فهرست مطالب abbas samadi
-
سازمانهایی که محصولاتی با تکنولوژی بالا تولید میکنند ازجمله سازمانهایی که در پارکهای علم و فناوری مشغول به فعالیتاند، با کسب نوآوری بهعنوان یک مزیت رقابتی و ارتقاء و بهبود آن و ارایهی عملکردی نوآورانه میتوانند در مسیر پیشرفت قرار گیرند. پژوهش حاضر باهدف بررسی رابطه بین بهکارگیری استراتژیهای نوآوری و عملکرد نوآورانه سازمانها با نقش میانجی ظرفیت جذب در شرکتهای مستقر در پارک فناوری پردیس انجامشده است. جامعه آماری این پژوهش شامل 65 مدیر از واحدهای تحقیق و توسعهی شرکتهای مستقر در پارک فناوری پردیس میباشد، حجم نمونه با استفاده از روش سرشماری برابر با کل جامعه در نظر گرفته شد. این پژوهش یک پژوهش توصیفی، همبستگی و به لحاظ هدف، کاربردی میباشد. برای گردآوری داده ها از ابزار پرسشنامه استفادهشده است. برای ظرفیت جذب فردی از سنجه های پژوهش مینباوا و همکاران، برای ظرفیت جذب سازمانی از سنجه های موجود در پژوهش لیچتن هالر و برای عملکرد نوآورانه از پرسشنامه ی موجود در پژوهش هونگ و همکاران استفاده شد روایی محتوا و روایی سازه و همچنین پایایی این ابزارها تایید شد. برای تجزیهوتحلیل داده ها، نرم افزارهای SPSS و SmartPLS مورداستفاده قرار گرفت. در تجزیهوتحلیل داده ها نتایج آزمونهای آمار استنباطی و همچنین مدل یابی معادلات ساختاری ارایهشده است. نتایج بهدستآمده حاکی از آن است که ظرفیت جذب، اثر مثبت و معنی داری بر همه ی ابعاد عملکرد نوآورانه دارد و بهکارگیری استراتژی پیشرو و همچنین تدافعی بر همهی ابعاد عملکرد نوآورانه اثر معناداری دارد و بهکارگیری استراتژی پیشرو، تدافعی و مقلدانه بر ظرفیت جذب اثر معناداری دارد و ظرفیت جذب در رابطه با به کارگیری استراتژی تدافعی و همچنین استراتژی پیشرو و ابعاد عملکرد نوآورانه نقش میانجی دارد. همچنین، بررسی شاخصهای برازش مدل، بیانگر این است که مدل مورداستفاده در پژوهش از برازندگی قابل قبولی برخوردار میباشد.
کلید واژگان: استراتژی های نوآوری, عملکرد نوآورانه, ظرفیت جذب, پارک فناوری پردیس}The purpose of this study is to investigate the relation between implementation of innovation strategies and innovative performance, with absorptive capacity as a Mediator variable, in companies located in Pardis Technology Park. The population of the study includes Senior Managers of the all 65 companies that are located in the pardis technology park. Using census, the entire population size considerd as sample size. Questionnaires were distributed randomly stratified. The criteria of Minbawa et al.'s research were used for individual absorption capacity, the criteria in Lichtenhaler's research were used for organizational absorption capacity, and the questionnaire in Hong et al.'s research was used for innovative performance. Validity and reliability for all questionnaires was confirmed. In order to analyze the data, software SPSS and Smart PLS were used. In analyzing the data, inferential statistical tests results and structural equation modeling is presented. The result of study indicates the meaningful effect of leading innovator strategy and also defender strategy on innovative performance and the meaningful effect Sinaof leading innovator strategy and also defender strategy and imitatore strategy on absorptive capacity. Absorptive capacity is a mediatore variable in relationship between using leading innoatore strategy and innovative performance and aslo it is a moderator variavle in relationship between using defender strategy and innovative performance Furthermore, Investigation of fitting indicators show that the model used in the study is acceptable fitness.
Keywords: Innovation Strategies, Absorptive Capacity, Innovative Performance, Pardis} -
اشتیاق کارآفرینانه، موجب حفظ تلاش بلند مدت کارآفرینان در پیگیری فرصت ها می شود. به رغم اهمیت اشتیاق به خصوص در شروع و رشد کسب وکار، پژوهش های اندکی به بررسی این موضوع پرداخته اند. ازاین رو، پژوهش حاضر، به سنجش تاثیر اشتیاق کارآفرینانه بر موفقیت تعاونی های کشاورزی استان همدان پرداخته است. پژوهش از لحاظ روش، جزو پژوهش های توصیفی و پیمایشی می باشد. جامعه آماری، شامل 276 نفر از مدیران عامل تعاونی های کشاورزی استان همدان بوده، که با توجه به فرمول کوکران، 131 تعاونی به عنوان نمونه انتخاب شدند. برای بررسی و تحلیل داده ها از روش معادلات ساختاری و رگرسیون چند متغییره استفاده شده است. مدل اشتیاق کارآفرینانه برگرفته از مدل کاردون که اشتیاق را به سه نوع ابداعی، تاسیسی و توسعه ای طبقه بندی نموده، مورداستفاده قرار گرفت. نتایج نشان داد هر سه نوع اشتیاق بر موفقیت کارآفرینان موثر است و مولفه «اشتیاق تاسیسی» بیشترین میزان تاثیر را بر موفقیت تعاونی کشاورزی داشته است. به همین دلیل بنظر می رسد در آموزش، تاسیس و همچنین توسعه تعاونی های کشاورزی موضوع اشتیاق و شور کارآفرینی بخصوص اشتیاق تاسیسی باید به جد مد نظر قرار گیرد.
کلید واژگان: اشتیاق کارآفرینانه, موفقیت تعاونی, کارت امتیازی متوازن}What keeps entrepreneurs from making long-term efforts to pursue opportunities is entrepreneurial passion.Despite the importance of passion, especially in starting and growing a business and the entrepreneurial behavior of individuals, few studies have examined entrepreneurial passion Therefore, the present study has assessed the effect of entrepreneurial enthusiasm on the success of agricultural cooperatives in Hamadan province.In terms of method, this research is a descriptive and survey research. The statistical population of this study included 276 CEOs of agricultural cooperatives in Hamadan province which were selected as a sample according to Cochran's formula of 131 cooperatives. Structural equation and multivariate regression methods have been used to analyze the data. The entrepreneurial passion model is derived from the Cardon model, which classifies passion into three types: innovative, founding, and developmental. The results showed that all three types of enthusiasm affected the success of entrepreneurs, and the component of "Passion for Founding" had the greatest impact on the success of agricultural cooperatives. For this reason, it seems that in education, establishment and development of agricultural cooperatives, the issue of entrepreneurial enthusiasm and passion, especially founding enthusiasm, should be taken into consideration.
Keywords: entrepreneurial passion, Success of Cooperatives, Balanced Scorecards} -
سابقه و هدف
اثربخشی کود های شیمیایی فسفری در کشاورزی بسیار پایین و در حدود 25-5 درصد است. این امر موجب مصرف بیشتر این کود ها گشته که افزون بر هزینه بر بودن، پیامدهای زیانبار زیست محیطی را نیز در پی داشته است. بنابراین، ضروری است گزینه ای مناسب برای جبران مصرف بخشی از این کود ها معرفی گردد. باکتری های حل کننده ی فسفات به دلیل توانایی در انحلال فسفات های نامحلول، به عنوان گزینه-ای امیدوار کننده برای کاهش مصرف کودهای شیمیایی فسفری در محیط خاک شناخته شده اند. این باکتری ها می توانند بخشی از فسفر حل شده را جذب نمایند که همان فسفر زیست توده میکروبی است. این فرایند به سیستم های طبیعی اجازه می دهد بدون استفاده از کودهای فسفاتی، خود پایدار باشند. با توجه به نقش سویه-های باکتریایی توانمند در انحلال فسفات های نامحلول و اهمیت فسفر زیست توده ی میکروبی در تامین بخشی از فسفر گیاهان در درازمدت، این پژوهش با هدف انتخاب سویه های کارآمد با اندازه گیری کمی فسفر محلول و زیست توده میکروبی پس از مایه زنی باکتری ها در محیط اسپربر دارای منابع مختلف فسفاتی انجام شد.
مواد و روش هااین پژوهش به صورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با دو فاکتور و در سه تکرار انجام گردید. فاکتور اول مایه زنی با سویه های باکتری شامل:Tkd/4 flaccumfaciens Curtobacterium،Ggd/4 Pantoea agglomerans و yanoikuyae Rpd/4 Sphingobium، همگی جدا سازی شده از معدن فسفات جیرود شمشک، RPY Bacillus pumilus جداسازی شده از معدن فسفات اسفوردی یزد، Ps/14 Pseudomonas putida تهیه شده از موسسه ی تحقیقات خاک و آب (جداسازی شده از خاک مزارع ذرت) و شاهد (دارای منابع فسفات بدون مایه زنی باکتری) و فاکتور دوم شامل سه منبع فسفات: تری کلسیم فسفات، فیتات کلسیم و خاک فسفات بودند. ویژگی های اندازه گیری شده شاملpH ، EC، مقدار فسفر محلول و فسفر زیست توده ی میکروبی بود. فسفر حل شده ی کل از منبع فسفات (مجموع فسفر محلول و فسفر زیست توده ی میکروبی)، نسبت فسفر محلول به فسفر زیست توده ی میکروبی و درصد جذب زیستی فسفر نیز محاسبه شدند.
یافته هااثر سویه ی باکتری، منبع فسفات و بر هم کنش آنها بر همه ی ویژگی ها معنی دار بود (P ≤0.01). توانایی سویه ی Ps/14 در ویژگی فسفر محلول، در هر سه منبع فسفات بیش از دیگر سویه ها بود. همه ی سویه ها از تری کلسیم فسفات نسبت به دو منبع فسفات دیگر، فسفر بیشتری جذب نمودند. فسفر زیست توده ی میکروبی در تیمار های خاک فسفات مایه زنی شده با همه ی سویه ها به جزء سویه ی Tkd/4 بیش از تیمار های فیتات کلسیم مایه زنی شده با آن سویه ها بود. کمترین pH (3) و بیشترین EC (dS m-1 53/1) به-ترتیب در تیمارهای خاک فسفات و تری کلسیم فسفات مایه زنی شده با سویه ی Ps/14 دیده شد.
نتیجه گیریسویه های مورد مطالعه اثرات متفاوتی بر دو ویژگی مقدار فسفر محلول و فسفر زیست توده ی میکروبی از منابع مختلف فسفات داشتند. توانایی سویه ی Ps/14 در انحلال فسفر از هر سه منبع فسفات، بیش از دیگر سویه ها بود. نتایج نشان داد، لزوما سویه ای که پتانسیل بیشتری در انحلال فسفر از یک منبع دارد همان پتانسیل را در جذب فسفر از آن منبع ندارد. این را می توان به ماهیت ماده ی حل شونده و کارایی ریزموجود حل کننده نسبت داد. همچنین نتایج این پژوهش نشان داد که می توان فسفر حل شده کل را به طور قوی تری به فسفر محلول نسبت داد تا فسفر زیست توده ی میکروبی. در کل نتایج نشان داد توانایی برخی از باکتری های مورد مطالعه در هر دو ویژگی فسفر محلول و فسفر زیست توده ی میکروبی، می تواند به عنوان گزینه ای امیدبخش در کاهش مصرف کودهای شیمیایی فسفری و افزایش اثربخشی آنها مد نظر قرار گیرد.
کلید واژگان: باکتری حل کننده ی فسفات, تری کلسیم فسفات, خاک فسفات معدن, فسفر زیست توده ی میکروبی, فیتات کلسیم}Background and ObjectivesThe efficiency of phosphorus (P) chemical fertilizers in agriculture is relatively low (5-25%). This has led to more P fertilizers’ application which not only increases production costs but also threatens the environment. Therefore, it was necessary to introduce suitable alternatives to replace part of these fertilizers consumption. Phosphate solubilizing bacteria have been identified as a promising option to reduce P chemical fertilizers’ application due to their ability to solve insoluble P in soil environment. These bacteria can assimilate part of the solubilized P, known as the microbial biomass P. This mechanism allows natural ecosystems to be self-sustainable, without the application of phosphate fertilizers. Given the role of potent bacterial strains in dissolving insoluble phosphates and the importance of microbial biomass P in providing part of the plant needed P in the long term, this study was aimed to select efficient strains by quantitative measurement of dissolved P and microbial biomass P after inoculation of bacteria in sperber medium with different phosphate sources.
Materials and MethodsThis study was conducted as factorial experiment in a completely randomized design format using two factors in three replications. The first factor was bacteria inoculation including strains: Curtobacterium flaccumfaciens Tkd/4, Pantoea agglomerans Ggd/4 and Sphingobium yanoikuyae Rpd/4, all isolated from Giroud Shemshak Phosphate mine, Bacillus pumilus RPY isolated from Yazd Asfordi Phosphate mine, Pseudomonas putida Ps/14 prepared from Soil and Water Research Institute (isolated from maize farm soil) and blank (contains phosphate sources without bacteria inoculation) and the second factor was three phosphate sources: tricalcium phosphate (TCP), calcium phytate (CPhy) and phosphate main soil (PMS). The measured traits were included pH, EC, dissolved P and microbial biomass P. Total solubilized P from the phosphate source (sum of dissolved P and microbial biomass P), the ratio of dissolved P to microbial biomass P and biosorption percentage of P were calculated as well.
ResultsThe effect of bacteria strain, posphate source and their interactions was significant on all measured traits (P ≤0.01). The ability of Ps/14 strain to dissolve phosphate was higher than other strains in all three phosphate sources. All strains absorbed more phosphorus from TCP than the other two phosphate sources. Microbial biomass P was higher in phosphate soil treatments inoculated with all strains except Tkd/4 strain than in CPhy treatments inoculated with those strains. The lowest pH (3) and the highest EC (1.53 dS m-1) were observed in the PMS and TCP treaments inoculated with Ps/14 strain, respectively.
