جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « فردوسی » در نشریات گروه « ادبیات و زبان ها »
تکرار جستجوی کلیدواژه « فردوسی » در نشریات گروه « علوم انسانی »-
بررسی انواع پادآرمانشهرها و انتقاد به آن ها یکی از مباحث مهم در اندیشه سیاسی شاهنامه فردوسی است. در شاهنامه، پادآرمانشهر وقتی شکل می گیرد که آرمانشهر ایرانی تشکیل نشود و شاه آرمانی ایرانی وجود نداشته باشد که بر مردم فرمان براند. «سلطنت مطلقه فاسد شاه بیگانه»، نظام سیاسی «شبه دموکراسی» و «جامعه اشتراکی مزدکی» انواع پادآرمانشهر در شاهنامه هستند که به باور فردوسی، تشکیل این نظام ها محصولی جز ویرانی کشور و تباهی مردم نخواهد داشت. همچنین فردوسی در برخی داستان های شاهنامه از مردمی سخن گفته است که در آرمانشهر زندگی می کنند اما به اصول آن پای بند نیستند و اخلاق پادآرمانشهری دارند. در این مقاله، به این پرسش پاسخ داده خواهد شد که پادآرمانشهر در شاهنامه فردوسی چگونه شکل می گیرد و چه انواعی دارد. برای رسیدن به پاسخ این پرسش، انواع پادآرمانشهر و ویژگی های آن ها را از خلال داستان های حماسه ملی ایران و نیز سخنان فردوسی در لابه لای این داستان ها استخراج و صورت بندی کرده و در نهایت با توجه به آبشخور تاریخی و فرهنگی و همچنین جامعه هدف نظرات فردوسی در این باره، تحلیل و نتیجه گیری کرده ایم. با بررسی انتقادهای فردوسی به انواع پادآرمانشهرها، می توان بحران های سیاسی زمانه او را شناخت و وجوهی از آرمانشهر مد نظر او و بهترین شیوه حکومت برای ایران را ترسیم کرد. ضمن این که نقد و نفی پادآرمانشهرها می تواند به نوعی انتقاد از جایگزین های شناخته شده موجود برای بحران حکومت در زمانه فردوسی و هشدار درباره آن ها باشد.کلید واژگان: پادآرمانشهر, شاهنامه, فردوسی, اندیشه سیاسی}Examining the types of anti-utopias and criticizing them is one of the important topics in the political thought of Ferdowsi’s Shahnameh. In Shahnameh, the anti-utopia is formed when the Iranian utopia is not formed and there is no Iranian ideal prince to rule over the people. "Absolute corrupt monarchy of the foreign king", "pseudo-democracy" political system and "Mazdaki communal society" are the types of anti-utopia in Shahnameh and according to Ferdowsi, the formation of these systems will only result in the destruction of the country and the destruction of the people. Also, in some stories of Shahnameh, Ferdowsi has spoken about people who live in utopia but do not adhere to its principles and have anti-utopian ethics. Finally, by examining Ferdowsi's critiques of various anti-utopias in Shahnameh, we can identify some of the political crises of his time and draw aspects of his utopia and the best way of governing for Iran. At the same time, criticizing and denying anti-utopias can be a kind of critique of the well-known alternatives to the government crisis in Ferdowsi's time.Keywords: Anti-utopia, Shahnameh, Ferdowsi, political thought}
-
شاهنامه، بی هیچ گزافه و گمان، بی هیچ چون و چند، نامه ورجاوند و بی مانند فرهنگ ایران است؛ دریایی است توفنده و کران ناپدید که خیزابه های هزاره ها، در آن، دمان و رمان، سترگ و سهمگین، بشکوه چون کوه، بر یکدیگر در می غلتند؛ خیزابه هایی که از ژرفاها و از تاریکی های تاریخ سر بر می آورند و پهنه های زمان را درمی نوردند تا گذشته های ما را به اکنون مان بپیوندند و اکنون مان را به آینده ها. شاهنامه پلی است شتوار و ستبر و سترگ، برآورده بر مغاک های زمان و رشته پیوندی است ناگسستنی که پیشینیان را با پسینیان پیوسته و همبسته می دارد. از آن است که این نامه نامور را شیرازه و شالوده تاریخ و فرهنگ ایران می توانیم دانست؛ تاریخ و فرهنگی گشن بیخ و گران سنگ، برین پایه و فزون مایه که بستر و بهانه ناز و نازش هر ایرانی است راستی را، اگر شاهنامه نمی بود ما آنچه هستیم نمی توانستیم بود و همانند تیره ها و تبارهایی دیگر، در سایه های دامن گستر تاریخ و گردهای گیتی نورد گسسته نشانی و شکسته نامی گم می شدیم و از یادها می رفتیم و بر بادها. در این پژوهش که نگارنده روش توصیفی تحلیلی را برای آن گزیده برآنیم تا ویژگی های فرهنگی، جغرافیایی و تاریخی شاهنامه را بررسی کنیم و تلاش کردیم تا حد ممکن از منابع دست اول و معتبر مکتوب قدیمی و جدید همچنان از نظریات مفید بزرگان و متخصصان این رشته به صورت دقیق استفاده کنیم.کلید واژگان: شاهنامه, جغرفیای شاهنامه, تاریخ شاهنامه, فرهنگ مردمی, فردوسی}Shahnameh. , without any extravagance or presumption, without any pretensions, it is the letter of Verjavand and unlike the culture of Iran; It is a raging sea and a vanishing border, in which the waves of the millennia, the story and the novel, great and mighty, glorious as a mountain, are rolling in each other; The risers that rise from the depths, from the darkness of history; They raise their heads; They span the time zones; To connect our pasts to our present and our present to our futures. Shah nameh ; It is a bridge, fast and strong, meeting the chasms of time and an unbreakable thread that connects the past with the past. It is because of this that we can consider this famous letter as Shiraz and the foundation of Iran's history and culture; The history and culture of Goshen Bikh and Precious, are the basis and the growth of the material that is the bed and excuse for the cuteness of every Iranian. The truth is, if it were not for the Shahnameh, we would not be what we are and like other clans and clans, in the shadows of history. And we were lost in the rounds of Gitti, with a broken address and a broken name, and we were lost in the memories and on the winds. This article was prepared by the invitation of the Academy of Sciences of the Republic of Tajikistan on the occasion of the international symposium of HakimKeywords: Shahnameh, Shahnameh geography, Shahnameh history, Folk Culture, Ferdowsi}
-
فاعلیت ادبیات در جامعه یکی از کلیدواژه های تاریخ گرایی نوین است. نوتاریخ گرایان بر این باورند که ادبیات صرفا محصول تاریخ نیست؛ بلکه خود به طور فعالانه تاریخ می سازد. تاریخ، گفتمان های قدرت، بخش های به حاشیه رانده شده ی جامعه، و رابطه متقابل بین ادبیات و فرهنگ از دغدغه های اصلی تاریخ گرایی نوین است. فردوسی و شکسپیر، اگر چه از دو فرهنگ مختلف و با فاصله شش قرن از یکدیگرند، آثارشان حایز ویژگی های مشترک تاریخی و ادبی است. فردوسی هم عصر سامانیان است؛ یعنی دوران احیای فرهنگ و زبان فارسی. شکسپیر نیز در دوران رنسانس می زید که عصر تغییر در باورها، دیدگاه ها، و جهان بینی انسان هاست. علاوه بر این، آنها با به چالش کشیدن گفتمان های مسلط قدرت و کلیشه های فرهنگی درباره زنان، دیدگاه های جدیدی را نسبت به آنان در فرهنگ های خود بوجود می آورند. زنانی که مدتهاست بی صدا یا به حاشیه رانده شده اند، در آثار ایشان حضوری فعال دارند. زن منفعل، کم صدا و قرن ها در حاشیه مانده ی ایرانی، در شاهنامه نمودی کنشگرانه نه تنها در سرنوشت خود، بلکه در سرنوشت دیگران نیز دارد. زن کم صدای جامعه ی معاصر شکسپیر نیز که گناهکار انگاشته می شود، در نمایشنامه های شکسپیرصاحب صداست و در دنیای خود کنشگر است. این مقاله به نقش زنان در جامعه ی معاصر با هر دوادیب می پردازد و دیدگاه های آنان را نسبت به زنان درآثاری منتخب از ایشان به تصویر می کشد. با بررسی گفتمان های حاکم درباره ی زنان و واکاوی متون هم عصر با ایشان، و تحلیل نقش زنان در آثارشان، اینگونه یافت می شود که ایشان در آثار منتخب نگاهی متفاوت به زنان در مقایسه با گفتمان های زمانه خود داشته اند.
