعیت دشت فراهان در دوره ساسانی را دارند. تحقیق فوق براساس هدف از نوع تحقیقات بنیادی و ازنظر ماهیت و روش از نوع تحقیقات توصیفی- تحلیلی با تاکید بر جنبه تاریخی است. نتایج بیانگر آن است که هرچند شرایط اقلیمی مساعد در سده های قبل از ساسانیان در دشت فراهان ایجاد و موجب رشد استقرارها شد، اما به مرور و در طول دوره ساسانی اقلیم گرم و خشک در منطقه حاکم شده است؛ بااین وجود، تداوم رشد استقرارها در این دوره ادامه یافت که مبتنی بر استقرارهای روستایی متعدد کوچک و متوسط است. به احتمال زیاد تداوم استقرارها و رشد آن ها در این دوره تکیه بر عوامل انسانی، هم چون پیشرفت فناوری درزمینه بهره برداری از منابع آبی جهت غلبه بر محدودیت های محیطی دارد.
    کلیدواژگان: دشت فراهان، دوره ساسانی، بررسی باستان شناختی، الگوی استقراری، عوامل تاثیرگذار، فناوری قنات
  • یوسف مرادی* صفحات 215-248
    بیستون از دیرباز همواره در مسیر پررفت وآمد کاروان های بازرگانی و نظامی، هییت های سیاسی، سفرهای شاهانه به همراه کارگزاران سلطنتی، پیک های حکومتی، زایران عتبات عالیات و حاجیان قرار داشته است. این گروه ها برای ورود و خروج از بیستون به ناچار باید از روی پل بیستون گذر می کرده اند؛ از این رو به دلیل اهمیت فراوان این پل، بازسازی، مرمت و نگه داری آن همواره موردتوجه حکومت ها بوده است. پل بیستون در مسیر جاده خراسان بزرگ به بغداد در راستای شرقی-غربی برروی رودخانه دینورآب در حاشیه شرقی شهر کنونی بیستون قرار دارد. این پل 145 متر طول دارد و دارای 6 دهانه است. اجزای معماری تشکیل دهنده پل عبارتنداز: بستر پل، پایه های سنگی، پشت بندها، طاق دهانه ها، جان پناه ها و گذرگاه. پایه های پل با لاشه سنگ و ملات شفته آهک و روکار از سنگ های تراش خورده در اندازه های مختلف ساخته شده است. دیوارها، پشت بندها و طاق های پل را با آجرهایی در ابعاد و رنگ های متفاوت ساخته اند. تا پیش از انجام پژوهش های باستان شناختی در اطراف این پل، که به سرپرستی نگارنده در سال های 1380 و 1381 ه‍ش. انجام گرفت، پژوهشگران ساخت آن را به دوره صفویه نسبت می دادند؛ اما کاوش های باستان شناختی و مطالعات معماری نشان داد که این پل در هشت مرحله و در زمان های مختلف بنیان گذاری، بازسازی و مرمت شده است. زمان بندی ساخت بخش های مختلف پل از طریق بررسی شواهد باستان شناختی، مطالعات مقایسه ای، بررسی نوع مصالح به کاررفته، چگونگی کاربرد آن ها و هم چنین آزمایش های سن سنجی به روش ترمولومینسانس مشخص شده است. نتایج این پژوهش ها نشان داد که پایه های سنگی پل بیستون در اواخر دوره ساسانی ساخته شده اند؛ اما ادامه ساخت پل همانند دیگر طرح های زیرساختی ساسانی در بیستون به طور ناگهانی متوقف شده است. پس ازآن حسنویه ها، یکی از حکومت های محلی نیمه غربی ایران، ساخت این پل را به اتمام رسانده اند و در ادوار سپسین (سلجوقی، ایلخانی، صفوی، قاجار و پهلوی اول) نیز بخش هایی از این پل بازسازی و مرمت شده است.
