فهرست مطالب
فصلنامه پژوهش های چینه نگاری و رسوب شناسی
سال سی و هشتم شماره 3 (پیاپی 88، پاییز 1401)
- تاریخ انتشار: 1401/12/27
- تعداد عناوین: 6
-
-
صفحات 1-34
در توالی سازند سروک در دو میدان اهواز و منصوری 12 ریزرخساره کربناته شناسایی گردید که در زیرمحیط های یک رمپ هموکلینال نهشته شده اند. بررسی های ژیوشیمیایی شامل ایزوتوپ های پایدار O و C و عناصر Ca، Mg، Fe، Mn و Sr نشان می دهد که ترکیب کانی شناسی اولیه این سازند آراگونیتی بوده است. در سروک پایینی شاهد غلبه نمونه های دریای باز و در سروک بالایی شاهد غلبه محیط کم عمق و شواهد دیاژنز متیوریکی به دلیل برونزد پلاتفرم در طی نهشت هستیم که منجر به غنی شدگی بیشتر Fe و Mn و تخلیه بیشتر Sr، d18O و d13C در رخساره های رمپ داخلی و در زمان پسروی آب دریا شده است. ترسیم مقادیر Fe در مقابل Mn با شیب مثبت دال بر تاثیر دیاژنز متیوریکی است که منجر به افزایش مقادیر عناصر فرعی شده است. مقادیر مولار Sr/Ca در نمونه ها دارای بیشترین تشابه با آراگونیت های تروپیکال عهد حاضر است که مینرالوژی اولیه آراگونیتی در سازند سروک را تایید می کند. مقادیر کمتر Sr در نمونه ها نسبت به نمونه های عهد حاضر به دلیل تاثیر عمده دیاژنز متیوریکی بر روی این نمونه ها است. این تفسیر توسط مطالعات پتروگرافی نظیر غلبه گل کربناته در رخساره ها، که تاییدی بر تروپیکال و کم عمق بودن نهشته هاست، وجود سیمان دریایی و شواهد گسترده انحلال ناشی از تاثیر آب های متیوریکی، و وجود رودیست های کلسیتی در نمونه ها که منجر به غلظت کمتر Sr در ترکیب نهایی شده، قابل تایید است. تغییرات محتوای Fe در برابر Sr و نسبت Sr/Mn در برابر Mn بیانگر تثبیت و نهشت این کربنات ها عمدتا در شرایط محیط دریایی اکسیدان و پس از نهشت تبادل آب به سنگ پایین تا متوسط و بالا در یک سیستم دیاژنتیکی بسته تا باز می باشند. دامنه تغییرات d18O و d13C و مقایسه آن با محدوده سایر محققین موید نهشت سنگ آهک های سازند سروک در حالت تعادل ایزتوپی با آب دریای کرتاسه می باشد. اگرچه این نمونه ها در مراحل بعدی توسط دگرسانی ناشی از فرآیندهای دیاژنتیکی در محیط های مختلف دیاژنتیکی تحت تاثیر قرار گرفته اند. تغییرات ایزوتوپی موید رخداد سه فاز دیاژنتیکی فرآتیک دریایی، متیوریکی (به صورت غالب) و به صورت جزیی تدفینی برای سنگ آهک های سازند سروک است.
کلیدواژگان: دیاژنز، ژئوشیمی رسوبی، تبادل آب به سنگ، کرتاسه بالایی، سازند سروک -
صفحات 35-58
این پژوهش به منظور توصیف و تفسیر رخسارهها، منشا رسوبات، فرایندهای پدوژنز و مدل مخروطافکنه آبیک در حاشیه شمالی دشت قزوین، با استفاده از 45 نمونه رسوبی در قالب نه برش و نه نمونه سطحی صورت گرفت. شش رخساره رسوبی در دو گروه رسوبات دانه درشت شامل Gms، Gcs، Gci، Gcp/Gmp، Gmg و Glns و یک رخساره کالکریتی (Plc) برای رسوبات مخروطافکنه آبیک شناسایی شد. نتایج حاصل از بررسی رخسارهها نشان میدهد این مخروطافکنه با برتری توالی ریتمیک رخسارههای گراول زمینه تا دانه پشتیبان و گراول زمینه پشتیبان قرمزرنگ، ناشی از جریان های خردهدار غیرچسبنده، در شرایط اقلیم گرم و خشک تهنشین شده است. نتایج دانهسنجی رخسارهها نشان میدهد اندازه رسوبات مخروطافکنه آبیک، تغییرات وسیعی را از گراول تا رس نشان میدهد و بافت رسوبات این مخروطافکنه عمدتا گراول و گراول ماسهای با جورشدگی ضعیف و کج شدگی مثبت است. مطالعه ماکرومورفولوژی و میکرومورفولوژی کالکریت مخروطافکنه آبیک نشاندهنده نقش فرایند پدوژنیک در تشکیل آن است که با عارضههایی ازجمله دانههای پوششدار، پیزوییدها، پوسته لامینار و برشی شدن شدید مشخص میشود.
