مقالات رزومه سید محمود لطیفی
-
Journal of Advances in Medical Education & Professionalism, Volume:11 Issue: 3, Jul 2023, PP 164 -171IntroductionAn important part of anesthesia management is opening and maintaining the patient’s airway. Failure to establish and maintain a safe airway for patients during anesthesia is a life-threatening condition. Despite advances in science and technology, difficult airway management is far from ideal. Providing a simulated environment for critical situations seems to be the best way to better educate and prevent medical errors. This study aimed to compare the effect of the FIRST2ACT (Feedback Incorporating Review and Simulation Techniques to Act on Clinical Trend) model on knowledge and practical skills of difficult airway management and respiratory accidents between the intervention and control groups.MethodsThis study was a quasi-experimental intervention with before and after design. Sampling was done by census method and the participants were third and fourth-year nurse anesthesia students (n=62). The students were randomly allocated to an intervention group (n=31) educated and practicing based on the FIRST2ACT model and a control group (n=31). The intervention consisted of five stages: developing core knowledge, assessment, simulation, reflective review, and performance feedback, all based on the FIRST2ACT model. Theoretical and practical skills were examined in the participants. Data collection tools included a questionnaire and a checklist.ResultsThe results showed that after applying the FIRST2ACT model, the intervention group scored higher than the control group in both theoretical knowledge (17.87±1.43 vs. 12.67±1.35) and practical skills (134.28±3.21 vs. 81.58±8.55). This difference in results between the two groups was statistically significant (P˂0.001).ConclusionIt can be concluded that using this model was effective to improve the knowledge and practical skills of nurse anesthesia students in the field of difficult airway management and respiratory accidents during anesthesia.Keywords: Anesthesia, High fidelity simulation training, education, Evaluation}
-
مقدمه
دیابت بارداری، قوی ترین عامل پیش بینی کننده دیابت در آینده می باشد. مطالعه حاضر با هدف تعیین ارزش شاخص ترکیبی دور کمر - تری گلیسیرید سه ماهه اول بارداری در پیش بینی بروز دیابت بارداری انجام شد.
روش کاردر این مطالعه مورد شاهدی که با استفاده از داده های طرح کوهورت آینده نگر پیامدهای دیابت بارداری طراحی شد، از بین 9630 مادر غربالگری شده در طرح کوهورت، داده های 260 زن مبتلا به دیابت بارداری و 260 زن سالم باردار از نظر شاخص های بالینی، بیوشیمیایی و دموگرافیک مورد مقایسه قرار گرفتند. برای تعریف دیابت بارداری از معیار کارگروه بین المللی دیابت و بارداری استفاده شد. دور کمر و میزان تری گلیسیرید تمام مادران در سه ماهه اول بارداری اندازه گیری شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 23) و آزمون های کای دو، تی مستقل رگرسیون تک متغیره و چندمتغیره انجام شد. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.
یافته هابر اساس نتایج رگرسیون لجستیک، بروز دیابت بارداری با تری گلیسیرید بالای 150 میلی گرم بر دسی لیتر ارتباط معنی داری نداشت (04/2-52/0: CI؛ 95%، 03/1=OR، 91/0=p). دور کمر بالای 85 سانتی متر با افزایش خطر بروز دیابت بارداری همراه بود (53/2-17/1: CI؛ 95%، 72/1=OR، 0005/0=p). خطر ابتلاء در مادرانی که دور کمر بیشتر از 85 سانتی متر و تری گلیسیرید بیشتر از 150 میلی گرم بر دسی لیتر داشتند، بیش از دو شاخص مورد نظر به تنهایی بود (03/6-71/1: CI؛ 95%، 21/3=OR، 0001/0>p).
نتیجه گیریشاخص ترکیبی تری گلیسیرید و دور کمر زنان باردار در سه ماهه اول بارداری، شاخص نسبتا مناسبی جهت پیش بینی ابتلاء به دیابت بارداری می باشد.
کلید واژگان: افزایش دور کمر - تری گلیسیرید, دیابت بارداری, غربالگری}IntroductionGestational diabetes is the strongest predictor of diabetes in the future. This study was performed aimed to determine the association between the Hypertriglyceridemic waist phenotype of first trimester and the incidence of gestational diabetes.
MethodsThis case-control study was designed using the data of gestational diabetes outcomes cohort study. Among 9630 screened mothers in cohort study, 260 women with GDM and 260 healthy pregnant women were compared in terms of clinical, biochemical, and demographic indicators. Gestational diabetes (GDM) was defined by the International Association of Diabetes and Pregnancy Study Group (IADPSG) criteria. Waist circumference and triglyceride levels of all mothers were measured in the first trimester of pregnancy. Data were analyzed by SPSS software (version 23) and Chi-square tests, independent t, univariate and multivariate regression. P<0.05 was considered statistically significant.
ResultsAccording to Logistic regression results, the incidence of gestational diabetes was not significantly associated with triglycerides above 150 mg/dL (OR = 1.03 (0.95% CI: 0.52-2.04, P= 0.91)). Waist circumference above 85 cm was associated with a higher risk of developing GDM (OR = 1.72 (0.95% CI: 1.17-2.53, P = 0.005)). The risk of GDM occurrence in mothers with a waist circumference of more than 85 cm and a triglyceride greater than 150 mg /dL was more than the two indicators alone (OR = 3.21 (0.95% CI: 1.71-6.03, P<0.001).
ConclusionThe combined index of triglyceride and waist circumference of pregnant women in the first trimester of pregnancy is a relatively good indicator for predicting gestational diabetes.