ConclusionThe studied strains had different effects on both dissolved P and microbial biomass P properties from different P sources. The ability of Ps/14 strain to dissolve P from all three phosphate sources was higher than the other strains. The results revealed that the strain that has more potential in dissolving P from one source does not necessarily have the same potential in assimilating P from the same source. This can be attributed to the solubility nature of material and the solubilizing capability of the microorganisms. The results of this study also showed that the total solubilized P could be more strongly attributed to dissolved P rather than microbial biomass P. Overall, the results showed that the potent of some of the studied bacteria in both dissolved P and microbial biomass P properties can be considered as a promising option in reducing the application of P fertilizers and increasing their effectiveness.
Keywords: Calcium phytate, Microbial biomass phosphorus, Phosphate mine soil, Phosphate solubilizing bacteria, Tricalcium phosphate} -
پژوهش حاضر با هدف ارزیابی اثر منابع مختلف کربن بر قابلیت انحلال پتاسیم توسط باکتری Pseudomonas fluorescens و قارچ Aspergillus niger و مدل سازی اثر سطوح مختلف متغیرهای زمان انکوباسیون، pH و منبع کربن بر انحلال پذیری پتاسیم با استفاده از طرح مرکب مرکزی انجام شد. در مرحله ی اول، بر مبنای طرح پلاکت - برمن، تعداد 12 آزمایش با ترکیب سطوح مختلف تعریف شده و تاثیر منابع مختلف کربن شامل گلوکز، ساکارز و فروکتوز در دو سطح 1+ (10 گرم در لیتر) و 1- (5 گرم در لیتر) بر انحلال پتاسیم موجود در ایلایت مورد بررسی قرار گرفت. در مرحله دوم، پس از گزینش منبع کربن مهم و تاثیرگذار، دامنه های متفاوتی از متغیرهای مستقل شامل زمان انکوباسیون، pH و منبع کربن در نظر گرفته شده و بر اساس مقادیر کدبندی شده متغیرهای مستقل، طراحی آزمایش صورت پذیرفت. نتایج نشان داد تاثیر منابع کربن بر رهاسازی K توسط باکتری و قارچ معنی دار نبود و لذا هر کدام از آنها میتوانند بهعنوان جایگزین یکدیگر در محیط کشت استفاده شوند. بر مبنای نتایج تحلیل آماری ضرایب مدل طرح مرکب مرکزی، pH اثر مثبت و افزاینده ای بر افزایش رهاسازی پتاسیم محلول داشت (0001/0>P). به طوری که بیشترین آزادسازی پتاسیم توسط باکتری و قارچ به ترتیب برابر با 75/109 و 3/170 میلی گرم در لیتر، در سطوح مرکزی زمان و منبع کربن، و 36/10 = pH مشاهده شد. بر اساس مقدار ضریب تبیین مدل طرح مرکب مرکزی، به ترتیب 91 و 8/87 درصد از تغییرات پتاسیم محلول در حضور باکتری و قارچ توسط این مدل قابل تبیین بود.
کلید واژگان: بهینه سازی, ایلایت, میکروارگانیسم های حل کننده, پتاسیم, منبع کربن}Present research was carried out to evaluate the effect of different carbon sources on K release by Pseudomonas fluorescens and Aspergillus niger and modeling the effects of incubation time, pH and different amounts of carbon source on K release using central composite design. At the first step, 12 experiments were defined with a combination of different levels, and the effects of different carbon sources including glucose, sucrose and fructose at two levels of +1 (10 g.l-1) and -1 (5 g.l-1) on potassium dissolution of illite was studied. After selection of effective carbon source, different ranges of independent variables including incubation time, pH and carbon source were considered and experiment design has been made based on the coded values of them. Results showed that there is no difference between carbon sources, which were used at the first step of experiment, so each of them can be used as alternatives to each other in culture medium. According to the statistical analysis results of central composite design, pH has a positive impact on increasing the soluble potassium release (P>0.001). Maximum potassium release by bacteria and fungus, 109.75 and 170.3 mg.l-1 respectively, observed at central levels of incubation time and carbon source and pH = 10.36. Based on determination coefficient of, 91 and 87.8 percent of soluble potassium changes in the presence of bacteria and fungus can be explained by this central composite design model, respectively.
Keywords: Illite, Optimization, Potassium, Solubilizing Microorganisms, Carbon Source} -
جداسازی و شناسایی باکتری های حل کننده ی فسفات معادن فسفاتی و بررسی پتانسیل آن ها در انحلال فسفات خاکهدف از این مطالعه، جداسازی و شناسایی باکتری های حل کننده ی فسفات از دو معدن فسفاتی و بررسی توانایی انحلال فسفات خاک توسط آنها بود. با به کارگیری محیط اسپربر مایع غنی شده با فسفات خاک اسفوردی و سری رقت سازی در محیط اسپربر جامد غنی شده با این فسفات خاک، 85 کلنی با مورفولوژی های متفاوت، جداسازی و خالص سازی شدند. چهار جدایه از 85 جدایه (Rpy: از معدن اسفوردی، Tkd/4، Rpd/4 و Ggd/4: از معدن جیرود) با بالاترین مقدار فسفر حل شده در محیط کشت اسپربر مایع به عنوان جدایه های برتر انتخاب گردیدند. با استفاده از توالی یابی ژن 16S rRNA جدایه های Tkd/4، Rpd/4، Rpy و Ggd/4 به ترتیب بسیار نزدیک (بیش از 99 درصد) به جنس های Curtobacterium flaccumfaciens، Sphingobium yanoikuyae، Bacillus pumilus وPantoaea aglomerans تشخیص داده شدند. آزاد سازی چندین برابری فسفر توسط این جدایه ها نسبت به شاهد، از سه منبع فسفاتی (تری کلسیم فسقات، فیتات کلسیم و فسفات خاک) نشان داد، که این باکتری ها توانایی انحلال منابع فسفاتی دیگری را نیز دارا می باشند.کلید واژگان: تری کلسیم فسفات, فسفات خاک, فیتات کلسیم, معدن فسفات اسفوردی یزد, معدن فسفات جیرود شمشک}The aim of this study was to isolate and characterize phosphate-solubilizing bacteria from two phosphate mines and to investigate their soil phosphate solubility ability. Eighty five colonies with different morphologies were isolated and purified using the liquid Sperber culture medium enriched with Yazd’ Esphordi soil phosphate (YESP) and a form of diluents series in the Sparber solid culture medium enriched with YESP. Four out of 85 isolates (Rpy: from Esfordi mine and Tkd/4, Ggd/4 & Rpd/4 from Jiroud mine) with the highest amount of dissolved phosphorus in the Sperber liquid medium enriched with YESP as superior isolates were selected. With using 16S rRNA gene sequencing the isolates Tkd/4, Rpd/4, Rpy and Ggd/4 were recognized very closely (more than 99%) to Curtobacterium flaccumfaciens, Sphingobium yanoikuyae, Bacillus pumilus and Pantoaea aglomerans genera respectively. The multifold release of phosphorus by these isolates compared to the control from three phosphate sources showed that these bacteria can dissolve other phosphate sources.Keywords: Calcium phytate, Jiroud phosphate mine, Phosphate soil, Tricalcium phosphate, Yazd Esfordi phosphate mine}
-
آشکار است که تحول نیازمند ابزارهای نوآورانه برای پایش و مدیریت آسیب ها و بیماری های سازمانی است. این پژوهش با رویکرد آسیب شناسی نوآورانه و با هدف شناخت و مدیریت یکی از بیماری های سازمانی، به نام «سکته سازمانی»، از طریق ساخت و اعتباریابی ابزار اندازه گیری آن انجام شده است. به منظور مفهوم پردازی سکته سازمانی از روش شناسی کیفی تحلیل مضمون به روش آتراید-استیرلینگ و برای اعتباریابی ابزار اندازه گیری سکته سازمانی از روش شناسی کمی همبستگی استفاده شده است. برای ساخت پرسش نامه سکته سازمانی از رویکرد ده مرحله ای راتری و جونز استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش برای اطمینان از کارکرد معتبر ابزار ساخته شده 13 سازمان دولتی استان همدان را در نظر گرفته است که از بین آن ها تعداد 583 نفر به عنوان نمونه و به روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شده اند. برای تحلیل داده ها از روش حداقل مربعات جزیی و نرم افزار Smart PLS2 استفاده شده است. روایی پرسش نامه براساس روایی صوری، محتوا و سازه و پایایی آن ها نیز براساس روش آلفای کرونباخ و پایایی ترکیبی محاسبه شده است. ابزار طراحی شده نهایی شامل 92 گویه و در سه بعد پیشایندها (عدم گشودگی، عدم وفاق، عدم حمایتگری، عدم همسانی فردی، منفی گرایی ، عدم فرهیختگی و عدم مهارت)، مصادیق (سکته ساختاری، اخلاقی، رفتاری، راهبردی، شناختی، اعتقادی، اطلاعاتی، دانشی و محیطی) و پسایندها (آسیب های ساختاری، رفتاری، اجتماعی و روانشناختی) بوده است. استفاده از این ابزار اندازه گیری برای شناسایی میزان گرفتار بودن سازمان ها به بیماری سکته سازمانی و تلاش برای کنترل آن پیشنهاد می شود.کلید واژگان: آسیب شناسی سازمانی, بیماری سازمانی, سکته سازمانی, استعاره, اعتباریابی ابزار اندازه گیری}Transformation requires innovative tools to monitor and manage organizational traumas and diseases. This research has been done with an innovative pathological approach and with the aim of recognizing and managing one of the organizational diseases, called "organizational stroke", by constructing and validating its measurement tools. To conceptualize organizational stroke, the qualitative methodology of content analysis methodology, Attride-Stirling Approach, has been used and to validate the organizational stroke measurement instrument, the quantitative correlation methodology has been employed. To ensure the validity of the constructed instrument, 13 public organizations of Hamadan province have been considered as the statistical population of the research. A total of 583 employees were selected as the sample by cluster sampling method. For data analysis, the partial least squares method and Smart PLS2 software were used. The validity of the questionnaire was calculated based on face validity, content validity, and structure validity, and its reliability was calculated based on Cronbach's alpha method and combined reliability. The final designed instrument includes 92 items in three dimensions of antecedents (lack of openness, disagreement, lack of support, lack of individual homogeneity, negativity, lack of education, lack of skills); examples (structural, moral, behavioral, strategic, cognitive, belief, information, knowledge, environmental strokes), and consequences (structural, behavioral, social, psychological traumas). It is recommended to use this measurement instrument to identify the extent to which the organizations are suffering from organizational stroke and the endeavor to control it.Keywords: Organizational Pathology, organizational disease, Organizational Stroke, Metaphor, Validation of Measuring Instrument}
-
شوری یکی از تنش های مهم محیطی است که رشد و تولید محصول را در ایران محدود ساخته است. زیتون (Olea europea L.) یکی از مهم ترین و گسترده ترین درختان میوه در ناحیه مدیترانه می باشد. در سال های اخیر، سطح باغ های زیتون در ایران گسترش قابل توجهی یافته است. به علاوه، اغلب ارقام مورد استفاده در این باغ ها ارقام خارجی می باشند که اطلاعات کمی در مورد رفتار آن ها در شرایط ایران و به ویژه تحمل آن ها در برابر شوری وجود دارد. از این رو، به منظور مطالعه اثرات شوری کلرور سدیم بر برخی ویژگی های مورفولوژیکی و فیزیولوژیکی نهال های یک ساله دو رقم زیتون، یکی رقم میشن (یک رقم خارجی) و دیگری رقم ماری (یکی از مهم ترین ارقام ایرانی)، یک آزمایش گلدانی به صورت فاکتوریل در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی و با چهار تکرار اجرا گردید. تیمارهای شوری به وسیله آبیاری با آب حاوی غلظت های صفر، 25، 50، 100 و 200 میلی مولار نمک کلرور سدیم اعمال گردیدند. نتایج نشان داد که شوری کلرور سدیم اثر معنی داری بر صفات مورد ارزیابی دارد. با افزایش غلظت نمک در آب آبیاری، ویژگی های رشدی (ارتفاع نهال، تعداد و سطح برگ ها، تعداد و طول شاخه های جانبی، قطر ساقه، وزن تر و خشک برگ و ساقه و وزن خشک ریشه)، محتوی نسبی آب برگ، میزان کلروفیل و غلظت پتاسیم برگ کاهش یافت، در حالی که میزان انباشت پرولین و قندهای محلول کل و غلظت سدیم و کلر در برگ ها افزایش نشان داد. در مجموع، یافته های این تحقیق نشان داد که رقم میشن به واسطه ی داشتن مقادیر پتاسیم، میزان کلروفیل و RWC بیشتر، انباشت بیشتر پرولین و قندهای محلول و تجمع کمتر یون های سدیم و کلر در برگ ها، از میزان مقاومت بیشتری نسبت به رقم ماری در برابر شوری برخوردار است.کلید واژگان: پرولین, زیتون, شوری, صفات رشدی, محتوی نسبی آب}Salinity is a major environmental stress that limits plant growth and productivity in Iran. Olive (Olea europea L.) is one of the most valuable and widespread fruit trees in the Mediterranean area. In the last years, the surface of olive orchards has increased considerably in Iran. Furthermore, cultivars used in these orchards are often foreign and little is known about their behavior under Iran climate conditions, especially about their tolerance to salinity. Hence, in order to study the effects of NaCl salinity on some morphological and physiological properties of one-year-old rooted cuttings of two olive cultivars (Mission (a foreign cultivar) and Mary (one of the most important Iranian cultivars)), a pot experiment was conducted in factorial based on randomized complete blocks design with four replications. Saline treatments were imposed by irrigation with water containing 0, 25, 50, 100 and 200 mM of NaCl. The results showed that NaCl salinity has significant effects on the parameters. The plants grow parameters (plant height, number and area of leaves, number and length of axillary shoots, stem diameter, fresh and dry weight of leaves and stems, dry weight of root) were decreased by increasing of NaCl concentration in irrigation water. Relative water content (RWC), chlorophyll content and leaf potassium concentration were decreased as well. However, converse effect was found in proline, total soluble sugars (TSS), and concentration of Na and Cl in leaves. Overall, the findings of this study showed that cv. Mission because of higher potassium concentration, chlorophyll content and RWC, higher accumulation of proline and TSS and lower concentration of Na and Cl in leaves was more resistant to salinity than cv. Mary.