کلیدواژگان: مخروطافکنه، رخساره، کالکریت، دشت قزوین، آبیک -
صفحات 59-90
بلندی های دیرینه در افزایش کیفیت مخزنی و ویژگی های رسوب شناختی مخازن نقش مهمی دارند. همچنین عمق آب نیز تعیین کننده فاکتور های مهمی مانند مدل دولومیت تشکیل شده، فرآیند های دیاژنزی ایجادشده و ته نشست رسوبات است. سازند دالان بالایی با سن پرمین پسین در مرکز حوضه خلیج فارس به عنوان سنگ مخزن گازی شناخته شده است. در این مقاله 60 متر از توالی سازند دالان بالایی در دو میدان، در مرکز حوضه خلیج فارس بررسی شده است. درمجموع 123 مقطع نازک و 185 داده تخلخل و تراوایی در میدان A و 121 مقطع نازک و 199 داده تخلخل و تراوایی در میدان B مطالعه شده است. مطالعات پتروگرافی دو میدان، به شناسایی 7 ریز رخساره در میدان A (خارج از کمان قطر) و 6 ریز رخساره در میدان B (بر کمان قطر) در قالب 4 کمربند رخساره ای پهنه جزر و مدی، لاگون، پشته های زیرآبی (شول) و بخش انتهای رمپ داخلی (نزدیک مبدا دریای باز) و ابتدای رمپ میانی در محیط رمپ کربناته منجر شده است. به منظور ارزیابی ناهمگنی مخزن، تعیین گونه های سنگی توسط 4 روش استاندارد انجام شد. بررسی میانگین تخلخل و تراوایی نشان می دهد انحلال در میدان B شدیدتر از میدان A است. دولومیت های تشکیل شده در میدان A از نوع دانه درشت (دانه شکری) و متعلق به محیط دفنی عمیق است، در حالی که دولومیت های ایجادشده در میدان B دانه ریز (دولومیکرایت و غیر خود شکل) متعلق به محیط دریایی کم عمق است. بررسی فرآیند های دیاژنزی، نوع دولومیت های ایجادشده و میانگین تخلخل و تراوایی در نمونه های دو میدان، بیانگر آن است که واقع شدن میدان B بر کمان قطر، به تشکیل دولومیت های دانه ریز، افزایش انحلال و درنهایت بیشتربودن کیفیت مخزنی در گروه های ریز رخساره ای در این میدان در مقایسه با میدان A منجر شده است.