Keywords: Gestational diabetes, Hypertriglyceridemic Waist, Screening} -
مقدمه و اهمیت موضوع
حمل دستی بار شامل فعالیت هایی است که در آن ها هل دادن، کشیدن، بلند کردن، پایین آوردن، حمل کردن و نگه داشتن بار صورت می گیرد، که بلند کردن بار رایج ترین آن ها است. هدف این مطالعه بررسی قابلیت اطمینان روش KIM-LHC در شناسایی وظایف بلند کردن دستی بار پرخطر بود.
مواد و روشهااین مطالعه مقطعی بر روی کارگران مرد سالم که سابقه حمل دستی بار داشتند در محیط آزمایشگاهی انجام شد. حجم نمونه با توجه به مطالعات پیشین 15 نفر تعیین گردید. از افراد خواسته شد 25 وظیفه باربرداری را با 4 بار تکرار و به صورت تصادفی انجام دهند. برای تعیین زاویه خمش تنه از یک شیب سنج الکترونیکی استفاده شد و با استفاده از اطلاعات پوسچری و آنتروپومتری افراد، بارهای فشاری وارد بر مهره L5/S1از طریق نرم افزار 3DSSPP محاسبه شد. همچنین، هم زمان وظایف با استفاده از روش KIM-LHC ارزیابی شدند و امتیازات نهایی و سطوح اقدامات لازم برای آن ها تعیین گردید. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS.20 و با استفاده از آزمون Chi-square تجزیه وتحلیل شدند.
نتایجنتایج تخمین نیروی فشاری برای وظایف باربرداری نشان داد، 92% از وظایف دارای سطح خطر پایین (کمتر از 3400 نیوتن) و 8% وظایف سطح خطر متوسط (3400 تا 6800 نیوتن) بودند. درحالی که نتایج روش KIM-LHC نشان داد 28% وظایف دارای سطح خطر پایین، 64% سطح متوسط و 8% دارای سطح خطر بالابودند.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که بین سطوح ریسک حاصل از روش KIM-LHC و نیروی فشاری تخمین زده شده برای برخی از وظایف باربرداری طراحی شده ارتباط معناداری وجود ندارد. بنابراین احتمال وجود خطا در تخمین سطح ریسک برخی از وظایف باربرداری به روش KIM-LHC وجود دارد و می بایست مطالعات بیومکانیکی بیشتری ازلحاظ کینتیکی و کینماتیکی انجام شود.
کلید واژگان: نیروی فشاری, KIM-LHC, بلند کردن بار}IntroductionManual Material handling includes activities in which pushing, pulling, lifting, lowering, carrying, and holding the load, the most common of which is lifting. This study aimed to evaluate the reliability of the KIM-LHC method to identify high-risk manual load lifting tasks.
Material and MethodsThis cross-sectional study was performed on healthy male workers with a history of manual material handling in a laboratory setting. The sample size was determined according to previous studies of 15 people. The participants were required to perform 25 tasks with four iterations randomly. An inclinometer device was used to determine the forward bending angle at the waist. Compression loads exerted on L5/S1 were estimated using 3DSSPP software using participants' postural and anthropometric information. Also, the tasks were evaluated using the KIM-LHC method, and their final scores and levels of MSD risks were determined. Data were analyzed using SPSS.20 software and the Chi-square test.
ResultsThe results of compression load estimation for lifting tasks showed that 92% of the tasks had a low-risk level (less than 3400 N), and 8% of the tasks had a medium-risk level (3400 to 6800 N). While the results of the KIM-LHC method showed that 28% of tasks had a low-risk level, 64% had a medium level, and 8% had a high-risk level.
ConclusionThe results of this study showed no correlation between the risk levels of the KIM-LHC method and the estimated compression load for some designed lifting tasks. Therefore, there is a possibility of error in estimating the risk level of some lifting tasks by the KIM-LHC method, and more biomechanical studies should be performed on kinetics and kinematics.
Keywords: Compressive force, KIM-LHC, lifting load} -
مقدمه
دیابت شایعترین بیماری غددی در جهان است. اوج شیوع نوع یک آن در دوره نوجوانی تشخیص داده می شود. لذا مسئله کنترل دیابت در نوجوانی از اهمیت زیادی برخوردار است. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط کارکرد خانواده با رفتارهای خود مراقبتی نوجوانان مبتلا به دیابت نوع یک طراحی و انجام شده است.
روش کاردر این مطالعه توصیفی- تحلیلی که بطور مقطعی اجرا شد، جامعه پژوهش شامل کلیه نوجوانان مبتلا به دیابت نوع یک مراجعه کننده به کلینیک های تخصصی دیابت دانشگاه علوم پزشکی جندی شاپور اهواز و خانواده های آنها بودند. 62 خانواده و فرزند بیمار آنها بعنوان نمونه پژوهش به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و پس از کسب رضایت آگاهانه، مورد پژوهش قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها شامل فرم اطلاعات جمعیت شناختی، ابزار سنجش کارکرد خانواده و پرسشنامه سنجش خود مراقبتی نوجوانان مبتلا به دیابت بود. داده ها با استفاده از آزمونهای آماری تی مستقل و ضریب همبستگی پیرسون و نرم افزار آماری spss نسخه 22 ، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
یافته هااز میان نوجوانان مورد مطالعه 7/46 درصد (29 نفر) پسر و 2/53 (33 نفر) دختر بودند. کلیه خانواده های مورد مطالعه کارکرد کلی خانواده خود را در حد ناسالم گزارش کرده اند. اکثر نوجوانان مورد مطالعه، خود مراقبتی خود را در حد ضعیف (6/51 درصد) گزارش کردند. 8/96 درصد (60 نفر) از نوجوانان مورد مطالعه، سطح خونی HbAӏC بالاتر از 9 درصد داشتند. نتایج نشان داد که بین کارکرد خانواده و رفتارهای خود مراقبتی در نوجوان مبتلا، ارتباط معنی دار وجود دارد (014/0=p).