کلید واژگان: تاریخ گرایی نوین, فردوسی, شکسپیر, گفتمان قدرت, فرهنگ}The agency of literature is one of the keywords of New Historicism. New historicists believe that literature is not simply a product of history; it actively makes history. History, power discourses, marginalized parts of society, and the mutual relationship between literature and culture are central concerns in new historicism. Both Ferdowsi and Shakespeare, although from two diverse cultures and six centuries apart from each other, their works share similar characteristics seen from a historical and literary perspective. Ferdowsi was contemporary with the Sāmānids age of reviving the Persian language and culture after a long period of repression. Shakespeare also lived during the Renaissance age of change in beliefs, views, and worldviews. In addition, challenging the dominant discourses of power and cultural clichés, they created new outlooks towards women in their respective culture. Women who were so far voiceless and marginalized during the times, now get an active presence in their works. The passive, silent Persian woman, kept marginalized for centuries, has an active role and presence in the Shahnameh. Silent and obedient women considered sinful during Shakespeare’s era, have a voice and dynamic presence in his plays. This study tries to depict women’s dynamic personalities both in their contemporary societies and selected literary works. By examining the dominant discourses regarding women, reading their contemporary texts, and analyzing the role of women in their literary works, it is found that both writers in the selected works had different viewpoints towards women compared to the dominant discourses of their time.
Keywords: New Historicism, Ferdowsi, Shakespeare, power discourses, culture} -
زمینه و هدف
این پژوهش با بررسی تفکرات و اندیشه های اسماعیلیه و شاهنامه فردوسی، پیوند میان فردوسی و اسماعیلیه را نشان میدهد. این پیوند در واقع با بررسی و تحلیل چهار عنصر «آب، باد، خاک، آتش» انجام گرفته است و به بررسی چگونگی تضارب آرای فردوسی و اندیشه اسماعیلیه از منظر آخشیجان پرداخته است. شاهنامه فردوسی از گذر آمیختگی با آخشیجان، اشتراکات بسیاری با آیین ها و اساطیر کهنتر از خود دارد و در باورها و مذاهب پس از خود تاثیر بسیاری داشته است.
روش مطالعهپژوهش حاضر یک پژوهش بنیادی و کاربردی است. روش کار تحلیلی-توصیفی و روش گردآوری اطلاعات کتابخانه ای است.
یافته هادر اندیشه اسماعیلی بگونه ای عمیق باورهای چهار آخشیجان به کار رفته است؛ چراکه در باور اسماعیلی عناصر چهارگانه تکرار میشوند و هر کدام در سلسله مراتب خلقت کیهانی نقشی بر عهده دارند. علاوه بر خویشاوندی ساختاری آیین گنوسی و اسماعیلی که در رهیافتهای خود از زیستن فقط به خردورزی و زهد اکتفا میکنند، میتوان به اندیشه هایی چون تضاد بین جهل و دانش و ناپایداری دنیا اشاره کرد.
نتیجه گیریاندیشه اسماعیلیه با الهام از آیینهای کهنتر همچون مانوی و گنوسی رهیافتی کیهان شناسانه و اساسی نسبت به چهار عنصر دارد و همینطور اشتراک در بازتاب این مفاهیم در هر دو مشاهده میشود.
کلید واژگان: تفکر اسماعیلیه, فردوسی, آخشیجان, شاهنامه فردوسی}Journal of the stylistic of Persian poem and prose (Bahar Adab), Volume:16 Issue: 94, 2024, PP 15 -29BACKGROUND AND OBJECTIVESThis study shows the connection between Ferdowsi and Ismailie by examining the thoughts and ideas of Ismaili and Atar Ferdowsi (Shahnameh). This connection has been made by examining and analyzing the four elements (water, wind, soil, fire) and has examined how the views of Ferdowsi and Ismaili thought are in conflict from the perspective of Akhshijan. Ferdowsi's Shahnameh has a lot of income from mixing with Akhshijan with rituals and myths older than it and has had a great impact on the beliefs and religions after it.
METHODOLOGYThe current research is a basic and applied research. The work method is analytical-descriptive and the method of collecting information is library.
FINDINGSIsmailie thought has been deeply used in the beliefs of the four Akhshijans. Because in Ismaili belief, the four elements are repeated and each of them has a role in the hierarchy of cosmic creation. In addition to the structural kinship of the Gnostic and Ismaili religions, which in their approaches to living are limited to reason and asceticism, we can mention such ideas as the contradiction between ignorance and knowledge and the instability of the world.
CONCLUSIONIsmailie thought, inspired by older mirrors such as Manichaeism and Gnosticism, has a cosmological and fundamental approach to the four elements, as well as a commonality in the reflection of these concepts in both.
Keywords: Esmaeiliyeh thought, Ferdowsi, Akhshijan, Shahnameh Ferdowsi} -
زمینه و هدف
پژوهش حاضر به بررسی عنصر شادی در اشعار فردوسی و مقایسه آن با اشعار فرخی سیستانی میپردازد و هدف از انجام آن، آشنایی با مضامین شادی در اشعار شاعران مذکور و مقایسه اجمالی دوره سامانیان با غزنویان از این حیث میباشد. انعکاس بسیار زیاد شادخواری و شاد زیستن توسط شاعران مذکور و ممدوحان آنها و توصیه مردم به شادی از اهم دلایل پرداختن به موضوع حاضر میباشد.
