جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « بازاریابی عصبی » در نشریات گروه « مدیریت »
تکرار جستجوی کلیدواژه « بازاریابی عصبی » در نشریات گروه « علوم انسانی »-
در تحقیق حاضر با استفاده از رویکرد بازاریابی عصبی به بررسی رابطه به خاطرسپاری پیام های بازرگانی و هیجانات دیداری و شنیداری پرداخته شده است. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر روش آزمایشگاهی است. جامعه آماری پژوهش شامل مخاطبین آگهی های بازرگانی و نمونه آماری این پژوهش شامل 4 مرد و 5 زن در محدوده سنی 22 تا 55 سال است که به روش غیر احتمالی قضاوتی انتخاب شدند. در گام جمع آوری داده ها، واکنش های مغزی مشتریان توسط دستگاه الکتروآنسفالوگرام و با استفاده از نرم افزار پردازش واسط مغز- رایانه با نرخ نمونه گیری 512 در بازه 7 تا 13 هرتز و 30 فرم بر ثانیه توسط الکترود FP1 ثبت گردید. پس از حذف داده های خطا و میانگین گیری داده ها در نرم-افزار Excel، پیام های بازرگانی نمایش داده شده به 3 پیام منتخب و معمولی تفکیک شدند. تجزیه و تحلیل داده های پژوهش با استفاده از نرم افزار SPSS نشان داد که بین احساسات و هیجانات در حین تماشای آگهی بازرگانی منتخب و کلمات، آواهاو تصاویر به یادآورده شده همبستگی معناداری وجود دارد. به علاوه، بین احساسات و هیجانات در حین تماشای آگهی بازرگانی معمولی و کلمات، آوا ها و تصاویر به یادآورده شده همبستگی معنادار وجود ندارد.کلید واژگان: بازاریابی عصبی, احساسات, تبلیغات, آگهی های بازرگانی, الکتروآنسفالوگرام (EEG)}In this study, the relationship between memorable TV advertisement and consumers’ audiovisual emotions has been investigated using neuromarketing approach. Considering research objective, it’s an applied study and regarding method it’s an experimental study. The statistical population of the study includes audience of TV commercials and the statistical sample includes 4 male and 5 female in the range of 22 to 55 years old which selected using purposive sampling method. In data gathering phase, customers’ brain reactions were recorded using electroencephalogram applying OpenBCI processing software with a sampling rate of 512, in the range of 7-13 HZ and 30 frames per second using FP1. After elimination of the artifacts and calculation of the data average of these in the Excel software, TV commercials were divided into three selected and normal messages. Analyzing the research data using SPSS software indicated that, there is a significant correlation between the emotions and feelings while watching the selected commercial and the remembered words, sounds and images. Furthermore, there isn’t any significant relation between the emotions and feelings while watching the lower rank commercial and the remembered words, sounds and images.Keywords: Neuromarketing, Emotions, Advertisement, TV commercials, Electroencephalograph (EEG)}
-
باتوجه به این موضوع که انواع مختلفی از نام های تجاری ماءالشعیر در کشور ایران وجود دارد و هر کدام علاقه مندان و دوستداران مخصوص به خود را به ویژه در بین ورزشکاران دارد و همچنین، با اشاره به اینکه به طور دایم بین این نام های تجاری برای جلب توجه مشتری رقابت وجود دارد، روش های بازاریابی عصبی می تواند اطلاعات مفیدی را در این حوزه به افراد ارایه دهد؛ بنابراین هدف از پژوهش حاضر بررسی تغییرات توان امواج مغزی ورزشکاران دونده در پاسخ به انواع نام های تجاری ماءالشعیر به روش الکتروآنسفالوگرافی از دیدگاه بازاریابی عصبی است. پژوهش حاضر از نظر هدف، کاربردی و از نظر ماهیت، اکتشافی است که به روش تجربی انجام شده است. در پژوهش حاضر فعالیت امواج مغزی 14 داوطلب در مناطق پیش پیشانی، پیشانی و پس سری به روش الکتروآنسفالوگرافی ضبط و تجزیه و تحلیل و سپس برای تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تی وابسته و تحلیل واریانس استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان داد که در میان افراد استفاده کننده از برند های جوجو و ایستک در امواج تتا، آلفا و بتا و نیز در میان افراد استفاده کننده از برند عالیس، دلستر و هی دی در امواج تتا تفاوت معناداری وجو ندارد (sig>0.05)؛ اما در میان افراد استفاده کننده از برند عالیس، دلستر و هی دی در امواج آلفا و تتا تفاوت معناداری وجود دارد (sig<0.05). به طور کلی، افزایش فعالیت موج آلفا و بتا به معنای افزایش فعال شدن مدارهای عصبی برای توجه، حافظه کاری و یکپارچگی حسی-حرکتی است. در پژوهش حاضر ایجاد تفاوت معنادار در امواج آلفا و بتا استفاده کنندگان از برند عالیس، دلستر و هی دی نشان دهنده ترجیح بیشتر مصرف کنندگان به این برندهاست؛ بنابراین از طرفی، برندهای جوجو و آیستک برای تاثیرگذاری بیشتر بر مصرف کنندگان باید طعم و مزه را بیشتر جذاب کنند و از طرف دیگر، بهتر است که شرکت ها و تولیدکنندگان ماءالشعیر از روش های نوین برای بررسی ترجیحات مصرف کنندگان استفاده کنند تا بدین طریق طعمی به یادماندنی برای مصرف کنندگان ایجاد شود.
کلید واژگان: بازاریابی عصبی, برند, حس چشایی, دونده, سیگنال مغزی, ماءالشعیر}The present study aimed to investigate the changes in brain wave power of runners in response to different brands of non-alcoholic beer using the electroencephalography method from the perspective of neuromarketing. This research is applied in terms of purpose and has been done experimentally. For this purpose, the brain wave activity of 14 volunteers in the forehead, forehead, and recessive regions was recorded and analyzed by electroencephalography. Dependent t-tests and analysis of variance were used to analyze the data. The findings showed that there was no significant difference in theta, alpha, and beta waves of individuals after using the Jojo and Istak brands and also in theta waves after using the Alis, Delster, and Heyday brands (sig>0.05). However, there was a significant difference in alpha and beta waves in individuals using Alis, Delster, and Heyday (sig<0.05).
Keywords: Neuromarketing, Brand, Sense of Taste, Runner, Brain Signal, Non-alcoholic Beer} -
بازاریابی عصبی با هدف تبین نقش پارامترهای پنهان در ناخودآگاه فرد که می تواند منجر به اتخاذ تصمیم های خرید شود کمک شایانی به بهبود رویکردهای تبلیغاتی و فروش شرکت ها و سازمان ها خواهد نمود. باتوجه به اینکه کالاهای سوپرمارکتی تندمصرف گردش مالی بالایی برای صاحبان صنایع ایجاد می کند توجه به ارکان بازاریابی عصبی در میان خیل عظیمی ازکالاهای هم رده حایز اهمیت ویژه ای می باشد. در این پژوهش مدل مفهومی با ابعادی شامل نقش محرک های احساسات و هیجانات آنی، محرک های دیداری محصول، محرک های محتوایی محصول، تضادپذیری و خودمحوری ارایه و ارزیابی می شود. این پژوهش کیفی و پبمایشی است و به کمک تعریف پرسش نامه با 6 بعد و30 گویه که به کمک طیف 5 پارامتری لیکرت داده ها را کمی سازی می نماید صورت پذیرفته است. جامعه اماری پژوهش متشکل از 280 نفر در رده های سنی، شغلی، تحصیلی و با هردو جنسیت و سوابق کاری گسترده بودند تا تمامی جامعه اماری مصرف کننده کالاهای سوپرمارکتی را رهبری کند. نتایج آزمون اثر بخشی مدل پیشنهادی را با اثبات ابعاد محرک های دیداری احساسی و تضاد پذیری و خود محوری مشتری نشان داد حال انکه اثر محرک توجه به ابتدا و انتهایی محتوی ارایه شده به درستی احراز نشد. نتایج ارزیابی ها با ضریب معناداری و همبستگی قابل اطمینان ارتباط میان جذب نسل جوان رده سنی 20-40 سال و تحصلات کارشناسی ارشد و کارشناسی به عنوان اثرپذیر ترین گروه از متغیرهای بازاریابی عصبی را نشان داد.