نتیجه گیریبا توجه به نتایج کسب شده، می توان نتیجه گرفت که عملکرد خانواده های دارای نوجوان مبتلا به دیابت نوع یک، متغیر مهم و تاثیر گذار بر رفتارهای خودمراقبتی و کنترل قند خون کودک مبتلا می باشد. بنابراین، کمک به خانواده ها در جهت افزایش کارآیی آنها ، می تواند نقش مهمی در کنترل دیابت داشته باشد.
کلید واژگان: کارکرد خانواده, خود مراقبتی, دیابت نوع یک, نوجوان, اهواز}IntroductionDiabetes is the most common glandular disease in the world. The peak prevalence of type one is diagnosed during adolescence. Therefore, the issue of diabetes control in adolescence is very important. This study was designed to determine the relationship between family function and adolescent self-care behaviours in adolescents with type 1 diabetes.
MethodsIn this cross-sectional study, the study population included all adolescents with type 1 diabetes referred to specialized diabetes clinics of Ahvaz Jundishapur University of Medical Sciences and their families. 62 families and their sick children were selected as the research sample by available sampling method and after obtaining informed consent, were studied. Data collection tools included demographic information form, Family Assessment Device and self-care of adolescents with diabetes questionnaire. Data were analyzed using independent t-test and Pearson correlation coefficient and SPSS software version 22.
ResultsAmong the adolescents studied, 46.7% (29 people) were boys and 53.2% (33 people) were girls. All studied families reported the overall functioning of their families as unhealthy. Most of the adolescents in the study reported poor self-care (51.6%). 96.8% (n = 60) of the adolescents had HbAӏC blood levels higher than 9%. The results showed that there was a significant relationship between family functioning and self-care behaviours in adolescents (p = 0.014).
ConclusionBased on the results obtained, it can be concluded that the performance of families with adolescents with type 1 diabetes is an important and influential variable on the child's self-care behaviours and blood sugar control. Therefore, helping families to increase their efficiency can play an important role in controlling diabetes.
Keywords: Family function, self-care, type 1 diabetes, adolescents, Ahvaz} -
اهداف
استفاده صحیح از اصول ارگونومی اصلی ترین عامل پیشگیرانه در هنگام استفاده کارکنان از رایانه است. این مطالعه با هدف بررسی تاثیر استفاده از مدل فرایند موازی توسعه یافته در اتخاذ رفتارهای پیشگیرانه از آسیب های جسمی ناشی از رایانه بر کارکنان زن مراکز بهداشتی خدمات جامع انجام شد.
مواد و روش هااین مطالعه نیمه تجربی بر روی 166 نفر از کارکنان زن مراکز بهداشتی و درمانی غرب اهواز در سال های 1397-1398 انجام شد. شرکت کنندگان به روش سرشماری انتخاب شدند و پس از تکمیل پرسشنامه پیش آزمون، به طور تصادفی به دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل تقسیم شدند. مداخله آموزشی بر اساس مدل فرایند موازی توسعه یافته با ارسال پیامک آموزشی روزانه به مدت یک ماه انجام شد. دو ماه پس از ارسال آخرین پیامک، شرکت کنندگان دوباره پرسشنامه تحقیق را تکمیل نمودند. داده ها در نرم افزار SPSS 22 و با استفاده از آزمون های ANOVA ، Kruskal-Wallis ، تی زوجی ، ویلکاکسون و فریدمن مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
یافته هاقبل از مداخله بین نمرات سازه های مدل فرایند موازی توسعه یافته در گروه آزمایش و کنترل تفاوت معنی داری وجود نداشت (0.05<P). تفاوت معنی داری در میانگین نمرات حساسیت و شدت درک شده، اثربخشی پاسخ ، خودکارآمدی و رفتار در گروه های مداخله دو ماه پس از مداخله مشاهده شد (0.05> P).
نتیجه گیریآموزش با مدل فرایند موازی توسعه یافته ، شرکت کنندگان در گروه آزمایشی را قادر می سازد تا در موقعیتی قرار بگیرند که رفتار محافظتی را اتخاذ کنند. یافته ها نشان داد که تمرکز بر پیام های محتوایی با عملکرد بالا رفتارهای پیشگیرانه را برای آسیب های بدنی به کمک رایانه ارتقا می بخشد.
کلید واژگان: الگوی فرایند موازی توسعه یافته, اختلالات بینایی, اختلالات اسکلتی-عضلانی}AimsUsing correct ergonomic principles is the main preventive factor while employees use computers. This study aimed to investigate the effect of applying the Extended Parallel Process Model in adopting preventing behaviors of physical injuries caused by the computer on female employees of comprehensive service health centers.
Materials and MethodsThis semi-experimental study was performed on 166 female employees of the Health Centers of West Ahvaz in 2018-2019. Participants were selected by census method, and after completing the pre-test questionnaire, they were randomly divided into two experimental groups and one control group. The educational intervention was performed based on the Extended Parallel Process Model by sending a daily educational SMS for one month. Two months after sending the last SMS, participants completed the research questionnaire again. Data were analyzed by SPSS 22 software using ANOVA, Kruskal-Wallis, paired T, Wilcoxon, and Friedman tests.