Keywords: Growth parameters, Olive (Olea europea), Proline, Relative water content, SalinityKeywords: Growth parameters, Olive (Olea europea), Proline, Relative water content, Salinity stress} -
فصلنامه مدیریت دولتی، پیاپی 45 (بهار 1400)، صص 77 -102هدف
هدف پژوهش حاضر مفهوم پردازی سکته سازمانی در سازمان های دولتی است که با نگاهی فرآیندی پیشایندها، مصادیق و پسایندهای عدم ارتباط اثربخش را درقالب استعاره ای نو بررسی می کند.
روشروش اجرای پژوهش، بررسی کیفی با استفاده از روش تحلیل مضمون جهت بررسی داده های متنی است که با مصاحبه های نیمه ساختاریافته در نهادهای دولتی و با مشارکت 25 نفر از مدیران و نخبگان حوزه های مدیریتی و پرسنلی با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند غیراحتمالی از نوع نظری و با بهره گیری از تکنیک گوله برفی و براساس اصل اشباع، انجام گرفته است.
یافته ها:
از انجام مصاحبه ها به 1373 کد اولیه و 116 مضمون سازمان دهنده دست یافتیم. در ادامه عناصر تشکیل دهنده در سه دسته پیشایندها، مصادیق و پسایندها در قالب مضامین فراگیر طبقه بندی گردیدند که عبارتند از: 1. پیشایندها، شامل عدم گشودگی، عدم وفاق، عدم حمایتگری، عدم همسانی فردی، منفی گرایی، عدم فرهیختگی، عدم مهارت؛ 2. مصادیق، شامل سکته ساختاری، اخلاقی، رفتاری، راهبردی، شناختی، اعتقادی، اطلاعاتی، دانشی و محیطی؛ 3. پسایندها، شامل آسیب های ساختاری، رفتاری، اجتماعی، روانشناختی
نتیجه گیری:
مفهوم پردازی سکته سازمانی این امکان را به مدیران به عنوان متخصصان سلامت سازمان می دهد که با دانش افزایی در مواجهه با بیماری پیشایندها، مصادیق و پسایندها را به موقع تشخیص داده و اقدام کنند. بخصوص در سازمان های دولتی که ماهیت خدمت رسانی عمومی دارند این مهم می تواند به هنرمدیریت غنای بیشتر می بخشد. هنری که دغدغه آن سلامتی این میراث ماندگار یعنی سازمان است.
کلید واژگان: مفهوم پردازی, استعاره, استعاره های سازمانی, آسیب شناسی, سکته سازمانی}ObjectiveThis study aims to conceptualize organizational stroke in governmental organizations which examines the process of antecedents, instances and consequences of ineffective relationships in a new metaphorical way.
MethodsThe research method is a qualitative review using the thematic analysis method to review textual data. Which has been done with semi-structured interviews in government institutions and with the participation of 25 managers and elites in the field of management and using theoretical non-probability purposive sampling method and using snowball technique based on the principle of saturation.
ResultsWe obtained 1373 initial codes and 116 organizing themes from the interviews. then, the constituents are classified into three categories of antecedents, instances and postpositions in the form of comprehensive themes, which are: Antecedents which includes lack of openness, disagreement, lack of support, lack of homogeneity, negativity, lack of culture and unskilled؛ Instances that includes moral, behavioural, strategic, cognitive, doctrinal, knowledge and environmental strokes؛ consequences that include structural, behavioural, social and psychological impairments.
Conclusionconceptualisation of organizational stroke allows managers as health professionals to identify and act effectively on antecedents, instances and consequences in a timely manner by increasing knowledge in the face of disease. especially in governmental organizations that have a public services nature, this can add to the richness of artistic management. The art whose concern is the health of this enduring heritage, the organization.
Keywords: Conceptualization, Metaphor, organizational metaphors, pathology, organizational stroke} -
کشت هیدروپونیک دارای مزایای زیادی از قبیل عملکرد بالا، تولید محصولات یکنواخت و کنترل بهتر عناصر غذایی نسبت به خاک می باشد. هیدروپونیک، روشی است که در آن از بسترهای آلی یا معدنی برای کشت گیاه استفاده می شود. به منظور بررسی اثر بسترهای مختلف کشت بر خواص آنتی اکسیدانی برگ های گیاه دارویی بادرنجبویه (.Melissa officinalis L)، آزمایشی بر پایه ی طرح کاملا تصادفی با استفاده از 11 تیمار و 3 تکرار در گلخانه تحقیقاتی دانشگاه ارومیه انجام شد. تیمارهای آزمایشی شامل بستر پرلیت با اندازه های: کوچکتراز 5/0، 1-5/0، 5/1-1، 2-5/1 و بیش از2 میلی متر به صورت 100 درصد حجمی و مخلوط اندازه های پرلیت با پیت ماس (50:50) و بستر پیت ماس خالص (100 درصد حجمی) بودند. میزان فنل کل، فلاونویید کل و فعالیت آنتی اکسیدانی، به ترتیب با استفاده از معرف فولین سیوکالتو، کلرید آلومینیوم و روش 2و2 دی فنیل-1- پیکریل هیدرازیل (DPPH) اندازه گیری شد. نتایج نشان داد، تفاوت معنی داری در پارامترهای مورد اندازه گیری در بسترهای معدنی (اندازه های مختلف پرلیت)، بسترهای آلی(پیت ماس) و مخلوط بسترهای آلی و معدنی مشاهده شد. بیشترین میزان فنل کل فلاونویید کل (، آنتوسیانین کل فعالیت جمع کنندگی رادیکال سوپراکسید و فعالیت جمع کنندگی رادیکال DPPH در بستر پیت ماس خالص مشاهده شد، درحالی که کمترین مقدار فعالیت جمع کنندگی رادیکال نیتریک اکسید در بستر پیت ماس بود. می توان نتیجه گرفت، بسترهای کشت مختلف دارای خصوصیات فیزیکی و شیمیایی مختلفی هستند که می توانند بر خصوصیات آنتی-اکسیدانی گیاه اثر بگذارند. با توجه به نتایج بدست آمده مشاهده شد، بستر پیت ماس خصوصیات آنتی اکسیدانی بادرنجبویه را نسبت به بسترهای کشت دیگر، افزایش داده است.
کلید واژگان: آنتی اکسیدان, اندازه پرلیت, بادرنجبویه, پیت ماس, فنل}Hydroponic culture has several advantages such as higher yield, product uniformity improvement, and better control of elements absorption than soil condition. The hydroponic is a method which organic or inorganic substrates are used for plant cultivation. In order to investigate the effect of different growing media on antioxidant properties of lemon balm (Melissa officinalis), an experiment was done based on completely randomized design using 11 treatments with three replications at Experimental Greenhouse of Urmia University. Growing media tested were: perlite substrate with grads: <0.5, 0.5-1 ,1-1.5 ,1.5-2 and >2 mm as 100% and mixed grades of perlite with peat moss (50:50) and pure peat moss (100% V). The total phenolic content, total flavonoid, and antioxidant activity were measured by using folin ciocalteu reagent, aluminum chloride, and 2, 2-diphenyl-1-picrylhydrazyl (DPPH) methods respectively. The results showed that significant differences were observed the measured parameters in inorganic (perlite with different sizes), organic (peat most), and mixture of organic and inorganic substrates. The highest content of total phenol (0.63mg GAA/100g), total flavonoid (0.07 mg Q/100g), total anthocyanin (1.7 mg/gdw), superoxide radical scavenging activity (55.3%) and radical scavenging activity DPPH (67.8%) were observed in pure peat moss medium, while the lowest nitric oxide radical scavenging activity (67%) was in peat moss medium. In conclusion different culture media which possess different physical and chemical characteristics, can affect the plant antioxidant properties. According to the results, peat moss substrate increased the antioxidant properties of lemon balm compared to other culture media
Keywords: : antioxidant, perlite size, Lemon Balm, Peat moss, phenol} -
عارضه خشکیدگی خوشه خرما یکی از مشکلات مهم نخلستان های ایران است که کمیت و کیفیت میوه خرما را تحت تاثیر قرار می دهد. هدف از این مطالعه ارزیابی تاثیر تنک خوشه به عنوان یک عامل مدیریتی بر روی عارضه خشکیدگی خوشه خرما و ویژگی های فیزیکی، شیمیایی و فیزیولوژیکی میوه های خرمای رقم مضافتی بود. آزمایش در قالب طرح بلوک های کامل تصادفی انجام شد. چهار تیمار تنک خوشه اعمال شد که شامل: T1، کوتاه کردن یک سوم کل خوشک ها از نوک انتهایی در مرحله گرده افشانی (1/3 tippol)؛ T2، برداشتن یک سوم کل خوشک ها در مرحله کیمری (1/3 skim)؛ T3،کوتاه کردن یک سوم کل خوشک ها از نوک انتهایی در مرحله کیمری (1/3 tipkim)؛ T4، برداشت کامل برخی خوشه ها (روش سنتی کشاورزان به عنوان شاهد) بودند. برخی ویژگی های فیزیکی (درصد خوشه خشکیده، درصد میوه خشکیده، وزن میوه، طول و قطر میوه)، فیزیولوژیکی (میزان پرولین و کربوهیدرات کل، فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز و گایاکل پراکسیداز میوه خرما) و شیمیایی (مقدار پتاسیم و فسفر میوه خرما) نخل های خرما اندازه گیری شد. نتایج نشان داد که درصد خوشه ها و میوه های خشکیده در تیمارهای تنک 1/3 tippol و 1/3 skim در مقایسه با تیمار شاهد؛ به طور معنی داری (P≤0.05)کاهش یافت. در مقایسه با تیمار شاهد؛ تیمارهای 1/3 tippolو 1/3 skim به طور معنی داری (P≤0.05) باعث افزایش وزن (%30)، قطر (%30)، میزان پرولین (%69)، فعالیت آنزیم سوپراکسید دیسموتاز (SOD) (%90) و پتاسیم (K) (%13) میوه خرما شدند. می توان نتیجه گیری کرد تیمارهای تنک 1/3 tippol و1/3 skim به طور قابل ملاحظه ای عارضه خشکیدگی خوشه خرما را کاهش دادند. کوتاه کردن یک سوم کل خوشک ها از نوک انتهایی در مرحله گرده افشانی به علت همزمانی گرده افشانی و تنک، به نخلداران منطقه توصیه می گردد.کلید واژگان: آنتی اکسیدان ها, تنک, عارضه خشکیدگی خوشه خرما, نخل خرما}Applied Soil Reseach, Volume:8 Issue: 4, 2021, PP 197 -207Bunch fading disorder is one of the important problems in date palm orchards in Iran and influences the quantity and quality of fruits. The aim of this study was investigating the effect of bunch thinning as a management factor on bunch fading disorder, as well as physical, physiological and chemical characteristics of Mazafati date. The experiment was carried out in a randomized complete block design. Four bunch thinning treatments included: T1, shortening of 1/3 total strands from terminal tips in pollination stage (1/3 tippol); T2, removal of 1/3 total strands in kimri stage (1/3 skim); T3, shortening of 1/3 total strands from terminal tips in kimri stage (1/3 tipkim); T4, removal entire of some bunches (traditional thinning as control). Some physical (percent of faded bunches, percent of faded fruits, fruit’s weight, fruit’s length and diameter), physiological (fruit’s proline, total carbohydrates, superoxide dismutase and guaiacol peroxidase enzymes) and chemical (potassium and phosphorus) characteristics of date palms were determined. The results indicated that the percent of faded bunches and fruits in 1/3 tippol and 1/3 skim treatments significantly (P≤0.05) decreased as compared to control. Treatments of 1/3 tippol and 1/3 skim significantly (P≤0.05) increased fruit’s weight (30%), fruit’s diameter (18%), proline (69%), superoxide dismutase (SOD) enzyme (90%) and potassium (K) (13%) as compared to control. It can be concluded that 1/3 tippol and 1/3 skim thinning treatments noticeably decreased bunch fading disorder. Shortening of 1/3 total strands from terminal tips in pollination stage is recommended to date palm owners of the region, due to the concurrency of thinning and pollination stage.Keywords: Antioxidants, Date bunch fading disorder, Date palms, Thinning}
-
سابقه و هدف
پویایی کربن خاک پس از برگرداندن بقایای گیاهی با ویژگی های کیفی متفاوت در خاک های مختلف، به طور متفاوت تحت تاثیر قرار می گیرد. یکی از راه های صحیح و عملی برای بهبود ماده آلی خاک، مدیریت صحیح استفاده از بقایای گیاهی محصولات کشاورزی است، به گونه ای که با برگرداندن این بقایا به خاک، متوسط سالانه ورودی کربن به خاک افزایش یافته و بخشی از کربن خروجی حاصل از تجزیه میکروبی جبران می گردد. از اینرو، هدف از این تحقیق، بررسی تاثیر بقایای گیاهی مختلف بر سینتیک معدنی شدن کربن و میزان کربن آلی در خاک های مختلف اطراف دریاچه ارومیه بود.
