به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت
فهرست مطالب نویسنده:

ph.d

  • سید علی غفاری اسمعیلی، محمد حسنی*، حسن قلاوندی

    پژوهش حاضر با هدف شناسایی عوامل و مولفه های نابرابری آموزشی در مناطق آموزش و پرورش استان مازندران به منظور ارایه الگوی بهینه برای کاهش نابرابریها و تحقق یافتن عدالت آموزشی انجام شده است. روش این پژوهش توصیفی از نوع پیمایشی است. اطلاعات مورد نیاز پژوهش، با اجرای پرسشنامه به دست آمده است. جامعه آماری پژوهش شامل دانش آموزان سال آخر دوره متوسطه دوم 22 شهرستان استان مازندران در سال تحصیلی 1400-1399 بوده است (21981 =N). در این مطالعه برای تعیین و انتخاب نمونه مورد مطالعه، با به کارگیری روش نمونه گیری تصادفی- طبقه ای بر اساس شهرستانها، با انتساب متناسب، 924 نفر انتخاب شده اند. به این ترتیب که بعد از استخراج حجم کلی نمونه برای استان، با توجه به فرمول کوکران به تناسب جمعیت دانش آموزی هر شهرستان، تعداد نمونه مشخص شده است. تحلیل داده ها با نرم ‎افزارهای SPSS، TOPSIS و ArcGIS انجام گرفته و از مدل شبکه ‎عصبی، ضریب آنتروپی شانون و رگرسیون چندگانه استفاده شده است. خروجی نهایی مدل تاپسیس نشان می‎ دهد که میان شهرستانهای استان مازندران، به لحاظ برخورداری از شاخصهای پژوهش نابرابری وجود دارد. همچنین یافته ها نشان می دهند که شاخصهای آموزشی بیشترین و شاخصهای فردی - خانوادگی کمترین اثر مستقیم را بر نابرابری شهرستانهای استان مازندران دارند. با توجه به نتایج پژوهش، استان مازندران برای دستیابی به برابری در دسترسی به فرصتهای آموزشی، نیازمند بازبینی در بسیاری از برنامه ها و همچنین ارتقای شاخصهای آموزشی(درونداد، فرایند و برونداد) است.

    کلید واژگان: نابرابری‎، عدالت، آموزش و پرورش، مازندران
    S. A. Ghaffaari Esmaa’Eeli, M. Hassani, Ph.D.*, H. Ghalaavandi

    In order to help with the establishment of educational justice, one must first identify the causal factors and their constituents. To this end, a categorized random sample of 924 high school seniors from among all such students in 22 counties in Mazandaran province was selected and given a questionnaire of acceptable validity and reliability. Data analyses show inequality among different counties. Educational/institutional factors play the major role in this inequality, while factors related to the individual and his/her family have the least direct impact. Considering these results, the provincial department of education needs to review and reform many of the programs and improve all aspects of the educational system.

    Keywords: inequality, educational justice, education, Mazandaran
  • اسد حجازی*

    پژوهش حاضر با هدف طراحی و اعتباریابی الگوی مهارتهای اساسی سواد رسانه ای در برنامه درسی تفکر و سواد رسانه ای برای دانش آموزان پایه دهم دوره متوسطه انجام شده و برای اجرای آن از روش تحقیق ترکیبی (کیفی-کمی) استفاده شده است. جامعه هدف افراد متخصص و مطلع در حوزه های سواد رسانه ای و برنامه درسی در آموزش و پرورش بود. در بخش کیفی بیست متخصص در زمینه موضوع مورد مطالعه به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند و مورد مصاحبه عمیق نیمه ساختارمند قرارگرفتند. نمونه گیری تا اشباع داده ها ادامه یافت. مصاحبه ها پس از ضبط، بازنویسی، کدگذاری و تحلیل شدند. از تحلیل داده های کیفی، مهارتهای سواد رسانه ای در حوزه های مفهومی، ارتباطی، اخلاقی، فنی و فناورانه با 14 مولفه اصلی و 64 گویه استنباط شده است. در بخش کمی، نتایج مطالعه کیفی در قالب پرسشنامه ای در اختیار 180 تن از خبرگان آموزش و پرورش و معلمان تفکر و سواد رسانه ای با به کارگیری روش نمونه گیری طبقه ای تصادفی قرار داده شد. اعتبار پرسشنامه را متخصصان برنامه درسی تایید کردند و پایایی آن با آلفای کرونباخ (0/90) محاسبه شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده های بخش کیفی از تکنیک تحلیل محتوا و در بخش کمی، در راستای تحلیلهای تکمیلی از معادلات ساختاری برای مدل سازی روابط علی، با تاکید بر نرم افزار لیزرل بهره گیری شد. یافته های پژوهش نشان دادند که مولفه های احصاشده بار عاملی کافی برای پیش بینی مهارتهای سواد رسانه ای دارند. همچنین نتایج آزمون آماری نشان داد که الگوی طراحی شده در مدارس ایران از برازشی مناسب برخوردار است. نتایج این مطالعه می تواند به منزله مکمل برنامه درسی تفکر و سواد رسانه ای در مدارس استفاده شود.

    کلید واژگان: مهارتهای سواد رسانه ای، مدارس متوسطه دوم، سند تحول بنیادین آموزش و پرورش
    A. Hejaazi, Ph.D.*

    The attainment of both knowledge and skills required for the use of media is the main objective in the 10th Grade’s textbook named Thinking and Media Literacy. To explore the extent to which this textbook covers such knowledge and skills, a group of 20 experts in the fields of media literacy and curriculum was extensively interviewed to the point of data saturation. The deductive content analysis of these data yielded a set of indices of media literacy in four areas of conceptual, communicative, moral, and technological that consisted of 14 main components and 64 constituents. Based on these findings, a questionnaire of acceptable validity and reliability was constructed and given to a categorized random sample of 180 experts in the field. The analysis of these data show that the derived components can collectively predict media skills adequately. Furthermore, the statistical tests show an acceptable level of fitness for the model designed on the basis of the findings.

    Keywords: media skills, high schools, Fundamental Reform Document of Education
  • مرضیه عبدالهی جوبنه*، محمدرضا زربخش بحری

    پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه اختلالات هیجانی با خودجرحی در نوجوانان دارای والد مطلقه با میانجیگری تنظیم هیجان انجام شده است. روش این پژوهش از نوع همبستگی بوده و از فن مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شده است. جامعه آماری پژوهش شامل همه دانش آموزان دختر و پسر دارای والد مطلقه  بود که در سال تحصیلی 99-1398در مدارس دوره متوسطه اول و دوم شهر رشت مشغول به تحصیل بودند. نمونه آماری پژوهش شامل 200 نفر از دانش آموزان بود که به صورت در دسترس انتخاب شدند. آزمودنیها به پرسشنامه های اختلالات هیجانی وودورث (1920)، آسیب به خود سانسون و همکاران (1998) و پرسشنامه تنظیم هیجان گراس و جان (2003) پاسخ دادند. داده های پژوهش پس از گردآوری، از طریق مدل یابی معادلات ساختاری با استفاده از نرم افزارهای SPSS-21  و AMOS-24 تجزیه و تحلیل شدند. نتایج پژوهش حاکی از آن بود که میان اختلالات هیجانی و خودجرحی در نوجوانان دارای والد مطلقه رابطه مثبت و معنادار وجود دارد (0/05>p). همچنین متغیر تنظیم هیجان (ارزیابی مجدد و سرکوب هیجان) در رابطه میان اختلالات هیجانی و خودجرحی در نوجوانان دارای والد مطلقه نقش میانجی دارد که سرکوب هیجان در رابطه میان اختلالات هیجانی و خودجرحی رابطه مثبت و معنادار و ارزیابی مجدد در رابطه میان اختلالات هیجانی و خودجرحی رابطه منفی و معنادار دارد. همچنین نتایج پژوهش حاکی از برازش مناسب داده ها با این مدل است.

    کلید واژگان: اختلالات هیجانی، خودجرحی، تنظیم هیجان، طلاق، نوجوانان
    M. Abdollahi Joubaneh*, M. R. Zarbakhsh Bahri, Ph.D.

    This study was undertaken to examine the mediating role of emotion regulation in the relationship between emotional disorders and self-injury in adolescents with divorced parents. This research had a correlational design. The statistical population of the study was comprised of all students with divorced parents who were studying in junior and senior high schools in Rasht in 2019-2020 school year. The statistical sample consisted of 200 students who were selected by convenience sampling method. The research instruments included Self-Harm Inventory (Sansone et al., 1998), the Woodworth Psychoneurotic Inventory  (1920), and Emotion Regulation Questionnaire (Gross & John, 2003). The collected data were analyzed via structural equation modeling with SPSS-21 and AMOS-24 software. Results showed that there was a positive, significant relationship between emotional disorders and self-injury in adolescents with divorced parents (p<0.05). Moreover, emotion regulation (reappraisal and suppression of emotions) had a mediating role in the relationship between emotional disorders and self-injury. More specifically, suppression of emotions played a significant, positive role in the link between emotional disorders and self-harm, whereas reappraisal played a significant, negative role in the relationship between emotional disorders and self-harm. Fit indices indicated that the proposed model was a good-fitting one.

    Keywords: emotional disorders, self-injury, emotion regulation, divorce, adolescents
  • علی مهدوی خواه *، طاهره جاویدی کلاته جعفرآبادی، مقصود امین خندقی، مرتضی کرمی

    این پژوهش، درصدد پاسخگویی به این پرسش بوده که حدود و ثغور مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی از دیدگاه صاحبنظران چگونه است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش نخست دیدگاه های صاحبنظران درباره مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی با به کارگیری روش های اسنادی، کتابخانه ای و تحلیل مفهومی، توصیف و طبقه بندی شده است. سپس ضمن نقد دیدگاه های مطرح شده، ابعاد مورد وفاق و مغفول مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی از دیدگاه صاحبنظران به تصویر کشیده شده است. آنگاه با بررسی وضع موجود، دیدگاه صاحبنظران در زمینه حد و مرز مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی مشخص شده است. مشارکت کنندگان در این پژوهش، سیزده نفر از صاحبنظران و سیاستگذاران حوزه برنامه درسی بودند که با معیار داشتن دیدگاه در زمینه مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی، به صورت هدفمند انتخاب شدند. نتایج حاصل از تجزیه و تحلیل دیدگاه های صاحبنظران نشان داد که مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی در همه ابعاد برنامه درسی قابل اجراست. باوجوداین، هنوز سازوکار نظری و عملی مشارکت واقعی دانش آموزان در برنامه درسی فراهم نشده است. سرانجام با بررسی الگوهای گوناگون، «الگوی برنامه درسی مذاکره ای» به عنوان رهیافت بدیل در زمینه مشارکت دانش آموزان در برنامه درسی تعیین شد که بر اساس آن، تغییر اساسی در نگاه به دانش آموز به عنوان "دانش آموز به مثابه فردی موثر و آگاه" که می تواند در بهبود نظام برنامه درسی مشارکت کند، نشان داده شده است.