کلیدواژگان: سازند دالان بالایی، کمان قطر، مرز پرمین-تریاس، ریز رخساره، ناهمگنی -
صفحات 91-112
مارن به انواع رسوب مخلوط کربناته - سیلیکاته حاوی کانی های رسی و کربناته گفته می شود که در محیط های مختلف نهشته می شود. مارن های دریایی به عنوان نهشته های عمیق دریایی و پلاژیک عمدتا حاوی آهک اند؛ در حالی که مارن های قاره ای در محیط های رودخانه ای و حوضه های تبخیری تشکیل می شوند و حاوی گچ و نمک اند. تعاریف رسوب شناسی مارن و سنگ مارن به خوبی مشخص نشده است؛ بنابراین در بیشتر گزارش های علمی، نقشه های زمین شناسی تولیدشده و مقالات منتشرشده، ناهمگونی مشخصی در نام گذاری واحدهای رسوبی و سنگ شناسی با نام مارن وجود دارد. به همین منظور در این تحقیق با هدف تجدید نظر در نام گذاری و طبقه بندی رسوبی نهشته های مارنی، از واحدهای مختلف مارنی نوع قاره ای و دریایی نمونه برداری شد که شامل 99 نمونه از مناطق مختلف جنوب ورامین، جنوب حسن آباد، ایوانکی و پاکدشت از واحدهای مارنی قرمز بالایی (M1،M2،(M3، واحدهای قرمز زیرین (OLg،OLS)، واحدهای مارن ایوسن سازند کند (Ek)، واحد مارن پلیوسن (PlM)، واحد مارن سازند قم (OMq) و آبرفت های مارنی (QtM) است. دانه بندی و میزان درصد آهک و املاح نمکی موجود در مارن های منطقه اندازه گیری شد. در طبقه بندی به روش فولک، بیشتر نمونه ها در محدوده سیلت ماسه ای، گل ماسه ای، سیلت، گل، ماسه گلی و ماسه سیلتی قرار دارند. میزان آهک در نمونه های مارنی سازندهای دریایی مانند سازند قم نسبت به سازندهای مارنی قاره ای بالاتر است و حتی تا میزان 53/68% نیز می رسد؛ اما در سازندهای مارنی خشکی زاد منطقه شامل سازند قرمز زیرین و بالایی، دامنه تغییرات آن 1/5% تا 34/33% است که میانگین آن 98/20% است. در همین سازندها، میزان رس در دامنه 5/2% تا 49% متغیر است و میانگین رس در کل نمونه ها 49/25% است. براساس پارامتر هدایت الکتریکی (EC)، همگی دارای املاح نمکی بالا بودند و در زمره خاک های شور و بسیار شور طبقه بندی شدند. حضور نمک در سطح، آثار لکه های سدیمی و پف کردگی خاک سطحی، از دیگر شواهد شوری رسوبات شناسایی شد. نتایج طبقه بندی به روش Haldar و Tisljar هم موید این موضوع است که به جز یک نمونه مربوط به سازند کند که در محدوده مارن قرار گرفته است، عمده نمونهها در رده «سیلت سنگ های رسی کلسیت»، «سیلت سنگ آهکی رسی» و «رس سیلت آهکی» هستند و معدود از نمونه ها «رس سیلتی - آهکی» و «آهک سیلتی رسی» هستند. نسبت درصد ذرات تخریبی و شیمیایی در یک مارن، ملاک عمل در نام گذاری به روش پتی جان است که ممکن است از 35% تا 65% متغیر باشد. با توجه به اینکه مجموع درصد رس و آهک نمونه ها به 100درصد نمی رسد، بنابراین اطلاق نام مارن خالی از اشکال نیست؛ زیرا در نمونه ها به خصوص مارن های قاره ای، بخش شیمیایی منحصر به آهک نیست و املاح گچی و نمکی علاوه بر آهک نیز حضور دارند و در ضمن ازنظر بافتی، نمونه ها بیشتر سیلتی و گلی اند و اطلاق نام سیلت سنگ و گل سنگ های گچی - نمکی برای نهشته های مارنی قاره ای بررسی شده در این تحقیق مناسب تر تشخیص داده شد و بنابراین بازنگری در نام گذاری و طبقه بندی نهشته های مارنی کشور، امری اجتناب ناپذیر است.