روش مطالعهبرای انجام این پژوهش ابتدا تمامی دیوانهای شاعران مذکور مطالعه و سپس تمام ابیاتی که در حوزه مورد مطالعه مربوط به شادی بود استخراج و برگه نویسی شد؛ سپس اشعار طبقه بندی شده و بر اساس ساختار محتوا با کمک منابع علمی مرتبط با موضوع پژوهش مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. این تحقیق با استناد به منابع کتابخانه ای و روش توصیفی-تحلیلی انجام شده است.
یافته هابسامد مضامین شادی در شاهنامه فردوسی بسیار بیشتر از مضامین شادی در دیوان فرخی است.
نتیجه گیریدر بررسی نماد شادی در شاهنامه فردوسی و تشابه آن با شعر فرخی، مضامین و مفاهیمی که بیشتر جنبه شادی بیرونی دارند قابل ملاحظه بود؛ اما شادی در شعر فرخی از نظر بعضی مفاهیم، بخصوص در زمینه مدح، با شادی در شاهنامه متفاوت است.
کلید واژگان: سبک خراسانی, شادی, شادخواری, فردوسی, فرخی}Journal of the stylistic of Persian poem and prose (Bahar Adab), Volume:16 Issue: 93, 2024, PP 63 -86BACKGROUND AND OBJECTIVESThe present study examines the element of happiness in Ferdowsi's poems and compares it with Farrokhi's poems, and the purpose of doing it is to familiarize with the themes of happiness in the poems of the mentioned poets and to briefly compare the Samanian period with the Ghaznavid period. The great reflection of happiness and living happily by the mentioned poets and their praisers and the advice of people to be happy is one of the most important reasons for dealing with the present topic.
METHODOLOGYIn order to carry out this research, in this thesis, firstly, all the divans of the mentioned poets were studied, and then all the verses related to happiness in the studied area were extracted and tabulated; Then the poems were classified and analyzed based on the content structure with the help of scientific sources related to the research topic. This research is represented by reference to library sources and descriptive-analytical method.
FINDINGSThe frequency of happiness in Farrokhi's poetry is much less than that of Shahnameh.
CONCLUSIONIn examining the symbol of happiness in Ferdowsi's Shahnameh and its similarity with Farrokhi's poetry, it was noticeable that the themes and concepts that mostly had the aspect of external happiness; But happiness in Farrokhi's poetry is different from happiness in Shahnameh in terms of some concepts, especially in the context of praise.
Keywords: Khorasani style, happiness, Ferdowsi, Farrokhi} -
فردوسی در کاربرد قافیه، بسیار باریک بین و دقیق است. یکی از نکاتی که در موضوع قافیه کمتر به آن توجه شده است، بررسی نقش بلاغی قافیه در حوزه های مختلف ادبی و زبانی است. فردوسی در شاهنامه، در برخی موارد و در پایان قافیه از «الف اطلاق» استفاده کرده است که غالب پژوهشگران آن را الف زائدی در نظر گرفته اند که به منظور پرکردن وزن در بیت آمده است و ارزش بلاغی آن را نادیده گرفته اند. در پژوهش پیش رو با عنوان بازاندیشی قافیه های مختوم به «الف اطلاق» از منظر بلاغی و زبانی، تلاش شده با نگاهی دقیق تر، این الف را از منظر زبانی و بلاغی، دقیق تر واکاوی کنیم. از روزگار شمس قیس تا امروز، به دلیل نگاه منفی شمس به این الف، هیچ گاه دیدگاه مثبتی به آن دیده نمی شود. در این مقاله کوشیده ایم دیدگاه های گذشته به این الف را تغییر دهیم و آن را نه به عنوان ضعفی فاحش در شاهنامه، بلکه به عنوان نوعی ویژگی سبکی در دوره ای خاص معرفی کنیم.
کلید واژگان: شاهنامه, قافیه, دستور, الف اطلاق, فردوسی}Ferdowsi is very subtle and precise in the use of rhyme. One of the points that has received less attention in the subject of rhyme is the investigation of the rhetorical role of rhyme in different literary and linguistic fields. In Shahnameh, Ferdowsi has used "alef-e-etlaq" in some cases as an end rhyme, which most of the researchers have considered as extra (al-zaidi), used to add weight to the verse, and ignored its rhetorical value. In this research, an attempt has been made to take a closer look at this "alef-e-etlaq" from a linguistic and rhetorical point of view. Since the time of Shams Qays, due to Shams' negative view of this “alef-e-etlaq”, it has mostly been undermined. In this article, we have tried to change the views of the past about this alphabet and introduce it not as a gross weakness in the Shahnameh, but as a kind of stylistic feature in a certain period.
Keywords: alef-e-etlaqend, Rhyme, Order, Ferdowsi, Shahnameh} -
زمینه و هدف
یکی از عاشقانه های نیک بنیان شاهنامه فردوسی، داستان زال و رودابه است؛ اثری که حماسه و عشق را به زیبایی در هم آمیخته و به زبان شعر روایت کرده است. مشابه این داستان در ادبیات عامیانه اروپا، داستانی به نام راپونزل است که شباهتهای چشمگیری با داستان زال و رودابه دارد. هدف از این پژوهش بررسی تطبیقی دو داستان و واکاوی این موضوع است که آیا داستان راپونزل از داستان زال و رودابه اقتباس شده است یا نه.
روش مطالعهاین پژوهش بر اساس نظریه روایت شناسی به مقایسه تطبیقی داستان راپونزل و داستان زال و رودابه میپردازد. پس از دیرینه شناسی داستانها مشخص شد که داستان راپونزل یک قرن پیش از معرفی و ورود شاهنامه به اروپا، در ایتالیا چاپ شده و در ادبیات عامیانه مردمان ساحل دانوب وجود داشته است؛ بنابراین فرضیه مقتبس بودن راپونزل از شاهنامه رد میشود.
یافته هادر همانندسنجی گفتمانی این داستانها، عناصر و نمادهای مشترکی همچون اصالت عشق، برج و بلندی و کوه، گیسو و گیسوافشاندن و فرزند یافت شد که بر کهن الگوها و دیدگاه های مشترک فرهنگی خاستگاه های هردو داستان اشاره دارد.
نتیجه گیریدر هر دو داستان، عشق راه رسیدن به تعالی معرفی شده و رونده ای است که راه خود را به سوی وصال باز میکند و در نهایت، پیروزی با عشق است. از سوی دیگر، خرد و عشق بالهای پریدن و تعالی معرفی میشوند که خرد بی عشق و عشق بی خرد معنا ندارد. «بلندی» نیز که در هر دو داستان در شمایل برج خودنمایی میکند، نشانگر میل درونی انسان به فرارفتن است و آنچه میتواند زمینه این تعالی را فراهم سازد، گیسوی فروهشته یار است و بالاخره اینکه فرزندآوری به تداوم منش عاشقانه و جاودانگی اشاره دارد که در داستان زال و سیمرغ به زاده شدن رستم و در داستان راپونزل به تولد دوقلوها میانجامد. در مجموع اگرچه این داستانها سیر روایی مشابهی ندارند، به لحاظ گفتمانی و پیام اثر، وجوه مشترک زیادی را میتوان در آنها برشمرد که نشان میدهد این همانندی اتفاقی نیست.