مواد و روش هااین تحقیق به صورت آزمایش فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با فاکتورهای نوع خاک (آهکی، سدیمی و شور-سدیمی) و بقایای گیاهی (گندم، ذرت، آفتابگردان، ماشک و شبدر) به میزان 2 درصد، به همراه تیمار شاهد (خاک بدون بقایا) در سه تکرار انجام شد. تیمارهای آزمایشی به مدت 10 هفته (70 روز) در دمای 1± 25 درجه سانتی گراد و با رطوبت 50 درصد ظرفیت زراعی انکوباسیون شدند. میزان خروج CO2 به صورت منظم هفته ای یکبار به مدت 10 هفته اندازه گیری شد و سپس پارامترهای معادله سینتیکی معدنی شدن کربن (شاخص C0 (ذخیره کل کربن قابل تجزیه) و kC0 (سرعت بالقوه اولیه معدنی شدن کربن)) محاسبه شد. در نهایت، درصد کربن آلی خاک ها بلافاصله بعد از اتمام آزمایش در تمامی تیمارها اندازه گیری شد.
یافته هانتایج تجزیه واریانس نشان داد، اثر نوع خاک و بقایای گیاهی بر معدنی شدن کربن در سطح احتمال 1 درصد معنی دار بود. یشترین خروج CO2 در هفته اول انکوباسیون اتفاق افتاد و سپس روند کاهشی را تا انتهای زمان انکوباسیون نشان داد. بیشترین مقادیر تجمعی کربن معدنی شده، مربوط به بقایای ماشک و شبدر در خاک آهکی بود. همچنین، همبستگی مثبت و معنی داری بین غلظت نیتروژن بقایا و کربن معدنی شده و همبستگی منفی بین کربن معدنی شده با نسبت C/N، lignin/N، cellulose/N، hemicellulose/N، cellulose+lignin/N و N/P مشاهده شد. شاخص C0K نسبت به C0، میزان معدنی شدن کربن را در خاک های مورد بررسی بخوبی توجیه نمود. با افزودن بقایای گیاهی به خاک، مقدار کربن آلی در هر سه نوع خاک به صورت گندم> ذرت> آفتابگردان> ماشک> شبدر افزایش یافت.
نتیجه گیرینتایج این تحقیق نشان داد که، بالا بودن کربن معدنی تجمعی در خاک آهکی در بین سه نوع خاک مورد مطالعه، نشان از تجزیه بیشتر بقایا در این خاک آهکی می باشد. بنابراین باید سالیانه با بازگشت بیشتر بقایا به این نوع خاک ها (خاک های آهکی) بخشی از کربن خروجی حاصل از تجزیه میکروبی جبران گردد. با توجه به اینکه هدف اصلی از کاربرد مواد آلی در خاکها، افزایش ماده آلی خاک می یاشد، نتایج این تحقیق نشان داد که بیشترین تاثیر را در افزایش کربن آلی در هر سه خاک (آهکی، سدیمی و شور-سدیمی) بقایای گندم و سپس ذرت با نسبت C/N بالا و کمترین نقش را شبدر و ماشک با کمترین C/N داشتند. این موضوع نشان دهنده این مطلب است که افزایش مقدار کربن آلی خاک با افزودن بقایای گیاهی بیشتر به کیفیت بقایای گیاهی (C/N، lignin/N، cellulose/N، hemicellulose/N، cellulose+lignin/N و N/P) بستگی دارد. بنابراین برای ترسیب کربن در این خاکها استفاده از بقایای گیاهی با C/N بالا توصیه می شود.
کلید واژگان: معدنی شدن کربن, بقایای گیاهی, CO2, نسبت C, N, خاک شور-سدیمی}Background and ObjectivesSoil C dynamics will be influenced differently following incorporation of various plant residues with different qualitative characteristics. One of the most important ways to improve soil organic matter is to manage the correct use of plant residues in agricultural products, so that by bringing these residues back to the soil, the average annual carbon input to soil is increased and part of the carbon output from decomposition microbial is compensated. Hence, the purpose of this study was to investigate the effect of various plant residues on the mineralization kinetics of carbon and organic carbon content in different soils around the Urmia lake.
Materials and MethodsThis study was conducted as a laboratory incubation experiment in a completely randomized factorial design, including three soil types (calcareous, saline-sodic and sodic) and five plant residues (corn stalks, sunflower stalks, wheat straw, clover and vetch residues) with control treatment (soil without plant residues) in three replications. Plant residues (20 g kg-1) were added to the soils and incubated for 10 weeks (70 days) at 25±1°C. CO2 emissions were measured once a week for 10 weeks, and then the parameters of the kinetic equation of mineralization of carbon were calculated. Finally, the organic carbon content of soils was measured immediately after the completion of the experiment on all treatments.
ResultsThe results of analysis of variance showed that the soil type and plant residue significantly (p < 0.01) affected C mineralization. In all treatments, the highest CO2 emissions occurred during the first week of incubation, and then there was a decreasing trend until the end of the incubation time. The highest amount of cumulative C mineralized obtained from calcareous soils treated with vetch and clover residues. There was a positive and significant correlation between plant N concentration and C mineralized, while there was a negative and significant correlation between ratios of C/N, lignin/N, cellulose/N, hemicellulose/N, cellulose+lignin/N, N/P ratio and C mineralized. Carbon mineralization in all three studied soils is better estimated with C0K than C0. Also, with the return of plant residues to the soils, the amount of organic carbon increased in all three studied soils. The order of increasing organic carbon in different treatments of plant residues in all three studied soils was wheat> corn> sunflower> vetch> clover.
ConclusionThe results of this study showed that the highest cumulative mineral carbon in calcareous soils among the three studied soils, indicates the further decomposition of residues in these soils. Therefore, it should be compensated annually for the return of more residues to these soils, part of the carbon output resulting from microbial decomposition. Considering that the main purpose of using organic matter in soils was to increase soil organic matter, the results of this study showed that the greatest effect was on organic carbon increase in all three soils (calcareous, sodic and saline-sodic) of wheat residues and then corn with high C/N ratios and the smallest role obtained from clover and vetch with the lowest C/N. This suggests that increasing the amount of soil organic carbon content by adding plant residues depends on the quality of plant remains (C/N, lignin/N, cellulose/N, hemicellulose/N, cellulose + lignin/N and N/P). Therefore, the use of plant residues with high C/N ratio is recommended for carbon sequestration in these soils. Keywords: Plant residues, carbon mineralization, organic carbon, C/N ratio, soil type
Keywords: carbon mineralization, Plant residues, CO2, C, N ratio, Saline-sodic soil} -
سابقه و هدف
فلزات سنگین از طریق تخیله پساب های صنعتی و فاضلاب های شهری وارد محیط می شوند. فلزات مس و روی در مقادیر کم از عناصر ضروری زندگی بشمار می-روند ولی در غلظت های زیاد باعث مشکلات زیست محیطی می-شوند. روش های مختلفی حذف فلزات از منابع آب های آلوده وجود دارد که یکی از آن ها جذب با استفاده از جاذب های معدنی ارزان قیمت می باشد.
مواد و روش ها:
دیاتومیت به عنوان جاذب مس و روی از معدن بیرجند تهیه شد. در این مطالعه سینتیک و ترمودینامیک جذب مس و روی از محلول های آبی به وسیله دیاتومیت در سیستم ناپیوسته (Batch) مورد بررسی قرار گرفت. بطوریکه برای مطالعات سینتیک مقدار 1/0 گرم از دیاتومیت در لوله ریخته و 25 میلی لیتر از محلول های مس و روی با غلظت 100 میلی گرم بر لیتر در محلول زمینه 03/0 مولار نیترات سدیم افزوده شده و در زمان های مختلف (0، 10، 20، 40، 60 ثانیه، 2، 5، 10، 20، 40، 60 دقیقه و 2، 4، 6 ساعت) همزده شد و ترمودینامیک جذب فلزات در دماهای (10، 20، 30 و 40 درجه سلسیوس) قرار گرفت. رفتار جذب فلزات سنگین (مس و روی) در زمان های مختلف توسط مدل های سینتیکی شبه درجه اول، شبه درجه دوم، ایلوویچ و تابع توانی مورد ارزیابی قرار گرفت. همچنین مدل های هم دمای جذب لانگمویر، فروندلیچ، تمکین و دوبینین-رادوشکویچ برای برازش داده های جذب در دماهای (10، 20، 30 و 40 درجه سلسیوس) بکاربرده شدند.
یافته هانتایج این پژوهش نشان داد، با افزایش زمان تماس میزان جذب هر دو فلز توسط دیاتومیت افزایش پیدا کرد و زمان لازم برای ایجاد تعادل میان فلز جذب شده روی سطح جامد و کسر باقی مانده در محلول برای فلزات مورد مطالعه مس و روی به ترتیب حدود 40 و 120 دقیقه بدست آمد. همچنین میزان جذب مس بوسیله دیاتومیت بیشتر از روی بدست آمد، بطوریکه در دمای 20 درجه سلسیوس حداکثرجذب مس و روی (qmax) بوسیله دیاتومیت به ترتیب 56 و 27 میلی گرم بر گرم شد. نتایج جذب فلزات در زمان های مختلف با مدل شبه درجه دوم برازش بهتری نشان داد (99/0=R2). با افزایش دما میزان جذب مس و روی به وسیله دیاتومیت افزایش یافت، مدل لانگمویر برازش بهتری با داده های جذب در دماهای مختلف دارد (96/0-99/0=R2). پارامترهای ترمودینامیکی شامل تغییرات انرژی آزاد گیبس (G∆)، آنتالپی (H∆) و آنتروپی (S∆) نشان داد که فرایند جذب مس و روی بوسیله دیاتومیت در دمای 10 تا 40 درجه سلسیوس خودبخودی و گرماگیر است. انرژی جذب مدل دوبینین-رادوشکویچ(E) نشان داد جذب مس و روی به وسیله دیاتومیت احتمالا از مکانیسم فیزیکی کنترل می شود (kJ mol−18 >E).
نتیجه گیری:
با توجه به حضور فلزات سنگین در آب های آلوده و اهمیت حذف آن ها، استفاده از دیاتومیت به عنوان یکی از جاذب های ارزان قیمت، ارزان و قابل دسترس می تواند در حذف فلزات سنگین به ویژه مس و روی از منابع آب های صنعتی آلوده موثر باشد.
کلید واژگان: جذب, سینتیک, دیاتومیت, مس, روی}Background and objectivesHeavy metals enter the environment through the discharge of industrial wastewater and urban wastewater. Zinc (Zn) and copper (Cu) are considered as an essential element for life and act as micronutrients when present in trace amounts, too much Zn and Cu can still cause eminent health problems. There are several method to remove the heavy metals from aqueous solutions that adsorption by cheap minerals is one of the best method.
Materials and methodsThe raw diatomite as a sorbent for removal of Cu and Zn used in this investigation was prepared as a natural resource from, Birjand mine. In this study, batch experiments were conducted for evaluation of the kinetic and thermodynamic adsorption of Cu and Zn from aqueous solutions by diatomite. The kinetic parameters of metal ions sorption by diatomite (0.1g) were determined with 25mL solutions containing 100 mg L-1 Cu and Zn concentrations at 0, 10, 20, 30, 40, 50 sen 2, 5, 10, 20, 40, 60 min 2, 4, 6 hr at (at background solution 0.03 mol L-1 NaNO3). For thermodynamic studies the solutions were stirred in a thermally controlled shaker at 10, 20, 30 and 40 ºC .The adsorption behavior of heavy metals (Cu and Zn) in different time was conducted by pseudo-first-order, pseudo-second-order, Elovich and fractional power models. Also, Freundlich, Langmuir, Tempkin, Dubinin-Radushkevich isotherms models have also been used to the equilibrium adsorption at data 10, 20, 30 and 40 ºC.
ResultsThe results showed that the adsorption capacity of diatomite increased with increasing contact time. The time required creating equilibrium between the adsorbed metals on the solid surface and the fraction remaining in the solution for Cu and Zn were 40 and 120 minutes, respectively, and the amount sorption of Cu was more than Zn by diatomite. The maximum adsorption of Cu and Zn (qmax) by diatomite at 20 ° C was 56 and 27 mg g-1, respectively. Among adsorption kinetic models, pseudo-second-order model was better fitted for experimental data (R2=0.99). The values of adsorption by diatomite, increased with increasing temperature, the adsorption data were well fitted with Langmuir (R2: 0.96-0.99). The thermodynamic parameters (ΔG, ΔH and ΔS) indicated that the adsorption of Cu and Zn ions were feasible, spontaneous and endothermic at 10–40ºC. The sorption energy parameter (E) of Dubinin-Radushkevich isotherm values indicated probably physical sorption reaction of the metals by the sorbent (E
ConclusionBecause of the presence of heavy metals in contaminated water and the importance of their removal, use of diatomite as one of the cheap and accessible absorbents can be effective in the removal of heavy metals from industrial contaminated water sources, especially Cu and Zn.