    کلید واژگان: برنامه درسی مذاکره ای، مشارکت دانش آموزان، طراحی برنامه درسی، صدای دانش آموزان
    A. Mahdavikhah, T. Javidi Kalateh Jafarabadi, Ph.D.*, M. Amin Khandaghi, Ph.D., M. Karami

    The present research has aimed to find out how authorities see the boundaries of student involvement in the curriculum. To do so, first viewpoints of authorities on student involvement in the curriculum were described and categorized using documentary, library and conceptual analysis research methods. Subsequently, while criticizing the points of view provided, the aspects of student involvement in the curriculum which authorities agreed upon and had overlooked were indicated. Then, having examined the status quo, authorities' views on the boundaries of having students participate in the curriculum were pointed out. The participants in this research were thirteen authorities and policy-makers on curriculum who were selected purposefully based on their attitude toward student involvement in curriculum. The results obtained by analyzing authorities' points of view showed student involvement in the curriculum to be possible in all aspects of the curriculum. However, the theoretical and practical mechanisms required for students' actual involvement in the curriculum have not been prepared yet. Having conducted various studies, the negotiated curriculum model was determined to be an appropriate approach for students to participate in the curriculum, based on which a fundamental change in attitude toward students as "aware and effective individuals" who can be involved in the process of curriculum improvement has been pointed out.

    Keywords: negotiated curriculum, student involvement, curriculum design, student voice
  • وحیده فضیلت پور، مریم غلامزاده جفره*، محسن نظری فر

    خودافشایی والدین، به ویژه مادران، نزد فرزندان رخداد رایجی است که در بافت رابطه والد-فرزندی با انگیزه های گوناگون رخ می دهد و در صورت نامناسب بودن می تواند برای فرزندان استرس آور باشد. با وجود این اطلاعات کمی در مورد شرایط و دلایل ترغیب کننده والدین به خودافشایی و شیوه های انجام آن وجود دارد. از این رو مطالعه حاضر با هدف شناسایی دلایل و راهبردهای به کارگرفته شده مادران برای خودافشایی نزد فرزندان انجام شده است. در این مطالعه کیفی و برپایه روش پدیدارشناسی توصیفی، جامعه آماری شامل مادران غیرمطلقه ساکن شهر تهران طی سالهای 1400-1399 و دارای حداقل یک فرزند 35-10 ساله بوده است که 22 نفر از آنها از طریق تبلیغات در فضای مجازی و با روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. گردآوری داده ها از طریق مصاحبه عمیق نیمه ساختاریافته تا رسیدن به اشباع داده ها ادامه یافت. تحلیل داده ها به روش پدیدارشناسی کولایزی دو محتوای اصلی را نشان داد که عبارت اند از: 1) مادران به دلایل گوناگون از جمله تخلیه هیجانی، دریافت حمایت و آموزش به فرزند خودافشایی می کنند، 2) راهبردهای به کارگرفته شده مادران در خودافشایی شامل چگونگی بیان، مقدار خودافشایی، زمان گفتن و وضع قوانین است. پیشنهاد می شود که مشاوران حوزه خانواده بر پایه نتایج این مطالعه، برای پیشگیری از وقوع پیامدهای منفی خودافشایی، به والدین در تشخیص دلایل تحریک کننده آنها به خودافشایی و شیوه های مناسب ابراز آن یاری رسان باشند.

    کلید واژگان: خودافشایی مادران، دلایل، راهبردها، پدیدارشناسی، فرزندان
    V. Fazilatpour, M. Gholamzadeh Jofreh, Ph.D.*, M. Nazarifar, Ph.D.

    Parental disclosures occur commonly in the context of the parent-child relationship with various motives and if undertaken inappropriately, they can be stressful for children. However, relatively little is known about the conditions and reasons that encourage parents to disclose to their children and the strategies they use for disclosing. Hence, the aim of this study was to identify the reasons that motivated maternal disclosures and the strategies utilized for disclosing. This qualitative research had a descriptive phenomenological design and the statistical population of the study included non-divorced mothers living in Tehran in 2020-2021 who had at least one child aged 10 to 30. The subjects were selected via advertisements in the cyberspace through purposive sampling method. Data collection through semi-structured in-depth interviews was continued until data saturation was reached. Data analysis by Colaizzi's method showed two main content areas including: 1) mothers disclose to their children for various reasons, including venting, seeking emotional support, and educating. 2) The strategies used by mothers in disclosures include how to express, how much and when to disclose, and setting rules. It is suggested that family counsellors take appropriate steps to prevent the negative consequences of disclosures and familiarize parents with factors that prompt disclosures and appropriate ways of expressing them.

    Keywords: maternal disclosure, reasons, strategies, phenomenology, children
  • اسماعیل عبدی، مهدی صفری گرایلی*، یاسر رضایی پیته نوئی

    هدف این پژوهش ارایه الگوی اینرسی سازمانی مدیران و بررسی تاثیر آن بر خطر سقوط قیمت سهام می باشد. در این پژوهش، برای سنجش خطر سقوط قیمت سهام از سه سنجه شامل چولگی منفی بازده سهام، نوسان پذیری پایین و بالا و سیگمای حداکثری استفاده گردید و داده های مربوط به اینرسی سازمانی مدیران نیز از طریق تحلیل فراترکیب، تحلیل دلفی و در نهایت ارسال پرسشنامه به مدیران شرکت های نمونه گردآوری گردید. پرسشنامه مذکور برای مدیران 163 شرکت ارسال گردید که در نهایت تعداد 126 شرکت به پرسشنامه ها پاسخ دادند و در تحلیل های آماری لحاظ شدند. نتایج پژوهش نشان داد که اینرسی سازمانی مدیران بر خطر سقوط قیمت سهام تاثیر مثبت و معناداری دارد. این نتیجه نشان می دهد، عدم افشای اخبار بد برای یک دوره زمانی بلندمدت همواره در نظام ساختاری شرکت ها و حتی نهادهای نظارتی ایی ایجاد می شود که غالبا به دلیل اینرسی سازمانی، نوعی عدم تحرک در نظارت های اثربخش بر عملکرد مدیران غالب می شود و این موضوع با تاثیرگذاری بر تفاوت ارزش ذاتی با ارزش بازار سهام، سبب به وجود آمدن یک شکاف یا حباب قیمتی می شود، این حباب در واقع توده اخبار منفی انباشت شده است که براساس اصل مطلوبیت در اقتصاد، در نقطه اشباع به یکباره به بازار مخابره می شود و سبب ترکیدن حباب قیمتی و در نتیجه به سقوط قیمت سهام منتج می شود.

    کلید واژگان: اینرسی سازمانی مدیران، خطر سقوط قیمت سهام، فقدان نظارت های ساختاری
    Esmaeil Abdi, Mehdi Safari Geryli *, Yasser Rezaei Pitenoei (Ph.D)

    An important part of managers' decision-making functions is rooted in organizational functions in terms of the existence of drivers to monitor their performance. Inertia is considered as one of the consequences of poor organizational performance in regulatory effectiveness as a factor to institutionalize power in managers and create opportunism to prioritize their interests. The Purpose of this research is Provide a model of manager's organizational inertia and examine its effect on Stock Price Crash Risk. In this study, stock price crash risk is calculated using three proxies and data related to organizational inertia of managers were collected through meta-analysis, Delphi analysis and finally sending a questionnaire to sample companies. The questionnaire is sent to 163 firms, among which 126 ones answered back. In order to perform the analysis process, the partial least squares analysis method was used. The results showed that managers' organizational inertia has a positive and significant effect on stock price crash risk. This result shows that non-disclosure of bad news for a long period of time is always created in the structural system of companies and even regulatory bodies, which is often due to organizational inertia, a lack of mobility in effective monitoring of managers' performance. By affecting the difference between intrinsic value and stock market value, it creates a price gap or bubble. This bubble is actually a mass of negative news that, based on the principle of utility in the economy, is transmitted to the market at a saturation point and causes the bursting of the price bubble will result in stock price crash risk.

    Keywords: Manager's Organizational Inertia, Stock Price Crash Risk, Lack of structural oversight
  • مینا احمدیان*، حسن ملکی، حسین اسکندری، نعمت الله موسی پور، علیرضا صادقی

    نقش آغازین مدرسه در بهبود روابط میان- فردی و اجتماعی به منظور حل مشکلات اجتماعی اهمیت حیاتی برای هر جامعه دارد. یکی از بهترین راهکارهای حل مسایل اجتماعی، شناسایی مشکلات ارتباطی و آموزش مهارتهای ارتباطی از سنین پایین تر به ویژه دوره آموزش ابتدایی است. بر این مبنا سوال پژوهش حاضر این است که دانش آموزان دوره دوم ابتدایی چه مشکلات ارتباط میان- فردی و اجتماعی دارند؟ در این پژوهش از روش تحلیل محتوای کیفی با رویکرد تلخیصی استفاده شده است. پس از تحلیل متن مصاحبه با 20 نفر از معلمان سه منطقه از شهر تهران(مناطق 15، 16 و 19)، هشت دسته مشکلات ارتباط میان- فردی و اجتماعی دانش آموزان شناسایی شد که عبارت اند از: 1. مشکلات مربوط به کنترل احساسات و ایجاد تنش، 2. مشکلات مربوط به گفت وگو و انتقال پیام، 3. مشکلات مربوط به تشریک مساعی و کار گروهی، 4. مشکلات مربوط به حل مساله و تفکر کردن، 5. مشکلات پایه و شخصیتی، 6. مشکلات خودمراقبتی، 7. مشکلات ارتباط با خود و 8. ضعف در دوستیابی. بنابر نظر معلمان حل مشکلات ارتباطی صرفا با آموزش به دانش آموزان امکان پذیر نمی باشد، بلکه نیازمند توجه به برخی متغیرها و بازنگری عواملی مانند هماهنگی کلیه نهادها(خانواده، محله، مدرسه، رسانه ها و...)، میزان مهارت معلمان، شمار دانش آموزان، مدت زمان آموزشی، پایه تحصیلی دانش آموزان، کافی بودن نیروی آموزشی و محتوای آموزشی است.