کلید واژگان: بازاریابی عصبی, کالاهای سوپرمارکتی, محرک های احساسی, محرک های دیداری, محرک های محتوایی, تضاد پذیری, خود محوری}Neuromarketing with the aim of explaining the role of hidden parameters in a person's subconscious that can lead to purchase decisions will help to improve the advertising and sales approaches of companies and organizations. Due to the fact that fast-moving supermarket products create a high turnover for industry owners, it is especially important to pay attention to the elements of neuromarketing among a huge number of products of the same category. In this research, a conceptual model with dimensions including the role of immediate emotions and emotions stimuli, product visual stimuli, product content stimuli, contrastability and self-centeredness is presented and evaluated. This research is qualitative and peer-reviewed, and it was carried out with the help of defining a questionnaire with 6 dimensions and 30 items, which quantifies the data with the help of a 5-parameter Likert scale. The statistical population of the research consisted of 280 people in the age, occupational, educational, and both gender and work history categories to lead the entire statistical population of supermarket goods consumers. The results of the test showed the effectiveness of the proposed model by proving the dimensions of the emotional visual stimuli and contrast and self-centeredness of the customer, while the effect of stimulating attention to the beginning and end of the presented content was not verified correctly. The results of the evaluations with a significant coefficient and a reliable correlation showed the relationship between the recruitment of the young generation in the age group of 40-20 years and master's and bachelor's degrees as the most effective group of neuromarketing variables.
Keywords: Neuromarketing, supermarket goods, emotional stimuli, visual stimuli, content stimuli, contrast, self-centeredness} -
درک چگونگی تصمیم گیری مصرف کنندگان، یکی از مباحث موردتوجه پژوهشگران، بازاریابان و مدیران صنعتی است. در این مقاله از سیگنالهای مغزی (EEG) 25 شرکت کننده در زمان مشاهده 14 محصول مختلف استفاده شده است. ابتدا سیگنال های EEG پیش پردازش شده و سپس ویژگی هایی از طیفهای مرتبه بالا (HOS) به صورت مجموع اندازه دوطیفی ها، مجموع مربع اندازه دوطیفی ها، مجموع اندازه دوهمدوسی ها و مجموع مربع اندازه دوهمدوسی ها در هریک از 10 محدوده صفحه دوفرکانسی و همچنین در کل محدوده فرکانسی و ویژگی های آزمون هاینیچ نظیر مقدار خی دو (CSV)، احتمال هشدار کاذب (Pfa) وLambda به منظور بررسی ارتباط حالت های دوست داشتن و دوست نداشتن محصول استخراج شده است. جمعا 48 ویژگی برای هر کانال سیگنال EEG محاسبه شده که با احتساب 14 کانال برای هر نمونه 672 ویژگی به دست آمده است. ویژگی های برتر به کمک الگوریتم ژنتیک (GA) و روش نزدیک ترین همسایه در مدل رپر انتخاب شد و درنهایت با شبکه عصبی پرسپترون چندلایه (MLP) و ماشین بردار پشتیبان (SVM) طبقه بندی شد. در مرحله انتخاب ویژگی، 206 ویژگی حاصل شد. نتایج نشان داد مدل پیشنهادی به کمک SVM با هسته گوسی توانسته به طور میانگین روی کلیه کاربران به صحت 73.24درصد برسد؛ بنابراین، مشاهده میشود روش پیشنهادی عملکرد مناسبی در تشخیص حالت های دوستداشتن و دوست نداشتن محصول دارد و در کاربرد بازاریابی عصبی مفید است.
کلید واژگان: سیگنال مغزی, بازاریابی عصبی, رفتار مصرف کننده, طیف های مرتبه بالا, طبقه بندی کننده}Understanding how consumers make decisions is one of the topics of interest for researchers, marketers, and industry managers. In the present study, the electroencephalogram (EEG) signals of 25 participants were used while viewing 14 different products. First, the EEG signals were pre-processed and then the high-order spectrum (HOS) features as the sum of the size of the Bispectrum, the sum of the square size of the Bispectrums, the sum of the size of the Bicoherences, and the sum of the square size of the Bicoherences in each of the 10 frequency ranges as well as the whole frequency range and features of Heinich test such as Chi-square value (CSV), probability of false alarm (Pfa), and Lambda were extracted to investigate the relationship between product liking and dislike. A total of 48 features were calculated for each EEG channel. By calculating them in 14 channels, 672 features were obtained for each sample. The superior traits were selected using a genetic algorithm (GA) and the nearest neighbor method in the wrapper model. The traits were classified using multi-layer perceptron neural network (MLP) and support vector machine (SVM). In the feature selection stage, 206 features were obtained. The results of the study showed that the proposed model with the help of SVM with Gaussian kernel can reach an average accuracy of 73.24% on all users. The proposed method, thus, seems to have a satisfactory performance in identifying the likes and dislikes of the product and could be useful in the neuro-marketing application.