Keywords: Sorption, kinetic, diatomite, Cu, Zn} -
استفاده از بقایای محصولات کشاورزی به عنوان جاذب های آلی ارزان قیمت برای حذف فلزات سنگین از آب، به خصوص در کشورهای در حال توسعه بسیار مناسب است. این پژوهش با هدف مقایسه میزان حذف سرب از محلول های آبی (0 تا 100 میلی گرم در لیتر) توسط جاذب های آلی (ساقه آفتابگردان، کاه گندم و ساقه ذرت) اصلاح نشده (خام) و اصلاح شده با بیکربنات سدیم 5/0 مولار و هیدروکسید سدیم 5/0 مولار انجام شد. همچنین در این پژوهش، همدماهای جذب سرب و کارایی حذف سرب توسط این جاذب های آلی بررسی شد. نتایج بررسی ترکیب بیوشیمیایی جاذب های آلی نشان داد که ساقه آفتابگردان دارای بیشترین مقدار سلولز، لیگنین و خاکستر، و کاه گندم و ساقه آفتابگردان به ترتیب بیشترین و کمترین مقدار همی سلولز را دارند. برازش داده های آزمایشی جاذب های اصلاح نشده و اصلاح شده با مدل های جذب نشان داد که مدل های لانگمیر و فروندلیچ نسبت به مدل تمکین برازش بهتری با داده های آزمایش داشتند. کارایی حذف سرب برای جاذب های اصلاح نشده به ترتیب برای ساقه آفتابگردان 94 تا 99 درصد، برای کاه گندم 85 تا 97 درصد و برای ساقه ذرت 55 تا 95 درصد به دست آمد. همچنین با اصلاح شیمیایی جاذب های آلی با بیکربنات سدیم، کارایی حذف سرب برای ساقه آفتابگردان 97 تا 99 درصد، برای کاه گندم 96 تا 98 درصد و برای ساقه ذرت 95 تا 97 درصد حاصل شد. حداکثر جذب تک لایه ای لانگمیر ساقه آفتابگردان، کاه گندم و ساقه ذرت اصلاح شده با بیکربنات سدیم 5/0 مولار و هیدروکسید سدیم 5/0 مولار نسبت به نوع اصلاح نشده آنها به ترتیب حدود 293، 305 و 394 درصد و 226، 265 و 363 درصد بیشتر بود. با اصلاح جاذب های آلی، فاکتور جداسازیاز 73/0-014/0 برای جاذب های اصلاح نشده به ترتیب به 93/0-065/0 برای جاذب های اصلاح شده با بیکربنات سدیم و 56/0- 023/0 برای جاذب های اصلاح شده با هیدروکسید سدیم رسید که نشان دهنده جذب مطلوب سرب بر روی جاذب های اصلاح شده و اصلاح نشده است. اصلاح شیمیایی جاذب های آلی با بیکربنات سدیم نسبت به هیدروکسید سدیم توانست کارایی و ظرفیت جاذب های آلی را بیشتر افزایش دهد. در کل، با توجه به روش تهیه آسان جاذب های آلی ارزان قیمت اصلاح شده به روش شیمیایی و راندمان بالای آنها در حذف سرب از محلول های آبی، می توان این نمونه جاذب های ارزان قیمت را برای مصارف کاربردی پیشنهاد داد.
کلید واژگان: جاذب های آلی اصلاح شده, سرب, کارایی حذف, بی کربنات سدیم, محلول های آبی}The application of residues of agricultural products as low-cost biosorbents for removing heavy metal from water, is particularly appropriate for developing countries. This study was conducted to compare the removal efficiency of lead (Pb (II)) from aqueous solutions with initial concentration of lead (0- 100 mg/L) by some raw (unmodified) biosorbents (sunflower stalks, wheat straw and corn stalks) and chemically modified of these biosorbents with NaHCO3 0.5 mol/L and NaOH 0.5 mol L. Also in this study, lead adsorption isotherms and lead removal efficiency by these biosorbents was investigated. Biochemical composition analysis of the studied biosorbents showed that sunflower stalks had the highest cellulose, lignin and ash content. Hemicellulose were highest in wheat straw but lowest in sunflower stalks. Langmuir and Freundlich models had a better fitness than the Temkin model for removal of lead by unmodified and modified biosorbents. The removal efficiency (RE) for unmodified sunflower stalks, wheat straw and corn stalks were obtained 94-99%, 85-97% and 55-95%, respectively. Also, by modification of biosorbents with NaHCO3, the removal efficiency (RE) of sunflower stalks, wheat straw and corn stalks were 94-99%, 85-97% and 55-95%, respectively. Maximum mono layer adsorption (qmax) of modified sunflower stalks, wheat straw and corn stalks increased 293, 305, 394 and 226, 265 and 363 percent compared to unmodified biosorbents, respectively. Separation factor of Langmuir (RL) increased from 0.014-0.73 (for unmodified biosorbents) to 0.065-0.93 (for modified biosorbents by NaHCO3) and 0.023-0.56 (for modified biosorbents by NaOH), indicated that the sorption reaction of lead by studied biosorbents are favorable. Chemical modification of the biosorbents with NaHCO3 could significantly increase the efficiency and capacity removal of lead from aqueous solutions. The ease of preparation of these chemically modified low-cost biosorbents and its high removal capacity for lead makes these biosorbents a good practical candidate for removal of lead from aqueous solutions.
Keywords: Modified Biosorbents, Lead, Removal Efficiency, NaHCO3, Aqueous solutions} -
یکی از راهکارهای صحیح و عملی بهبود خصوصیات فیزیکی و شیمایی خاک های آهکی، شور و سدیمی مناطق خشک و نیمه خشک استفاده از بقایای گیاهی محصولات کشاورزی است. به منظور بررسی تاثیر بقایای گیاهی بر بهبود خصوصیات شیمیایی خاک های آهکی، سدیمی و شور- سدیمی، آزمایش انکوباسیون (گرماگذاری) به صورت فاکتوریل در پایه طرح کاملا تصادفی (CRD)، شامل فاکتور نوع خاک (آهکی، سدیمی و شور- سدیمی) و بقایای گیاهی (ذرت، آفتابگردان، گندم، شبدر و ماشک) به همراه تیمار شاهد (خاک بدون بقایای گیاهی) در سه تکرار انجام شد. بقایای گیاهی به میزان دو درصد به خاک ها اضافه و تیمارهای آماده شده به مدت 13 هفته در دمای 25 درجه سانتی گراد و با رطوبت 50 درصد ظرفیت زراعی گرماگذاری شدند. نتایج نشان داد که EC، نیتروژن کل، ظرفیت تبادل کاتیونی، پتاسیم قابل جذب، آهن، روی، مس و منگنز قابل استفاده در تیمارهای بقایای گیاهی نسبت به تیمارهای شاهد افزایش معنی داری (در سطح احتمال 1 درصد) داشت. همچنین افزودن بقایای گیاهی موجب کاهش معنی دار pH و درصد آهک خاک ها (در سطح احتمال 1 درصد) شد. فسفر قابل استفاده در خاک های تیمارشده با بقایای ماشک، شبدر و آفتابگردان به ترتیب 39، 35 و 18 درصد افزایش یافت، در حالی که در خاک های تیمارشده با بقایای ذرت و گندم به ترتیب به میزان 19 و 25 درصد کاهش یافت. کاربرد بقایای گیاهی، کربن آلی و فعالیت آنزیم اوره آز را نسبت به تیمارهای شاهد به ترتیب تا 27 و 134 درصد افزایش داد. با کاربرد بقایای گیاهی، درصد سدیم تبادلی خاک های مورد مطالعه تا 19 درصد کاهش یافت. در کل، کاربرد بقایای گیاهی باعث بهبود خصوصیات شیمیایی مطالعه شده در خاک های آهکی، سدیمی و شور- سدیمی و افزایش قابلیت دسترسی عناصر غذایی شد. همچنین شدت تاثیر بقایای گیاهی بر خصوصیات شیمیایی خاک های مورد مطالعه به کیفیت بیوشیمیایی و ترکیب شیمیایی بقایای گیاهی بستگی داشت.کلید واژگان: بقایای گیاهی, خصوصیات شیمیایی, خاک سدیمی و شور-سدیمی, آنزیم اوره آز}
-
انحلال پتاسیم موجود در ساختار کانی ها توسط ریزجانداران منجر به افزایش رشد و عملکرد گیاهان شده و علاوه بر صرفه ی اقتصادی، دوستدار محیط زیست است، لذا شناسایی گونه های کارا در انحلال پتاسیم و تعیین شرایط بهینه برای حداکثر فعالیت این گونه ها از اهمیت بالایی برخوردار است. این پژوهش با هدف بررسی تاثیر سطوح مختلف متغیرهای منبع کربن، زمان انکوباسیون و pH بر میزان انحلال و آزادسازی پتاسیم از کانی های فلدسپار و فلوگوپیت توسط باکتری Pseudomonas fluorescens انجام گرفت. برای این منظور در مرحله نخست بر مبنای طرح پلاکت- برمن، تعداد 12 آزمایش تعریف شد و تاثیر منابع مختلف کربن شامل گلوکز، ساکاروز و فروکتوز بر انحلال هر یک از کانی های فلدسپار و فلوگوپیت بررسی شد. در ادامه بر اساس تحلیل نتایج مربوط به انحلال پتاسیم در مرحله اول، منبع کربن مهم و تاثیرگذار شناسایی و دامنه های متفاوتی از متغیرهای pH (10-3)، زمان انکوباسیون (18-1 روز) و مقدار منبع کربن (12- 6/0 گرم در لیتر) در نظر گرفته شده و طرح مرکب مرکزی با 20 آزمایش و بر اساس مقادیر کدبندی شده متغیرهای مستقل طراحی گردید. نتایج نشان داد که مدل طرح مرکب مرکزی قابلیت مطلوبی (918/0- 944/0=R2 و 47/1- 82/0 =RMSE) در پیش بینی مقدار آزادسازی پتاسیم از فلدسپار و فلوگوپیت دارد. تحلیل حساسیت مدل طرح مرکب مرکزی نشان داد که از بین سه متغیر مورد بررسی، pH بیشترین تاثیر را بر آزادسازی پتاسیم دارد. حداکثر غلظت پتاسیم محلول در حضور فلوگوپیت و فلدسپار به ترتیب برابر با 16/121 و 96/82 میلی گرم در لیتر، مربوط به 36/10 =pH، مقدار ساکاروز 5/6 گرم در لیتر و زمان10 روز بود. زمان انکوباسیون نیز بر آزادسازی پتاسیم تاثیر داشت. روند آزادسازی پتاسیم در مراحل اولیه انکوباسیون افزایشی، در مراحل میانی کاهشی و در ادامه افزایشی بود. بطور کلی بر اساس مدل طرح مرکب مرکزی، pHهای 36/10 و 34/10، و مقادیر 26/2 و 92/6 گرم در لیتر از ساکاروز و زمان های 18 و 2 روز به ترتیب به عنوان شرایط بهینه برای دست یابی به بیشینه آزادسازی پتاسیم از فلدسپار و فلوگوپیت در محیط کشت پیش بینی شدند.
کلید واژگان: باکتری های حل کننده پتاسیم, طرح مرکب مرکزی, کانی های پتاسیم دار, محیط الکساندروف}IntroductionAmong the elements, potassium (K) is the third important macronutrient for plant nutrition that plays a significant role in plant growth and development. The development of intensively managed agriculture has led to the consumption of increasing amounts of K, low K supply has therefore become an important yield-limiting factor in agriculture. However, more than 98% of potassium in the soil exists in the form of silicate minerals such as illite and lattice K in K-feldspars which K cannot be directly absorbed by plants. Potassium and other minerals can be released when these minerals are weathered. Some microorganisms can play a role in releasing K from minerals. They solubilize K-bearing minerals through different mechanisms including chelation, acidolysis, pH reduction, exchange reaction, complexation, biofilm formation and secretion of organic acid and polysaccharides. Since the use of potassium solubilizing microorganisms (KSMs) as K-biofertilizers reduces the agrochemicals application and supports eco-friendly agriculture, so it is imperative to isolate the KSMs and optimize various growth parameters so as to improve their activity.
Materials and MethodsThe present study was an attempt to model and evaluate the effects of pH, incubation time and different amounts of carbon source on K release by Pseudomonas fluorescens using Placket-Burman design and response surface methodology with a central composite design. At the first step, 12 experiments based on Placket-Burman design were carried out to screen and identify the effective carbon source in potassium release. According to the results of the first step, response surface methodology with the central composite design was employed to evaluate and model the effects of the coded independent variables including pH (3-10), incubation time (1-18 days) and carbon source (0.6-12 g L-1) on K release from feldspar and phlogopite. After the completion of each period, samples were centrifuged at 3000 rpm for 10 minutes and filtered using Whatman paper (No. 41). Potassium concentration of samples was measured by flame photometer. Used minerals in the experiment including feldspar and phlogopite were grounded and filtered through a 230 mesh sieve. In order to remove exchangeable K, the samples were saturated by calcium chloride solution (with a ratio of 2:1), after washing with HCl, samples were then dried at 105oC for 48 hours.
ResultsResults showed that there was no difference between carbon sources, applied at the first step of the experiment, so each can be employed as alternatives to each other in the culture medium. The central composite design showed R2 of 0.944 and 0.918 with RMSE of 0.82 and 1.47 for predicting K release of feldspar and phlogopite, respectively, indicating high efficiency. Sensitivity analysis of the central composite design revealed that the pH is the most important factor in K release. The highest concentration of the K was observed at the highest levels of pH. Incubation time also had an impact on potassium release. In the early stages of the incubation time, the trend of potassium release was increasing, in middle stages, K amount decreased but it was accelerated over long times of incubation. The maximum potassium release in presence of phlogopite and feldspar was 121.16 and 96/82 mg L-1, respectively, which was observed at pH= 10.36, sucrose amount= 6.5 g L-1 during 10 days. Potassium amount in this treatment hence increased by 31.52% as compared to feldspar. According to central composite design, maximum potassium release of feldspar and phlogopite was obtained at pH= 10.36 and 10.34, sucrose concentrations of 2.26 and 6.92 g L1 at 18 and 2 days, respectively.
ConclusionOur results showed that pH had a significant impact on K release by Pseudomonas fluorescens using response surface methodology. Overall, increasing incubation time along with high pH leads to the high amounts of K release from minerals. Different minerals released different content of potassium. Application of soil K-bearing minerals in combination with efficient potassium solubilizing bacterial strains as biofertilizers is required to replace chemical fertilizers and reduce the crop cultivation cost. Many bacterial strains have been found to solubilize minerals and improve plant growth under laboratory and greenhouse conditions, but their ability under field conditions remains unexplored. The capability of these bacteria, considering the soil and plant type, and environmental factors, should be thus evaluated under field conditions.