    کلید واژگان: مشکلات ارتباطی، ارتباط اجتماعی، دوره دوم ابتدایی، معلمان
    M. Ahmadian*, H. Maleki, Ph.D., H. Eskandari, N. Mousapour, A. R. Sadeghi

    In any society, schools have crucial importance when it comes to improving social and interpersonal relationships and solving social problems. One of the best ways to solve social problems is to identify communication problems and provide training in communication skills from lower ages, particularly in primary school. Therefore, the present study poses the question: what interpersonal and social problems can be found in second-grade primary schoolchildren? This study has been conducted using the qualitative content analysis method with a summative approach. Analyzing interview transcripts with 20 teachers from three different school districts in the city of Tehran (Districts 15, 16, and 19) led to eight different categories identified for students' interpersonal and social problems: 1. problems regarding controlling emotions and creating tension, 2. problems arising in discourse or getting one's message across, 3. collaboration and teamwork problems, 4. problems in problem-solving and thinking, 5. character-wise problems, 6. self-protection problems, 7. problems in intrapersonal communication, and 8. weaknesses in making friends. From teachers' point of view, communication problems cannot be solved by providing students with instructions alone; some variables need to be taken into consideration and changed and revised significantly, such as harmony among different institutions (i.e. families, neighborhoods, school, the media, etc.), teachers' skills, the number of students, students' grade, how long training lasts, the adequacy of school personnel as well the education content itself.

    Keywords: communication problems, social communication, second-grade primary school, teachers
  • حسن ولیان، مهدی صفری گرایلی*، یاسر رضایی پیته نوئی
    در چارچوب بازار مالی ایران و با توجه به مشکلاتی چون وجود حباب های شکننده در بورس، احتمال سقوط سهام و به طور خاص وجود عدم تقارن اطلاعاتی شدیدی که بین سرمایه گذاران وجود دارد، اغلب سرمایه گذاران تمایلی به ریسک کردن نداشته و ترجیح می دهند بر سودآوری کوتاه مدت شرکت ها تمرکز کنند. این امر باعث شده است که مدیران بسیاری از شرکت ها رویکردی کوته بینانه جهت تصمیمات سرمایه گذاری را اتخاذ نمایند تا سودآوری کوتاه مدت شرکت ها افزایش یابد. لذا هدف این پژوهش بررسی تاثیر افق سرمایه گذاری سهامداران نهادی شامل افق های سرمایه گذاری بلند مدت و کوتاه مدت بر کوته بینی مدیریتی شرکت های حاضر در بورس اوراق بهادار تهران می باشد. فرضیه تحقیق با استفاده از نمونه ای متشکل از 63 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران طی سال های 1393 تا 1397 و با بهره گیری از مدل های رگرسیون لجستیک مورد آزمون قرار گرفت. نتایج پژوهش حاکی از آن است که افق های سرمایه گذاری بلند مدت سهامداران نهادی با کوته بینی مدیریتی ارتباط منفی معناداری دارد. همچنین بر اساس نتیجه فرضیه دوم مشخص گردید افق های سرمایه گذاری کوتاه مدت، ارتباط مثبت و معناداری با کوته بینی مدیریتی داشته و آن را تقویت می نماید.
    کلید واژگان: افق سرمایه گذاری سهامداران نهادی، کوته بینی مدیریتی، افق های سرمایه گذاری بلندمدت، افق های سرمایه گذاری کوتاه مدت
    Hasan Valiyan, Mehdi Safarigerayli *, Yasser Rezaei Pitenoei (Ph.D)
    In the context of the Iranian financial market, and with problems such as fragile bubbles in the stock market, the likelihood of stocks crashing, and in particular the severe information asymmetry that exists among investors, most investors are reluctant to take risks and prefer to focus on short-term profitability. This allows many managers to take a myopic approach in investment decisions to increase the firm's short-term profitability. The purpose of this study is to investigate the impact of institutional investors investment horizons including long and short term investment horizons on managerial myopia of the firms listed on the Tehran Stock Exchange (TSE). The research hypotheses wree tested using a sample of 63 companies listed in Tehran Stock Exchange during the year's 2014 to 2018 using Logistic regression model.The results show that according to the first hypothesis test, long-term institutional investors' investment horizons have a significant negative association with the managerial myopia. Also, based on the result of the second hypothesis, we find that short-term investment horizons have a positive and significant association the managerial myopia
    Keywords: Institutional Investors' Horizons, Managerial Myopia, long-term investors' investment horizons, Short -term investors' investment horizons
  • رضا پیش قدم، شیما ابراهیمی*

    تعامل افرادی مانند مدیران، معلمان، والدین و دانش آموزان با یکدیگر نقش مهمی در ارتقای اهداف عالی آموزش ایفا می کند. فرهنگ تعلیم و تربیت در محیط آموزشی وابسته به چگونگی استفاده از زبان مورد استفاده توسط متولیان آموزشی در تعامل با دانش آموزان می باشد که در شکل دهی و تغییر باورهای آنان حایز اهمیت است. بنابراین، با بررسی و شناسایی زباهنگ (زبان + فرهنگ) های آموزشی می توان به فرهنگ غالب در این محیطها پی برد. این پژوهش از نوع توصیفی و کیفی است و بر آن است تا با فرهنگ کاوی زبان متولیان آموزشی در محیط آموزشی و کلاسهای درسی از نظام فکری و فرهنگی آنان در برخورد با دانش آموزان آگاه شود و تفکرات و دیدگاه آنان را در قالب بازخوردهایی که می دهند، ارزیابی کند. بنابراین، نگارندگان به منظور ارزیابی زباهنگهای آموزشی،  400 گفتمان طبیعی 23 مدیر، 52 معلم، 100 دانش آموز و 100 نفر از والدین این دانش آموزان را از طریق بررسی زباهنگ برچسب زنی و در پرتو الگوی SPEAKING هایمز (1967) مدنظر قرار داده اند. نتایج پژوهش نشان می دهد این زباهنگها با اهدافی مانند تعریف و تمجید، سرزنش و تحقیر، نصیحت، ایجاد انگیزه مثبت، تامین خواسته، حفظ قدرت و سلطه، تهدید و ایجاد ترس در دانش آموز استفاده می شوند و نشان دهنده فرهنگ غیرمستقیم گویی، جمع گرایی، شرم محوری، کل نگری و اغراق افزوده ایرانیان می باشند. با آگاه کردن متولیان آموزشی نسبت به تاثیرات این زباهنگها می توان در جهت مهندسی گفتمان آنان در ارایه بازخورد مناسب به دانش آموزان گام برداشته و شاهد ارتقای کیفیت یادگیری بود.

    کلید واژگان: فرهنگ، آموزش، زباهنگ، زباهنگ آموزشی، الگوی SPEAKING هایمز، برچسب زنی
    R. Pishghadam, Ph.D., Sh. Ebraahimi, Ph.D.*

    The verbal interaction among students, teachers, parents, and school administrators plays a significant role in achieving educational goals as the language used in educational settings while mirroring the dominant educational culture, functions as an important tool in shaping and reshaping their beliefs. Thus, the culture language in any educational setting needs to be studied in order to identify the dominant culture. To this end, 400 natural conversations among 23 administrators, 52 teachers, 100 students, and 100 parents were reviewed and labeled according to the SPEAKING model. Results show that the used language is indicative of certain features of Iranian culture such as indirectness, collectivism, being shame oriented, holism, and added exaggeration are being exploited in pursuing goals such as complementing and admiration, blaming and demeaning, advice giving, motivating, wish fulfillment, power and domination maintenance, and threating in relation to the students. By informing educational staff of these features and their applications they can be helped in improving their language when giving feedback to students.

    Keywords: culture, education, culture language, SPEAKING model, labeling
  • زینب ابراهیمی*، محمود مهرمحمدی، علیرضا صادقی، امید نوروزی

    هدف پژوهش حاضر طراحی الگوی کارآمدی فرهنگی معلمان ابتدایی برمبنای پداگوژی برخوردار از ربط فرهنگی است. به منظور دستیابی به این هدف از رویکرد کیفی و روش پژوهش خود زیست نگاری استفاده شده است. جامعه پژوهش همه معلمان دوره ابتدایی ایرانی بودند که با روش نمونه گیری هدفمند و بر اساس اشباع نظری یافته ها، ده نفر از آنان با حداکثر تنوع فرهنگی ممکن به عنوان نمونه انتخاب شدند. ابزار گردآوری داده ها روایتهای خود زیست نگاری معلمان ایرانی و روش تجزیه وتحلیل داده ها نیز تحلیل موضوعی کیفی بود. یافته های این پژوهش نشان دادند که کارآمدی فرهنگی معلمان دوره ابتدایی دارای ابعاد دانشی (شامل دانش پداگوژیکی و دانش از دانش آموزان)، نگرشی (شامل نگرش نسبت به تنوع فرهنگی، نگرش نسبت به ساخت دانش، نگرش نسبت به پیشرفت دانش آموزان و نگرش نسبت به شناخت از دانش آموزان) و عملکردی (شامل تامل، ساخت رابطه معنادار و اقدامات پداگوژیکی در راستای پیشرفت عاطفی، پیشرفت تحصیلی، صلاحیت فرهنگی و آگاهی سیاسی-اجتماعی دانش آموزان) است. همه ابعاد متاثر از یکدیگرند. معلمان کارآمد ایرانی متناسب با هر موقعیت یکی از این اقدامات پداگوژیکی را در اولویت قرار می دهند و اقداماتی متنوع را در راستای رشد عاطفی دانش آموزان انجام می دهند. رشد عاطفی دانش آموزان دو هدف مهم را پی می گیرد: اول افزایش رشد عاطفی دانش آموزان نسبت به تنوع فرهنگی، دوم رشد عاطفی درجهت پیشرفت تحصیلی. این اقدامات محدود به کلاس درس نیست و معطوف به سایر دانش آموزان، خانواده های آنها و سایر همکاران در خارج از کلاس درس نیز می شود.