Keywords: EEG Signal, Neuro-marketing, Consumer Behavior, Higher-order spectra, Classification} -
بازاریابی عصبی، علم میان رشته ای خلاقانه ای است که به سرعت در پژوهش های شناخت مصرف کننده در سراسر جهان در حال رشد است؛ ازاین رو، پژوهش حاضر با هدف تحلیل عوامل پیش برنده و بازدارنده بازاریابی عصبی در حوزه تبلیغات و کاهش شکاف نظری موجود در این حوزه انجام شد. رویکرد پژوهش، کیفی با روش تحلیل محتوا بود. جامعه مطالعه شده خبرگان و متخصصان در حوزه بازاریابی و علوم اعصاب با تحصیلات، تخصص و تجربه مرتبط بودند. روش نمونه گیری، قضاوتی و گلوله برفی بود. گردآوری داده ها به کمک مصاحبه های نیمه ساختارمند تا دست یابی به اشباع نظری داده ها (14خبره) ادامه پیدا کرد. اعتبار مصاحبه ها از روش مثلث سازی، مطرح کردن پرسش ها به چند روش و استفاده از چند مصاحبه کننده تایید شد. برای آگاهی از میزان پایایی از روش کدگذاری مجدد و محاسبه درصد توافق درون موضوعی بهره گیری شد. نتایج نشان داد عوامل پیش برنده بازاریابی عصبی در حوزه تبلیغات با 20 مفهوم و 88 کد شامل سه دسته پیشران های مرتبط با کسب وکار (8 مفهوم)، پیشران های مرتبط با بازاریابان و آژانس های تبلیغاتی (8 مفهوم) و پیشران های مرتبط با مصرف کنندگان (4 مفهوم) و عوامل بازدارنده بازاریابی عصبی در حوزه تبلیغات با 22 مفهوم و 114 کد شامل سه دسته بازدارنده های مرتبط با کسب وکار (7 مفهوم)، بازدارنده های مرتبط با بازاریابان و آژانس های تبلیغاتی (9 مفهوم) و بازدارنده های مرتبط با مصرف کنندگان (6 مفهوم) هستند
کلید واژگان: علوم شناختی, بازاریابی عصبی, رفتار مصرف کننده, بازاریابی شناختی, تبلیغات}Neuromarketing is a creative interdisciplinary field which is rapidly growing in consumer cognition studies around the world. This study was done with the aim of analyzing the driving and inhibiting factors of neuromarketing in advertising and reducing the theoretical gap in this field. The research approach was qualitative with the content analysis method. The study population included the experts and specialists in the field of marketing and neuroscience, who had the relevant education, expertise, and experience. Also, the judgmental and snowball sampling method was applied. Data gathering was continued through semi-structured interviews until the theoretical saturation of the data (14 experts) was achieved. The validity of the interviews was confirmed by using triangulation, while asking questions in several ways and using several interviewers. To make sure the reliability, the method of recoding and calculating the percentage of agreement within the subject was utilized. The results showed that the driving factors of neuromarketing in advertising with 20 concepts and 88 codes included the 3 categories of business-related drivers (8 concepts), drivers of marketers and advertising agencies (8 concepts), and consumer-related drivers (4 concepts). Also, the inhibiting factors of neuromarketing in advertising with 22 concepts and 114 codes included the 3 categories of business-related inhibitors (7 concepts), inhibitors of marketers and advertising agencies (9 concepts), and consumer-related inhibitors (6 concepts).
Keywords: Cognitive Science, neuromarketing, Consumer Behavior, Cognitive Marketing, Advertising} -
اخیرا محققان راه حل هایی ارایه نموده اند که با استفاده از آن تولیدکنندگان می توانند با تجزیه و تحلیل سیگنال های مغزی، واکنش مصرف کنندگان را نسبت به محصولات خود مستقیما بررسی کنند. این تکنیک "نورومارکتینگ" نامیده می شود. پژوهش حاضر به لحاظ روش تحقیق، تجربی-آزمایشگاهی و به لحاظ هدف کاربردی است که به بررسی پاسخ مغز به طعم محصول در مواجهه با برندهای شکلات از طریق مقایسه ی واکنش مغزی مصرف کنندگان شکلات صبحانه در مواجه با طعم و در مواجهه با برند می پردازد. در این مطالعه از طریق تجهیزات الکتروانسفالوگرافی در 14 منطقه مغزی در زمان مزه کردن شکلات صبحانه توسط 35 آزمودنی در سه مرحله بدون آگاهی از برند ، آگاه از برند اما برندهای اشتباه و آگاه از برند با برندهای صحیح و در هر مرحله سه برندوجود داشت. نمونه گیری در تمام دامنه های فرکانسی صورت گرفت. نتایج نشان داد که بین فعالیت مغزی در نواحی AF3 و AF4 در حین چشیدن طعم شکلات بدون آگاهی از برند و چشیدن طعم شکلات با آگاهی از برند تفاوت معنی داری وجود دارد. در نتیجه هم طعم و هم برند بر فعالیت مغزی تاثیر می گذارند اما تاثیر برند بسیار بیشتر بوده تا جایی که طعم دو برند جابجا شده باعث باورهای اشتباه توسط آزمودنی شد.کلید واژگان: نورومارکتینگ, برند, بازاریابی عصبی, الکتروانسفالوگرافی}Nowadays, a large amount of the budget paid by manufacturers is spent on product advertising. Recently, researchers have come up with solutions that allow manufacturers to directly analyze consumers' reactions to their products by analyzing brain signals. This technique is called "neuromarketing". The purpose of the present study was to compare the brain response of consumers to breakfast chocolate in the face of taste and brand. In this study through electroencephalographic equipment in 14 brain regions at the time of tasting breakfast chocolate by 35 subjects in three stages without brand awareness, brand awareness and false brands with correct brands and in each stage there were three brands. Sampling was performed on all frequency bands. The results showed that there was a significant difference between brain activity in regions AF3 and AF4 while tasting chocolate without brand awareness and tasting chocolate with brand awareness. As a result, both taste and brand influence brain activity, but the brand influence was much greater than where the taste of the two brands shifted, leading to erroneous beliefs by the subject.Keywords: neuromarketing, Rand, Electroencephalography}
-
با توجه به اهمیت برندسازی کالاهای داخلی در عرصه رقابت بین الملل، پژوهش به دنبال بررسی این موضوع است که آیا میان معرفی برند چای داخلی با فعالیت مناطق مرتبط با تصمیم گیری و قضاوت در مغز (Fp1 و Fp2) ارتباط بیشتری وجود دارد یا طعم آن. به این منظور امواج مغزی دامنه آلفا و بتای 10 آزمودنی در سه وضعیت چشیدن ناآگاهانه طعم چای برند ناآشنا، چشیدن ناآگاهانه طعم چای برند موردعلاقه و چشیدن آگاهانه طعم چای برند موردعلاقه موردبررسی قرار گرفت. بر اساس نتایج، بین فعالیت مغزی ناحیه Fp1 در زمان چشیدن چای موردعلاقه با آگاهی از برند و ناآگاهی از آن رابطه معنادار وجود دارد. همچنین، بین فعالیت مغزی ناحیه Fp1 و Fp2 در زمان چشیدن چای با برند ناآشنا و برند موردعلاقه در زمان آگاهی از برند رابطه معناداری وجود دارد. نتایج حاکی از آن است که طعم و برند چای موردعلاقه بر فعالیت مغز تاثیر می گذارند، اما برند بیشتر از طعم محصول موجب افزایش فعالیت مغز در نواحی تصمیم گیری و قضاوت می گردد.
کلید واژگان: طعم محصول, برند, چای داخلی, بازاریابی عصبی, الکتروآنسفالوگرام}Considering the importance of local products branding in international competition, this research aims to investigate whether activity of the brain regions related to decision making and judgment (Fp1, Fp2 regions) has stronger relationship with introducing the brand of a local tea or with its taste. To this aim, the brain waves of alpha and beta, for 10 people in three conditions of awareness taste of unfamiliar tea brand, unawareness taste of favorite tea brand and awareness taste of the favorite tea brand were examined. According to the results, there is a significant relationship between brain activity in Fp1 region when tasting favorable tea with brand awareness and unawareness. There is also a significant relationship between brain activities in Fp1 and Fp2 regions when tasting unfamiliar tea brand and favorite tea with awareness of brand. The results indicate that both taste and brand of favorite tea affect brain activity, but the brand, more than taste, increases the brain's activity in the regions of decision making and judgment.
Keywords: Product Taste, Brand, Local Tea, Neuro Marketing, Electroencephalogram} -
هدف:
مطالعه حاضر با هدف مطالعه میزان حضور بروندادهای پژوهشی حوزه بازاریابی عصبی در رسانه های اجتماعی صورت گرفته است.