FindingsThere was no significant difference between the scores of the Extended Parallel Process Model constructs in the experimental and control groups before the intervention (P>0.05). A significant difference was observed in the mean scores of the perceived sensitivity and severity, response effectiveness, self-efficacy, and behavior in the intervention groups two months after the intervention (P<0.05).
ConclusionTraining by the Extended Parallel Process Model enabled the test group participants to be in a position to adopt protective behavior. The findings showed that focusing on high-performance content messages promotes preventive behaviors for computer-assisted physical injuries.
Keywords: Extended Parallel Process Model, Vision Disorders, Musculoskeletal Diseases} -
مقدمه
اختلال کمبود توجه-بیش فعالی یکی از شایعترین اختلالات روانپزشکی است. تاثیر اختلال کودکان بر روی سلامت روان خانواده ها کاملا بارز و مشخص است. هدف از این مطالعه، تعیین رابطه بین کارکرد خانواده و بار مراقبتی والدین دارای کودک مبتلا به بیش فعالی بوده است.
روشدر این مطالعه تحلیلی- مقطعی، جامعه پژوهش عبارت بود از خانواده های دارای فرزند مبتلا به اختلال بیش فعالی همراه با فرزند آنها که به درمانگاه تخصصی روانپزشکی کودک مراجعه می کردند. از میان آنها 30 خانواده بصورت نمونه گیری در دسترس انتخاب و مورد پژوهش قرار گرفتند. ابزار جمع آوری داده ها شامل پرسشنامه سنجش کارکرد خانواده) و پرسشنامه بار مراقبتی زریت [2] بود.
یافته هااز میان کودکان مورد مطالعه، 21 نفر پسر (70 درصد) و 9 نفر دختر (30 درصد) بودند. 3/93 % درصد(28 کودک) اختلال بیش فعالی را در حد شدید تجربه می کردند. 80/1 درصد خانواده ها (24 خانواده) عملکرد ناسالم داشت و 47/2درصد (14 خانواده) بار مراقبتی شدیدی را تجربه می کردند. بین کارکرد کلی خانواده و میزان بار مراقبتی تجربه شده توسط آنها رابطه معنی دار مشاهده شد (0/0001 = P).
نتیجه گیریبا توجه به وجود رابطه بین کارکرد خانواده و بار مراقبتی والدین کودک مبتلا به بیش فعالی، می بایستی با شناخت عوامل موثر بر کارکرد خانواده و کمک به عملکرد بهتر خانواده در کنترل اختلال بیش فعالی، هم به کاهش شدت نشانه های رفتاری و هم به کاهش بار مراقبتی تجربه شده توسط خانواده کمک کرد.
کلید واژگان: اختلال کمبود توجه- بیش فعالی, کارکرد خانواده, بار مراقبتی}IntroductionAttention deficit hyperactivity disorder (ADHD) is one of the most common psychiatric disorders. Children with this disorder put a lot of stress on their parents. The aim of this study was to determine the relationship between family function and the care burden of parents of children with ADHD.
MethodIn this cross-sectional study, the population included Families with a child with ADHD who referred to a specialized child psychiatric clinic. 30 families were selected by the available sampling method and were researched. Data collection tools included Family Function Assessment (FAD) and Zarit care burden Questionnaires.
ResultsAmong the children studied, 21 were boys (70%) and 9 were girls (30%). 93.3% (28 children) experienced severe ADHD. 80.1% of families (24 families) had an unhealthy function. Also, 47.2% (14 families) experienced severe care burdens. There was a significant relationship between overall family function and the amount of care burden (P = 0.0001).
ConclusionDue to the relationship between family function and care burden, factors affecting family function should be identified. Better family function in controlling ADHD, will reduce the severity of behavioral symptoms and reduce the care burden of the family.
Keywords: Attention Deficit Hyperactivity Disorder, Family Function, Care Burden} -
در سال های اخیر، نقش های گسترده ای برای داروسازان به عنوان ارایه دهندگان خدمات مراقبت سلامت، شناخته و ارزش گذاری شده است. پرسش اساسی مطالعه مقطعی حاضر این بود که پس از تجربه عملی به کارگیری دانش تدریس شده، دانشجویان و فارغ التحصیلان داروسازی عمومی محتوای ارایه شده در واحدهای منتخب را تا چه حد در ارایه ی خدمات مطلوب در داروخانه موثر می دانند؟ به این منظور، واحدهای فارماکولوژی نظری، دارودرمانی، فارماسیوتیکس نظری و عملی، و کارآموزی در عرصه داروخانه شهری به عنوان نمونه انتخاب شد. پرسشنامه ی محقق ساخته با ضریب اعتبارسنجی آلفاکرونباخ برای سوالات فارماکولوژی 768/0، دارودرمانی 855/0، فارماسیوتیکس 838/0 و کارآموزی 903/0 آماده شد. جامعه هدف شامل دانشجویان سال آخر دوره دکتری عمومی داروسازی در سال 1396 و فارغ التحصیلانی که در این سال حداکثر 2 سال از دوره طرح آنها می گذشت بود. برای نمونه گیری از سرشماری استفاده و پرسشنامه از تاریخ 02/11/1396 تا 01/12/1396 به تمام دانشجویان، و تا حد امکان به فارغ التحصیلان ورودی 86 تا 91 واحدهای سراسری و پردیس خودگردان دانشکده های داروسازی ایران، با ارسال لینک پرسشنامه الکترونیک ارایه گردید. تحلیل داده ها با نرم افزار SPSS22 انجام شد و سطح معنی داری 05/0>P-value بود. نتایج این نظرسنجی نشان داد که، بسیاری از آموزش های ارایه شده در این دروس کارایی لازم را جهت تربیت داروساز ماهر برای خدمت مراقبت دارویی در داروخانه نداشته است؛ بنابراین، نیاز به تغییر در نحوه ی تدریس واحدهای مرتبط با این خدمت در نظام آموزش داروسازی عمومی ایران با کمک متخصصین امر، در جهت آماده سازی داروسازان شایسته و توانمند در انجام مراقبت دارویی وجود دارد.