    کلید واژگان: فرهنگ، پداگوژی، پداگوژی برخوردار از ربط فرهنگی، کارآمدی فرهنگی، معلم
    Z. Ebraahimi*, M. Mehrmohammadi, Ph.D., A. R. Saadeghi, O. Noroozi

    Being an efficient educator is a virtue that includes the notion of cultural efficiency as well. To assess the extent to which Iranian teachers/educators are culturally efficient a model is needed by which different components of this construct are clearly defined. To design such a model a group of ten elementary school teachers with maximum cultural diversity was selected and then asked to write autobiographies to be put to content analyses. Results show three intertwined and mutually interactive dimensions to the concept: knowledge (pedagogic and student related), attitudes (towards cultural diversity, construction of knowledge, and students), and performance (reflection, pedagogic initiatives aimed at affective and academic achievement, cultural competency, and socio-political awareness among students). Iranian efficient teachers, depending on the situation, prioritize one of these pedagogic initiatives in order to promote students’ affective development in both areas of cultural diversity and academic achievement. Such initiatives are not limited to the classroom, as they are aimed at other students and their families, and colleagues.

    Keywords: culture, pedagogy, culturally relevant pedagogy, cultural efficiency, teacher
  • حمید ضرغام بروجنی*، حسن ملکی، یوسف نوری، معصومه جولائی

    این پژوهش به بررسی نقش برنامه درسی تلفیقی با انواع گردشگری در ساحتهای تربیتی دوره تحصیلی ابتدایی پرداخته است. روش تحقیق، پیمایشی است و جامعه آماری اساتید و دانشجویان سه رشته برنامه ریزی درسی، مدیریت آموزشی و مدیریت گردشگری دانشگاه علامه طباطبایی هستند. نمونه آماری طبق جدول کرجسی و مورگان و با به کارگیری روش نمونه گیری طبقه ای نسبتی به تعداد  108 نفر تعیین شد. نتایج این تحقیق در دو بخش توصیفی و استنباطی، بررسی و مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. آماره های توصیفی شامل میانگین و انحراف معیار برای متغیرهای تحقیق ارایه می شوند. در بخش استنباطی از تکنیکهای تحلیل عاملی تاییدی با کمک نرم افزار LISREL نسخه 10/2 استفاده شده است. نتایج پژوهش نشان داد که داده های مدل تحقیق با ساختار عاملی و زیربنای نظری پژوهش برازشی مناسب دارد. همچنین با توجه به نتیجه آزمون تی می توان گفت همه فرضیه های تحقیق، در سطح اطمینان 95% مورد تایید قرار گرفته اند. بر این اساس تلفیق گردشگری مذهبی با برنامه درسی در ساحت تربیت اعتقادی، عبادی و اخلاقی، تلفیق گردشگری کسب و کار و علمی - آموزشی با برنامه درسی در ساحتهای تربیت اقتصادی و حرفه ای و تربیت علمی و فناوری، تلفیق گردشگری اجتماعی - تاریخی با برنامه درسی در ساحت تربیت اجتماعی و سیاسی، تلفیق گردشگری تفریحی - طبیعت گردی با برنامه درسی در ساحت تربیت زیستی و بدنی و تلفیق گردشگری فرهنگی - هنری با برنامه درسی در ساحت تربیت هنری و زیبایی شناختی، منجر به تحقق پذیری اهداف ساحتهای مربوط به آنها می شود.

    کلید واژگان: گونه های گردشگری، برنامه درسی تلفیقی، ساحتهای تربیتی، دوره تحصیلی ابتدایی
    H. Zarghaam Broojeni, Ph.D.*, H. Maleki, Ph.D., Y. Noori, M. Julaa’Ee

    Based on the theoretical foundation of the study, it was hypothesized that the combination of curriculum with different types of tourism can help with the attainment of educational goals in different areas. A sample of 108 students and professors in three fields of Curriculum Planning, Educational Administration, and Tourism Management at Allameh Tabataba’i University provided the needed data. Descriptive and inferential analyses of the collected data revealed that all research hypotheses were supported at a confidential level of 0.95. In other words, combining religious tourism with the curriculum can help with the goals of moral and religious education, just as scientific and occupational tourism can do the same in the areas of economic, vocational, and technological education. Furthermore, socio-historical tourism, once combined with the curricula in socio-political education can help with the realization of the goals in this area, just as recreational and nature tourism on the one hand, and art and culture tourism, on the other, can do the same in the related areas.

    Keywords: types of tourism, integrated curriculum, educational aspects, elementary school
  • نادر سلسبیلی*

    ارزشیابی بسته برنامه درسی قصدشده فارسی دوره اول ابتدایی، با طی کردن روندی ارزشیابانه و باتوجه به معیارهای برنامه درسی مرجع زبان آموزی در نگاهی جامع و متکی به مبانی نظری، به تبیین شایستگیها و نارساییهای برنامه درسی قصد شده فارسی دوره اول ابتدایی می پردازد و همخوانیها و تفاوتها، کاستیها و نقاط قوت و ضعف برنامه درسی تدوین شده فارسی را در پایه های اول تا سوم مشخص می کند. برای پاسخ به سوالات پژوهش، از روش بررسی کتابخانه ای، اجرای پرسشنامه حضوری از متخصصان فارسی دوره ابتدایی، تحلیل محتوای مفهومی و مقایسه و استنتاج قیاسی میان برنامه درسی مرجع و برنامه درسی قصد شده استفاده شده است. بسته برنامه درسی فارسی تدوین شده شامل کتابهای خوانداری، نوشتاری و کتاب معلم، براساس ویژگیهای اصلی برگرفته از چارچوب برنامه درسی مرجع زبان آموزی دوره اول ابتدایی، پس از اعتبار سنجی، مورد ارزیابی قرار گرفته است. نظر به گستردگی و حجم قابل توجه یافته های ارزشیابی برنامه درسی قصدشده فارسی دوره اول ابتدایی، خلاصه نتایج به دست آمده درقالب مولفه های اصول و هدفهای اساسی، ویژگیهای محتوایی، رویکرد و روش آموزش، موقعیتها و فعالیتهای یادگیری و ارزشیابی از آموخته ها ارایه شده است. یافته های به دست آمده حاکی از کاستیها و ضعف مشترک در تمام مولفه های پنجگانه بسته برنامه درسی قصدشده فارسی است. روند گذشته نیاز به بازنگری دارد و تولید راهنمای برنامه درسی و تدوین درسهای زبان آموزی باید براساس مطالعات کافی روی مبانی نظری و تجربیات زبان آموزی در نگاهی جهانی، انجام آسیب شناسیها و نیازسنجیهای لازم، توجه به تجارب گذشته و طی کردن روندی آزمایشی، قبل از تعمیم برنامه درسی در سطح ملی صورت گیرد.

    کلید واژگان: ارزشیابی برنامه درسی، بسته برنامه درسی قصدشده، معیارهای مرجع زبان آموزی، برنامه درسی زبان فارسی، دوره اول ابتدایی
    N. Salsabili, Ph.D.*

    In order to identify the inconsistencies, differences, shortcomings, strengths, and weaknesses of the package of the intended curriculum for the first three grades in the subject of Farsi language a series of interviews with the field’s experts were conducted and the content of the package, consisting of reading and writing textbooks and teachers’ guide, analyzed using five areas of emphasis: Basic principles and goals, content features, teaching method and approach, learning situations and activities, and finally learning assessment. The findings reveal shortcomings and weaknesses right across all five areas of emphasis. The approach needs to be reviewed. Curriculum guide and the lessons designed need to be based on sound theoretical foundations and language teaching experiences from a global perspective. Need assessments and pathological studies, as well as consideration of past experiences and taking an experimental approach are necessary before the curriculum’s national implementation.

    Keywords: curriculum evaluation, intended curriculum, language learning standards, Farsi curriculum, first three grades
  • شیرین فانی، سید داود حسینی نسب*، امیر پناه علی

    هدف پژوهش حاضر، تعیین اثربخشی آموزش راهبرد های تنظیم هیجان بر پرخاشگری و مولف ه های عملکرد تحصیلی فام و تیلور(خودکارآمدی، تاثیرات هیجانی، برنامه ریزی، انگیزش و فقدان کنترل پیامد) دانش آموزان دختر دوره دوم متوسطه بوده است. با بهره گیری از روش نمونه گیری در دسترس، تعداد 200 دانش آموز انتخاب شدند. با پیش آزمون پرسشنامه پرخاشگری باس و پری(1992) و عملکرد تحصیلی فام و تیلور(1999) و بر اساس آزمون غربالگری 30 نفر از دانش آموزانی که دارای بالاترین نمره  پرخاشگری و عملکرد تحصیلی ضعیفی بودند به عنوان نمونه انتخاب شدند،  سپس  به روش تصادفی در دو گروه، یک گروه آزمایش (15 دانش آموز) و یک گروه کنترل (15 دانش آموز) جایگزین شدند و بسته آموزش تنظیم هیجان گراس فقط برای گروه آزمایش اجرا شد. سپس پس آزمون پرسشنامه پرخاشگری و عملکرد تحصیلی از هر دو گروه گرفته شد. داده ها به روش تحلیل کوواریانس یک راهه و کوواریانس چند متغیره مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان دادند که مداخله آموزشی راهبردهای تنظیم هیجان احتمالا سبب کاهش میانگین پرخاشگری و مولفه های آن در گروه آزمایشی شد و در گروه آزمایش میانگین مولفه های عملکرد تحصیلی (خودکارآمدی، برنامه ریزی و انگیزش) نیز افزایش و در مقابل میانگین تاثیرات هیجانی و فقدان کنترل پیامد کاهش یافت. این تغییرات در سطح 0/001 >P معنادار بودند. مطالعه حاضر در حالت کلی نشان داد که برنامه آموزشی راهبردهای تنظیم هیجان بر بهبود هیجانات دانش آموزان از جمله پرخاشگری و نیز عملکرد تحصیلی آنها احتمالا موثر است.