روش پژوهش:
پژوهش حاضر نوعی مطالعه توصیفی است که با استفاده از شاخص های علم سنجی و آلتمتریکس انجام شده است. جامعه پژوهش شامل 482 مقاله پژوهشی، مقاله مروری، یاداشت سردبیر، نامه به سردبیر و فصل کتاب است که طی سال-های مختلف در حوزه بازاریابی عصبی منتشر و در پایگاه استنادی وب آو ساینس نمایه شده است. داده های پژوهش از پایگاه های وب آو ساینس و آلتمتریک اکسپلورر استخراج و سپس با استفاده از نرم افزارهای اکسل و اس پی اس اس مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هابیشترین میزان اشاره به تولیدات علمی حوزه بازاریابی در توییتر، پتنت ها، فیسبوک اتفاق افتاده و میانگین نمره آلتمتریک این بروندادها برابر با 7/35 بوده است. همچنین این تولیدات 23204 بار در مندلی نشانه گذاری و خوانده شده است. ضمن این که نتایج آزمون همبستگی نشان دهنده وجود رابطه آماری معنادار و مثبت بین تعداد استنادهای دریافتی، و تعداد اشاره در توییتر، فیسبوک و تعداد خواننده در مندلی بود. به بیان دیگر بروندادهایی که استناد بیشتری دریافت کرده اند در توییتر، فیسبوک و مندلی نیز بیشتر حضور داشته و مورد توجه قرار گرفته اند.
نتیجه گیریشاخص های آلتمتریکس می توانند در کنار شاخص های سنتی استنادی، جهت مطالعه اثرگذاری بروندادهای پژوهشی حوزه بازاریابی عصبی مورد استفاده قرار گیرد. از این رو آشنایی پژوهشگران این حوزه با سنجه های جایگزین و اهمیت حضور در رسانه های اجتماعی در افزایش رویت پذیری تولیدات علمی حایز اهمیت است.
کلید واژگان: بروندادهای پژوهشی, بازاریابی عصبی, رسانه های اجتماعی, علم سنجی, آلتمتریک}ObjectiveThis research aims to investigate the presence of research outputs in the field of neuromarketing in social media.Research
MethodThe current study is a descriptive study that has been done using scientometric and altmetric indicators. The research population includes 482 research articles, review, editorial material, letters to editor and book chapters that have been published in the field of neuromarketing during different years, and indexed in the Web of Science. Research data were extracted from the Web of Science and Altmetric Explorer databases and then analyzed using Excel and SPSS software.
ResultsThe highest rate of mentions to scientific research in the field of neuromarketing occurred on Twitter, patents, and Facebook, and the average altmetric score of these publication was 7.35. Also, these publications have been marked and read 23204 times in Mendeley. In addition, the results of running a series of correlation tests revealed statistically significant and positive associations among the number of citations, number of mentions on Twitter, Facebook, and the number of the reader in Mendeley. In other words, the most cited outputs on Twitter, Facebook, and Mendeley have also been more present and mentions.
ConclusionAltmetrics indicators can be used along with traditional citation indicators to study the effectiveness of research outputs in the field of neuromarketing. Therefore, the familiarity of researchers in this field with alternative metrics and the importance of social media presence in increasing the visibility of scientific products is mandatory.
Keywords: Scientific Publicatons, neuromarketing, Social Media, Scientometrics, Altmetric} -
اصطلاح بازاریابی عصبی در اواخر دهه 90 قرن گذشته شروع به شکل گیری کرد. این رشته ای است که دانش را از رشته های مختلف مانند عصب شناسی، روانشناسی، بازاریابی و جامعه شناسی ترکیب می کند. بازاریابی عصبی دانشی است در مورد پردازش اطلاعات و تصمیمات اتخاذ شده توسط انسان و بررسی نحوه ارتباط کسب و کارها با مغز در جزییات یک مجله علمی به بازاریابی عصبی را اینگونه تعریف کرده است: «به احتمال زیاد سهم روش های علوم اعصاب در درک رفتار انسانی مرتبط با بازاریابی قابل توجه است».ماهیت بازاریابی عصبی درک بهتر و شناخت روش تفکر مصرف کننده، احساسات، پیشنهادات یا ارزش ترجیحی آنهاست. بازاریابی عصبی در زمینه های مختلفی مانند نوآوری، اصلاح محصول، استراتژی قیمت گذاری، ایجاد ترکیب ارتباطی و موارد دیگر کاربرد خود را پیدا می کند. هدف از بازاریابی عصبی درک بهتر و خواندن نیازها، انگیزه ها یا ارزش های مشتری است. این نوعی پیش بینی رفتار مصرف کننده و پاسخ آنها به محرک های خاص است. بنابراین، بازاریابی عصبی به عنوان حوزه های علمی جدید بازاریابی ظهور کرده است که با واکنش ناخودآگاه مصرف کنندگان در ارتباط با مواد بازاریابی مانند برندها، محصولات و خطوط تولید سروکار دارد.
کلید واژگان: بازاریابی عصبی, انسان, بازاریابی, محصول, استراتژی, خرید}The term neural marketing began to take shape in the late 1990s. It is a discipline that combines knowledge from different disciplines such as neuroscience, psychology, marketing and sociology. Neuromarketing is the knowledge of processing information and decisions made by humans and examining how businesses relate to the brain in detail in a scientific journal. It's significant with marketing. ”The nature of neural marketing is to better understand and understand the consumer's way of thinking, feelings, suggestions or their preferred value. Neural marketing finds its application in various fields such as innovation, product modification, pricing strategy, link building and others. The goal of neural marketing is to better understand and read the needs, motivations or values of the customer. This is a kind of prediction of consumer behavior and their response to certain stimuli. Thus, neural marketing has emerged as a new field of marketing that deals with the subconscious reaction of consumers to marketing materials such as brands, products and product lines.
Keywords: Nervous marketing, human, Marketing, product, Strategy, Purchase} -
پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر نورهای مختلف بر واکنش مشتریان مواد غذایی تازه فاقد بسته بندی (میوه) ، با استفاده از روش بازاریابی عصبی انجام شده است. این پژوهش از نظر هدف؛ کاربردی و از نظر روش؛ تجربی است، زیرا کنترل و دستکاری متغیرها در محیط آزمایشگاهی انجام شده است. جامعه آماری پژوهش شامل: مشتریان مواد غذایی (میوه) شهرستان رشت است که 10 نفر از آنها به روش نمونه گیری قضاوتی، به عنوان نمونه آماری انتخاب شدند. در گام جمع آوری داده ها، واکنش های مغزی مشتریان توسط دستگاه الکتروآنسفالوگرام و با استفاده از نرم افزار پردازش واسط مغز- رایانه با نرخ نمونه گیری 512 در بازه 7 تا 13 هرتز و 13 تا 30 هرتز توسط دو الکترود F3 و F4 ثبت گردید و برای هر کدام 4 مرحله ثبت فرکانس 4 ثانیه ای انجام گرفت. نتایج آزمون فرضیه ها با آزمون های ناپارامتریک ویلکاکسون و کروسکال والیس در نرم افزار اس پی اس اس نشان داد که با توجه به مقادیر آلفا و بتای F3 (احساسات مثبت) و آلفا و بتای F4 (احساسات منفی) تفاوت معناداری میان رنگ های سبز، زرد و قرمز در انتخاب مواد غذایی وجود ندارد. در مقایسه میانگین آلفا و بتای F3 و آلفا و بتای F4، در هر نور تفاوت معناداری وجود داشته و نیمکره چپ مغز را بیشتر درگیر نموده اند، لذا عواطف و احساسات مثبت و منطقی بیشتر هستند. بنابراین، در مقایسه آلفای F3 و F4 و بتای F3 و F4؛ احساسات مثبت از احساسات منفی دارای مقدار بزرگتری هستند و نیمکره چپ مغز را بیشتر درگیر کرده اند، لذا عواطف و احساسات مثبت و منطقی غالب هستند.