کلید واژگان: رضایتمندی, آموزش, مراقبت دارویی, داروخانه}In recent years, extensive roles have been recognized and valued for pharmacists as health care providers. The main question of this cross-sectional study was: How much effective do Pharm.D. students and graduates see the contents of their syllabi in providing optimal services in the pharmacy? For this purpose, the syllabi of courses of Theoretical Pharmacology, Pharmacotherapy, Theoretical and Practical Pharmaceutics, and Community Pharmacist Clerkship were selected as samples. A researcher-made questionnaire with Cronbach validation coefficient of 0.768 for Pharmacology, 0.855 for Pharmacotherapy, 0.838 for Pharmaceutics and 0.903 for Clerkship was prepared. The target population included: senior PharmD students of the year 2017 and graduates with a maximum of 2 years passing after their service commitment. Census method was used for sampling, and the questionnaire was distributed among all students, and as much as possible, to graduates who were entrants of the years 2007 to 2012 from the State and Autonomous Iranian pharmacy schools via sending the electronic questionnaire link, from 22/01/2018 to 20/02/218. Data analysis was done by SPSS ver. 22, and the significance level was P-value >0.05. The results of this survey indicated that many of the content provided in these courses did not have the necessary efficiency to train a skilled pharmacist for pharmaceutical care service in pharmacies. Hence, in order to prepare qualified pharmacists capable of providing pharmaceutical care, it is imperative to modify, with assistance of experts, the way these courses are taught in the Iranian Pharm.D. educational system.
Keywords: Satisfaction, Education, pharmaceutical care, Pharmacy} -
مقدمه : تبعیت دارویی نقش مهمی در کاهش بستری مجدد بیماران مبتلا به اختلالات روانی دارد. هدف این مطالعه تعیین تاثیر آموزش مبتنی بر توانمندسازی خانواده محور همراه با پیگیری تلفنی بر تبعیت دارویی و بستری مجدد بیماران مبتلا به اختلالات روانی بود.
روش کاراین مطالعه مداخله ای بر روی 66 بیمار مبتلا به اختلالات روانی و یکی از اعضای خانواده آنها انجام شد. واحدهای مورد پژوهش با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و بطور تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. ابزار گردآوری داده ها عبارت بود از فرم اطلاعات دموگرافیک و پرسشنامه تبعیت دارویی مدانلو. مداخله شامل 8 جلسه آموزشی بر اساس الگوی توانمندسازی خانواده محور همراه با 3 ماه پیگیری تلفنی بود. تبعیت دارویی و تعداد بستری های مجدد قبل و بعد از مداخله سنجیده شد. جهت تجزیه و تحلیل آماری از آزمونهای تی مستقل، کای دو، ویلکاکسون، و نرم افزار آماری SPSS نسخه 22 استفاده شد.
یافته هادو گروه مطالعه از نظر متغیرهای تاثیرگزار بر نتایج همگن بودند. 3 ماه بعد از انجام مداخله، نتایج نشان داد که در گروه مداخله تبعیت دارویی افزایش یافته و آزمون آماری تی مستقل این اختلاف را معنی دار نشان داد(0001/0 <P). از نظر دفعات بستری مجدد نیز نتایج نشان داد که در گروه مداخله، دفعات بستری مجدد کاهش یافت و آزمون آماری ویلکاکسون این اختلاف را معنی دار نشان داد(0001/0 <P).
نتیجه گیریتوانمندسازی از طریق آموزش، خانواده را قادر می سازد که در مدیریت بیماری عضو مبتلای خود نقش موثرتری را ایفاء کند. بکارگیری پیگیری تلفنی پس از مداخله آموزشی به اثربخشی و تداوم تاثیر آن کمک زیادی خواهد کرد.
کلید واژگان: اختلال روانی, توانمند سازی خانواده, آموزش خانواده محور, پیگیری تلفنی}IntroductionDrug adherence plays an important role in reducing readmission of patients with mental disorders. The aim of this study was to determine the effect of family-based empowerment education with telephone follow-up on drug adherence and readmission of patients with mental disorders.
MethodThis interventional study was performed on 66 patients with mental disorders and one of their family members. The study units were selected by available sampling method and randomly divided into intervention and control groups. Data collection tools were demographic information form and Madanloo drug adherence questionnaire. The intervention consisted of 8 training sessions based on the family-centered empowerment model with 3 months of telephone follow-up. Drug adherence and number of readmissions were measured before and after the intervention. Independent t-test, Chi-square, Wilcoxon and SPSS software version 22 were used for statistical analysis.
ResultsThe two study groups were matched in terms of variables affecting the results. 3 months after the intervention, the results showed that drug adherence increased in the intervention group and independent t-test showed a significant difference (P <0.0001). In terms of the number of readmissions, the results showed that the number of readmissions decreased in the intervention group and Wilcoxon test showed a significant difference (P <0.0001).