    کلید واژگان: عملکرد تحصیلی، پرخاشگری، راهبردهای تنظیم هیجان
    Sh. Faani, S. D. Hosseininasab, Ph.D.*, A. Panaahali, Ph.D.

    Assuming that aggressive behavior negatively affects all aspects of school performance (i.e. self-efficacy, affects, planning, motivation, and lack of outcome control) it would be logical to conclude that learning strategies to control affects can lead to improvements in school performance. To explore this hypothesis a group of 200 accessible students were given a questionnaire on aggressive behaviors and another on school performance, and then 30 of them with highest score on aggression and lowest on school performance were selected and randomly divided into two groups of experimental and control. Following the treatment of the experimental group with a course on affect control strategies, both groups were given the same set of questionnaires again. Data analyses show that the educational intervention has probably reduced aggression and improved some of the components of school performance (self-efficacy, planning, and motivation) while lowering scores on the other two components (p<0.001). Thus, the use of such effective interventions is recommended.

    Keywords: school performance, aggression, affect control strategies
  • زهره کریمیان، علی محمد ناعمی*

    هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی تاثیر الگوی چرخه یادگیری پنج مرحله ای با راهبردهای فراشناختی بر مطلوبیت اجتماعی و خودکارآمدی تحصیلی و مولفه های آن(استعداد، کوشش و بافت) در دانش آموزان دختر دوره ابتدایی بوده است. از این رو روش پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون پس آزمون با گروه کنترل به کار گرفته شده است. جامعه پژوهش همه دانش آموزان دختر پایه ششم شهر ششتمد در سال تحصیلی 97- 1396 بود که تعداد 52 دانش آموز به روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای به عنوان نمونه انتخاب شدند، سپس  به صورت گمارش تصادفی در دو گروه (هر گروه 26 نفر) قرار گرفتند. گروه آزمایش به مدت 15 جلسه 45 دقیقه ای درس علوم تجربی را با روش الگوی چرخه یادگیری یادگیری پنج مرحله ای با راهبردهای فراشناختی دریافت کرد و گروه کنترل به شیوه مرسوم آموزش دید. داده ها با پرسشنامه های مطلوبیت اجتماعی (فورد و روبین، 1970) و خودکارآمدی تحصیلی جینکز و مورگان (1999) گرد آوری و با روش تحلیل کوواریانس تجزیه و تحلیل شدند. یافته های پژوهش نشان دادند که الگوی چرخه یادگیری پنج مرحله ای با راهبردهای فراشناختی نسبت به روش رایج بر مطلوبیت اجتماعی و خودکارآمدی تحصیلی و مولفه های آن (استعداد، کوشش و بافت) تاثیر مثبت و معنادار دارد. این نتایج استفاده از الگوی چرخه یادگیری پنج مرحله ای با راهبردهای فراشناختی را برای بهبود مطلوبیت اجتماعی و خودکارآمدی تحصیلی دانش آموزان پیشنهاد می کند.

    کلید واژگان: الگوی چرخه یادگیری، راهبردهای فراشناختی، مطلوبیت اجتماعی، خودکارآمدی تحصیلی
    Z. Karimiyaan, A. M. Naa’Emi, Ph.D.*

    Given the low levels of social desirability and self-efficacy among Iranian elementary school girls, it was hypothesized that the use of the Learning Cycle Model with metacognitive strategies could help with the relative resolution of the stated problem. To this end, a cluster sample of 52 six grader girls in Sheshtamad was drawn and then randomly assigned to two groups of experimental and control. The experimental group was treated with a 15 session course in Experimental Sciences using the said model, while the control group went through the same course with the regular approach. Social desirability and self-efficacy of both groups were assessed prior and after the treatment using questionnaires of assumed validity and reliability. Data analyses revealed the effectiveness of the treatment. Hence, the use of this model is recommended.

    Keywords: Learning Cycle Model, metacognitive strategies, social desirability, academic self-efficacy
  • سید علی قادری، بهروز مهرام*، محسن نوغانی دخت بهمنی، محمود سعیدی رضوانی، مرتضی کرمی

    پژوهش حاضر با هدف مطالعه تجربه زیسته ذی نفعان زلزله زده شهر سر پل ذهاب در مواجهه با برنامه درسی اجرا شده در شرایط پس از بحران زلزله و با روش پدیدارشناسی انجام شده است. عناصر نهگانه برنامه درسی فرانسیس کلاین، مبنای تعیین چارچوب کلی گرد آوری داده ها از طریق مصاحبه قرار گرفته است. طی این فرایند، با 25 ذی نفع و دست اندر کار نظام آموزشی شامل مدیر، معلم و دانش آموز مصاحبه های نیمه ساختاریافته انجام شده است. مصاحبه ها پس از پیاده سازی با سایر داده ها تلفیق و به روش تفسیری تحلیل شدند. پس از آن مضامین، مقوله ها و مفاهیم مرتبط با برنامه درسی از آنها استخراج شدند. به منظور اعتباربخشی داده ها از روش مرور با مشارکت کنندگان و به منظور اعتباربخشی تحلیلها از روش مرور همگنان استفاده شده است. نتیجه تحلیل داده ها حاکی از آن بود که با در نظر داشتن رویکرد انطباق متقابل، برنامه درسی در شرایط زلزله از جهات گوناگون دچار تغییراتی شده است، هر چند میزان این تغییرات برای همه عناصر یکسان نبوده است. در میان عناصر نهگانه، فعالیتهای یادگیری دانش آموزان، بیش از سایر عناصر، دستخوش تغییر و تاثیرپذیری از شرایط پیرامونی شده است، به طوری که ضمن ایجاد وقفه در فرایندهای تحصیلی ایشان، زمینه گرایش به منابع و روش های غیررسمی یادگیری افزایش یافته است. نتیجه کلی آنکه برنامه درسی می تواند به مثابه ابزاری کارآمد در خدمت مدیریت بحران قرار گیرد و به بازگشت سریع تر جامعه زلزله زده به شرایط عادی از طریق نظام آموزشی کمک کند، اما نبود آمادگی لازم در این نظام و نداشتن پیش بینیهای لازم برای شیوه سازگار کردن و اجرای برنامه درسی در شرایط بحران، مشکلات ناشی از بحران را تشدید می کند.

    کلید واژگان: بحران، زلزله، تغییر برنامه درسی، پدیدارشناسی، برنامه درسی مبتنی بر بحران
    S. A. Ghaaderi, B. Mahraam, Ph.D.*, M. Noghanidokht Bahmani, Ph.D., M. Saeedi Rezvaani, M. Karami

    To learn curricular lessons from the crisis situation that followed the recent quake in the city of Sarpol-e Zahab, the lived experiences of a group of 25 students, teachers, and principals with the implemented curriculum were sought through semi-structured interviews. The questions asked the interviewees are based on the Francis Klein’s 9 curricular elements. The given answers were validated with the help of participants and then analyzed with the help of a peer group. Results show that the curriculum was subjected to many alterations given the circumstances, although the extent of alteration differs in different areas. From among the ennead elements of the curriculum, students’ learning activities seems to have suffered the most alteration due to the environmental conditions. In addition to the occurred delays and stoppages in the academic processes, there was an increase in the usage of unofficial learning materials and methods. Although curriculum can function as a useful tool in crisis management, the absence of adequate planning and preparation further intensified the crisis.

    Keywords: crisis, earthquake, curriculum change, phenomenology, crisis based curriculum
  • سید عین الله طیموری فرد، مجید ضرغام حاجبی*، نادر منیرپور

    هدف از پژوهش حاضر سنجش اثربخشی نسخه فارسی برنامه تقویت خانواده بر سلامت روان و کیفیت زندگی در مدرسه و انطباق این برنامه با فرهنگ ایرانی برای استفاده در گروه نوجوانان 14-10 سال بود. این پژوهش از نظر هدف کاربردی و از نظر شیوه گردآوری داده ها از نوع آزمایشی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه های آزمایش و گروه کنترل است. جامعه پژوهش، همه دانش آموزان پایه های چهارم، پنجم و ششم کشور بودند که در سال تحصیلی 98 - 1397 مشغول به تحصیل بودند.  نمونه پژوهش به روش تصادفی ساده و خوشه ای چندمرحله ای انتخاب شد که شامل 691 دانش آموز (331 پسر و360 دختر) و 691 والد (334 پدر و357 مادر) بود. گروه های نمونه 387 دانش آموز و 774 واالدین گروه آزمایش و 304 دانش آموز و 608 والدین گروه کنترل بودند که از هفت استان (اصفهان، فارس، خراسان رضوی، لرستان، شهرستانهای تهران، سیستان و بلوچستان و تهران) انتخاب شدند. والدین و نوجوانان به طور همزمان تحت آموزش یازده جلسه ای (هفت جلسه اصلی و چهار جلسه تقویتی) برنامه تقویت خانواده برای والدین و نوجوانان  قرار گرفتند. برای اندازه گیری متغیرهای پژوهش در پیش و پس آزمون، از پرسشنامه های ارزیابی برنامه تقویت خانواده برای نوجوانان (مولگارد و اسپوت، 2001)، مشکلات و تواناییها (گودمن، ملتزر و بیلی، 2003) و کیفیت زندگی در مدرسه (اندرسون و بورک،2000) استفاده شد. یافته های حاصل از تحلیل کوواریانس چندمتغیره بیانگر این بودند که آموزش گروهی برنامه تقویت خانواده بر بهبود تواناییها و مشکلات نوجوانان، مشکلات برونی سازی و درونی سازی، کیفیت زندگی مدرسه ای و همچنین کارکردهای مطلوب خانوادگی نوجوانان اثربخش است. لذا می توان بسته آموزش برنامه تقویت خانواده را به عنوان برنامه ای برای بهبود وضعیت سلامت روان شناختی، اجتماعی و خانوادگی نوجوانان استفاده کرد.