کلید واژگان: رفتار مشتری, عواطف, بازاریابی عصبی, الکتروانسفالوگرام}The current research is conducted to investigate the effect of different lights on reaction of customers of unpackaged fresh food (fruit) using neuromarketing method. Considering research objective, it’s an applied study and regarding method it's experimental , because the control and manipulation of variables took place in the laboratory environment. The statistical population of the study includes food customers (fruit) of Rasht city which 10 out of them were selected as statistical sample using purposive sampling method. In data gathering phase, customers’ brain reactions were recorded using electroencephalogram applying OpenBCI processing software with a sampling rate of 512, in the range of 7-13 HZ and 13-30 HZ by two F3 and F4 electrodes, while for each one, 4 steps of 4-second frequency recording were performed. The results of testing hypotheses using Wilcoxon and Kruskal Wallis nonparametric tests in SPSS software showed that according to the values of F3’ alpha and beta (Positive emotions) and F4’ alpha and beta (negative emotions), there are no differences among green, yellow, and red colors in the choice of food. In comparison of average of F3’ alpha and beta and F4’alpha and beta, there were significant difference in each light and the left hemisphere of the brain more involved. So, positive and logical emotions are dominant.
Keywords: Customer Behavior, Emotions, Neuromarketing, Electroencephalogram} -
هدف پژوهش حاضر بررسی اثر محرک رنگ بشقاب های میناکاری شده بر تغییرات توان باند فرکانسی تتا، آلفا و بتای امواج مغزی با تاکید بر عامل جنسیت به عنوان یک متغیر جمعیت شناختی منتخب بود تا به این سوال پاسخ داده شود که فعالیت بیوالکتریک قشر مغز تحت تاثیر عنصر رنگ در یک کالای تجملی فرهنگی مانند بشقاب میناکاری شده در مقایسه بین دو جنس زن و مرد چگونه تغییر می کند. پژوهش حاضر از نوع کاربردی است و با طرح نیمه تجربی انجام شده است. به این منظور الکتروانسفالوگرافی در دو ناحیه F3 و F4 طی مشاهده ویدیوی تجاری مربوط به بشقاب میناکاری شده در چهار رنگ آبی، زرد، سبز و قرمز در دو گروه مردان و زنان ثبت شد. داده ها با استفاده از سامانه بایوفیدبک 2000 شرکت شفرد اتریش در حین نمایش ویدیوی تجاری ثبت شد. پردازش داده های EEG با استفاده از نرم افزار متلب 2018 و مقایسه آماری با استفاده از نرم افزار اس پی اس اس نسخه 20 با روش آزمون تحلیل واریانس چندعاملی انجام شد. نتایج نشان داد که عامل رنگ اثر معناداری بر توان باند فرکانسی تتا، آلفا و بتا ندارد. برخلاف آن اثر جنسیت معنادار بود و الگوی الکتروانسفالوگرافی مغز شرکت کنندگان فارغ از رنگ در دو جنس زن و مرد متفاوت بود، به طوری که توان عادی شده الکتروانسفالوگرافی زنان در تمامی رنگ ها بیشتر از مردها مشاهده شد. بنابراین رنگ درباره کالای تجملی فرهنگی نتوانست اثر متفاوتی بر الگوی الکتروانسفالوگراف ناحیه فرونتال گروه زنان و مردان بگذارد، اما قشر مغزی زنان زمان پردازش رنگ های مختلف نسبت به مردان فعال تر عمل کرد.
کلید واژگان: بازاریابی عصبی, الکتروانسفالوگرافی, توان باند فرکانسی, کالای تجملی و کالای فرهنگی}The aim of this study was to investigate the effect of enamel plate on the frequency variation of theta, alpha and beta brain waves, with emphasis on gender factor as a demographic variable, to answer to following question: How is a cultural luxury item like a enamel plate changing in the comparison between males and females, considering bioelectric activity of the cerebral cortex is affected by the color element. This study is an applied research with semi-experimental design.Electroencephalography was recorded in two regions of F3 and F4 in a commercial video of an enamel plate in four colors, blue, yellow, green and red; and in two groups of males and females. The data was recorded using Biofeedback System 2000 of the Sheffield Corporation during the commercial video demonstration. EEG data were processed using MATLAB software 2018 and statistical comparison was performed using SPSS software version 20 using multivariate analysis of variance analysis. Results showed that the color factor had no significant effect on the power of theta, alpha and beta band frequency. In contrast, the effect of gender was significant and the brain electroencephalography pattern of the participants without color was different in both males and females. The normalized electroencephalographic power of women in all colors was higher than mens’. Therefore, in a cultural luxury product, color cannot have a different effect on the electroencephalogram pattern of the frontal lobe of women and men, but the female cortex is more active than men when processing different colors.
Keywords: Neuro Marketing, Electroencephalography, Frequency Band power, Luxury Goods, Cultural Goods} -
هدف از پژوهش حاضر، پردازش امواج مغزی جهت ارزیابی کارایی تبلیغات نام نمای نایکی بر تصمیم به خرید ورزشکاران است. پژوهش حاضر ازنظر هدف کاربردی و به روش نیمه آزمایشی از نوع کور یکطرفه است. جامعه آماری تحقیق را دانشجویان زن و مرد مقاطع کارشناسی، ارشد و دکترا با داشتن سابقه ورزشی و عضو بودن در تیم های ورزشی دانشگاه محقق اردبیلی در سال تحصیلی 97-96 تشکیل دادند (N=80). که 40 نفر از آنها از طریق نمونه گیری احتمالی محدود از نوع طبقه ای (همگی راست دست، در ردهی سنی 25-18 سال) به عنوان نمونه آماری در نیمه دوم سال 1396 انتخاب شدند. امواج مغزی آزمون شوندگان با استفاده از نرم افزار Brain Mapping و به وسیله تحلیل های ریاضی به عدد تبدیل شد. برای تجزیه وتحلیل داده های پرسشنامه از نرم افزار SPSS استفاده شد؛ از آزمون t زوجی، آزمون t مستقل، تحلیل واریانس با اندازه های مکرر و آزمون تعقیبی LSD برای آزمون فرضیهها استفاده شد. یافته های آماری تفاوت تاثیر تبلیغات بر تصمیم به خرید مردان و زنان ورزشکار را به طور واضح نشان داد (007/0=P). یافته ها هم چنین تفاوت فعالیت فرکانس امواج مغزی (آلفا، بتا، دلتا و تتا) در پیش، هنگام و پس از مشاهده ی تبلیغات در میان ورزشکاران هر چهار گروه را به طور واضح نشان می دهد. بر اساس یافته های این پژوهش می توان گفت بازاریابان با درک کارکردهای مغز انسان در رفتار خرید مصرف کننده برای دسترسی به اهداف خود، می توانند تبلیغات خود را مناسب با نظر مخاطبانشان بسازند.کلید واژگان: امواج مغزی, بازاریابی عصبی, نام نما, تبلیغات, تصمیم به خرید}The purpose of the present study was to analyze brain waves to evaluate the effectiveness of Nike brand advertising on athletes' decision to buy. The purpose of this study is to apply a quasi-experimental one-way blind method. The statistical population of the study consisted of male and female undergraduate, postgraduate and postgraduate students with sporting experience and membership in the sports teams of Mohaghegh Ardabili University in the academic year of 1997-96 (N = 80): Forty of them were selected as the statistical sample in the second half of the year 1396 through restricted probability sampling (all right-handed, in the age range of 18-25 years). The brain waves of the testers were converted to numbers using Brain Mapping software. SPSS software was used for data analysis. Paired t-test, independent t-test, repeated measures ANOVA and LSD test were used to test the hypotheses. Statistical findings showed a significant difference between the effect of advertising on the purchase decision of men and women athletes (P = 0.007). The findings also clearly show the difference in brain wave frequency activity (alpha, beta, delta, and theta) before, during, and after viewing advertising among athletes in all four groups. Based on the findings of this study, marketers can understand how the human brain functions in consumer buying behavior to reach their goals, and can tailor their ads to their audience.Keywords: Brain waves, Neuromarketing, brand, Advertising, Decision to buy}
-
هدف این پژوهش بررسی تاثیر سرعت موسیقی بر احساس لذت مشتریان در خرید اینترنتی است که با استفاده از دستگاه الکتروانسفالوگرام و سنجش عملکرد مغز و ذهن ناخودآگاه مشتریان انجام گرفته است. این پژوهش از نظر هدف کاربردی، از نظر ماهیت اکتشافی و از نظر روش تجربی است. دستگاه الکتروانسفالوگرام، دستگاهی برای ثبت سیگنال های مغزی است که معمولا در پزشکی استفاده می شود و امروزه در بازاریابی نیز کاربرد بسیار دارد. خروجی های این دستگاه پس از حذف مصنوعات با استفاده از نرم افزار متلب، از طریق آزمون مقایسه میانگین یک جامعه در دو زمان، در نرم افزار SPSS میان نمونه 10 نفری از خانم های دانشجو با سنین بین 26 تا 35 سال از شهر تهران مقایسه شد، نتایج حاصل از تحقیق حاضر نشان می دهد احساس لذت در حالت خرید بدون موسیقی با حالت خرید با پخش موسیقی با سرعت کمتر تفاوت چندانی با یکدیگر نداشته و احساس لذت در حالت بدون پخش موسیقی بیشتر از حالت خرید با پخش موسیقی با سرعت زیاد است.