کلید واژگان: زال و رودابه, راپونزل, سیمرغ, فردوسی, شاهنامه}Journal of the stylistic of Persian poem and prose (Bahar Adab), Volume:16 Issue: 92, 2023, PP 1 -22BACKGROUND AND OBJECTIVESOne of the well-founded romances of Ferdowsi's Shahnameh is the story of Zal and Rudabeh. A work that has beautifully mixed epic and love and narrated it in the language of poetry. Similar to this story in European folk literature, there is a story called Rapunzel, which has significant similarities with the story of Zal and Rudabeh. The purpose of this research is to compare the two stories and examine whether the story of Rapunzel is adapted from the story of Zal and Rudabeh or not.
METHODOLOGYBased on the theory of narratology, this research compares the story of Rapunzel and the story of Zal and Rudabeh. After the paleontology of the stories, it was found that the story of Rapunzel was printed in Italy a century before the introduction and arrival of the Shahnameh to Europe and existed in the folk literature of the people of the Danube coast; Therefore, the hypothesis that Rapunzel is adapted from the Shahnameh is rejected.
FINDINGSIn the discourse analysis of these stories, common elements and symbols were found such as the originality of love, tower and height, mountain, hair and hair, and child, which points to the archetypes and common cultural views of the origins of both stories.
CONCLUSIONIn both stories, love is introduced as the path to excellence and is a process that opens its way to union and finally, victory is with love. On the other hand, wisdom and love are introduced as the wings of flying and excellence, that wisdom without love and love without wisdom have no meaning. "Highness" which appears in the image of the tower in both stories, indicates the inner desire of man to move forward and what can provide the ground for this exaltation is the hair of Faroheshta Yar, and finally, having children refers to the continuation of romantic nature and immortality, which in The story of Zal and Simorgh leads to the birth of Rastam, and the story of Rapunzel leads to the birth of twins. In general, although these stories do not have the same narrative process, in terms of discourse and the message of the work, many common aspects can be counted in them, which shows that this similarity is not accidental.
Keywords: Zal, Rudabeh, Rapunzel, Simorgh, Ferdowsi, Shahnameh} -
درک رویدادها و درونمایه هر داستان با زمان روایتگری آن ارتباط تنگاتنگی دارد. ژنت به عنوان تاثیرگذارترین نظریه پرداز در خصوص زمان متن در نقد روایت شناختی، کشف جزییات زمان روایی را میسر می سازد. هدف این جستار، بررسی تطبیقی زمان روایی با تاکید بر نظریه جامع ژنت و سازوکارهای ساختاریابی او در دو روایت پله آس و ملیزاند و زال و رودابه از سه منظر: ترتیب زمانی، دیرش و بسامد است تا قواعد عام زمان روایت و قانون مندی های آن واکاوی گردد. این پژوهش با رویکردی توصیفی- تحلیلی مبتنی بر مطالعات کتابخانه ای و با تاکید بر وجوه اشتراک و افتراق کاربست شگرد روایی زمان روایت، به واکاوی تطبیقی و تحلیل دو داستان می پردازد. ساختار روایی این دو اثر، از منظر ژنت، سامان بندی زمانی متفاوتی دارند. اثر روایی پله آس و ملیزاند برخوردار از زمانمندی خطی منظمی است که به جنبه دراماتیک اثر، قدرت می بخشد اما در زال و رودابه شاهد برهم خوردن توالی زمانی رویدادها و گذشته گویی ها و آینده گویی های متعددی هستیم. بنابراین پله آس و ملیزاند برخلاف زال و رودابه، فاقد زمان پریشی است و شگرد دیرش در زمان روایت در دو داستان، مبتنی بر صحنه پردازی است و فرم نمایشی، این دو اثر را، تبدیل به متونی پر گفت وگو کرده است. علاوه بر این، بسامد نقل منفرد در دو روایت، وجه غالب است.کلید واژگان: پله آس و ملیزاند, زال و رودابه, زمان روایت, ژرارژنت, فردوسی, مترلینک}Understanding the events and content of each story is closely related to the time of its narration. Genette, as the most influential theorist regarding text time in narratological criticism, facilitates the discovery of the details of narrative time. The purpose of this essay is to compare narrative time with an emphasis on Genette's comprehensive theory and his structuring mechanisms in the two narratives of Peléas and Mélisande and Zal and Rudabe from three perspectives: temporal order, delay and frequency, in order to analyze the general rules of narrative time and its regularities. This research, with a descriptive-analytical approach based on library studies and with an emphasis on the commonalities and differences of the application of the narrative technique of the time of narration, deals with the comparative analysis of two stories. The narrative structure of these two works, from Genette's point of view, have a different chronological order. The narrative work of Peles and Melisande has a regular linear temporality that gives strength to the dramatic aspect of the work, but in Zal and Rodabe we see the disruption of the chronological sequence of events and numerous past and future predictions. Therefore, Pelleas and Melisande, unlike Zal and Rudabe, does not have a time lapse, and its delay in the narration time in the two stories is based on staging, and the dramatic form has turned these two works into dialogue-filled texts. In addition, the frequency of single quotation in two narrations is the dominant aspect.Keywords: Pelleas, Melisande, Zal, Rudabe, narrative time, GerardGenette, Ferdowsi, Maeterlinck}
-
موضوع مقاله حاضر، بررسی و تحلیل عنصر داستانی گفت وگو، در داستان سیاوش است. این داستان با گفت وگوی طوس و گیو که مادر سیاوش را یافته اند، آغاز می شود و با گفت وگوی سیاوش با پیلسم برادر پیران که از او می خواهد پیامش را به پیران رساند، پایان می پذیرد. بنابراین داستان سیاوش اساسا گفت و گو محور است و تمام اطلاعاتی که قرار است داستان در اختیار خواننده بگذارد، از طریق گفت و گو به وی انتقال می یابد، گذشته از این گفت وگو، در پیوند با عنصرهای دیگر داستان، کارکردهای متفاوت خود را آشکار می کند. فردوسی با بهره گیری از آن، شخصیت های داستان را توصیف و معرفی می کند. کنش های داستانی و درگیری ها و کشمکش ها را نشان می دهد، اندیشه های آرمانگرایانه خویش را به گونه ای غیر مستقیم در اختیار مخاطب می گذارد. پدیده های ذهنی را عینی می کند، به مساله روان شناختی پیوند ذهنی و زبان اشاره کرده، در عمل نشان می دهد که در بررسی داستان نمی توان و نباید کارکردهای گفت و گو را از قلم انداخت. داده های این پژوهش از رهگذر مطالعات کتاب خانه ای فراهم آمده و پس از دسته بندی با بهره گیری از روش تحلیلی توصیف شده است. این پژوهش بیش از هر چیز نشان می دهد که فردوسی، در جایگاه داستان سرا، نه تنها عناصر داستان را می شناسد، بلکه بیش از آن از نحوه کارکرد آن ها آگاهی دارد.