    کلید واژگان: آموزش برنامه تقویت خانواده، برنامه پیشگیری از اعتیاد، نوجوان، سلامت روان، کیفیت زندگی در مدرسه
    S. E. Teimourifard, M. Zargham Hajebi, Ph.D.*, N. Monirpour, Ph.D.

    This research was carried out to examine the impact of training in Strengthening Families Program on mental health and quality of school life of teenagers aged 10-14. This experimental study had a pretest-posttest control group design. The statistical population of the study comprised all Iranian 4th, 5th, and 6th graders enrolled in school year 2018-19. The research sample which was drawn by simple random and multi-stage cluster sampling methods, consisted of 691 students (331 boys, 360 girls) and 691 parents (334 fathers, 357 mothers). The experimental groups were comprised of 387 students and 774 parents and the control groups included 304 students and 608 parents. The subjects were selected from seven provinces of Isfahan, Fars, Razavi Khorasan, Lorestan, Tehran, Tehran Counties, and Sistan and Baluchestan. Parents and adolescents received 11 training sessions (seven main sessions and four remedial sessions) in Strengthening Families Program. The research instruments included Strengthening Families Program Survey (Molgaard & Spoth, 2001), Strengths and Difficulties Questionnaire (Goodman, Meltzer, & Bailey, 2003), and Quality of School Life Questionnaire (Anderson & Bourke, 2000). Results of multivariate analysis of covariance (MANCOVA) showed that group training in SFP was effective in improving teenagers’ abilities, quality of school life, and the optimal family functions. Moreover, it reduced teenagers’ externalizing and internalizing problems. Hence, Strengthening Families Program (SFP) can be utilized to improve the psychological, social, and family health status of adolescents.

    Keywords: Strengthening Families Program (SFP), drug prevention program, teenager, mental health, quality of school life
  • عظیم کوهی جناقرد، توران سلیمانی*، عادل زاهد بابلان، اعظم راستگو

    امروزه همه خانواده ها برای ثبت نام و تحصیل فرزندان خود در پی یافتن مدرسه مطلوب هستند. مدرسه مطلوب مدرسه ای است که همه ابعاد و مولفه های آن از جمله منابع انسانی، فضا، تجهیزات و فناوری و برنامه های آموزشی دارای ویژگیهای موردنظر ذینفعان باشد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی ابعاد، مولفه ها و ویژگیهای مدرسه مطلوب از نظر ذینفعان (دانش آموزان پایه ششم و اولیای دانش آموزان) مدارس دوره ابتدایی شهر اردبیل با روش تحقیق کیفی از نوع گروه های کانونی و مصاحبه نیمه ساختاریافته صورت گرفته است. جامعه آماری، دانش آموزان پایه ششم ابتدایی سال تحصیلی 98- 1397 شهر اردبیل و اولیای دانش آموزان بوده است که نمونه ای به حجم 64 نفر در قالب 8 گروه شامل دانش ‏آموزان (16 پسر و 16 دختر) پایه ششم ابتدایی و اولیای آنان (16 مادر و 16 پدر)، به صورت هدفمند انتخاب شده اند و حد کفایت نمونه اشباع نظری و اطلاعاتی بود. ابزار  پژوهش از نوع فن مصاحبه عمیق بود که گروه های کانونی در گروه های هشت نفری مورد مصاحبه قرار گرفتند و به سوالاتی پیرامون ویژگیهای مدرسه مطلوب (ویژگیها و شایستگیهای مدیر، معلمان، کارکنان، دانش آموزان و اولیا، ویژگیهای فضا، ابزارهای آموزشی و برنامه  های آموزشی) پاسخ دادند. برای روایی و اعتبار پژوهش از نظر متخصصان و مصاحبه شوندگان کمک گرفته شد که نتایج مورد تایید آنها قرار گرفت. تجزیه و تحلیل داده ها بر مبنای کدگذاری عرفی در قالب کدگذاری آزاد، محوری و ویژه انجام شده است. نتایج حاصل از این تحلیل نشان داد که مدرسه مطلوب دارای 6  بعد، 16 مولفه و 169 ویژگی است که براساس یافته ها مدل مفهومی مدرسه مطلوب به دست آمد.

    کلید واژگان: مدرسه مطلوب، ذینفعان، گروه های کانونی، ویژگی
    A. Kouhi Janaghard, T. Soleimani, Ph.D.*, A. Zahed Babelan, Ph.D., A. Rastgou

    Today, all families look for good schools to enroll their children in. A desirable school is the one whose dimensions and components, including human resources, space, equipment, technology and educational programs, have the desired characteristics of the beneficiaries. The aim of this study was to identify the dimensions, components and characteristics of the desirable school from the point of view of beneficiaries (sixth grade students and their parents) in Ardabil primary schools. The study was undertaken using qualitative research method via focus groups and semi-structured interviews. The statistical population of the study comprised 6th grade elementary school students in Ardabil and their parents in school year 2018-19. A sample of 64 individuals was drawn via purposive sampling method in the form of 8 groups including 6th graders (16 boys and 16 girls) and their parents (16 mothers and 16 fathers). The sample adequacy threshold was theoretical and informational saturation. The research instrument was in-depth interview technique in which the focus groups were interviewed in groups of 8 and answered questions about the characteristics of desirable schools (characteristics and competencies of the principal, teachers, staff, students, parents, space, educational tools, and educational programs). The validity and reliability of the results were confirmed by experts. The data were analyzed based on open, axial, and selective coding. The results revealed that the desirable school has 6 dimensions, 16 components, and 169 characteristics. Based on the findings, the conceptual model of the desirable school was obtained.

    Keywords: desirable school, beneficiaries, focus groups, characteristic
  • علی اکبر غفاری چراتی، حسینعلی قنادزادگان*، رمضان حسن زاده، قدرت الله عباسی

    طلاق عامل از هم گسیختگی ساختار بنیادی ترین بخش جامعه، یعنی خانواده است. طلاق اتفاق تلخی است که پیامدهای روانی و اجتماعی بسیاری دارد و با دامنه ای از پیامدهای منفی موجب عدم پذیرش اجتماعی و احساس تنهایی در بانوان می شود. پدیده طلاق یکی از مسایل پراسترس در جهان امروز از جمله جامعه در حال گذار ایران است. هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای مبتنی بر پذیرش و تعهد بر میزان پذیرش اجتماعی و احساس تنهایی در بانوان بوده است. روش پژوهش نیمه آزمایشی از نوع طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه بود. جامعه آماری این پژوهش شامل بانوان مراجعه کننده به مراکز مشاوره دانشگاه جامع علمی- کاربردی واقع در غرب شهر تهران بودند که از میان آنها 30 نفر به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی ساده در دو گروه آزمایشی و گروه گواه (هر گروه شامل 15 نفر) جایگزین شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش پرسشنامه پذیرش اجتماعی مارلو و کراون (1960) و پرسشنامه احساس تنهایی راسل، پپلاو و فرگوسن (1978)، بود. داده ها با استفاده از روش تحلیل کوواریانس و نرم افزار SPSS نسخه 21 تحلیل شدند. یافته ها نشان دادند که آموزش مهارتهای مبتنی بر پذیرش و تعهد بر میزان پذیرش اجتماعی و احساس تنهایی در بانوان موثر است. در نتیجه این تاثیر در پذیرش اجتماعی نمود بیشتری داشته است. لذا این روش آموزشی به مثابه یک روش غیر دارویی و تاثیرگذار می تواند در جهت بهبود وضعیت اجتماعی و روانی بانوان آسیب پذیر و سایر بانوان در این حوزه به کار گرفته شود.

    کلید واژگان: مهارتهای مبتنی بر پذیرش و تعهد، پذیرش اجتماعی، احساس تنهایی، بانوان
    A. A. Ghaffari Cherati, H. A. Ghannadzadehghan, Ph.D.*, R. Hasanzadeh, Ph.D., G. Abbasi

    Divorce causes disintegration of family as the most fundamental part of a society. Divorce is a sad event with numerous psychological and social impacts and it leads to social rejection and feeling of loneliness in women. The aim of this study was to examine the impact of acceptance and commitment therapy (ACT) on social acceptance and loneliness of women. This quasi-experimental research had a pre-test posttest control group design. The statistical population of the study was comprised of women who had been referred to Counseling Centers of University of Applied Science and Technology in west of Tehran from among whom 30 individuals were selected via purposive sampling method and were assigned to experimental (N=15) and control groups (N=15). The research instruments included Marlowe-Crowne Social Desirability Scale (1960) and UCLA Loneliness Scale (Russell, Peplau & & Ferguson, 1978). Data were analyzed by covariance analysis and SPSS software version 21. The results revealed that acceptance and commitment therapy was effective in social acceptance and loneliness of women and this impact was more tangible for social acceptance. In fact, this effect is well-demonstrated in social acceptance. Thus, acceptance and commitment therapy can be utilized as an effective non-pharmaceutical method for improving psychological and social status of vulnerable women.

    Keywords: acceptance, commitment therapy, social acceptance, loneliness, women
  • منصوره سیدشریفی، شکوه نوابی نژاد*، ولی الله فرزاد

    هدف این پژوهش تعیین و مقایسه اثربخشی رویکرد هیجان - مدار و طرحواره- درمانی بر مشکلات برونی سازی فرزندان (دانش آموزان) مادران سرپرست خانوار بود. این پژوهش از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون- پس آزمون با دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را زنان سرپرست خانواری تشکیل دادند که حداقل یک فرزند دانش آموز داشتند. از این جامعه بعد از غربالگری، 45 نفر با روش در دسترس انتخاب شدند و به صورت تصادفی در سه گروه 15 نفری آزمایشی 1، گروه آزمایشی 2 و گروه کنترل، جایگزین شدند. یافته های مورد نیاز از طریق پرسشنامه نشانگان برونی سازی آخنباخ در سه نوبت پیش آزمون، پس آزمون و آزمون پیگیری گردآوری شدند و با نرم افزار SPSS و آزمونهای اندازه گیری مکرر مورد تحلیل قرار گرفتند. یافته های پژوهش نشان دادند که میانگین برونی سازی نمره گروه هیجان - مدار از 46/13 به 35/15 و گروه طرحواره -درمانی از 46/00 به 35/26  کاهش پیدا کرده و نتایج تحلیل اندازه گیری مکرر نشان داده است که هر دو درمان هیجان - مدار و طرحواره- درمانی بر کاهش مشکلات برونی سازی فرزندان مادران سرپرست خانوار اثربخش است (p<0.001). نتایج مقایسه زوجی، نشان داد که میان اثربخشی دو درمان تفاوت معنا دار وجود ندارد.