    کلیدواژگان: پل، بیستون، تاریخ گذاری، آب شکن، طاق، پشت بند
  • صاحب محمدیان منصور*، فائزه حاتمی مجد صفحات 249-275
    تپه هگمتانه تا اواسط دوره پهلوی، «قلعه شاه داراب» و محله پیرامون آن نیز «محله سرقلعه» نامیده می شده است، اما در دوره پهلوی به نام «تپه هگمتانه» نام گذاری شد. براساس کاوش های باستان شناسی علمی که از سال 1362 ه‍.ش. در این محوطه آغازشده است، ساختارهایی مربوط به دوره اشکانی شناسایی شد، اما فرضیه وجود هگمتانه تاریخی در زیر آن و ساختمان هایی از دوره هخامنشی در حوالی آن نیز هم چنان مطرح است. مساله اصلی این پژوهش بررسی و تحقیق درباره وجود رابطه احتمالی بین ساختارهای خشتی در تپه هگمتانه با شهر اسطوره ای «ورجمکرد» است و پرسش اصلی این پژوهش این است که: چه تشابهاتی بین توصیفات وندیداد از ورجمکرد و شهر باستانی کاوش شده در تپه هگمتانه وجود دارد؟ این تحقیق ازنظر رویکرد پژوهش، یک تحقیق قیاسی و ازنظر راهبرد پژوهش، یک تحقیق تاریخی محسوب می شود و منابع مورداستفاده شامل منابع مکتوب تاریخی و گزارش های باستان شناسی است. کلیه اطلاعات گردآوری شده به روش کدگذاری طبقه بندی و درنهایت به تحلیل داده ها پرداخته شده است. جمع بندی حاصل از انجام مطالعات این است که: از 13 شاخصه (کد) شناسایی شده در وندیداد، هفت شاخصه: داشتن نقشه، دین مزداپرستی در خانه ها، نظم تکرارشونده، داشتن ایوان، خود روشن از درون، وجود آبراهه ها و ساختار خشتی، تشابه بسیار زیادی با یافته های باستان شناسی دارند. درباره دو شاخصه: نام شهر و علت ساخت شهر، مشابهت هایی در منابع تاریخی وجود دارد، اما یافته باستان شناسی وجود ندارد. درباره چهار شاخصه: چهاربر بودن، ابعاد شهر، تعداد گذرگاه ها و دوطبقه بودن، نمی توان درحال حاضر موضوع تشابه را به طور کامل پذیرفت؛ اما امکان تشابه کاملا محتمل است. درنهایت، نتیجه گیری حاصل از این پژوهش این است که، با توجه به شباهت بسیار زیاد بین این محوطه کاوش شده و توصیفات وندیداد از ورجمکرد، فرضیه تشابه ورجمکرد اسطوره ای با آثار شهر یافت شده در تپه هگمتانه کاملا محتمل است.
    کلیدواژگان: تپه هگمتانه، ورجمکرد، ساروجمکرد، شهر اسطورهای، جمشید
  • سعید ستارنژاد، کریم حاجی زاده باستانی*، بهروز افخمی، حبیب شهبازی شیران صفحات 277-298
    مطالعات منابع مکتوب تاریخی و تطبیق با شواهد باستان شناختی، از روش های منسجم علمی در مطالعات باستان شناختی دوران اسلامی است؛ و نقش بسزایی در شناخت شهرها، مکان های تاریخی و ماهیت کارکردی بسیاری از فضاهای معماری دارد. در این میان مطالعه برروی یافتن مکان یک اثر تاریخی، از زمینه های موردعلاقه پژوهشگران است. منطقه شمال غرب ایران که در دوران اسلامی بانام «آذربایجان» شناخته شده، دارای آثار متنوعی از دوران اسلامی است. بخش زیادی از این آثار پابرجاست و برخی نیز اثری از معماری و ساختار کالبدی آن ها امروزه نیست و تنها در متون و منابع دوران اسلامی بدان ها اشاراتی شده است؛ ازجمله این آثار، مقبره بیست ونهمین خلیفه عباسی، یعنی «مسترشد بالله» است که تاکنون موقعیت و محل این مقبره در آذربایجان ایران، ناشناخته مانده است. مکان این مقبره در متون دوران اسلامی به صورت های مختلف ذکرشده است. در این منابع، موقعیت قرارگیری آن بیشتر در «بلده» مراغه قیدشده، بااین وجود موجودیت مکانی مقبره در مراغه تا به امروز کاملا مهجور واقع گشته است. پژوهش پیش رو به شیوه توصیفی -تحلیلی و براساس مطالعات کتابخانه ای و نتایج بررسی های میدانی، به منظور مکان یابی و شناسایی محل دقیق مقبره مسترشدبالله به انجام رسیده و در این راستا به دنبال پاسخ منطقی برای این پرسش ها است: الف) براساس شواهد باستان شناختی و متون تاریخی، کدام یک از محله های شهر مراغه را می توان مکان مقبره و محل دفن خلیفه عباسی دانست؟ ب) شواهد کلی برای مکان یابی مقبره مسترشدبالله کدامند؟ نتایج به دست آمده از داده های میدانی و کاوش باستان شناختی و تحلیل متون تاریخی، موقعیت مکانی مقبره را در هسته تاریخی شهر مراغه، در محله اتابک (قضات) و کنار برج مقبره های کبود و مدور مطابقت می دهد.