ConclusionEmpowerment through education enables the family to play a more effective role in managing the disease of its affected member. Using telephone follow-up after the educational intervention will help a lot in its effectiveness and continuity.
Keywords: Mental disorder, family empowerment, family-centered education, telephone follow-up} -
مقدمه
روش های مقابله ای و حمایت اجتماعی در تطابق بیماران مبتلا به مالتیپل اسکلروزیس(Multiple Sclerosis) با عوارض ناشی از بیماری نقش دارند. این پژوهش با هدف تعیین رابطه سرمایه ی اجتماعی با سبک های مقابله ای بیماران MS طراحی و انجام شد.
روش هامطالعه حاضر یک مطالعه توصیفی-تحلیلی بود. جامعه پژوهش کلیه بیماران مبتلا به MS مراجعه کننده به انجمن MS اهواز بود. 40 نفر با توجه به ویژگی های ورود به مطالعه به عنوان نمونه پژوهش و به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری داده ها در این مطالعه عبارت بودند از پرسشنامه های سرمایه اجتماعی اونیکس و بولن و راهبردهای مقابله ای لازاروس و فولکمن. پس از جمع آوری داده ها، داده ها با استفاده از آزمون آماری ضریب همبستگی پیرسون و نرم افزار SPSS نسخه 22 مورد تجزیه تحلیل قرار گرفتند.
نتایج70 درصد بیماران مورد مطالعه زن، 45 درصد خانه دار و 55 درصد آنها سطح سواد دیپلم به پایین داشتند. 50 درصد آنها سرمایه اجتماعی خود را در حد کم گزارش کردند. بیماران از سبکهای مقابله ای مساله مدار بیشتر از هیجان مداراستفاده می کردند. 45 درصد آنها از سبکهای مقابله ای به میزان کم استفاده می کردند. بر اساس نتایج حاصل از آزمون ضریب همبستگی، بین دو متغیر سرمایه اجتماعی و راهبردهای مقابله ای مساله مدار در بیماران مورد مطالعه، همبستگی مثبت و معنی دار آماری وجود داشت (03/0 =P) ولی بین سبک های مقابله ای و ابعاد آن شامل: شناختی(158/0 =P) ، ساختاری(264/0 P=) و ارتباطی (355/0 =P)، همبستگی معنی دار آماری یافت نشد.
نتیجه گیریبه دلیل اینکه سرمایه اجتماعی در تطابق با مشکلات ناشی از بیماری MS نقش مثبت و مستقیمی دارد، می بایستی در جهت افزایش سرمایه و حمایت اجتماعی این بیماران کار کرد و همچنین روی استفاده و کاربرد این سرمایه ها توسط بیماران در کنار آمدن با مشکلات خود تمرکز کرد.
کلید واژگان: مولتیپل اسکلروزیس, سبک های مقابله ای, سرمایه اجتماعی}IntroductionCoping methods and social support play a role in adapting patients with multiple sclerosis (MS) to the complications of the disease. This study was designed and conducted to determine the relationship between social capital and coping styles of MS patients.
MethodsThe present study was descriptive-analytical. The study population was all patients with MS referred to Ahvaz MS Association. 40 people were selected as the research sample and available sampling method according to the inclusion characteristics. Data collection tools in this study were Onyx and Bullenchr('39')s social capital questionnaires and Lazarus and Folkmanchr('39')s coping strategies. After data collection, the data were analyzed using the Pearson correlation coefficient and SPSS software version 22.
Results70% of the patients were female, 45% were housewives and 55% had lower diploma literacy. 50% of them reported their social capital as low. Patients used problem-oriented coping styles more than emotion-oriented ones. 45% of them used coping styles to a lesser extent. Based on the results of the correlation coefficient test, there was a positive and statistically a significant correlation between the two variables of social capital and problem-oriented coping strategies in the studied patients (P = 0.03), but between coping styles and its dimensions including Cognitive (P = 0.158), structural (P = 0.264) and communicative (P = 0.355), no statistically a significant correlation was found.
ConclusionsBecause social capital has a positive and direct role in adapting to the problems caused by MS, it is necessary to work to increase the capital and social support of these patients and also to focus on the use and application of these funds by patients to cope with their problems.
Keywords: Multiple Sclerosis, Coping Styles, Social Capital} -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال هجدهم شماره 8 (پیاپی 127، Aug 2020)، صص 625 -636مقدمه
درمان شناختی-رفتاری یکی از راه های بهبود عملکرد جنسی نامطلوب است.
هدفهدف از این مطالعه بررسی تاثیر درمان شناختی-رفتاری بر عملکرد جنسی و خودکارآمدی جنسی زنان باردار بود.
مواد و روش هااین کارآزمایی بالینی تصادفی شده بر روی 36 زن باردار (14 تا 16 هفته حاملگی) مراجعه کننده به مرکز بهداشتی اهواز در سال 1396 انجام شد. جامعه آماری مورد مطالعه از طریق نمونه گیری آسان انتخاب شدند. زنان باردار با نمره عملکرد جنسی کمتر از 28 و نمره خودکارآمدی جنسی کمتر از 20 وارد مطالعه شده و به صورت تصادفی به دو گروه مداخله و کنترل تقسیم شدند. گروه مداخله براساس درمان رفتاری شناختی برای 8 هفته متوالی مشاوره گرفتند و گروه کنترل مراقبت های روتین را دریافت نمودند. 2 و 4 هفته پس از پایان جلسات مشاوره، هر دو گروه پرسشنامه ها را به طور مجدد تکمیل نمودند. داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
نتایجمیانگین نمره عملکرد جنسی و نمره خودکارآمدی زنان باردار در گروه مورد و شاهد قبل از مداخله اختلاف معنی داری نداشت (56/0 =p). میانگین نمره عملکرد جنسی و نمره خودکارآمدی جنسی زنان باردار در گروه مورد و شاهد 2 و 4 هفته پس از مداخله از لحاظ آماری معنی دار بود (0001/0 =p).