کلیدواژگان: دانه بندی، طبقه بندی مارن، مارن دریایی، مارن قاره ای، میزان آهک، میزان شوری -
صفحات 113-144
نمودار گاما به دلیل پیوستگی دادهها، فراهم بودن در عموم چاه های حفاری شده در میدان و ارتباط مشخص با تحولات حوضه رسوبی و تغییرات رخساره ای، عدم قطعیتهای همراه را در ارایه مدلهای چینهنگاری سکانسی کاهش میدهد. سازند فهلیان با سن کرتاسه پیشین و کربنات های سازند سروک با سن کرتاسه پسین، از سنگ مخزنهای مهم در جنوب غرب ایران و خلیج فارس محسوب می شوند. این مطالعه کاربرد نمودارهای آنالیز فیلتر خطای تجمعی دینامیکی گاما (D-INPEFA) و انحراف معیار تجمعی گاما (NCGDL) را در شناسایی و انطباق سکانسهای رسوبی در دو میدان نفتی مهم در دشت آبادان و شمال غرب خلیج فارس بررسی میکند. در گام اول، سکانسها با استفاده از نتایج مطالعات پتروگرافی و توصیف مغزهها تفکیک شد. بر این اساس، چهار سکانس رده سوم در سازند سروک و سه سکانس رده سوم در سازند فهلیان شناسایی شد. در گام دوم، براساس نقاط عطف منحنیهای D-INPEFA و NCGDL جدایشهای مثبت و منفی در تمام چاههای بررسی شده تعیین شد. با هدف بررسی ارتباط سطوح مشخص شده ازطریق منحنی D-INPEFA با سکانسهای مشخص شده ازطریق تلفیق اطلاعات زمین شناسی، مشاهده شد که عموما تغییرات مثبت (PB) منطبق بر سطوح سکانسی (SB) و در مقابل تغییرات منفی (NB) همراه با سطوح حداکثر غرقابی (MFS) مشاهده می شود. در مقابل، روند تغییرات نقاط عطف منحنی نمودار NCGDL در مقایسه با نمودار D-INPEFA کاملا متضاد است. به عبارت دیگر، سطوح مثبت (PS) همراه با سطوح MFS و سطوح منفی (NS) در سطوح SB رخ میدهد. نتایج نشان داد روش تلفیقی استفاده شده به صورت ساده و کارآمد میتواند در شناسایی سطوح کلیدی سکانسی در مطالعات زیرسطحی مشابه در دیگر مخازن کربناته و ماسه سنگی استفاده شود.
کلیدواژگان: سازند سروک، سازند فهلیان، چینهنگاری سکانسی، نمودار گاما، سطوح کلیدی چینهشناسی -
صفحات 145-162
منطقه مطالعه شده، لندفرم سیلتی-رسی است که در مرز بین ایالت ساختاری البرز و ایران مرکزی به طول 13 کیلومتر در مسیر جاده دامغان به شاهرود قرار می گیرد. برای تحلیل محیطی و بررسی منشا و سن رسوبات لندفرم، از مطالعات رسوب شناسی و پالینولوژیکی استفاده شد. فراوانی کوارتزهای روشن جورنشده و زاویه دار و حضور کانی های ناپایدار و مواد آلی، حکایت از این دارد که مجموعه رخدادهای فرسایش تا رسوب گذاری در یک محیط آبی و در مدت زمان کوتاهی انجام گرفته است. تلفیقی از بررسی های رسوب شناسی و مطالعات پالینولوژیکی، مانند فاکتور حفاظت از مواد ارگانیکی و داینوسیست های شاخص نظیر Operculodinium cf. eirikianum و Bitectatodinium tepikiense نشان دهنده یک محیط دریاچه ای و مردابی لب شور در زمان نیوژن پسین است. این محیط آبی نسبتا پهناور، احتمالا مرتبط با دریاچه نمک حاج علی قلی (پلایای چاه جم) در جنوب منطقه بوده است. رسوبات مطالعه شده بر پهنه رسی حاشیه شمالی این دریاچه قرار گرفته است که در اثر فعالیت تکتونیکی منطقه و حرکت امتداد لغز چپ گرد، قسمت شرقی گسل دامغان دچار برخاستگی شده و لندفرم مطالعه شده را ایجاد کرده است.