کلید واژگان: فردوسی, داستان, سیاوش, شخصیت, گفت وگو}The subject of the present article is the study and analysis of the narrative element of dialogue in Siavash's story. The story begins with a conversation between Toos and Giv, who has found Siavash's mother, and ends with a conversation between Siavash and Pilsem, the elder brother, who asks him to convey his message to the elders. Therefore, Siavash's story is basically dialogue-based and all the information that the story is supposed to provide to the reader is transmitted to him through dialogue. In addition to this dialogue, in relation to other elements of the story, its different functions reveals. Ferdowsi uses it to describe and introduce the characters of the story. Shows narrative actions and conflicts, indirectly presents its idealistic thoughts to the audience. It objectifies mental phenomena, points tothe psychological problem of mental connection and language, and shows in practice that the functions of dialogue cannot and should not be neglected in the study of the story. The data of this research are provided through library studies and after classification, they are described using analytical method. This research shows more than anything that Ferdowsi, as a storyteller, not only knows the elements of the story, but is also more aware of how they work.Keywords: Ferdowsi, Siavash story, Dialogue. Keywords: Ferdowsi, Siavash, story, character, dialogue}
-
شاهنامه فردوسی آینه روشن و تمام نمایی از اصول، آداب، اندیشه ها و تفکرات و جامع جمیع خصایص مدنی و اخلاقی و فرهنگی ایران باستان است. این اثر بی نظیر با پرداختن منطقی به داستان ها و حکایات، به شخصیت ها و بازیگران آن روح تازه ای می بخشد. در اثنای توصیف صحنه های نبرد، نمودهای اجتماعی را نیز مد نظر قرار داده است. هدف از این پژوهش بررسی و تبیین مولفه های اجتماعی در لابه لای اشعار نغز این شاعر بزرگ می باشد. این پژوهش بخش ابیات بخش پهلوانی را شامل می باشد. شاهنامه مورد استناد در این نوشتار، نسخه ای از شاهنامه است که توسط جلال خالقی مطلق (از سال 1366 تا 1386) در هشت دفتر گردآوری شده است. نتایج حاصل از این تحقیق بیانگر آن است میزان حضور مولفه های اجتماعی، 1200 بار است که در این میان، بیشترین فراوانی مروبوط به مولفه ی اشاره به شاهان گذشته با 86 بار تکراربوده است و کمترین فراوانی مربوط به مولفه زبان با 7 بار تکرار بوده است.
کلید واژگان: شاهنامه, فردوسی, اجتماعی, پهلوانی}Investigation and presentation of social components in Ferdowsi's Shahnameh Ferdowsi's Shahnameh is a clear mirror and a comprehensive view of the principles, manners, ideas and thoughts as well as comprehensive of all the civil, moral and cultural characteristics of ancient Iran. This unique work gives a new spirit to its characters and actors by dealing logically with the stories and anecdotes. While describing the battle scenes, it has also considered the social manifestations. The present study aims to is to investigate and explain the social components in the poems of this great poet. This research includes the verses of the Pahlavani section. The Shahnameh cited in this article is a copy of the Shahnameh compiled by Jalal Khalqi Motlaq (from 1 222 to 2332 ) in eight books. The results show that the presence of social components is 1200 times, among which, the highest frequency is related to the component referring to the past kings with 86 repetitions and the lowest frequency is related to the language component with 7 repetitions.
Keywords: Shahnameh, Ferdowsi, Social, Pahlavi} -
زمینه و هدف
امنیت بعنوان یکی از مفاهیم کلیدی در آرای صاحب نظران مکتب کپنهاگ، در دهه های اخیر مورد بازبینی قرار گرفته و توسع معنایی پیدا کرده که ترکیب «امنیت اجتماعی» از آن جمله است. در این زمینه آنچه مورد تاکید قرار میگیرد، اصل هویت و شیوه های پاسداری از آن است. در فرهنگ ادبی ایرانیان، شاهنامه فردوسی بعنوان اصلیترین کتاب حماسی ایرانیان شناخته میشود که در بخشهای گوناگون آن از مقوله هویت بعنوان زیرمجموعه امنیت اجتماعی سخن به میان آمده و راهکارهای صریح و غیرمستقیم متنوعی برای حفظ و تقویت مولفه های هویت ساز ارایه شده است. از جمله در دوران زمامداری کیخسرو که یکی از دغدغه های مردم، توانایی یا عدم توانایی شاهان در تامین امنیت و هویت سازی بوده است. مسیله و هدف تحقیق حاضر، بررسی اقدامات این شاه در راستای برقراری مولفه های امنیت اجتماعی در مرزهای کشور با تاکید بر مقوله هویت است.
روش مطالعهمقاله حاضر با استناد به منابع کتابخانه ای و روش توصیفی-تحلیلی تدوین شده است.
یافته هااصلیترین مولفه های امنیت اجتماعی در این دوره از پادشاهی عبارت است از: تلاش برای دفع تهدیدهای نظامی و غیرنظامی؛ تامین هویت گروهی و امنیت اجتماعی؛ برقراری امنیت اجتماعی با ایجاد تمایز میان «ما» و «آنها»؛ پاسداشت پیوندهای مشترک میان اعضای جامعه؛ برقراری امنیت مالی، جانی و سیاسی برای شهروندان.
نتیجه گیریکیخسرو از شاهان هویت ساز و امنیت آفرین در تاریخ ایران کهن است. او با اراده ای کم نظیر، شرایط نامطلوب سیاسی و بحرانهای اقتصادی، اجتماعی، نظامی و فرهنگی را، که برآیند کشورداری کیکاووس بوده است، به شکل مطلوب و خوشایند تغییر داد.
کلید واژگان: فردوسی, شاهنامه, کیخسرو, امنیت اجتماعی, هویت, مکتب کپنهاگ}Journal of the stylistic of Persian poem and prose (Bahar Adab), Volume:16 Issue: 91, 2023, PP 121 -137BACKGROUND AND OBJECTIVESSecurity, as one of the key concepts in the opinions of the experts of the Copenhagen school, has been reviewed in recent decades and has expanded its meaning, which includes the combination of "social security". In this context, what is emphasized is the principle of identity and ways to protect it. In the literary culture of Iranians, Ferdowsi"s Shahnameh is known as the main epic book of Iranians, in which the category of identity as a subgroup of social security is mentioned in its various parts, and various explicit and indirect solutions are presented to preserve and strengthen the components of identity. For example, during the reign of KeyKhosrow, one of the people"s concerns was the ability or lack of ability of the kings to provide security and identity. The issue and purpose of the present research is to investigate the actions of this king in order to establish the components of social security in the country"s borders with emphasis on the category of identity.
METHODOLOGYThe present article was compiled based on library sources and descriptive-analytical method.
FINDINGSThe main components of social security in this period of the kingdom are: trying to ward off military and civilian threats; providing group identity and social security; Establishing social security by creating a distinction between "us" and "them"; maintaining common bonds between community members; Establishing financial, life and political security for citizens.
CONCLUSIONKeyKhosrow is one of the kings who created identity and created security in the history of ancient Iran. With a unique will, he changed the unfavorable political conditions and the economic, social, military and cultural crises that have been the result of Keykavoos statehood into a favorable and pleasant way.