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که مشاوره مبتنی بر درمان شناختی-رفتاری در مقایسه با مراقبت های معمول دوران بارداری، عملکرد جنسی و خود کارآمدی جنسی زنان باردار را بهبود می بخشد.
BackgroundCognitive-behavioral therapy (CBT) is one of the ways to improve an undesirable sexual function.
ObjectiveThe purpose of this study was to investigate the effect of CBT on the sexual function and sexual self-efficacy of pregnant women.
Materials and MethodsThis study was a randomized controlled trial conducted on pregnant women receiving prenatal care at the health centers in Ahvaz, Iran, from December 2016 to January 2017. In total, 60 pregnant women were randomly recruited from 5 health centers through stratified random sampling. Finally, 36 pregnant women who met the inclusion criteria were enrolled in this study and randomly assigned to intervention and control groups. The intervention group received counseling based on cognitive behavioral therapy for 8 consecutive weeks and the control group received the routine training provided by healthcare staff. Two and four weeks after the end of sessions, both groups completed the Female Sexual Function Index and self-efficacy questionnaires again.
ResultsThe mean of sexual function score and self-efficacy score in pregnant women in the case and control groups before the intervention did not show a significant difference (p=0.56). The mean of sexual function score and self-efficacy score of pregnant women in the case and control groups was statistically significant 2 and 4 wk after intervention (p≤0.0001).
ConclusionThe results of this study showed that counseling based on CBT in comparison with the routine training during pregnancy improves the sexual performance and self-efficacy of pregnant women.
Keywords: Cognitive Behavioral Therapy, Pregnant Women, sexual dysfunction, Self- Efficacy, Sex counseling} -
Background
According to the World Health Organization in 2009, hypertension is responsible for 13% of all deaths. Hypertension can increase the risk of stroke, coronary artery disease, dementia, heart disorder, kidney, and other chronic diseases. In this study, the prevalence and incidence of hypertension and knowledge and awareness of it among adults in Ahvaz are investigated.
MethodsThis cohort study was carried out on 688 participants in a study on the prevalence of metabolic syndrome investigated in adults in the city of Ahvaz in 2009. In 2014, participants were again recruited. Based on the standard method and disease history, blood pressure, height, and weight were measured, and a demographic information questionnaire was completed through interviews.
ResultsIn this study, 688 individuals over 20 years of age participated with an average age of 42.7 ± 13.3 years, 300 men (43.6%), and 388 women (56.4%). Hypertension incidence was 65/1000 person‑years which included 67.7 and 57.8/1000 person‑years in men and women, respectively. The awareness of patients about hypertension was 51.2% in phase 2 (hypertension new cases).
ConclusionsIn this study conducted in Ahvaz, the incidence rate of hypertension was 65/1000 person‑years, higher in men than women. Hypertension awareness was 50.5%, 45.1% in men, and 55.1% in women
Keywords: Awareness, cohort studies, hypertension, incidence} -
Environmental Health Engineering and Management Journal, Volume:7 Issue: 3, Summer 2020, PP 143 -150Background
Airborne fungi play an important role the quality of indoor and outdoor air. The aim of this study was to investigate the concentration of airborne fungi around different parts of the wastewater treatment plant (WWTP) in the west of Ahvaz and its relationship with some important meteorological parameters.
MethodsThis study was conducted on a WWTP in the west of Ahvaz during 4 months in both cold and warm seasons. Samples were collected from 2- and 10-m intervals of the grit chamber (GCh), primary sludge dewatering basin (PSDB), and aeration tank (AT), as well as 60 m upstream (US), downstream (DS), and administrative building (AB) of the WWTP. Bioaerosols were collected using passive sampling method. Temperature, humidity, wind speed, wind direction, and ultraviolet index (UV) were also measured at the time of sampling.
ResultsThe total concentration of fungi was 46.1 ± 43 CFU/plate/h. The highest concentration of fungi (92.2 ± 28.12 CFU/plate/h) was found 2 m away from the GCh in the cold season and the lowest one (24.6 ± 6.67 CFU/plate/h) was found at the 10-m distance of the AT in the warm season. The dominant fungal genus included Cladosporium, Alternaria, Yeast, and Aspergillus, respectively. Also, there was a significant relationship between the degree of fungal contamination in different units, the US and DS of the WWTP, and there was a negative relationship between the release of fungi and UV.
ConclusionAccording to the results, grit chamber plays an important role in releasing airborne fungi. Also, airborne fungi were reduced with an increase in distance and UV.