کلیدواژگان: شرایط محیطی، دریاچه قدیمی، پالینومورف، نئوژن بالایی
-
Pages 1-34
The Sarvak Formation, with a total thickness of 1566 m and major limestone lithology in the Ahvaz and Mansouri oil fields, is studied to determine its palaeoenvironment, diagenetic overprint and geochemistry. In the studied wells, the formation conformably overlies the Kazhdumi Formation and is overlain by the Ilam Formation. The petrographical studies led to identifying twelve facies precipitated in four major sub-environments, including inner-, middle-, and outer ramp and an intra-shelf basin on a homoclinal ramp-type setting. Dissolution, compaction, and cementation are the main diagenetic alterations that changed the primary chemical composition and the reservoir property of the Sarvak Formation. These diagenetic processes occurred in phreatic marine, meteoric, and burial realms. Sedimentary geochemistry of major and trace elements, including Ca, Mg, Fe, Mn, and Sr, along with O and C stable isotopes, reveal aragonite as the original carbonate mineralogy of the Sarvak Formation. The depositional environment in the lower Sarvak with the predominant shallow open marine and stratigraphic succession with no evidence of exposure, change to stratigraphic succession with more shallow sub-environments (lagoon and bioclastic-shoal), and the evidence of exposure such as cementation and extensive dissolution, which led to depletion in Sr, δ18O, and δ13C and enrichment in Fe and Mn during sea level fall in the inner ramp microfacies. The Fe and Mn cross-plot with a positive trend shows the effects of diagenetic phases in minor phreatic marine and mainly meteoric realm, all confirmed by petrography. The Sr/Ca ratio has the most correlation to the modern tropical warm-water shallow marine that could confirm the primary aragonite mineralogy; which is supported by the predominance of carbonate mud in the identified facies, primary isopachous fibrous marine cements, and extensive dissolution evidence. The cross-plot of Fe versus Sr and Mn versus Sr/Mn ratio suggests deposition in mainly an oxygenation state that experienced low to high water/rock interaction during different depositional sequences. The δ18O and δ13C co-variation and their comparison with the other fields of the Sarvak conducted in different regions show precipitation in an isotopic equilibrium in the carbonates with the Upper Cretaceous seawater, since calculating salinity (Z=130) and temperature (T= 26°C) of the Sarvak Formation confirm the above statement.
Keywords: Diagenesis, Sedimentary geochemistry, Water, rock interaction, Upper Cretaceous, Sarvak Formation -
Pages 35-58
This study was done to describe and interpret the facies, the provenance of sediments, pedogenesis processes, and the model of the Abyek alluvial fan in the northern margin of Qazvin Plain, using 45 sediment samples in the form of nine profiles and nine surface samples. The facies study led to the determination of six facies grouped into two facies associations including coarse-grained lithofacies (Gms, Gcs, Gci, Gcp/Gmp, Gmg, and Glns), and calcrete facies (Plc). This alluvial fan is dominated by the episodic matrix to clast-supported gravel (interbedded with a subordinate) and red, matrix-supported gravel which were deposited by non-cohesive debris flow. The results of granulometry analysis showed that the size of the sediments of the alluvial fan shows wide variations from gravel to clay, and the texture of the sediments of this alluvial fan is mainly gravel and sandy gravel with very poorly sorting and fine skewness. The study of macromorphology and micromorphology of calcrete showed that their occurrence was controlled by pedogenic processes. Micromorphological studies also revealed alpha and beta features such as coated grains, pisoid, laminar crust and strong brecciation.
Keywords: Alluvial Fan, facies, calcrete, Qazvin plain, Abyek -
Pages 59-90
Paleohighs play an important role in increasing the quality and sedimentological characteristics of the reservoirs. The Upper Dalan Formation with Late Permian age in the center of the Persian Gulf Basin is known as a giant gas reservoir. In this paper, 60 meters of the Upper Dalan Formation have been studied in two fields in the center of the Persian Gulf Basin. Petrographic studies of the two fields led to the identification of seven microfacies in field A and six microfacies in field B in the form of four facies belts in the carbonated ramp environment. In order to evaluate the heterogeneity of the reservoir, the determination of rock types was performed by using four standard methods. Examination of the average porosity and permeability shows that the dissolution in field B is more severe than in field A. Study of diagenetic processes, the type of dolomites formed and the average porosity and permeability in the samples of the two fields indicate that the location of field B on the Qatar arc leads to the formation of dolomicrites, increased dissolution and finally higher reservoir quality in microfacies groups in this field in comparison with field A.