Keywords: Aleksandrov medium, Central composite design, K-bearing minerals, Potassium solubilizing} -
پژوهش حاضر با هدف بررسی نقش بی تفاوتی کارکنان به سازمان بر بالندگی سازمانی در صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستائیان و عشایر انجام شد. این پژوهش از لحاظ هدف جزء تحقیقات کاربردی و توسعه ای، از لحاظ ماهیت و روش جزء تحقیقات توصیفی، از لحاظ نوع داده ها جزء تحقیقات کمی و از لحاظ مکان و زمان اجراء جزء تحقیقات میدانی بود. جامعه آماری پژوهش شامل کلیه کارکنان صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان، روستائیان و عشایر در سطح کشور در سال 1398 به تعداد 400 نفر بودند. نمونه آماری کارکنان در این پژوهش با توجه به جامعه آماری و با استفاده از جدول مورگان و کرجسی با روش در دسترس به تعداد 196 نفر برآورد گردید. بی تفاوتی سازمانی با پرسشنامه دانایی فرد و همکاران (1389) و بالندگی سازمانی با پرسشنامه اسپایدرز (1995) مورد سنجش قرار گرفتند. سطح بی تفاوتی سازمانی حدود 49/8 و بالندگی سازمانی از دیدگاه کارکنان 48/6 % بود. نتایج حاصل از تحلیل معادلات ساختاری با نرم افزار PLS نسخه 3 نشان داد که بی تفاوتی سازمانی به میزان 60% بر بالندگی سازمانی تاثیر منفی گذاشت.
کلید واژگان: بی تفاوتی سازمانی, بالندگی سازمانی, صندوق بیمه اجتماعی کشاورزان, روستاییان و عشایر}Journal of New research approaches in management and accounting, Volume:3 Issue: 18, 2019, PP 75 -86The purpose of this study was to investigate the role of staff apathy on organizational development in the Social Insurance Fund of Farmers, Rural and Nomads. The purpose of this research was in the area of applied research and development, in terms of the nature and method of descriptive research, in terms of data type, in quantitative research, and in terms of location and time of field research. The statistical population of the study consisted of all employees of Social Insurance Fund of farmers, villagers and tribes in the country in the year 2019 (400 persons). Statistical sample of staff in this study was 196 people according to the statistical population and using Morgan and Krejcie table with available method. Organizational indifference was measured by the Knowledge Questionnaire of Fred et al. (2010) and organizational development was measured by Spiders Questionnaire (1995). The level of organizational apathy was about 49.8% and the organizational development was 48.6%. The results of structural equation analysis with PLS version 3 showed that organizational apathy had a 60% negative impact on organizational development.
Keywords: Organizational Indifference, Organizational Development, Farmers' Social Insurance Fund, Rural, Tribal} -
به منظور بررسی تاثیر کشت مستمر بر شکل های شیمیایی پتاسیم و رفتار جذب آن در خاک های زیرکشت توتون در منطقه شمال غرب ایران، شکل های پتاسیم خاک در 29 نمونه خاک زراعی و 29 نمونه خاک غیرزراعی هم جوار تعیین گردید و آزمایشات جذب به صورت پیمانه ای با 5/2 گرم خاک در قدرت یونی 01/0 مولار CaCl2 انجام گرفت. نتایج نشان داد که با استمرار کشت، میانگین پتاسیم تبادلی و غلظت تعادلی پتاسیم محلول (EKC) در خاک های زراعی در مقایسه با مقدار آن ها در خاک های غیرزراعی هم جوار بهطور معنی دار (P≤0.01) و به ترتیب حدود 28 و 27 درصد کاهش یافته بهطوریکه میانگین پتاسیم تبادلی در خاک های زراعی و غیرزراعی، به ترتیب 197 و 273 mg kg-1 و میانگین EKC به ترتیب برابر 9/7 و 8/10 mg l-1 بود. با توجه به وجود همبستگی معنی دار بین پتاسیم تبادلی و درصد رس (r= 0.577**) و همبستگی معنی دار بین پتاسیم تبادلی و پتاسیم محلول (r=0.418*) در خاک های زراعی و عدم معنی داری آن در خاک های غیرزراعی هم جوار، می توان استنباط کرد که مقداری از پتاسیم تبادلی در خاک های زراعی تخلیه شده است. با استمرار کشت، میانگین نسبت فعالیت پتاسیم در نقطه تعادل (AReK) و انرژی آزاد تبادلی پتاسیم (EK) در خاک های زراعی به ترتیب حدود 36 و 11 درصد و بهطور معنی دار (P≤0.01) کاهش یافت که میانگین AReK در خاک های زراعی و غیرزراعی، به ترتیب 004/0 و 0063/0 mol L-1 و میانگین EK به ترتیب 3407- و 3055- cal mol-1 بود. به دلیل تخلیه نسبی پتاسیم تبادلی در خاک های زراعی مورد مطالعه، اعمال مدیریت کودهای پتاسیمی جهت تولید پایدار توتون در منطقه شمال غرب ایران نیاز می باشد.کلید واژگان: شکل پتاسیم خاک, ایزوترم جذب, تخلیه پتاسیم, توتون}The present study was conducted to investigate the effect of cultivation on potassium forms and potassium adsorption characteristics behavior in tobacco-growing and adjacent virgin soils in Northwest of Iran. Soil potassium forms were determined in 29 tobacco-growing soils and in 29 adjacent virgin soils. Soil potassium quantity-intensity relations (Q/I) were constructed by equilibrating and shaking 2.5 g soil with 25 ml of 0.01 mM CaCl2. The results indicated that the mean of exchangeable potassium (Kex) and the initial equilibrium concentration of solution potassium (EKC) values in tobacco-growing soils were significantly (p≤0.01) lower than those in the adjacent virgin soils and decreased 28% and 27 %, respectively. Thus, in tobacco-growing soils and their adjacent virgin soils, the mean of Kex were 197 and 273 mg kg-1, and the mean of EKC were 7.9 and 10.8 mg L-1, respectively. There was a significant correlation between solution potassium (Kso) and Kex (r=0.418*) as well as between Kex and clay (r= 0.577**) in tobacco-growing soils indicating depletion of Kex in the studied soils. The mean of potassium activity ratio at equilibrium (AReK) and the energy of exchange potassium (EK) values in tobacco-growing soils were significantly (p≤0.001) lower than those in the adjacent virgin soils and decreased 36 and 11 %, respectively. In tobacco-growing soils and their adjacent virgin soils, the mean of AReK were 0.004 and 0.0063 mol L-1and the mean of EK were -3407 and -3055 cal mol-1, respectively. Because of exchangeable potassium depletion in the studied soils, potassium fertilizer management is needed to be practiced for sustainable production of tobacco in Northwest of Iran.Keywords: Soil potassium form, Adsorption isotherms, Potassium depletion, Tobacco}
-
چکیدهسابقه و هدفپتاسیم نقش حیاتی در افزایش عملکرد و کیفیت توتون (Nicotiana tabacum) از جمله به سوزی برگ توتون دارد. پتاسیم در خاک به ترتیب کاهش قابلیت استفاده برای گیاه شامل بخش های محلول، تبادلی، غیرتبادلی و ساختمانی می باشد. قابلیت استفاده پتاسیم به تقابل دینامیکی اشکال مختلف پتاسیم در خاک بستگی دارد که درک این دینامیک، سبب بهبود مدیریت حاصلخیزی خاک می شود. استفاده از رابطه کمیت- شدت پتاسیم و پارامترهای آن یکی از روش های تعیین وضعیت پتاسیم خاک جهت مدیریت مصرف کود می باشد. این تحقیق به منظور بررسی وضعیت شکل های مختلف پتاسیم و پارامترهای روابط کمیت- شدت پتاسیم جهت تعیین علل پایین بودن پتاسیم برگ توتون در شمال غرب ایران انجام شد.مواد و روش هانمونه خاک از 30 مزرعه توتون منطقه شمال غرب کشور تهیه شد. آزمایشات جذب به صورت بچ در سری غلظتی پتاسیم 200-0 میلی گرم بر لیتر در محلول 01/0 مولار کلریدکلسیم انجام گرفت. پارامترهای کمیت- شدت از جمله ظرفیت بافری بالقوه پتاسیم، نسبت فعالیت پتاسیم در نقطه تعادل، انرژی آزاد تبادلی پتاسیم، مقدار پتاسیم به سهولت قابل تبادل و مقدار پتاسیم به سختی قابل تبادل از منحنی های کمیت- شدت محاسبه شد. پتاسیم محلول، تبادلی، غیرتبادلی و ساختمانی در نمونه های خاک اندازه گیری شد و روابط آن با پارامترهای کمیت-شدت و خصوصیات فیزیکی و شیمیایی خاک بررسی گردید.یافتهمیانگین پتاسیم محلول، تبادلی و غیرتبادلی خاک ها به ترتیب 23 (با دامنه 10 تا 118)، 207 (با دامنه تغییر 64 تا 511) و 569 (با دامنه 443 تا 690) میلی گرم بر کیلوگرم بود. شکل های مختلف پتاسیم به غیر از پتاسیم محلول با همدیگر و با درصد رس خاک همبستگی مثبت و معنی داری داشتند. میانگین ظرفیت بافری پتاسیم برابر 2/10 سانتی مول بر کیلوگرم بر مجذور مول بر لیتر، میانگین نسبت فعالیت پتاسیم در نقطه تعادل برابر 00476/0 مجذول مول بر لیتر، میانگین انرژی آزاد تبادلی پتاسیم برابر 2/3364- کالری بر مول، میانگین پتاسیم به سهولت قابل تبادل برابر 0320/0 سانتی مول بر کیلوگرم و میانگین پتاسیم به سختی قابل تبادل برابر 46/0 سانتی مول بر کیلوگرم بود. رابطه پتاسیم محلول با پتاسیم تبادلی مثبت (r=0.42*) و با مقادیر pH (r = -0.37*) و درصد کربنات کلسیم معادل (r = -0.41*) منفی بود.نتیجه گیریهمبستگی معنی دار مقادیر پتاسیم تبادلی با پتاسیم محلول و درصد رس در خاک های مورد مطالعه، ممکن است به دلیل تخلیه پتاسیم تبادلی در خاک ها باشد که سبب کاهش میانگین پتاسیم در برگ توتون منطقه مورد مطالعه شده است. همبستگی مثبت و معنی دار بین مقادیر شکل های تبادلی، غیرتبادلی و ساختمانی پتاسیم نشان داد که بخشی از شکل های غیرتبادلی و ساختمانی پتاسیم می تواند طی دوره رشد، برای گیاه قابل استفاده باشد. برای ارتقاء غلظت پتاسیم برگ منطقه، لازم است خصوصیات خاک از جمله درصد و نوع رس با استفاده از روابط کمیت- شدت در توصیه کودی پتاسیم لحاظ گردد.کلید واژگان: پتاسیم خاک, توتون, رابطه کمیت به شدت, تخلیه پتاسیم}AbstractBackground and Objectivespotassium (K) plays a vital role in increasing the tobacco yield and controlling important quality parameters such as leaf combustibility. The forms of soil K in order of their availability for plants are soil soluble, exchangeable, non-exchangeable and structural potassium. Plant availability of soil K is controlled by dynamic interactions among its different K pools in soil that understanding of these dynamics leads to management of soil fertility. Quantity-Intensity (Q/I) curves of potassium and Q/I parameters provide general information about soil K availability and fertilizers management. This investigation was conducted to study the K forms status and its relationship with Q/I parameters in tobacco cultivated soil in the northwest of Iran.Materials and MethodsSorption isotherm was constructed in the laboratory by equilibrating and shaking 2.5 g soil with 25 ml of 0.01 M CaCl2 containing 0-200 mg K L-1 for 24 h. After equilibrium, remaining concentration of K measured and K Quantity-Intensity (Q/I) curves and their parameters such as K buffering capacity (PBCK), K activity ratio at equilibrium (AReK), energy of exchange (EK), the Gapon selectivity coefficient (KG), initial equilibrium concentration of solution K (EKC), readily exchangeable K (∆K0), specific K sites (KX), readily exchangeable K (∆K0) and specific K sites (Kx) were calculated. The soluble, exchangeable, non-exchangeable and structural K forms in 30 soil samples taken from tobacco-growing soils in north-west of Iran, were measured. Soil potassium forms relationships with each other, Q/I parameters and soil physical and chemical characteristics were investigated.ResultsThe mean of soluble, exchangeable, non-exchangeable and structural K forms in soil samples were 23 (ranged from 10 to 118), 207 (ranged from 64 to 511), 569 (ranged from 443 to 690) mg kg-1, respectively. There were significant correlations among K forms except for solution K. The clay values had a significant and positive correlation with each of K forms except solution K values. The means of PBCK, AReK, ∆K0 and KX values were 10.2 cmol kg-1/(mol L-1)0.5, 0.00476 (mol L-1)0.5, 0.032 and 0.46 cmol kg-1, respectively. The EK values for the check treatments ranged from -5151 to -2128 cal mol-1. The relationship of Kso with exchangeable K was positive (r= 0.42*), but its relationship with pH (r = -0.37*) and CCE (r=0.41*) was significantly negative.ConclusionThere was a significant correlation between solution K and exchangeable K values as well as between exchangeable K and clay values presumably because of exchangeable K depletion in soils that caused to decrease K concentration on tobacco leaf in studied reign. The correlation among exchangeable K, non-exchangeable K, and Kstr values indicated that a part of the non-exchangeable and structural potassium, could be available for the plant during the growing season. It is necessary that consider soil properties such as clay content and clay type by using quantity-intensity relations for potassium fertilizer recommendation.Keywords: Soil potassium_Tobacco_Quantity – intensity relationship_Potassium depletion}
-