    کلید واژگان: نشانگان برونی سازی فرزندان، مادران سرپرست خانوار، رویکرد هیجان- مدار، طرحواره- درمانی
    M. Seyed Sharifi, S. Navabinejad, Ph.D.*, V. Farzad, Ph.D.

    This study sought to compare the effectiveness of emotionally focused and schema therapies in reducing externalizing problems of children (students) in female-headed households. This quasi-experimental research had a pretest-posttest control group design. The statistical population of the study consisted of single mothers who predominantly head one-parent families and have at least one schoolchild. After screening, 45 women were selected by convenience sampling method and were randomly assigned to three groups: 15 subjects in experimental group 1, 15 subjects in experimental group 2, and 15 subjects in control group. The data were collected by using Achenbach Child behavior checklist in three stages of pre-test, posttest and follow-up and were analyzed via SPSS software and repeated measures tests. The results revealed that the mean score of the emotionally focused therapy group decreased from 46.13 to 35.15 and the mean score of schema therapy group reduced from 46.00 to 35.26. Moreover, the results of repeated measurements showed that both emotionally focused and schema therapies were effective in reducing externalizing problems of adolescents (p<0.001). And finally the results of a pairwise comparison demonstrated that there was no significant difference between the two therapies as to their effectiveness.

    Keywords: externalizing problems, female-headed households, emotionally focused therapy, schema therapy
  • زهرا ودادیان، حمیدرضا آقامحمدیان*، حسین کارشکی

    هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی گروه - درمانی مبتنی بر هدف، بر ایجاد سبک فکری هدفمند در نوجوانان سال آخر دبیرستان بوده است. پژوهش از نوع کاربردی و جامعه آماری آن همه دانش آموزان دختر سال آخر دبیرستانهای دولتی شهر بجنورد بودند. نمونه پژوهش شامل 34 دانش آموز داوطلب شرکت در طرح پژوهشی بود. آزمودنیها در سه گروه مداخله، مداخله نما و کنترل به تصادف جایگزین شدند و از طریق مصاحبه نیمه ساخت یافته هدف در جوان (2006)، در سه مقطع پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری مورد ارزیابی قرار گرفتند. آزمودنیهای گروه آزمایش در معرض طرح مداخله ای ده جلسه ای گروه- درمانی چندخانواه ای متمرکز بر هدف قرار گرفتند و آزمودنیهای گروه مداخله نما در ده جلسه گروهی بدون دریافت مداخله شرکت کردند. داده های حاصل از مصاحبه با روش های آمار توصیفی و مشخصه آماری خی دو مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. نتایج نشان داد که گروه- درمانی چندخانواده ای با تمرکز بر هدف، با بهره گیری از نیروی درونی خانواده ها و جهت دهی سبک ارتباطی والد-نوجوان، می تواند به طور موثری به ایجاد سبک فکری هدفمند در نوجوان بینجامد. درحالی که آزمودنیهای گروه مداخله نما با اینکه به دلیل حضور در جلسات گروهی، کاهش جزیی در تعارض با والدین خود را تجربه کرده بودند، اما این تغییر به حدی نبود که سبک فکری آنها را متاثر سازد و آزمودنیهای گروه کنترل نیز تغییری در روابط خانوادگی یا سبک فکری خود نشان ندادند.

    کلید واژگان: گروه- درمانی چندخانواده ای، هدفمندی، نوجوان
    Z. Vedadian, H. R. Aghamohammadian, Ph.D.*, H. Kareshki, Ph.D.

    This research set out to examine the effectiveness of purposeful-based Multiple Family Group Therapy in development of purposeful thinking among adolescents. The statistical population of the study was comprised of all female 12th graders studying in public high schools in Bojnord. The research sample consisted of 34 volunteers who were randomly assigned to three groups of experimental, sham-control and control groups and were administered the Youth Purpose Survey in three the stages of the research, i.e., pretest, posttest, and follow-up. Subjects in the experimental group were given the 10-session purposeful-based MFGT intervention and the subjects in the sham-control group participated in 10 group sessions without any intervention protocol. The data were analyzed via descriptive methods and chi-square in three stages of assessment. Results indicated that purposeful-based MFGT can effectively develop purposeful thinking among adolescents through taking advantage of the inner strength of families and directing the communication style of the adolescent-parent. Subjects in the sham-control group had experienced a slight reduction in their intra-family conflicts due to attending group sessions; however, this change was not significant enough in such a way that it could influence their thinking style. And finally, subjects in the control group did not experience any change in their family relationships and thinking styles.

    Keywords: Multiple Family Group Therapy (MFGT), purposefulness, adolescent
  • احمدرضا اقتصادی رودی*، راحله حسینی

    روش آموزش فعالیت - محور گونه ای از رویکرد ارتباطی آموزش زبان است که در سطح دنیا مورد توجه قرار گرفته است. این پژوهش به بررسی و مقایسه آگاهی و دانش معلمان زبان انگلیسی ایرانی از اصول آموزش فعالیت - محور و رویکرد آنان نسبت به این روش و کاربردی بودن این روش در مدارس ایران قبل و بعد از تغییر برنامه درسی می پردازد. داده های پژوهش در دو مرحله قبل از تغییر برنامه درسی و بعد از آن از طریق پرسشنامه محقق ساخته اعتبارسازی شده گرد آوری و با استفاده از آزمونهای تحلیل واریانس و مربع کای تحلیل شده اند. نتایج نشان می دهد که تنها قبل از تغییر برنامه درسی میان آگاهی و رویکرد معلمان زبان مدارس و موسسات آموزش زبان نسبت به آموزش فعالیت - محور و قابلیت اجرای آن تفاوت معنادار وجود داشته است. اما معلمان مدارس در هر دو مرحله پژوهش، کمبود زمان، کلاسهای شلوغ، ناهمگن بودن سطح زبانی دانش آموزان و ضعف بسندگی دانش زبانی معلمان و کتابهای درسی را از عوامل بازدارنده اجرای روش آموزش فعالیت- محور بیان کرده اند. نتایج آزمون مربع کای برای مقایسه دلایل عدم کاربرد روش آموزش فعالیت - محور قبل و بعد از تغییر برنامه درسی نشان می دهد کتاب درسی تنها عاملی است که تفاوتی معنادار را میان دو گروه نشان می دهد.  به عبارت دیگر، گرچه بعد از تغییر برنامه درسی آگاهی معلمان از اصول آموزش فعالیت- محور افزایش یافته و کتاب درسی نیز برای اجرای این روش مناسب تر شده است، عوامل متعدد دیگری نیازمند توجه بیشترند.

    کلید واژگان: روش آموزش فعالیت- محور، آگاهی، رویکرد، قابلیت اجرا
    A. R. Eghtesaadi Roodi, Ph.D.*, R. Hosaynee

    Task-based method of teaching is a type of communicative approach to language teaching all over the world. However, the success of its use depends on teachers’ awareness and approach, and the curriculum in use. To explore these factors in Iran, wherein the curriculum was recently changed, a group of English teachers from schools and centers for language learning was given a questionnaire both before and after the curriculum change. Data analyses revealed that with the old curriculum there was a significant difference between teachers’ knowledge and use of task-based approach. However, at both stages, school teachers considered shortage of time, crowded classrooms, uneven level of language knowledge among learners, and the weaknesses of both teachers and textbooks as the main impediments on the way of using the task-based approach. In other words, although the improvements in textbooks following the curriculum change has led to better understanding of teachers, many other factors remain to be addressed before the use of this approach would bear the desired fruit.

    Keywords: task-based method of teaching, awareness, approach, applicability
  • حجت دهقان زاده*، هاشم فردانش، جواد حاتمی، ابراهیم طلائی، حسین دهقانزاده

    هدف این پژوهش ارایه چارچوب بازی وارسازی آموزش زبان انگلیسی در محیط الکترونیکی با رویکرد طراحی آموزشی سیستمی و اعتباریابی آن است. برای دستیابی به این هدف، از روش تحقیق ترکیبی استفاده شده است. در بخش تحلیل محتوای کیفی، برای به دست آوردن عناصر پرکاربرد از روش سنتزپژوهی و در بخش کمی برای اعتبارسنجی درونی از پرسشنامه محقق ساخته استفاده شده که روایی آن تایید شده است. جامعه آماری این تحقیق در بخش کیفی سنتزپژوهی شامل 94 مقاله علمی در حوزه آموزش زبان و بازی وارسازی بوده که 22 مقاله به صورت هدفمند انتخاب شده است. در بخش کمی شامل همه متخصصان تکنولوژی آموزشی بوده که برای اعتبارسنجی درونی چارچوب ارایه شده 20 نفر به صورت تصادفی گزینش شده اند. یافته های تحقیق، عناصر بازی وارسازی آموزش زبان انگلیسی در محیط الکترونیکی را شناسایی کردند. همچنین، یافته ها نشان دادند که پرکاربردترین عناصر بازی وارسازی برای آموزش زبان انگلیسی در محیط الکترونیکی بازخورد، چالش، امتیاز، پاداش، جدول رتبه بندی، سطوح، نمودار پیشرفت، فشار زمان، نشان، داستان گویی، نمره، سیستم شخصیت، نتایج، دستاورد، روایت، و دوست داشتن و نداشتن است. نتایج تحلیل حاصل از ارزیابی اعتبار درونی، نشان داد که چارچوب پیشنهادی بازی وارسازی آموزش زبان انگلیسی با رویکرد طراحی آموزشی سیستمی، از اعتبار مناسب و خوبی برخوردار است.