Keywords: Ferdowsi, Shahnameh, KeyKhosrow, social security, identity, Copenhagen school} -
خواندن و نقالی شاهنامه به زبان فارسی نه فقط در سرزمین های پارسی نشین، مانند برخی از مناطق قفقاز و آسیای مرکزی، بلکه در امپراتوری عثمانی نیز رواج داشت. علاوه بر آن، دیگران به واسطه سنت شفاهی با برخی از داستان های شاهنامه آشنا می شدند. از دیگر روش های گسترش شهرت فردوسی، نسخه برداری و نوشتن نسخ خطی تذهیب شده از شاهنامه بود. فردوسی نیز، مانند بسیاری دیگر از شاعران ایران، تاثیر بسزایی بر ادبیات عثمانی داشته است. مقاله حاضر به بررسی ترجمه ها و الگوبرداری ها از شاهنامه در سرزمین های ترک زبان می پردازد.
کلید واژگان: شاهنامه, فردوسی, ترجمه, سرزمین های ترکی}Reading and reciting the Shahnameh in Persian was popular not only in Persianate lands, like some parts of the Caucasus and Central Asia, but in Ottoman empire as well. Furthermore, some of the stories of the Shahnameh were known through oral tradition. Copying and making illuminated manuscripts of the Shahnameh was another method of spreading the fame of Ferdowsi. Ferdowsi, like many other poets of Iran, had considerable influence on the Ottoman literature. The present article examines translations and imitations of the Shahnameh in Turkish Lands.
Keywords: The Shahnameh, Ferdowsi, translation, Turkish lands} -
نیمه دوم قرن هجدهم در زیبایی شناسی اروپایی، دوران گذار بود. همچنین، در این دوران ارتباط فزاینده ای میان اروپا و آسیا شکل گرفت. پیدایی دانش پژوهی ادبی معطوف به شرق پیامد طبیعی علاقه همگانی به مشرق زمین بود. در حالی که پژوهشگران در اوایل قرن هجدهم، به مدد دانش غیرمستقیم خود از ادبیات های شرقی، به دنبال تایید مجدد اصول اساسی روشنگری بودند، نسل های بعدی بیش از پیش مجذوب امکان مندی بدیع میراث ادبی شرق شدند. برای مثال، شاهنامه، به عنوان نمونه عالی شعر حماسی شرقی، ابتدا مورد توجه مستشرقان قرن هجدهمی همچون سر ویلیام جونز قرار گرفت. مقاله حاضر به بررسی درک جونز از ادبیات فارسی، آرای او درباره شعر فردوسی و همچنین ترجمه های پراکنده او از شاهنامه می پردازد.
کلید واژگان: سر ویلیام جونز, شاهنامه, فردوسی, شرق شناسی}The second half of the eighteenth century was a period of transition in European aesthetics. It was also a time of increasing contact between Europe and Asia. The rise of Oriental literary scholarship was a natural outgrowth of the public interest in things Oriental. While the earlier part of the century had sought to reaffirm the basic tenets of the Enlightenment with the help of its indirect knowledge of the Oriental literatures, the later generations became increasingly fascinated with the new possibilities of the literary heritage of the East. The Shahnameh first attracted the attention of the eighteenth-century Orientalists such as Sir William Jones as the supreme example of Oriental epic poetry. The present essay proposes to study Jones's conception of Persian literature and his remarks on the poetry of Firdawsi, as well as his fragmentary translations of the Shahnameh.
Keywords: Sir William Jones, Shahnameh, Firdawsi, Orientalism} -
در «آخر شاهنامه» سروده مهدی اخوان ثالث (1929-1990،) یکی از برجسته ترین نمایندگان «شعر نو» در ایران، شاعر گفتار شفاهی ساختگی ای را به نمایش می گذارد، طوری که شعر فقط برای خواننده ای که با سنت حماسی داستان سرایی دمساز باشد قابل فهم می شود. این مقاله به بررسی رابطه بین زبان، ادراک، خود، زمان و جهان پدیدآمده از طریق داستان گویی تخیلی می پردازد. بحث ما با تکیه بر نظریه های ادراک، زمان روایی و اجرای حماسی، به ماهیت «من» و «ما»، زمینه های روایی و هویت های در حال ایجاد توسط روایت، تلفیق گذشته و حال در شکل داستان، قصه گو، و فضاهای خاطره می پردازد که هم در متن و هم از طریق متن ایجاد می شوند. کنش گفتاری خیالی راوی، خواننده را در مقام مخاطب در نظر می گیرد، و این در حالی است که گذشته حماسی با زمان حال ویران شده پوشانده می شود. زبان با آنچه توصیف می کند قیاس ناپذیر می شود. به جای توسل نوستالژیک به عصر فراموش شده قهرمانان حماسی (که غالبا این گونه ادعا می شود،) «آخر شاهنامه» به مثابه نوعی پیش بینی مدرن از آگاهی تکه تکه شکل می گیرد. این آگاهی تکه تکه شده بر افراد جامعه تاثیر می گذارد، جامعه ای که دیگر به دوران حماسه ها بازنمی گردد.
کلید واژگان: شعر فارسی, شعر حماسی, فردوسی, ایران مدرن, داستان سرایی}In “Ākhar-e Shāhnāmeh” by Mehdi Akhavān Sāles (1929-1990), one of the foremost representatives of “New Poetry” in Iran, a fictive orality is staged: The poem becomes decipherable only to a reader attuned to the tradition of epic storytelling. This paper examines the relationship between language, perception, self, time, and world created through the fiction of storytelling. Drawing on theories of perception, narrative time, and epic performance, our discussion touches upon the nature of “I” and “we”, the shifting narrative grounds and identities enacted by the narration, the imbrication of past and present in the figure of the storyteller, and the memory spaces that are created both in and through the text. The imaginary speech act of the storyteller casts the reader as audience, while at the same time, the epic past is overlayed by a tumble-down present. Language itself becomes incommensurable with what it describes. Rather than a nostalgic invocation of a lost age of epic heroes, as has often been claimed, ĀKHAR-E SHĀHNĀMEH emerges as the profoundly modern diagnosis of a split consciousness that affects the individual in a society that can no longer return to epic naïveté.