حضور فلزات سنگین در آب و خاک به دلیل داشتن اثرات سمی برای موجودات زنده تبدیل به یک معضل جدی برای محیط زیست شده است. تثبیت فلزات سنگین در احیاء خاک های آلوده به فلزات سنگین یکی از روش های کم هزینه و سریع می باشد. به منظور بررسی تاثیر دیاتومیت بر توزیع شکل های شیمیایی سرب در خاک، آزمایشی به صورت فاکتوریل در قالب طرح کامل تصادفی در سه سطح دیاتومیت (0، 2 و 5 درصد وزنی) و چهار زمان خوابانیدن (1، 2، 4 و 8 هفته) در دو خاک آلوده و در سه تکرار انجام شد. توزیع عناصر در زمان های مذکور با روش عصاره گیری متوالی تعیین و برای ارزیابی وضعیت تحرک پذیری سرب در خاک های موردمطالعه، از شاخص توزیع کاهش یافته (IR) و شاخص تحرک (MF) استفاده شد. نتایج بدست آمده نشان داد، کاربرد دیاتومیت موجب کاهش معنی دار (P ≤ 0.01) سرب در بخش های تبادلی و کربناتی و افزایش معنی دار آن در بخش های متصل به اکسیدهای آهن و منگنز، آلی و باقیمانده نسبت به خاک شاهد شده است. با افزایش سطوح دیاتومیت افزوده شده به خاک و زمان انکوباسیون، مقدار IR و pH افزایش، اما مقدار MF و بخش قابل عصاره گیر با DTPA سرب کاهش نشان داد که بیانگر کاهش تحرک سرب با افزایش سطح دیاتومیت و زمان خوابانیدن است. کاهش تحرک سرب در خاک لوم رسی نسبت به خاک لوم شنی احتمالا به دلیل محتوای بیشتر رس و محتوای کمتر کربنات کلسیم معادل بود. به طور کلی می توان بیان کرد که افزودن دیاتومیت به خاک آلوده به ویژه در سطوح بالاتر (5 درصد)، منجر به کاهش زیست فراهمی و تحرک سرب در خاک می شود.کلید واژگان: عصاره گیری متوالی, دیاتومیت, سرب, خاک آهکی}The presence of heavy metals in water and soil are major concern for the environment due to their toxicity to many life forms. Stabilization of heavy metals in remediation of contaminated soils is one of the cost-effectiveness and rapid implementation method. In order to study the effect of diatomite on chemical forms of Lead in calcareous soils, a factorial experiment was conducted in a completely randomized design (CRD) with three levels of diatomite application in soil (0, 2 and 5 % by weight), four levels of incubation time (1, 2, 4 and 8 weeks) and in twocontaminated soils with three replications. Chemical distribution of Lead in soils were determined using Tessier sequential extraction method during the mentioned incubation times and reduced partition index (IR) and mobility factor (MF) of the metals were calculated as a Lead mobility indices in the soils. The obtained results showed that the application of diatomite significantly (p ≤ 0.01) decreases the lead in the exchangeable and carbonate fractions and increases it in the iron and manganese oxide, organic and residual bond fractions significantly in comparison to the control treatment. The IR and pH values increased but MF and DTPA-extractable Lead values decreased with increasing diatomite level and incubation time which demonstrates a decrease in the mobility of lead in the soils. Lead mobility reduction in the clay loam soil compared to the one in the sandy loam soil was probably due to higher content of clay and lower content of Calcium Carbonate Equilibrium. Generally, itcan be concluded that the addition of diatomite into the soil especially with high levels (5%) reduces the bioavailability and mobility of the Lead in the soil.Keywords: Sequential extraction, Diatomite, Lead, Calcareous soil}
-
پژوهش حاضر به بررسی رابطه بین هوشمندی فناوری و نوآوری استراتژیک در شرکت های مستقر در پارک فناوری پردیس انجام می پردازد. این پژوهش از نوع توصیفی بوده و از نظر روش از نوع همبستگی است. جامعه آماری این پژوهش مدیران ارشد شرکت های توسعه یافته مستقر در پارک فناوری پردیس هستند که تعدادشان 65 شرکت برآورد شد. برای همه شرکت های جامعه پرسشنامه ارسال شد ولی در نهایت 50 شرکت پاسخ دادند. لذا این تعداد به عنوان حجم نمونه درنظر گرفته شده و از فنون آمار استنباطی برای آزمون فرضیات استفاده شد. برای گردآوری داده ها از پرسشنامه هوشمندی فناوری مطابق با ابعاد ساویز و پرسشنامه نوآوری استراتژیک مطابق با ابعاد سرعتی آشتیانی استفاده شد. روایی محتوای هر دو ابزار با استفاده از نظرسنجی از اساتید و خبرگان حوزه فناوری و نوآوری به تایید رسید. پایایی هر دو پرسشنامه با استفاده از روش آلفای کرونباخ به ترتیب 960/0 و 941/0 محاسبه گردید. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها، نرم افزارهای SPSS و SmartPLS مورد استفاده قرار گرفت. در تجزیه و تحلیل داده ها نتایج شاخص های آمار توصیفی و آزمون های آمار استنباطی و همچنین مدل یابی معادلات ساختاری ارائه شده است. نتایج به دست آمده از آزمون پیرسون حاکی از وجود رابطه مثبت و معنی دار بین هوشمندی فناوری و نوآوری استراتژیک است. همچنین، بررسی شاخص های برازش مدل، بیانگر این است که مدل مورد استفاده در پژوهش از برازندگی قابل قبولی برخوردار است.کلید واژگان: هوشمندی فناوری, نوآوری استراتژیک, مزیت رقابتی, پارک فناوری پردیس}Abstract
The purpose of this study is to investigation the relation between technology intelligence and strategic innovation in companies located in the pardis technology park. The study is a descriptive one; and it is based on a correlational method. The population of the study includes Senior Managers all the peweful companies located in the pardis technology park that are 65 company. At last 50 coompanies answerd the questionnaires as sample size. To collect the data, in accordance with the dimensions of technology intelligence Savioz (2004) and strategic innovation questionnaire based on the dimensions Ashtiani (2008) has been used. Both content validity was confirmed by a survey of teachers and experts in field technology and innovation. The reliability of both questionnaires calculated using cronbachs alpha and values are respectively 0.960 and 0.941. In order to analyze the data, software SPSS and SmartPls were used. In analyzing the data, descriptive and inferential statistical tests results indicators and structural equation modeling is presented. The result of Pearson test indicates a positive and meaningful relationship between technology intelligence and strategic innovation. Furthermore, Investigation of fitting indicators show that the model used in the study is acceptable fitness.IntroductionThe purpose of this study is investigation of relation between technology intelligence and strategic innovation in companies located in the pardis technology park.
Case study: companies in pardis Technology ParkMaterials and MethodsThe study is a descriptive one; and it is based on a correlational method. The population of the study includes Senior Managers all the companies located in the pardis technology park that are 65 companies. At last 50 coompanies answerd the questionnaires as sample size. To collect the data, in accordance with the dimensions of technology intelligence Savioz (2004) and strategic innovation questionnaire based on the dimensions Ashtiani (2008) has been used. Both content validity was confirmed by a survey of teachers and experts in field technology and innovation. The reliability of both questionnaires calculated using cronbachs alpha and values are respectively 0.960 and 0.941. In order to analyze the data, software SPSS and SmartPls were used.
Discussion andResultsIn analyzing the data, descriptive and inferential statistical tests results indicators and structural equation modeling is presented. The result of Pearson test indicates a positive and meaningful relationship between technology intelligence and strategic innovation. Furthermore, Investigation of fitting indicators show that the model used in the study has acceptable fitness.Keywords: Technology Intelligence, Strategic Innovation, Competitive Advantage, Pardis Technology Park} -
کودهای آلی می توانند بر جذب سطحی فسفر و قابلیت استفاده آن تاثیر داشته باشند .بیوچار به عنوان یک منبع آلی قابل تجدید می تواند در افزایش فراهمی فسفر در خاک های آهکی نقش قابل ملاحظه ای داشته باشد. در این تحقیق جذب فسفر در یک نمونه خاک آهکی تیمار شده با دو نوع بیوچار حاصل از هرس درختان سیب و انگور تولید شده در دمای°C 400 با نسبت های مختلف بیوچار (0، 10 و 20 گرم بر کیلوگرم خاک) و در سه دره انکوباسیون (40، 80 و 120) روز انجام گرفت. داده های جذب با مدل های لانگ مویر و فروندلیچ و تمکین برازش یافتند. نتایج نشان داد که کاربرد بیوچار باعث کاهش جذب فسفر در خاک و افزایش رهاسازی فسفر گردید. بر اساس ضریب تبیین (R2) و خطای استاندارد برآورد (SE)، هر سه مدل لانگ مویر ، فروندلیچ و تمکین برازش نسبتا خوبی با داده های آزمایشی نشان دادند. حداکثر جذب فسفر (qmax) معادله لانگمویر در خاک شاهد 850 میلی گرم بر کیلوگرم و حداقل آن در سطح 2 درصد بیوچار درخت انگور 415 میلی گرم بر کیلوگرم مشاهده شد. میزان انرژی پیوند ((Kl از 175/0 به 031/0 لیتر برکیلو گرم کاهش یافت. پارامترهای ظرفیت (KF) فروندلیچ در خاک های تیمار شده در محدوده 14-5/90 و شاهد 95 میلی گرم بر گرم و شدت جذب (n) در خاک تیمار شده در محدوده 1/0-5/1 و در خاک شاهد 25/1 قرار گرفتند. مقدار KT تمکین از 139 به 122 کاهش یافت. با گذشت زمان مقدارجذب فسفر در همه تیمارها کاهش یافت. میزان شاخص های بافری خاک در خاک های تیمار شده با بیوچار سیب و انگور نسبت به خاک غیر تیمار شده روند کاهشی نشان دادند. می توان نتیجه گرفت که کاربرد بیوچار سیب و انگور در خاک آهکی باعث کاهش جذب مکان های جذبی فسفر در خاک و افزایش فسفر محلول می شود.کلید واژگان: بیوچار, جذب فسفر, سیب, انگور}Organic manures can affect on phosphorus sorption and its availability. Biochar as a renewable organic source of phosphorus could have a significant role in increase phosphorus availability in calcareous soils. In this study, phosphorus sorption was performed in a calcareous soil treated with two types of of biochar prouduced from apple and grape pruning at 400 ° C at different rates (0, 10 and 20 g/kg soil, w/w) and three incubation periods (40, 80, 120 days). Phosphorus adsorption data were fitted to langmuir and freundlich and temkin models. The results showed that the use of biochar reduced phosphorus adsorption in the soil and increased the release of phosphorus. Based on coefficient of determination (R2) and the standard error of estimation (SE), all three models Langmuir, Freundlich and Temkin fitted well with the experimental data. High values of Langmuir (qmax) was observed (850 mg/kg) in untreated soil and low values was observed (415 mg/kg) at the 2% levels of grape biochar. The binding energy (Kl) declined from 0.03 to 0.175 (l/kg). Capacity parameters (KF) of freundlich was variable from 14-90.5 (l/kg) in the apple and grape biochar treated soil and was (95 l/kg) in the untreated soils .The intensity adsorption (n) parameter of freundlich was variable from (0.1-1.5 ) in the apple and grape biochar treated soil and 1.25 in the untreated soil. The parameter of (kT) of temkin declined from 139 to 122 (l/kg). Phosphorus adsorption declined in all treatments over time. The value of soil buffering indices declined in the apple and grape biochar treated soil as Comparied to the untreated soil. It can be concluded that use of apple and grape biochar reduse the phosphorus places adsorption in calcareous soils and increase solution phosphoruse soil.Keywords: Biochar, Phosphoruse sorption, Apple, Grape}
-
تحرک و زیست فراهمی فلزات سنگین در خاک، به توزیع آن ها بین فاز محلول و فاز جامد خاک و بین ترکیبات مختلف فاز جامد بستگی دارد. به منظور بررسی تاثیر نانوذرات آهن صفر ظرفیتی بر شکل های شیمیایی عناصر کادمیم و سرب در خاک، آزمایشی بصورت فاکتوریل در قالب طرح کاملا تصادفی با چهار سطح نانوذره (0، 1، 2 و 4 درصد) و چهار زمان خوابانیدن (1، 2، 4 و 8 هفته) در دو خاک آلوده و در سه تکرار انجام گرفت و توزیع عناصر در زمان های مذکور با روش عصاره گیری متوالی تعیین و شاخص تفکیک کاهش یافته (IR) و شاخص تحرک (MF) محاسبه شد. کاربرد نانوذره آهن صفر ظرفیتی موجب کاهش معنی دار (P ≤ 0.01) کادمیم و سرب در بخش های تبادلی و کربناتی و افزایش معنی دار عناصر در بخش های پیوند با اکسیدهای آهن و منگنز نسبت به خاک شاهد شد. با افزایش درصد نانوذره افزوده شده به خاک و زمان خوابانیدن، مقدار IR افزایش و مقدار MF کاهش یافت که بیانگر کاهش تحرک فلز با افزایش درصد نانوذره است. درنهایت می توان نتیجه گیری کرد که افزودن نانوذره آهن صفر ظرفیتی به خاک، منجر به کاهش تحرک فلزات کادمیم و سرب در خاک می شود.کلید واژگان: نانوذره آهن صفر ظرفیتی, شکل های شیمیایی عناصر, عصاره گیری متوالی, کادمیم, سرب}The mobility and bioavailability of heavy metals in soils is dependent upon redistribution processes between solid and solution phases and among solid-phase components. In order to study the effect of nano zero valent iron (nZVI) on chemical forms of Cd and Pb in soils, an experiment was conducted as a factorial in a completely randomized design in three replications with 4 levels of nZVI (0, 1, 2 and 4 %), 4 levels of incubation time (1, 2, 4 and 8 weeks) and two soils. Chemical distribution of metals in soil was determined using sequential extraction method during mentioned incubation times and the reduced partition index (IR) and mobility factor (MF) of metals were calculated. Application of nZVI significantly (p ≤ 0.01) decreased the exchangeable and carbonate fractions and increased iron and manganese oxide bound fraction in comparison to the control treatment. The IR Values increased and MF values decreased with increasing nZVI levels and incubation time, result in a decrease in MF in soils. It is concluded that addition of nZVI in soil significantly could decrease MF of Cd and Pb in contaminated soils.Keywords: Nano zero valent iron, Chemical forms of metal, Sequential extraction, Cadmium, Lead}
-
گردشگری به مثابه ی صنعتی موثر و تاثیرگذار بر جوامع توانسته است توجه سیاست گذاران و برنامه ریزان را به خود جلب کند. این صنعت فعالیتی گسترده است که تاثیرات اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و زیست محیطی مهمی را با خود به همراه دارد و هر یک در جای خود قابل بحث و بررسی است. هدف این مطالعه طراحی مدل رقابت پذیری مقاصد گردشگری با استفاده از شبکه های اجتماعی بوده است. با استفاده از تیوری داده بنیاد و مصاحبه با خبرگان مصاحبه ای عمیق برای شناسایی مولفه های مربوط به موضوع تحقیق انجام شد. مصاحبه با خبرگان تا مرحله اشباع ادامه پیدا کرد و در کل با 12 نفر مصاحبه انجام شد. با توجه به رویکرد استراوس و کوربین، سه مرحله کدگذاری باز، محوری و انتخابی برای تجزیه و تحلیل مصاحبه های انجام شده، اعمال شد. یافته ها نشان داد که مقوله های اصلی شامل زیرساخت های گردشگری، تدوین استراتژی گردشگری، جایگاه یابی در شبکه های اجتماعی، کیفیت خدمات گردشگری، برندسازی گردشگری، مدیریت مقصد گردشگری و بازاریابی گردشگری بوده است.