کلید واژگان: موسیقی, بازاریابی عصبی, احساس لذت, امواج مغزی}The purpose of this research was to investigate the effect of music tempo on the feeling of pleasure in female customers during online shopping, which was performed using an electroencephalogram device and measuring the customers’ brain function and unconscious mind. This research was practical in the terms of purpose and exploratory in nature. Electroencephalogram (EEG) is a device for recording brain signals that is used usually in medicine and nowadays is very useful in marketing too. After noise elimination, the outputs of this device were compared together by means of paired samples t-test using SPSS software between 10 selected female student participants from 26 to 35 years old from Tehran. The results of the research showed that the pleasure between the state of shopping with no music had almost no difference with the pleasure in the state of shopping with low-tempo music, and the pleasure in the state of shopping with no music was more than the pleasure in the state of shopping with high-tempo music.
Keywords: Music, neuromarketing, Feeling of pleasure, Brain Waves} -
علم عصب شناسی، یکی از روش های مهم در تحلیل و درک فرایند تصمیم مشتریان است. در این پژوهش، تصمیم خرید شامل دو بخش توجه و قصد خرید بر اساس شاخص های قیمت و حضور مدل با استفاده از روش پیمایش و ابزار پرسشنامه و روش شبه آزمایشی و با ابزار ردیاب چشم بررسی شده است. بدین منظور نمونه ای متشکل از 35 دانشجو به صورت غیرتصادفی و هدفمند از بین خریداران برند ال سی وایکیکی (LC WAIKIKI) انتخاب شدند. تحلیل داده های به دست آمده از پرسشنامه و ردیابی حرکات چشم افراد هنگام خرید برخط پوشاک بانوان نشان می دهد سطوح مختلف قیمت و حضور مانکن یا مدل بر توجه افراد و قصد خرید آنان تاثیرگذار است. رابطه معناداری بین نقاط قیمت (سطوح مختلف قیمت) با 77درصد بر قصد و با64 درصد بر توجه، قیمت تخفیف یافته در مقایسه با کالاهای رقیب با 96درصد بر قصد و 75 درصد بر توجه،کاهش قیمت و تعرفه های ویژه با 62درصد بر قصد و با 84 درصد بر توجه و حضور مانکن یا مدل با 45 درصد بر قصد و با52 درصد بر توجه بوده است. همچنین تحلیل های ناشی از بخش پیمایش نشان داد محرک قیمت و حضور مدل یا مانکن بر توجه افراد و قصد خرید آنان تاثیر مثبت دارد. نتایج به دست آمده از این پژوهش در راهبردهای قیمت گذاری و بازاریابی به ویژه نوع تبلیغات در خریدهای برخط کاربرد دارد.
کلید واژگان: رفتار خرید مصرف کننده, قیمت گذاری, محرک های بازاریابی, مدل(مانکن), بازاریابی عصبی}Neuroscience is one of the most important methods in analyzing and understanding the consumer purchasing decision process. This study investigated purchase decisions, including two parts of attention and intention to purchase based on price indices and the presence of model using the survey method and the questionnaire tool and quasi-experimental design with an eye-tracking device. For this purpose, a sample consisting of 35 individuals was chosen nonrandom and targeted from the buyers of the LC WAIKIKI brand. Analyzing the data obtained from the questionnaire and tracking the eye movements of participants when buying women's clothing online showed that different levels of price and the presence of a mannequin or model influenced the attention and intention of the individuals. The results showed that significant relationship between price points (different price levels) with 77% on intention and 64% on attention, discounted price compared to competitors with 96% on intention and 75% on attention, price reduction and special tariffs with 62% on intention and with 84% on attention, and finally the presence of mannequin or model with 45% on intention and 52% on attention. Also, the analysis from the survey section showed that concerning the effect of price stimulus and the presence of the model or mannequin, it had a positive impact on individuals’ attention and intention to buy. The results of this study can be used in pricing strategies and as well as advertising marketing strategies, especially advertising in online purchases.