    کلیدواژگان: مراغه، مقبره مسترشدبالله، شواهد باستان شناختی، منابع مکتوب تاریخی، مکان یابی
  • ساره طهماسبی زاده، مریم محمدی*، سعید امیرحاجلو، رضا ریاحیان گهرتی صفحات 299-321
    محوطه قلعه دختر در حاشیه شرقی شهر کرمان، با عرصه حدود 10 هکتاری، بخش مهمی از سازمان فضایی شهر کهن کرمان در دوران اسلامی بوده است. گستره آثار معماری و مواد فرهنگی، به ویژه قطعات سفال بر اهمیت فرهنگی و تاریخی این محوطه دلالت می نمایند؛ درحالی که در پژوهش های پیشین، نقش و جایگاه قلعه دختر در بستر تاریخی و فرهنگی شهر کرمان مغفول مانده است. بر این اساس، در مقاله حاضر این پرسش ها مطرح است که مهم ترین گونه های سفال در محوطه قلعه دختر کدام است؟ برهم کنش فرهنگی کرمان با نواحی دیگر، به ویژه شهرهای جنوب شرق ایران و حاشیه خلیج فارس چگونه بوده است؟ در این پژوهش تلاش شده بامطالعه گونه های سفال دوران اسلامی در قلعه دختر و مقایسه آن ها با سفال های سایر محوطه های هم عصر و هم مرز، جایگاه و نقش کرمان در فرآیند مستمر «برݣݣهم کنش های فرهنگی» یا «پویایی اجتماعی» و به تبع آن، «پویایی اقتصادی» کرمان تبیین شود. گردآوری اطلاعات در این مقاله، به روش های اسنادی و میدانی صورت گرفته و رویکرد و روش پژوهش، توصیفی-تحلیلی است. داده های میدانی حاصل یک فصل بررسی، گمانه زنی و کاوش قلعه دختر در سال 1398 است. نتایج نشان می دهد سفال های موردمطالعه در طیف متنوع بدون لعاب و لعاب دار از انواع وارداتی و محلی قرار دارند و هر یک به زیرگروه هایی تقسیم می شوند. این نمونه ها مشابهت زیادی با سفال های محوطه های اسلامی در سیستان (زابل)، سواحل دریای مکران (نیک شهر و چابهار) و محوطه های حاشیه خلیج فارس (هرمزگان، خوربس، بندر مهروبان، راس الخیمه و کیش) دارند. مقایسه گونه شناختی و گاه نگاری سفال قلعه دختر و تحلیل محتوای متون تاریخی نشانگر برهم کنش های فرهنگی با نواحی پیش گفته است؛ بنابراین، کرمان در دوران اسلامی، به ویژه از عصر سلجوقی تا صفوی، یکی از گذرگاه های ارتباطی محوطه های حاشیه خلیج فارس و دریای مکران با محوطه های شمالی تر بوده است و در شبکه تعاملات اقتصادی و برهم کنش های فرهنگی جنوب و جنوب شرق نقش واسطه داشته است.