کلید واژگان: رقابت پذیری, مقصد گردشگری, شبکه های اجتماعی}Tourism as an effective and influential industry in communities has been able to attract the attention of policy makers and planners. This industry is a broad activity that has important economic, social, cultural and environmental impacts, and each can be discussed in its place. The purpose of this study was to design a model of competitiveness of tourism destinations using social networks. In-depth data interviews were conducted using foundation data theory and interviews with experts to identify components related to the research topic. Interviews with experts continued until saturation, with a total of 12 interviews. According to the approach of Strauss and Corbin, three steps of open, axial and selective coding were applied to analyze the interviews. The findings showed that the main categories included tourism infrastructure, tourism strategy formulation, positioning in social networks, quality of tourism services, tourism branding, tourism destination management and tourism marketing.
Keywords: Competitiveness, Tourism Destination, Social Networks} -
به منظور مقایسه سینتیک رهاسازی پتاسیم از کانی های پتاسیم دار و نیز انتخاب بهترین معادله سینتیکی توصیف کننده روند رهاسازی پتاسیم توسط عصاره گیرهای آلی و معدنی، آزمایشی در قالب طرح کاملا تصادفی با آرایش فاکتوریل در 3 تکرار اجرا گردید. فاکتورهای آزمایش شامل 3 نوع عصاره-گیر (اسید اگزالیک 01/0 مولار، کلرید کلسیم 01/0 مولار، شاهد (آب مقطر))، 3 کانی پتاسیم دار (فلدسپار، ایلیت و فلوگوپیت) و 10 زمان (1، 2، 4، 8، 12، 16، 24، 32، 48 و 64 ساعت) بودند. مقدار پتاسیم آزاد شده با استفاده از دستگاه فلیم فتومتر طی زمان های مختلف در شرایط آزمایشگاهی اندازه گیری شد و داده ها به معادلات سینتیکی مرتبه صفر، مرتبه اول، مرتبه دوم، تابع توانی، پخشیدگی پارابولیک و الوویچ برازش داده شد. نتایج نشان دهنده ی اثر معنی دار نوع عصاره گیر بر سینتیک رهاسازی پتاسیم بود، بطوریکه میزان پتاسیم آزاد شده در نمونه های عصاره گیری شده با اسید اگزالیک در مقایسه با نمونه های عصاره گیری شده با کلرید کلسیم و شاهد (آب مقطر) به ترتیب 48/1 و 35/2 برابر بیشتر بود. کانی های مختلف نیز مقادیر متفاوتی از پتاسیم را آزاد نمودند. رهاسازی پتاسیم از فلوگوپیت نسبت به فلدسپار و ایلیت به ترتیب 99/1 و 95/2 برابر بیشتر بود. بیشترین غلظت پتاسیم نیز (440 میلی گرم بر کیلوگرم) در تیمار عصاره گیری شده با اسید اگزالیک و در حضور کانی فلوگوپیت مشاهده گردید. بطوری که مقدار پتاسیم در این تیمار 15/3 برابر نسبت به شاهد افزایش یافت. برازش معادلات سینتیکی نشان داد که معادلات تابع توانی و پخشیدگی پارابولیک با بیشترین ضریب تبیین (R2) و کمترین خطای استاندارد (SE)، بهترین مدل برای برازش داده ها بودند این در حالیست که مدل مرتبه دوم قادر به توجیه رهاسازی پتاسیم نبود. چنین استنباط می گردد که سینتیک رهاسازی پتاسیم توسط عوامل مختلفی از جمله نوع کانی و نوع عصاره گیر تحت تاثیر قرار می گیرد و عصاره گیر آلی توانایی بالاتری در استخراج پتاسیم غیرتبادلی از ساختار کانی ها دارد. همچنین تطبیق نتایج این تحقیق با معادلات مرتبه اول، پخشیدگی پارابولیک و تابع توانی حاکی از آن است که رهاسازی پتاسیم غیرتبادلی از کانی ها می تواند متاثر از فرآیند پخشیدگی باشد و بعبارت دیگر پخشیدگی پتاسیم به خارج از توده کانی، کنترل کننده سرعت آزاد شدن پتاسیم می باشد.کلید واژگان: اسید اگزالیک, رهاسازی پتاسیم, فلوگوپیت, معادلات سینتیکی, کلرید کلسیم}Journal of water and soil, Volume:31 Issue: 6, 2018, PP 1740 -1754IntroductionPotassium is one of essential nutrients for plants and its importance in agriculture is well known. Non-exchangeable potassium that is mainly placed with in layers of K-bearing minerals, such as K-feldspar and mica, is considered as an important source of potassium for plant growth in most soils. Regarding that low molecular weight acids (LMW) play an important role in improving the bioavailability of soil nutrients such as non-exchangeable K (NEK), and the release rate of NEK plays a significant role in supplying necessary K for plants, the purpose of this study was comparison of potassium release kinetic from K-bearing including feldspar, illite as well as phlogopite minerals and choose the best kinetic equation describing potassium release process, influenced by organic as well as mineral extractants.
Material andMethodsThe experiment carried out in a completely randomized design with three replications. Experiment factors were including extractant type (0.01 mol l-1 oxalic acid, 0.01 mol l-1 calcium chloride, control (deionized water)), potassium mineral type (feldspar, illite and phlogopite) and incubation time (1, 2, 4, 8, 12, 16, 24, 32, 48, and 64 hours). Elemental composition of minerals identified by Fluorescence spectroscopy device (S4 Pioneer). Used minerals in the experiment including feldspar, phlogopite and illite were ground and filtered through a 230 mesh sieve. In order to remove exchangeable K, samples were saturated by calcium chloride solution (with a ratio of 2:1), after washing with HCl, samples were dried at 105 °C for 48 hours. 100 mg of washed minerals, was weighed carefully and transferred to centrifuge tubes. Then 20 ml of each of extractants (oxalic acid and calcium chloride 0.01M) was added to the tubes. After 15 minutes shaking, tubes containing a mixture of minerals-extractants was carried out in a controlled incubation chamber for periods of 1, 2, 4, 8, 12, 16, 24, 32, 48 and 64 hours at 25 °C. After each period, samples were centrifuged at 3000 rpm for 10 minutes and filtered using Whatman paper (No. 41). pH and potassium concentration of samples were measured by pH meter and flame photometer, respectively. Data related to potassium release was fitted by zero order, first order, second order, power function, parabolic diffusion and ellovich equations.Results And DiscussionResults showed that the effect of extractant type was significant on kinetic of potassium release, so that potassium release amount in samples extracted with oxalic acid was 1.48 and 2.35 times higher than samples extracted with calcium chloride and control (deionized water), respectively. Also, different minerals released various amounts of potassium. K release from phlogopite was 1.99 and 2.95 times higher than feldspar and illite, respectively. The maximum potassium concentration (440 mg kg-1) was seen in phlogopite which was extracted with oxalic acid. So that, amount of potassium in this treatment was 3.15 times higher than control one. Furthermore, the effect of extraction time on K release was significant. So that, at the beginning of incubation period the release of potassium by different extractants was more, but its amount decreased over time and finally continued with a constant speed. Kinetic equation fitting showed that zero order, first order, power function, parabolic diffusion and ellovich equations are able to describe potassium release but second order model cannot justify it. Among these five equation, the power function and parabolic diffusion equations with the maximum coefficient of determination (R2) and the least standard error of estimate (SE), could reasonably describe the K release kinetics, so they are introduced as the best models for data fitting. The slope (b) and interception (a) of ellovich equation indicate interlayer and initial K release, respectively. Oxalic acid and phlogopite had the most amount of interception, it means that the impact of oxalic acid on initial and interlayer release rate of K in phlogopite, is more effective than calcium chloride.ConclusionsIt is concluded that different factors like mineral and extractant type influence kinetic of potassium release and organic extractant have more ability in extracting non-exchangeable potassium from minerals structure. Also, the adjustment of the results of this study with first order, parabolic diffusion and power function equations suggest that nonexchangeable potassium release from minerals can be affected by diffusion process from the surface of the study minerals, indicating that NEK release rate is controlled by K diffusion out of the mineral interlayer.Keywords: Kinetic equations, Mineral salt, Organic acid, Phlogopite, Potassium release} -
آگاستاکه(Agastache foeniculum) گیاهی علفی، چندساله، معطر و متعلق به خانواده نعناع (Lamiaceae) می باشد. اسانس این گیاه دارای خواص ضدقارچی و ضدباکتریایی بوده و در صنایع غذایی و داروسازی مورد استفاده قرار می گیرد. تحقیق حاضر به منظور بررسی برگپاشی اوره و اسیدهای آمینه بر خصوصیات مورفوفیزیولوژیکی و بیوشیمیایی گیاه آگاستاکه، به صورت یک آزمایش گلدانی در قالب طرح کاملا تصادفی با 4 تکرار اجرا گردید. تیمارهای آزمایشی شامل محلول پاشی اوره (در غلظت های 5/0، 1 و 2 گرم در لیتر)، اسیدآسپارتیک (در غلظت های 100، 200 و 300 میلی گرم در لیتر)، اسیدگلوتامیک (در غلظت های 100، 200 و 300 میلی گرم در لیتر) و شاهد (بدون محلول پاشی) بودند. نتایج نشان داد که کاربرد برگی اوره و اسیدهای آمینه تاثیر معنی داری بر صفات رشدی، فیزیولوژیکی و بیوشیمیایی داشتند. بیشترین و کمترین ارتفاع بوته، تعداد و سطح برگ، قطر ساقه و وزن خشک برگ و ساقه به ترتیب در تیمار 2 گرم در لیتر اوره و شاهد بدست آمد. محلول پاشی اوره و اسیدهای آمینه مقادیر رنگدانه های فتوسنتزی، محتوی پرولین، قندهای محلول کل، پروتئین کل و نیتروژن برگ ها را در مقایسه با شاهد افزایش داد. با افزایش غلظت اسیدهای آمینه مقادیر پروتئین کل، قند های محلول کل، پرولین، محتوی نیتروژن و کلروفیل برگ ها افزایش یافت. در مجموع یافته های این تحقیق نشان داد که اگرچه در مورد اکثر صفات مورد مطالعه، بیشترین تاثیر در تیمار 2 گرم در لیتر اوره مشاهده گردید اما اسیدهای آمینه نیز به واسطه بهبود ویژگی های رشدی و فیزیولوژیکی می توانند به عنوان منابع جدید نیتروژن در تغذیه گیاهان مورد استفاده قرار گیرند.کلید واژگان: آگاستاکه, اسیدآمینه, محلول پاشی برگی, نیتروژن, پروتئین}Anise Hyssop (Agastache foeniculum) is a perennial and aromatic herb plant, belonging to the Lamiaceae family. Its essential oil has antifungal and antibacterial properties and used in food and pharmaceutical industries. To study the effects of foliar application of urea and amino acids on some morpho-physiological and biochemical characteristics of anise hyssop, a pot experiment was conducted in completely randomized design with four replications. The treatments were foliar application of urea (0.5, 1 and 2 g/l), aspartic acid (100, 200 and 300 mg/l), glutamic acid (100, 200 and 300 mg/l) and control (no nitrogen application). The results showed that foliar application of urea and amino acids had significant effects on growth, physiological and biochemical parameters. The highest and the lowest amounts of plant height, leaf number and area, stem diameter, fresh and dry weight of leaves and stems were obtained in 2 g/l of urea and control treatments, respectively. Foliar application of urea and amino acids increased photosynthesis pigments, proline, total soluble sugars, total protein and nitrogen content of leaves compared to control. Total protein, total soluble sugars, proline, leaf chlorophyll and nitrogen content increased as the concentration of amino acids increased. Overall, the findings of this study showed that foliar application of 2 g/l of urea was the most effective treatment for the studied characteristics however amino acids through improvement of growth and physiological characteristics can be used as new sources of nitrogen for plant nutrition.Keywords: Agastache foeniculum, Amino acid, Foliar spraying, Nitrogen, Protein}
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.