Keywords: Consumer Purchase Behavior, Pricing, Marketing Stimuli, Model (Mannequin), Neuromarketing.Analytics} -
هدف این پژوهش، بررسی تاثیر گردن آویز در محصولات لبنی بر میزان جلب توجه مشتری بوده است. برای سنجش توجه مشتری، تعداد دفعات تثبیت نگاه به تصویر هریک از محصولات محاسبه شد. محصولات آزمون شده در این پژوهش عبارت بودند از برند پگاه در دو حالت با گردن آویز و بدون گردن آویز، ویوان، ساربونا، آسایش و داهاتی. درمجموع دو ترکیب از تصاویر، طراحی و به هریک از شرکت کنندگان به طور تصادفی یکی از ترکیب ها نمایش داده شد. ترکیب A شامل همه محصولات به همراه پگاه با گردن آویز و ترکیب B شامل همه محصولات به همراه پگاه بدون گردن آویز بود. این پژوهش از نوع آزمایشی است و تعداد 30 نفر از دانشجویان و کارکنان دانشگاه شهید بهشتی به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند؛ سپس از هر شرکت کننده به طور تصادفی خواسته شد تا در یکی از دو تکلیف طراحی شده شامل انتخاب محصول برای الف) رستوران یا ب) کلینیک سلامت شرکت کند. تعداد دفعات تثبیت نگاه با استفاده از دستگاه ردیاب حرکات چشم SMI RED 250 ثبت و سپس داده های به دست آمده با استفاده از نرم افزار SPSS تحلیل شد. نتایج پژوهش حاکی از وجود تفاوت معنی دار بین تعداد دفعات تثبیت نگاه به تصاویر در ترکیب A بود؛ به طوری که بیشترین تعداد دفعات تثبیت نگاه در هر دو تکلیف، مربوط به برند پگاه بود؛ اما درنهایت تفاوت اثبات شدنی در تعداد دفعات تثبیت نگاه به دو تصویر پگاه با گردن آویز و بدون گردن آویز وجود نداشت. نتیجه به دست آمده حاکی از کم بودن توجه بصری به گردن آویز محصول مربوطه است.کلید واژگان: بازاریابی عصبی, ردیابی حرکات چشم, تعداد دفعات تثبیت نگاه, توجه بصری, بسته بندی}This study investigated the effects of dairy product packaging necklace on customer attention. In order to measure the customer attention, the gazing fixation count on the figure of each product was taken into account. The products that were assessed in this study were Pegah with and without a necklace, Vivan, Sarbona, Asayessh and Dahati brands. There were two designs of picture compositions one of each was displayed randomly. Composition A comprised all brands and Pegah with a necklace while composition B comprised all brands and Pegah without a necklace. In this experimental study, 30 of the students and staff members of Shahid Beheshti University were selected by convenience sampling. Then, each participant was asked to complete a task chosen randomly from two designated ones about choosing a dairy product for a) a restaurant or b) a health clinic. The fixation count was measured by eye tracking SMI RED 250, and the yielded data were analyzed by SPSS software. The results of the analysis showed that there was a significant difference between gazing fixation counts on the figures of different brands in composition A with the highest count for Pegah. However, there was no significant difference between the gazing fixation count on the figures of Pegah brand with and without a necklace. The results show that there is a minor visual attention to the necklace of the product.Keywords: neuromarketing, Eye Tracking, Fixation Count, Visual Attention, packaging}
-
پژوهش حاضر با استفاده از دستگاه ردیاب حرکات چشم، میزان جذابیت بسته بندی محصولات (برند پگاه در دو حالت با گردن آویز و بدون گردن آویز، ویوان ، ساربونا، آسایش، داهاتی) را ارزیابی نموده است. در این پژوهش که از نوع آزمایشی است تعداد 30 نفر از دانشجویان و کارکنان دانشگاه شهید بهشتی به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و سپس دو تکلیف طراحی شده رستوران و کلینیک سلامت بطور تصادفی بین آنها توزیع گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 20 تحلیل شد. نتایج حاکی از آن بود که در تکلیف کلینیک سلامت، بین برند پگاه(با گردن آویز) و سایر برندهای منتخب، بیشترین میزان توجه بصری صورت گرفته به بسته بندی محصول پگاه و در تکلیف رستوران به ویوان بوده است. در تکلیف کلینیک سلامت، بین برند پگاه (بدون گردن آویز) و سایر برندهای منتخب، بیشترین میزان توجه بصری صورت گرفته به بسته بندی محصول پگاه و داهاتی و در تکلیف رستوران به ساربونا و داهاتی بوده است. ضرائب مدل رگرسیون لجستیک بدست آمده حاکی از وجود رابطه معنی دار بین مدت زمان تثبیت نگاه و انتخاب محصول می باشد.کلید واژگان: بازاریابی عصبی, بسته بندی محصول, ردیابی حرکات چشم, مدت زمان تثبیت نگاه}In the current study, an eye tracking device was applied in assessing the attraction rate of Pegah (in two modes: with and without a necklace), Vivan, Sarbona, Asayessh and Dahati camel dough brands. In this study, 30 students and staff from the Shahid Beheshti University participated in the experiment. Participants were randomly selected to perform one of the "restaurant or health clinic" tasks. The results indicate that in the Diet and Health Clinic task, visual attention was mostly focused on Pegah brand (with necklace) among the 5 different brands. Same results hold for Vivan brand in the Restaurant task. As to without applying the necklace, in Diet and Health Clinic task, visual attention was focus on Pegah and Dahati brands. Same results hold for Sarbona and Dahati brands in the Restaurant task. The coefficients of logistic regression model indicate a significant relationship between the duration of fixation and the final selection of products.Keywords: Neuromarketing, packaging, Eye tracking, Fixation time}
-
امروزه، زندگی فردی و اجتماعی افراد بیش ازپیش در فضای مجازی جریان دارد. وب سایت، کانال ارتباطی یک کسب وکار با ذینفعان و مخاطبان آن است. در ادبیات بازاریابی تاکید زیادی بر این برخورد نخست با مشتری می شود، از این رو نحوه طراحی و سازمان دهی وب سایت به عنوان عامل رقابتی مهمی شناخته می شود. تئوری بازاریابی عصبی که برداشتی از کارکرد مغز انسان و نورون ها درزمینه بازاریابی است، در حوزه طراحی وب سایت های اینترنتی نیز توسعه یافته و تئوری «طراحی عصبی» را شکل داده است. نگارندگان ضمن واکاوی مبانی نظری، در مورد الزام های آن در طراحی وب سایت به ویژه وب سایت های تجارت الکترونیک بحث می کنند. روش تحقیق مبتنی بر مطالعه موردی 60 وب سایت تجارت الکترونیک در جهان و مطالعه همبستگی میان میزان رعایت الزام های طراحی عصبی با رتبه بازدید و مدت زمان ماندن افراد در این وب سایت ها است. نتایج این فرضیه را که میان رعایت الزام های طراحی عصبی با رتبه بازید آنها همبستگی معنادار وجود دارد، تایید می کند. اما نتایج وجود همبستگی معنادار را میان رعایت الزام های طراحی عصبی با مدت زمان ماندن افراد در وب سایت رد می کند. همچنین فرض های مرتبط با وجود تفاوت معنادار میان وب سایت ها با مدل های تجاری مختلف تایید شدند.کلید واژگان: بازاریابی عصبی, طراحی عصبی, درگاه اینترنتی, تجارت الکترونیک}Today, more than ever, people spend much of their personal and social life in virtual space. A website is a channel of communication with its stakeholders and audiences. In the marketing literature, there is a great emphasis on the first confrontation with the customers, hence designing a website is known as a significant competitive factor. Neuro marketing Theory that is based on the brains function in the field of marketing has been developed in website designing field and has created Neuro Web Design Theory. During literature review analyses the authors discuss the requirement of using this Theory in websites design, especially in shopping websites. The research was based on 60 case studies of shopping websites (collected from Alexa website) in the world and applying correlation test between websites rank and their compliance with Neuro Web Design requirements. The results proved the research hypothesis that there is a significant correlation between Neuro Web Design requirements and websites rank. But results rejected the Hypothesis that there is a significant correlation between Neuro Web Design requirements and the time Spent on the website. Hypotheses of the existence of a significant difference between websites with different Business Models were confirmed.Keywords: Neuro marketing, Neuro web design, website, E-commerce}