    کلیدواژگان: گونه شناسی سفال، دوران اسلامی، کرمان، قلعه دختر، برهم کنش فرهنگی
  • ملیکا یزدانی* صفحات 323-350
    نگاره های سفال مینایی در دوره میانی اسلامی، به عنوان بازتابی از نظام های کهن الگویی و منبع الهام نگارگران در دوران بعد است. در این پژوهش، کهن الگوی اژدهاکشی، در سفال مینایی بررسی شده است. برای خوانش محتوایی و شکلی اژدهاکشی در سفال مینایی، به مطالعه علل شکل گیری و خویش کاری اژدها در منابع متنی و تصویری یافت شده برروی مهرها و نقوش برجسته در آثار کهن ایران و سرزمین های هم جوار پرداخته شده و بر این اساس، پنج سفال مینایی و هشت داده فرهنگی پیش از اسلام با روش توصیفی-تحلیلی بررسی شده است. با توجه به این فرضیه که، پیش از ظهور اژدهاکشی در نسخ خطی دوران اسلامی، می توان نشانه های آن را در سفالینه نگاری مینایی یافت، پرسش های اصلی پژوهش پیش رو این است که تصاویر بنیادین، مفاهیم کهن و بینافرهنگی تاثیرگذار در شکل گیری تصویر اژدهاکشی در دوران اسلامی کدام است؟ ریشه های کهن الگویی مبتنی بر اژدهاکشی در سفال مینایی چیست؟ بر این اساس، مهم ترین هدف پژوهش حاضر، دستیابی به تصاویر کهن و بنیادین تاثیرگذار در شکل گیری مضمون اژدهاکشی بر سفال مینایی است تا بتوان پاسخی مناسب در جهت شناخت بهتر جایگاه این مضمون در هنر و فرهنگ ایران یافت. با توجه به نتایج پژوهش، کهن ترین نمونه های تصویری اژدهاکشی را می توان در بین النهرین در هزاره سوم پیش ازمیلاد یافت که شکست اژدهای هفت سر را توسط قهرمان نشان می دهد. نقوش جام حسنلو به عنوان کامل ترین مضمون روایی نبرد قهرمان و اژدها در این پژوهش است. زمان پیدایش نخستین نمونه های تصویری اژدهاکشی در ایران در دوران اسلامی، قرن ششم هجری قمری و احتمالا تحت تاثیر شاهنامه، برروی سفال مینایی آشکار می شود. بیش از یک سده بعد نیز، اژدهاکشی در شاهنامه بزرگ ایلخانی به تصویر درمی آید. تقریبا پس از هزار سال فقدان عناصر تصویری اژدهاکشی در ایران، بازتاب دوباره این کهن نمونه بر سفال مینایی نشان می دهد که گویا مفهوم این نبرد در گستره زمان، تحت تاثیر جانشینی، تغییر و فراموشی عناصر پیشین قرارگرفته، ولی به عنوان میراثی پویا در محتوای ناخودآگاه جوامع جریان داشته است.
    کلیدواژگان: کهن الگو، قهرمان، اژدهاکشی، دوره میانی اسلامی، سفال مینایی
  • ازیتا بلالی اسکویی*، سپهر آمر، زهرا افشاریان صفحات 351-375
    شناخت شهر تاریخی تبریز، شهری که حکومت های مختلفی را به خود دیده و همواره مخزنی از آثار معماری و شهرسازی ایران بوده، می تواند ما را در دست یابی به اطلاعاتی مفید یاری رساند و اݣݣین امر نیازمند شناخت ساختار آن است. بازار به عنوان عنصر حیات بخش شهر تبریز، جزو بدنه های اصلی شهر بوده و نقشی پررنگ در شکل گیری ساختار آن داشته است؛ لذا در پژوهش حاضر، در تلاشیم باهدف ایجاد زمینه ای جهت بازخوانی و حفاظت از آثار به جا مانده در بازار تبریز که جزو ضرورت های حفاظت از ساختار شهری است، علاوه بر بهره گیری از متون تاریخی و نقشه ها، با استفاده از نگاره مطراقچی به عنوان تنها منبع تصویری از معماری و شهرسازی گذشته تبریز (که عناصر مختلف مورداستفاده در آن هم چون رازی سربه مهر مانده)، به شناسایی عناصر کالبدی بازار تبریز پرداخته، تا به پاسخی مناسب در این رابطه که، کدام یک از عناصر معماری و شهرسازی بازار تبریز در دست نگاره های مطراقچی ترسیم شده اند؟ و عناصر موجود در راستای بازار در نگاره مطراقچی دربردارنده چه مضامینی است؟ دست یابیم. با درنظر گرفتن مطالب فوق روش پژوهش برمبنای تحلیل محتوا صورت گرفته و از روش تفسیری-تاریخی بر پایه بررسی کتب تاریخی، نگاره مطراقچی، وقف نامه ها، سفرنامه سیاحان، نقاشی ها و عکس ها و نقشه ها به دست آمده است. نتایج مطالعات شامل: اطلاعات نظری، نوشتاری و تصویری در ارتباط با بازار و برخی عناصر مهم معماری و با توجه به نگاره مطراقچی، حاکی از آن است که، این نگاره یک نقشه ترسیمی از موقعیت بنا، با توجه به ویژگی های آن بوده و در این میان رنگ و صفه از ویژگی های شناسایی بنا است. در این نگاره، بازار به عنوان هسته اصلی شهر در بخش جنوبی قرارگرفته و دارای دو راسته شمالی-جنوبی و یک راسته شرقی-غربی بوده و بناهایی ازجمله: مسجد جهانشاه(کبود)، مسجد استاد شاگرد، مسجد جامع، مسجد حاجت، چهار منار، مقبره دال و ذال و بازار قیصریه در آن رویت می گردد که، در قالب یک جدول ارایه شده و تحلیل ها براساس موقعیت کنونی بنا و موقعیت آن در نقشه و نگاره موجود، شرح بنا براساس کتب و ویژگی های بنا در نگاره مطراقچی بیان شده است.