Keywords: Persian poetry, epic poetry, Ferdowsi, modern Iran, storytelling} -
آموزه های فکری و مبانی اندیشگی شاهنامه بهترین نمونه و الگو برای بنیاد جامعه ای مطلوب و آراسته به اصول انسانی است؛ چنان که برخی از محققان ، جهان بینی فردوسی را بهترین الگو برای پی ریزی جهانی متعادل همراه با سعادت نسبی دانسته اند. «خرد»، «داد» و «دهش» سه رکن اصلی اندیشه فردوسی را در شاهنامه تشکیل می دهند و در کنار آنها مفاهیمی همچون شادزیستن، عبرت آموزی و تامل در دنیای فانی، معمای مرگ و تقدیر، آزادی و آزادگی و بسیاری مفاهیم دیگر... در بیان هنرمندانه سراینده کاخ بلند نظم، مجال بروز یافته اند.کارکردهای زبانی شاهنامه و دامنه ظرفیت سازیهای زبانی و دغدغه های ارزنده چهره ماندگار فرهنگ ایران برای پی ریزی بستری از عناصر و امکانات زبان فارسی و نامها و واژه های اصیل فارسی، ازدیگر وجوه اهمیت حماسه ملی ایران است که در این مقاله به صورت کلی به آن اشاره شده است. همچنین بیان هنری فردوسی در سه محور «سادگی زبان»، «لحن و موسیقی» و «اصول بلاغی و بدیعی» تحلیل و بررسی شده است.کلید واژگان: فرهنگ, فردوسی, بازتاب هنری, شاهنامه, مبانی اندیشه}The intellectual teachings and philosophical foundations of Shahnameh (Book of Kings) serve as the best example and model for constructing a desirable and refined society based on human principles. Some researchers have considered Ferdowsi's worldview the best model for creating a globally balanced world with relative happiness. "Wisdom," "Justice," and "Wonder" are the three main pillars of Ferdowsi's thought in Shahnameh. Alongside these principles, concepts such as joyful living, moral lessons, contemplation of the ephemeral world, the mystery of death and fate, freedom and liberty, and many other concepts find expression in the artistic expression of the grand palace of literature.This article, collected through a descriptive-analytical method and library sources, explores the linguistic functions of Shahnameh and the range of linguistic capacities and concerns of the enduring face of Iranian culture and literature in creating a foundation of Persian language elements, unique Persian names, and authentic Persian vocabulary, which are essential aspects of the national epic of Iran. The article also analyzes and examines Ferdowsi's artistic expression in three axes: "simplicity of language," "tone and music," and "rhetorical and innovative principles."Keywords: culture, Ferdowsi, Artistic Reflection, Shahnameh, philosophical foundations}
-
موضوع این نوشتار بازتاب اصل میان در شاهنامه ابوالقاسم فردوسی فردوسی و مثنوی مولانا جلال الدین است. پژوهندگان با روش توصیفی- تحلیلی نخست به بیان معنای میان به عنوان مایه پیوند و آفریننده و تفاوت آن با وسط و واسطه می پردازند سپس با ارایه نمونه ها و تصاویری از آثار فوق نشان می دهند که در نقش اندیشی ایرانیان، گیتی و مردم (انسان)، تخم های همبسته یک خوشه اند و همگی از یک بن مایه برآمده و روییده اند. بر این اساس میان، که مایه پیوند، تحول و دوستی است بی آن که دیده شود به عنوان گنج مخفی درون و میان چیزها روان و مایه هستی و دوام آن هاست. بر بنیان این تصویر، ارج همه پدیده های گیتی (خورشید، ماه، بامداد، غروب...) و انسان (نبی، شاه، پهلوان و...) در این است که نه عامل جنگ، بریدن و جدایی که مایه پیوند، هماهنگی و آفریدن وحدت رنگارنگی ها (تفاوت ها و تضادها) با هم و پیدایش زیبایی باشند.کلید واژگان: میان, شاهنامه, فردوسی, مثنوی, مولوی}
-
گفتگو در آثار معروف و مشهور شاعران و نویسندگان پارسی از گذشته تاکنون به انحای مختلف، رواج داشته است. در شاهنامه، گفتگو به طور کلی به دو صورت، گفتگوی رودروی و دیگر گفتگوی دورادور صورت گرفته است که هرکدام از این نوع گفتگوها با اشخاص گوناگون و با اهداف و چشم اندازهای خاصی انجام شده است. گفتگوهای هر داستان، بیانگر شخصیت های آن داستان است و از طریق گفتگوهاست که می توان به زوایای پنهان شخصیت های حکایات دست یافت. داستان عشق زال به رودابه یکی از مهم ترین داستان های عاشقانه شاهنامه فردوسی است؛ زیرا حاصل این عشق به دنیا آمدن رستم، قهرمان بزرگ شاهنامه است. نویسنده در این پژوهش درصدد آن است تا هنجارگریزی نحوی را با نگرشی توصیفی- تحلیلی و ابزار کتابخانه ای در دیالوگ های عاشقانه در داستان زال و رودابه بررسی نماید. همچنین به بررسی نوآوری و هنجارگریزی در سطح نحوی آن بپردازد. نتایج پژوهش بیانگر آن است که فردوسی در داستان زال و رودابه با استفاده از هنجارگریزی نحوی، زبان خود را از زبان هنجار، متمایز ساخته و به نوعی باعث برجسته سازی در سروده خود شده است. فردوسی در این نوع هنجارگریزی، ساختار حاکم بر زبان را به هم ریخته و از امکانات دستوری زبان برای برجسته نمودن، بهره برده و درصدد آفرینش در این حوزه شده است.کلید واژگان: شاهنامه, داستان زال و رودابه, فردوسی, هنجارگریزی نحوی}Conversations have been prevalent in the famous works of Persian poets and writers from the past until now in different ways. In the Shahnameh, the conversation is generally done in two ways, the face-to-face conversation and the distant conversation, and each of these conversations is done with different people and with specific goals and perspectives. The dialogues of each story express the characters of that story and it is through the dialogues that one can reach the hidden angles of the characters of the stories. The story of Zal's love for Rudaba is one of the most important love stories of Ferdowsi's Shahnameh. Because the result of this love is the birth of Rostam, the great hero of Shahnameh. In this research, the author is trying to investigate the syntactic norm avoidance with a descriptive-analytical approach and a library tool in romantic dialogues in the story of Zal and Rudaba. Also, investigate innovation and norm avoidance at its syntactic level. The results of the research show that Ferdowsi, in the story of Zal and Rudabeh, has distinguished his language from the standard language by using syntactic avoidance and has somehow made his poem stand out. In this type of norm avoidance, Ferdowsi messed up the structure governing the language and used the grammatical features of the language to highlight, and tried to create in this field.Keywords: Shahnameh, the story of Zal, Rudaba, Ferdowsi, Syntactic Deviation}
-