-
اثرگذاری تبلیغات مارک ورزشی بر تغییرات الکتروآنسفالوگرافیک و تصمیم به خرید مشتریان در بازاریابی عصبیهدف پژوهش حاضر بررسی اثرگذاری تبلیغات مارک ورزشی آدیداس بر تغییرات الکتروآنسفالوگرافیک (فعالیت امواج مغزی) و تصمیم به خرید ورزشکاران (علاقه مند و غیرعلاقه مند) در مقایسه با غیرورزشکاران (علاقه مند و غیرعلاقه مند) است. در این پژوهش، «تبلیغات برند ورزشی آدیداس» به عنوان متغیر مستقل، «فعالیت امواج مغزی» و «تصمیم به خرید» به عنوان متغیر وابسته مطرح هستند. پژوهش حاضر، از نظر هدف کاربردی، از نظر ماهیت نیمه تجربی و از نوع کور یک طرفه است. اجرای این تحقیق، از شش مرحله ی اصلی تشکیل شده است. جامعه ی آماری پژوهش شامل دانشجویان ورزشکار و غیرورزشکار علاقه مند و غیرعلاقه مند به مارک ورزشی آدیداس در دانشگاه تبریز بود، که حدود 40 نفر از دانشجویان با مشخصات فوق (و بر حسب ویژگی هایی که داشتند: همگی راست دست، در رده ی سنی 35-20 سال، بدون هیچ گونه سابقه ی بیماری و جراحی در نواحی سر و جمجمه و ورزشکاران فعال در حداقل دسته ی دو) انتخاب شدند. اطلاعات حاصل جهت تحلیل کمی با استفاده از نرم افزار BioGraph Infiniti و 16spss به داده های کمی تبدیل شدند و تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی و استنباطی به عمل آمد. از آزمون کلموگروف – اسمیرنوف جهت مشخص کردن نرمال بودن جامعه ی آماری استفاده شد؛ جهت آزمون فرضیه ها، از آزمون t زوجی، تحلیل واریانس با اندازه های مکرر (هم بسته) و از رویکرد لامبدای ویلکز استفاده شد. نتایج، تفاوت تاثیر تبلیغات بر تصمیم به خرید گروه های علاقه مند و غیرعلاقه مند را به طور واضح نشان داد. این که، تبلیغات بر تصمیم به خرید افراد علاقه مند (ورزشکار و غیرورزشکار) تاثیر داشته است؛ یافته ها هم چنین تفاوت فعالیت فرکانس های مغزی (در مجموع) در قبل، حین و بعد از مشاهده ی تبلیغات در افراد علاقه مند و غیرعلاقه مند را به-طور واضح نشان داد؛ این نتایج تاییدکننده ی مبانی نظری مربوطه و هم خوان با یافته های سایر پژوهش ها است. به نظر می رسد، بازاریابان برای دست یابی به اهداف خود، یعنی افزایش درآمد و میزان فروش کالاها و خدمات خود از طریق تبلیغات مارک مورد نظر، باید اندیشه ها و پیام های خودآگاه و ناخودآگاه مصرف کننده را تواما درک و تبلیغات خود را با پیام های خاص و مورد نظر مخاطبان شان مناسب سازی کنند.کلید واژگان: تبلیغات, مارک ورزشی, الکتروآنسفالوگرافیک, تصمیم به خرید, مشتریان, بازاریابی عصبی}The aim of study is investigate the effectiveness of sports brand advertising on electroencephalographic changes and purchasing decision among athletes (interested and uninterested) and non-athletes (interested and uninterested) in neuromarketing. In this study are discussed Adidas sports brand advertising as independent variable in this study, Brainwave activity and purchasing decision as the dependent variable. This research is applied in terms of purpose and is single blind. The general model for the study, composed the six main elements. The first step was the selection of subjects and sampling with the informed consent form to participate in the research project which includes the demographic information and information about the history of the disease. Part II included the researcher made questionnaire on attitudes toward the your brand favorite before seeing ads which includes 26 questions of 4 components: (the amount of consumer attention to ads, the advertising tools, operating practices, advertising and broadcast advertising time). The next step was record the brain waves of people by using the tool ProComp 2 before viewing the ad. The third stage was record the brain waves of people by using the tool ProComp 2 while viewing the ads. The fifth stage, was recorded their brainwave activity after watching the ad. The final phase was questionnaire researcher made of the effects of advertising on purchasing decision consists of 26 questions of 4 components: (the amount of consumer attention to ads, the advertising tools, operating practices, advertising and broadcast advertising time). The study population consisted of all University of Tabriz students, including athletes and non-athletes were interested and interested in the Adidas brand. The statistical sample were approximately 40 students (10 sportsmen interested, 10 non-athletic people interested, 10 athletes uninterested and 10 athletes uninterested, all right-handed, in the age category 35-20 years and no history of illness and surgery in the head) Athletes were of the students who were active at least in category of two. Information became to the quantitative data using the BioGraph Infiniti software and 16spss. Data analysis was performed using descriptive and inferential statistics. Kolmogorov Smirnov Test was used for study normality of data distribution, and was used Paired t test, analysis of variance with repeated measures and the approach of Wilks Lambda to test the hypothesis. Results showed differences in the impact of advertising on the decision to buy in interested and uninterested groups. That is, advertising had an impact on the decision to buy in interested persons (athletes and nonathletes). The results showed different frequencies of brain activity before, during and after viewing the advertising in people interested and uninterested. This results consistent with findings of other research.Keywords: advertising, sports brand, electroencephalographic, purchasing decision, customers, neuromarketing}
-
یکی از مباحث پر اهمیت تحقیقات مصرف کننده که همواره مورد توجه محققان، بازاریان و مدیران صنعتی بوده است، بررسی نحوه تصمیم گیری مصرف کنندگان است. ناامیدی محققان از اثربخشی روش های سنتی در تشخیص تصمیم گیری خرید مشتریان سبب ایجاد روش های نوین و ترکیبی در حوزه بازاریابی شده، که بازاریابی عصبی یکی از این رویکردهای جدید می باشد.
بازاریابی عصبی ترکیبی از علم عصب شناسی، روانشناسی و بازاریابی و حاصل ادغام دو رشته علمی علوم اعصاب و مدیریت کسب و کار می باشد. به عبارتی دیگر بازاریابی عصبی شاخه جدیدی از تحقیقات بازاریابی است که به مطالعه و بررسی پاسخ موثر حسی، شناختی و عاطفی محرک های بازاریابی مصرف کنندگان می پردازد. در این روش محققان با استفاده از فن آوری هایی مانند تصویربرداری با تشدید مغناطیسی به اندازه گیری تغییرات در بخش های متفاوتی از مغز می پردازند، برای درک این نکته که مصرف کنندگان چگونه تصمیم گیری می نمایند، و چه بخشی از مغز در تصمیم گیری آن ها دخالت دارد. هدف نهایی بازاریابی عصبی انتقال بهتر پیام های بازاریابی و افزایش احتمال خرید توسط مصرف کنندگان می باشد.
علی رغم سودمندی های متصور برای بازاریابی عصبی، برخی از محققان بازاریابی تمایل چندانی به به کارگیری روش های علم عصب شناسی نداشته و با بی اعتمادی به آن می نگرند. به همین علت هدف این پژوهش آن است که ضمن ارائه تصویری کلی و روشن از بازاریابی عصبی با تاکید بر جنبه های کاربردی آن به شرح و توصیف بازاریابی عصبی و ابزارهای آن بپردازد تا با درک بهتر مفاهیم بازاریابی عصبی بتوان گامی در جهت ارتقای تکنیک های بازاریابی در زمینه رفتار مصرف کننده و تحقیقات بازاریابی و اجرای موثر آن ها برداشت.
کلید واژگان: بازاریابی, بازاریابی عصبی, علم عصب شناسی, تکنیک های تصویر برداری عصبی, تصمیم گیری خرید}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.