Keywords: Bioaerosols, Fungi, Meteorological parameters, Wastewater treatment plant} -
BackgroundMetabolic syndrome (MetS) is a well-known risk factor for type 2 diabetes and cardiovascular disease. Waist circumference (WC) is an essential component for the diagnosis of the MetS..ObjectivesThe aim of this study was to compare the cut-off points of WC proposed by the international diabetes federation (IDF), adult treatment panel (ATP III), and iranian national committee of obesity (INCO) with that of the present study for predicting the MetS..Patients andMethodsThis cross-sectional study was performed on 930 individuals (439 males and 491 females) aged more than 20 years living in Ahvaz City, capital of Khuzestan Province in southwestern Iran during 2009 - 2010. Waist circumference cut-off values were obtained using a receiver operator characteristic curve. Optimal cut-off values were calculated by plotting the true-positive rate against the false-positive rate. Also, sensitivity, specificity, and Youden’s Index were calculated..ResultsThe cut-off points of WC, according to a maximum sum of sensitivity plus specificity for detecting at least two components of MetS were found to be 91.5 cm and 85.5 cm in men and women, respectively. Using these values, sensitivity and specificity were 61% in men and 65% in women. The sensitivity of the male population and the specificity of the female population were found to be higher than the values proposed by IDF and ATP III..ConclusionsOptimal WC values for defining MetS were 91.5 cm and 85.5 cm in men and women, respectively. The cut-off values recommended by world organizations are not appropriate for an adult population living in Ahvaz City..Keywords: Waist Circumference, Metabolic Syndrome X, Receiver Operator Characteristic Curve}
-
زمینه و هدفکشور ایران یکی از کشورهای قرار گرفته بر روی کمربند تالاسمی در سطح جهان محسوب می شود. شیوع بیماری بیشتر در حاشیه دریای خزر و خلیج فارس و دریای عمان شامل مازندران، گیلان، خوزستان، فارس، بوشهر، هرمزگان، سیستان و بلوچستان وکرمان می باشد. استان خوزستان با جمعیتی حدود 4 میلیون نفر واقع در جنوب غرب کشور با اقوام مختلف عرب، فارس و لر یکی از استان های گرفتار بیماری تالاسمی می باشد. هدف مطالعه مقطعی حاضر، تعیین بقاء بیماران تالاسمی ماژور در استان خوزستان با توجه به قومیت و جنس بیماران و همچنین مقایسه آن با بقاء بیماران تالاسمی در استان های سیستان و بلوچستان و هرمزگان می باشد.روش بررسیدر این بررسی مقطعی 109 بیمار بتاتالاسمی ماژور از بین بیش از2000 پرونده بیماران تالاسمی بین سال های 1385- 1378 بیمارستان شفا در استان خوزستان انتخاب گردید و اطلاعات دموگرافیک و سوابق بیماری فرد و خانواده توسط پرسش نامه جمع آوری و به کمک جدول طول عمر و آزمون کاپلان مایر و رتبه لگاریتمی، بقاء بیماران تعیین و مقایسه گردید.یافته هااز 109 بیمار مبتلا به تالاسمی ماژور 2/53 درصد مرد و 8/46 درصد زن بودند. از نظر قومیتی9/13 درصد فارس، 9/13 درصد لر، 4/69 درصد عرب و 8/2 درصد سایر قومیت ها بودند. بقاء بیماران تا 5 سالگی 97 درصد، تا10 سالگی 87 درصد، تا 15 سالگی 76 درصد، تا 20سالگی 68 درصد و تا 30 سالگی 41 درصد بوده است و در مقایسه با استان سیستان و بلوچستان و هرمزگان بقاء بیماران کمتر بوده است.نتیجه گیرینتایج بدست آمده نشان داد که همچنین قومیت (عرب، فارس و لر) و جنس افراد مبتلا به تالاسمی ماژور در بقاء آنها (17/0 P>) تاثیر معنادار نداشته است.
Background And ObjectiveIran is one of the countries located on the -thalassemia belt. The prevalence of this disease is in the margin of Caspian sea, Persian gulf and Oman sea, In Iran. The most prevalent is found in several provinces which include Mazandaran, Gilan, Khuzestan, Fars, Bushehr, Hormozgan, Sistan-Baluchestan and Keram. Khuzestan province, with a population of about 4 million, is located in south-west of Iran has different rates of thalassemia affecting various resident ethnic groups, including Arab, Lor and Fars. The aim of the present study was to determine the survival of -thalasemia major patients according to ethnicity and gender of the patients and to compare these results of with those reported for Hormozgan and Sistan-Baluchestan provinces.Subjects andMethodsIn this cross-sectional study 109 thalassemia major patients from the more than 2000 file of the patients who referred to the Shafa hospital between 1999-2006 were selected by questionnaire. Life table, Kaplan- Meier test and logarithmic rank were used for data analysis.ResultsOf the 109 patients with major thalassemia, 53.2% were male and 46.8% were female. Of ethnic 13.9% were Fars, 13.9% Lor, 69.4% Arab and 2.8 % other ethnicities. The age survival proportion were 5 (97%), 10 (87%), 15 (76%), 20 (68%) and 30 (41%) years.ConclusionThe results of this study showed that survival of patients in Khuzestan was less than compare with Sistan-Baluchestan and Hormozgan provinces. In addition, the results showed that ethnicity (Arab, Fars and Lor) and sex of patients with major thalassemia in Khuzestan province has no significant effect (P >0.17) on their survival.
- این فهرست شامل مطالبی از ایشان است که در سایت مگیران نمایه شده و توسط نویسنده تایید شدهاست.
- مگیران تنها مقالات مجلات ایرانی عضو خود را نمایه میکند. بدیهی است مقالات منتشر شده نگارنده/پژوهشگر در مجلات خارجی، همایشها و مجلاتی که با مگیران همکاری ندارند در این فهرست نیامدهاست.
- اسامی نویسندگان همکار در صورت عضویت در مگیران و تایید مقالات نمایش داده می شود.