صور بلاغی از عناصر مهم معناسازی هستند که علاوه بر کارکردهای زبانی در پی آیند معنا تاثیر شگرفی دارند. فردوسی و نظامی چنان بافتی استوار از لفظ و معنی در هم تنیده اند که از یک سوی در غنای زبانی و از سوی دیگر در تقویت معنی بسیار دارای اهمیت است. کنایه یکی از صورت های بیان پوشیده و اسلوب هنری گفتار است و معمولا در شعر شاعران از بسامد بالایی برخوردار است که سخن و شعر نظامی و فردوسی نیز از این قاعده مستثنی نیست. هدف از نگارش این مقاله بررسی تطبیقی کنایه در خسرو و شیرین فردوسی و نظامی است. روش تحقیق به صورت توصیفی - کمی است. نتایج نشان می دهد که تعداد کنایات در خسرو و شیرین نظامی به مراتب بیشتر از کنایات خسرو و شیرین فردوسی است. کنایه از فعل و مصدر در کار نظامی بیشتر است و فردوسی بیشتر از کنایات اسم و صفت بهره گرفته است. بازتاب و بسامد کنایه های رمز، تلویح و تعریض در هر دو اثر کم است. در خسرو و شیرین نظامی این گونه کنایه ها تا حدودی به کارگرفته شده ولی در بیان فردوسی اثری از آنها یافت نشد.کلید واژگان: فردوسی, نظامی, خسرو و شیرین, کنایه}Rhetorical forms are important elements of semantics that, in addition to linguistic functions, have a tremendous effect on the outcome of meaning. Ferdowsi and Nezami are so intertwined with word and meaning that on the one hand in linguistic richness and on the other hand reinforcement of meaning is very important. Irony is one of the forms of expression and artistic style of speech and usually has a high frequency in the poetry of poets, and military and Ferdowsi speech and poetry are no exception to this rule. The purpose of writing this article is a comparative study of irony in Khosrow and Shirin Ferdowsi and Nezami. The research method is descriptive-quantitative. The results showed that the number of allusions in Khosrow and Shirin Nezami is far more than the allusions of Khosrow and Shirin Ferdowsi. The irony is more than the verb in the military work and Ferdowsi has used the irony of the name and adjective more in this. The reflection and frequency of cryptic allusions, implication and elaboration are low in both works, its percentage is very low in Khosrow and Shirin Nezami, but no frequency was found in Khosrow and Shirin Ferdowsi.Keywords: Ferdowsi, Nezami, Khosrow, Shirin, irony}
-
داستان رستم و اسفندیار یکی از برجسته ترین داستان های سراسر شاهنامه فردوسی است. عمق معنایی و غنای محتوایی و کشش فراوان آن موجب شده، بسیاری آن را بر سایر داستان های برجسته شاهنامه چون رستم و سهراب و سیاوش ترجیح دهند. مقدمه این داستان حتی در داستان های پیش از آن نیز آماده گشته است. عمق و غنا و کشش آن، صرفا دلایل محتوایی و پیرنگی ندارد، بلکه ناشی از شگردها و تکنیک هایی به کار رفته در آن است. در این جستار، تکنیک های به کار رفته در داستان رستم و اسفندیار که با محتوای آن هماهنگی تام و تمام پیدا کرده، بحث و بررسی و واکاوی شده است. روش تحقیق در این مقاله مبتنی بر پژوهش های پیشین و کتابخانه ای در ارتباط با تکنیک های داستان نویسی کلاسیک و مدرن است. بهره گیری از این پژوهش ها و شیوه پرداخت مسایل، با رویکردی تحلیلی و نقادانه است. نتیجه کلی این واکاوی این است که تکنیک های عمده به کار رفته در این داستان، امروزه در ادبیات داستانی و سینمای مدرن کاربرد دارند و حتی آنجا که فردوسی از شگردهای کلاسیک داستان سرایی بهره برده است چیزی به آن افزوده و از آن شگرد کلاسیک فراتر رفته است. پس بیراه نیست اگر درباره روایت فردوسی نه داستان سرایی، بلکه ترکیب داستان نویسی را به کار ببریم.
کلید واژگان: فردوسی, شاهنامه, رستم و اسفندیار, شگردهای داستان نویسی}Analyzing the story of "Rostam and Esfandiar" from the perspective of modern storytelling techniques"Rostam and Esfandiar" is one of the most prominent stories throughout Ferdowsi's Shahnameh. Its semantic depth and richness of content and its great attraction have caused many to prefer it to other prominent stories of Shahnameh such as Rostam, Sohrab, and Siavash. The introduction to this story has been provided even in previous stories. Its depth, richness, and elasticity are not only following the content and plot, but also contain the tricks and techniques that have been used throughout the story. In this research, the techniques used in the story of "Rostam and Esfandiar", which are in complete harmony with its content, are to be discussed and analyzed. The results of the study indicated that the main techniques used in this story are used today in fiction and modern cinema. Furthermore, the story uses not only the classic techniques of storytelling, but also goes beyond these techniques at some point by the provision of some additional elements. Therefore, it is entirely reasonable to use not merely a storytelling technique, but a combination of fiction in Ferdowsi's narrative.
Keywords: Ferdowsi, Shahnameh, Rostam, Esfandiar, Storytelling Techniques} -
شاهنامه فردوسی یکی از بزرگ ترین حماسه های جهان است که در سرزمین ایران، حدود هزار سال پیش به زبان فارسی سروده شده و همچنان یکی از بزرگ ترین متن های حماسی دنیا به شمار می رود. تعداد کمی از آثار ادبی جهان به اندازه شاهکاری چون شاهنامه فردوسی، مورد توجه مردم جهان قرار گرفته اند. این شاهکار عظیم تا کنون به بیش از سی و پنج زبان جهان ترجمه شده است. منیرالدین یوسف (1919-1987م.)، مصنف ادبیات جدید بنگالی و مترجم مشهور بنگلادش، متن کامل شاهنامه را در شش جلد، به زبان بنگالی ترجمه کرده است. نکته قابل توجه این که یوسف، بسیار مراقب بوده تا وزن شعری شاهنامه اصلی را در ترجمه خود حفظ کند؛ یعنی این یک نثر معمولی نیست، بلکه وزن شعر آزاد در ترجمه هر سطر از این حماسه عظیم وجود دارد. یوسف حتی توضیحات مربوط به اسامی شخصیت ها را به درستی ترجمه کرده است. شخصیت های معروفی مانند رستم و سهراب نیز در ترجمه او به خوبی مورد توجه قرار گرفته اند. با خواندن این متن ترجمه شده شاهنامه، به نظر می رسد که ما شعر یک شاعر حماسی بنگالی را می خوانیم. گرچه شاهنامه فردوسی به زبان های گوناگون جهان ترجمه شده، اما کار منیرالدین یوسف نمونه بارز یکی از بهترین ترجمه های شاهنامه فردسی در جهان شمرده می شود. هدف از این نوشتار، معرفی منیرالدین یوسف، ادیب و مترجم بنگالی، و بررسی عملکرد او در ترجمه شاهنامه فردوسی است.کلید واژگان: ادبیات بنگالی, منیرالدین یوسف, حماسه, شاهنامه, فردوسی}Few world literatures can be proud of a masterpiece like Firdausi's Shahnameh. This masterpiece of epic poetry has been translated into more than thirty-five languages in the worldtill date. MoniruddinYusuf, the most prominent author and translator of modern Bengali literature, translated the entire Shahnameh into six volumes in Bengali. He translated the complete epic in Bengali prose literature, but was very careful to retain the poetical weight of the original Shahnameh.Which means it is not an ordinary prose translation;the rhythm of ‘free verse’ were maintained in every line translation of this great epic. Yusuf has translated the descriptions of the characters accurately as the original.Renowned personalities like Rostam and Sohrabhave been described same as the Persian epic. So it seems like we are reading an epic by a Bengali poet. Although Firdausi's Shahnameh has been translated into many languages of the world, the Bengali translation of it by Muniruddin Yusuf can be considered as one of the best version of it. The purpose of this research is to introduce Moniruddin Yusuf and his literary skills to the Persian speaking scholars.Keywords: Moniruddin Yusuf, epic, Shahnameh, Firdausi, Bengali Literature}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.