    کلیدواژگان: ساختار بازار، نگاره مطراقچی، عناصر کالبدی، معماری، تبریز
  • سعید علیتاجر*، زهرا حاجی بابایی صفحات 377-401

    معماری خانه های سنتی ایرانی دارای شاخص های کیفی فراوانی بوده اند که تمام ابعاد زندگی هم چون ابعاد اجتماعی-فرهنگی را دربر می گیرند؛ ازجمله شاخص های کیفی بسیار مهم در خانه های سنتی ایرانی، وجود فضاهای مابین است که در معماری سنتی ایران اصطلاحا «ایوان» نامیده می شود. این پژوهش به دنبال پاسخ به این پرسش است که، آیا تاثیر ایوان به عنوان یک فضای سازمان دهنده بر ایجاد و تقویت «تعاملات» اجتماعی ساکنین به عنوان یکی از مهم ترین ابعاد اجتماعی-فرهنگی خانه ایرانی، قابل اثبات است یا فقط نسبتی است که از سر دل بستگی و یا تفنن به معماری ایرانی داده می شود؟ این مهم در خانه های سنتی ایران به کمک نظریه «نحو فضا»، مورد بررسی قرار می گیرد. نظریه نحو فضا نگرشی است بیانگر این موضوع که وضعیت پیکره بندی فضا چگونه یک معنای اجتماعی و فرهنگی را بیان می کند. تعاملات اجتماعی موجود در یک محیط معنایی است که می توان آن را در پیکره بندی آن محیط مورد سنجش قرار داد؛ بدین ترتیب، خانه های سنتی کاشان در مرکز ایران، به دلیل وجود فضاهای مابین متنوع در آن، نمونه های مناسبی برای تحلیل تعاملات به عنوان یک رفتار اجتماعی است. این پژوهش، ازجمله پژوهش های موردی با شیوه تحقیق ترکیبی دربرگیرنده روش توصیفی، تحلیلی و درنهایت استدلال منطقی است. موضوع پژوهش با مطالعات کتابخانه ای، شبیه سازی نرم افزار UCL Depth map و مقایسه تطبیقی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج نشان می دهد که در خانه های سنتی کاشان فضای ایوان به عنوان یک فضای تاثیرگذار بر ایجاد و تقویت تعاملات موجود در فضاهای سازماندهی شده در اطرافش، نقش مهمی داشته است. هم چنین ایوان به عنوان یک فضای مهم در ایجاد سلسله مراتب در خانه های سنتی از هم ارزش شدن فضاها جلوگیری کرده و حریم ها را به طور صحیحی در سازماندهی موجود فضاها، ایجاد می کند. نتیجه مهم دیگر، تاثیر ترکیب شکلی خانه ها بر ایوان و تاثیر متقابل آن بر سایر فضاهای اطراف است، که در این میان خانه های با پلان Lشکل، بیشترین میزان همپیوندی را دارا می باشند. این موضوع بیانگر صورت گیری تعاملات بیشتر فضاها در این نوع از پلان ها است.

    کلیدواژگان: ایوان، ترکیب شکلی، سلسله مراتب، نحو فضا، تعاملات