Keywords: upper Dalan Formation, Qatar Arc, Permian–Triassic boundary, Microfacies, Heterogeneity -
Pages 91-112
Marl is a type of mixed carbonate–silicate sediment and contains clay and carbonate minerals deposited in different environments. The terms marl and marlstone are still imprecisely used in geology. I n this study, to revise the nomenclature and sedimentary classification of marl deposits, 99 samples were taken from different terrestrial and marine marl formations. The texture and percentage of carbonate and salt contents in the marls were measured. According to Folk's classification, the majority of the samples are in the range of sandy silt, sandy mud, silt, muddy sand, and silty sand. Based on the electric conductivity parameter (EC), all samples have a high content of salt and are classified in saline and very saline classes. The results based on the classification method of Haldar and Tisljar also confirm that most of the samples are in the category of "calcite clayey siltstone", clayey calcite siltstone, and “calcite-silt clay” and a few examples are "calcite – silt clay” and clayey- silt limestone, except for one sample of the Kond Formation, which is within the marl field. The main samples are not classified by the Pettijohn method and samples are mostly silty, and muddy and the name chalk-salt siltstone and mudstone were found to be more suitable for the terrestrial marl deposits under investigation in this research.
Keywords: Continental marl, Carbonate content, Marine marl, Marl Classification, Salinity -
Pages 113-144
Gamma Ray (GR) log is widely used to overcome the lack of continuous core samples and thin sections in many subsurface reservoirs, significantly reducing the uncertainty of presenting a robust sequence stratigraphic framework. The Lower Cretaceous Fahliyan Formation and Late Cretaceous Sarvak carbonates host important hydrocarbon accumulations in SW Iran and the Persian Gulf. This study addresses the application of Gamma Ray Dynamic Integrated Prediction Error Filter Analysis (GR D-INPEFA) and Normalized Cumulative Gamma Deviation Log (NCGDL) curves to discriminate and correlate sequences of the studied carbonates in two giant oil fields in the Abadan Plain and Northwestern Persian Gulf. In the first stage, depositional sequences were differentiated using the results from the core description and petrographic analysis. In this respect, four and three third-order depositional sequences were identified in the Sarvak and Fahliyan formations respectively. In the second stage, according to the turning points of the D-INPEFA and NCGDL curves, they were picked as positive or negative breaks in all studied wells. Based on calibrating the results from the analysis of D-INPEFA curve with the identified depositional sequences, positive changes (PB) occur at sequence boundaries (SB) and negative trend (NB) changes are associated with maximum flooding surface (MFS). The trend of changes in the NCGDL curve compared to the D-INPEFA curve is quite opposite. In other words, Positive Surfaces (PS) correspond to MFS and Negative Surfaces (NS) occur at SB. The results demonstrate that the proposed integrated method is feasible and effective to identify sequence stratigraphic key surfaces in similar carbonate and siliciclastic reservoirs of Iran.
Keywords: Sarvak, Fahliyan, Gamma Ray Log, Sequence stratigraphy, Stratigraphic Key Surfaces -
Pages 145-162
The studied area is a silty-clayey sedimentary landform, which is located on the border of Alborz and Central Iran sedimentary-structural units. It has 13 km long in the vicinity of the road Damghan to Shahroud. An integration of sedimentological and palynological studies is used for palaeoenvironmental interpretation, origin investigation, and age dating of the landform sediments. The presence of transparent and angular quartzes and unstable minerals and the abundance of organic matter in the landform sediments indicate an aquatic environment in which a series of erosion events to sedimentation has taken place in a short period of time. A combination of sedimentological investigations and palynological studies such as the organic matter preservation factors and the presence of index dinocysts such as Operculodinium cf. eiricianum and Bitectatodinium tepikiense which are characteristic of the shallow aqueous environment, a palustrine environment with brackish water in with an age of Late Neogene is assigned for the studied sediments. This relatively vast aqueous environment was related to the Haj Ali Qoli salt playa (Chah Jam playa) in the south of the studied region. These sediments were developed on a mud flat zone on the northern margin of this playa. Uplifting and exposure of this sedimentary landform could be due to the tectonic activity of the region and the movement of the left-lateral strike-slip of the eastern part of the Damghan Fault.
Keywords: Palaeoenvironment condition, palustrine, Palynomorph, Late Neogene