    کلید واژگان: بازی وارسازی، بازی وارسازی آموزش زبان انگلیسی، محیط یادگیری الکترونیکی، طراحی آموزشی سیستمی
    H. Dehghaanzaadeh, Ph.D.*, H. Fardaanesh, Ph.D., J. Haatami, E. Talaa’Ee

    One way of making learning English language interesting is through its gamified instruction, especially nowadays that most teachings are done virtually. Doing so, however, requires a valid framework. To construct such a framework a set of 22 peer reviewed papers on language learning and gamified teaching, from among 94 of such papers, was content analyzed and key concepts, and frequently used elements were derived. Furthermore, a group of 20 experts specializing in instructional technology was randomly selected from among all such experts and given a questionnaire on the topic. The results identified the required elements for the framework in gamified virtual teaching/learning of English language. The most applicable elements are feedback, challenge, points, bonuses, ordering tables, levels, progress curves, time pressure, storytelling, scores, personality, results, achievements, narratives, and liking and disliking. The validation process conformed the framework to be a rather reliable one.

    Keywords: gamified teaching, learning English, virtual learning environment, systemic instructional design
  • محمدحسن عبدالهی، وحید ساعت چیان*، ربابه برزگر

    پژوهش حاضر با هدف تحلیل عوامل موثر بر غنی سازی اوقات فراغت دانش آموزان دختر شهر مشهد با رویکرد تربیتی - ورزشی انجام شده است. این پژوهش از نظر هدف، کاربردی و روش آن، توصیفی - پیمایشی است. جامعه آماری پژوهش همه دانش آموزان دختر مدارس امام رضا (ع) در شهر مشهد بود که به روش نمونه گیری تصادفی طبقه ای 250  نفر از آنان انتخاب شده است. به منظور گردآوری داده ها، از پرسشنامه غنی سازی اوقات فراغت (اقتباس شده از مولایی اقدم و همکاران، 1388، برزگر و ساعت چیان، 1397) استفاده شده است. برای تحلیل داده ها، آزمونهای آمار توصیفی، تحلیل عاملی، فریدمن و تی تک نمونه ای به کار رفته است. نتایج نشان داده است که سه بعد بینشی، مهارتی و دانشی به عنوان عوامل موثر بر غنی سازی اوقات فراغت ورزشی دانش آموزان از وضعیت مناسب برخوردار نیستند و بر اساس اولویت بندی ابعاد مهارتی، بینشی و دانشی به ترتیب بالاترین جایگاه را نزد دانش آموزان دارند. در نتیجه می توان با غنی سازی اوقات فراغت آنان، از طریق ورزشهای گوناگون، دستاوردهایی مفید وارزشمند برای دانش آموزان و خانواده های آنان فراهم کرد تا شاهد جامعه ای سالم و نسلی سازنده باشیم. از این رو به مسیولان ورزش دانش آموزی پیشنهاد می شود برای ارتقای میزان مشارکت ورزشی افراد و بهره گیری از ورزش در اوقات فراغت از فواید بیشمار ورزش و توسعه آن در جامعه و مزایای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و بهداشتی و سلامت بهره مند شوند.

    کلید واژگان: غنی سازی، اوقات فراغت ورزشی، دانش آموزان
    M. H. Abdollaahi, Ph.D., V. Saa’Atchiaan, Ph.D.*, R. Barzegar

    In a heavily religious metropolis like Mashhad filling/enriching the female students’ leisure time is a challenge. Taking an educational-sporty approach, in the presently reported project, a sample of 250 female students from among all attending Imam Reza Schools in this city was given a questionnaire on how to enrich their leisure time. Based on the collected data, the students consider their leisure time activities lacking in three areas of skills, attitudes, and knowledge. As a result, adding different sports to the leisure time activities can be of great value to both students and their families, as that would help with the procurement of a healthy society and a constructive generation. Thus it is suggested that students be informed of numerous benefits that sports can provide if included in students’ leisure time activities.

    Keywords: enrichment, sports, leisure time, students
  • رضا شجاعی شمیرانی*، عیسی ابراهیم زاده، نرگس شفیق، رضا نوروز زاده

    هدف این پژوهش بررسی افت تحصیلی و عوامل موثر بر آن از سه جهت عوامل خانوادگی، مدرسه ای و عوامل مربوط به دانش آموز است. در این پژوهش با روش فراتحلیل و محاسبه اندازه اثر کاهن روی 15 پژوهش انجام شده بر دانش آموزان ایرانی عوامل مشترک استخراج شدند و اندازه اثر عوامل مشترک به صورت جداگانه خوشه بندی، محاسبه و سنتز شدند و در نهایت باهم مقایسه شدند. یافته ها نشان دادند که به ترتیب عوامل آموزشی، عوامل مربوط به دانش آموز و عوامل مربوط به خانواده در افت تحصیلی اثرگذارند و متغیر عدم تناسب امکانات آموزشی با اندازه اثر 0/89 بیشترین تاثیر را بر افت تحصیلی دارد. در سه حوزه خانواده، دانش آموز و مدرسه عوامل موثر بررسی شدند که نهایتا در آنها عامل خانواده با سه متغیر سطح درآمد با 0/54، مشاجرات میان والدین با 0/43 و سطح حمایت و نظارت والدین به تحصیل با 0/79 موثر تشخیص داده شدند. عوامل مربوط به دانش آموز با متغیر نداشتن انگیزه و مبهم بودن آینده شغلی با 0/68 موثر دانسته شد. همچنین عامل مربوط به مدرسه با متغیرهای وضعیت فضای آموزشی و تناسب و وجود امکانات کمک آموزشی با 0/89 و صلاحیت حرفه ای و رفتار معلم با 0/67 اثرگذار شناخته شد و تطابق این گزارش با یافته های بین المللی تایید شد. نتایج پژوهش نشان داد که نظام آموزشی و کیفیت معلم رابطه معنادار با افت تحصیلی دارند، بنابراین برای بهبود بخشیدن به وضعیت نظام آموزشی پیشنهاد می شود که از شیوه های نوین آموزشی و آموزش ضمن خدمت معلمان بهره گیری شود.

    کلید واژگان: افت تحصیلی، فراتحلیل، عوامل خانوادگی، عوامل مدرسه ای، عوامل مربوط به دانش آموز
    R. Shojaa’Ee Shemiraani*, E. Ebraahimzaadeh, Ph.D., N. Shafiq, R. Noroozzaadeh

    To help with the reduction of school failure its causal factors need to be identified. The most significant among such factors are those rooted in the person, his/her family, and the educational setting. A set of 15 studies conducted on this subject are meta-analyzed herein in order to determine the effect size for each of the factors and that of the common factors. A comparison of effect sizes revealed that school factors have the highest effect followed by personal and familial factors. Among school factors the incongruences between school facilities and students’ needs, with the effect size of 0.89, is shown to be the most effective. Among the familial factors, parental supervision and support with the effect size of 0.73, and the income level with the effect size of 0.54, come before parental squabbles which showed an effect size of 0.43. Among the personal factors, lack of motivation ranks first with effect size of 0.68, very close to the teacher competency among school related factors. It is thus concluded that to improve the educational system, teacher training and teaching methods should be considered.

    Keywords: school failure, meta-analysis, familial factors, school factors, learner factors
  • مارینا مکرو*، کانر اسمیت، تیلور جکسون، چان هی جو، جان برچ
    پیش زمینه و هدف

    بیماران اطفال مبتلا به بیماری بلانت غالبا تغییر شکل های تطبیقی ثانویه را در دیستال استخوان ران همان سمت نشان می دهند. این مطالعه، طول قسمت ها و زاویه لاترال دیستال استخوان ران طرف درگیر و سالم را در کودکان با بیماری بلانت نوزادی و نوجوانی یک طرفه ارزیابی می کند.

    مواد و روش ها

    در این مطالعه 23 بیمار مبتلا به بلانت نوزادی و 24 بیمار بلانت نوجوانی بررسی شدند. مشخصات رادیوگرافی و آماری (شامل طول استخوان های فمور و تیبیا و mLDFA) در عکس ایستاده رخ قبل از عمل در سمت نرمال و درگیر محاسبه شدند.

    یافته ها

    23 بیمار بلانت نوزادی و 24 بیمار با بیماری بلانت نوجوانی بودند. سن بیماران نوجوان به طور قابل ملاحظه ای بیشتر بود (2.0 ± 14.0 در مقابل 2.2± 7.0؛ 01/0>p). نژاد سیاه در هر دو گروه بیشتر بود (65-75%). گروه نوجوانان غالبا پسر بودند (21/24;88%)، در حالی که درگروه نوزادی بیشتر دختر بودند (13/23 ;57% ,p <0.01). نابرابری طول اندام در بیماران نوجوان به طور معنی داری بیشتر از گروه نوزادی بود (1.9 ±1.8 در مقابل  0.8± 0.6سانتی متر؛ 0.01 p <) . کوتاهی استخوان ران در همان طرف (1.2 ± 1.2سانتی متر) کوتاه شدن تیبیا را در گروه نوجوان برجسته تر کرده بود (). اختلاف طول استخوان تیبیا در بیماران بلانت نوزادی نسبت به بلانت نوجوانی بیشتر بود (0.7 ± 0.8  سانتی متر؛ p=0.54)، همراه با رشد نسبی استخوان ران در همان طرف (0.7± 0.2 سانتی متر 01/0>p). نسبت استخوان تیبیا به فمور بین گروه ها تفاوت معنی داری داشت (0.81 در بلانت نوجوانی در مقابل 0.78در بلانت نوزادی; p <0.01). گروه نوزادی به طور متوسط زاویه های مکانیکی لاترال دیستال ران (mLDFA)[1] نرمال (2± 87 درجه) داشتند، در حالی که اکثر بیماران نوجوان، انحراف واروس در دیستال ران آنها بیشتر شده بود (4 ± 95 درجه؛ 01/0>p).

    نتیجه گیری

    بیماران مبتلا به بلانت نوزادی و نوجوانی یک طرفه، تغییرات انطباقی کاملا متفاوتی را در دیستال استخوان ران همان سمت نشان می دهند. تغییرات هم زمان در استخوان ران همان سمت، باعث افزایش انحراف زاویه ای و اختلاف طول پا در بیماران بلانت نوجوانی می شود که در گروه بلانت نوزادی دیده نمی شود.

    کلید واژگان: ژنو واروم، نوزادان، نوجوانان، بیماری رشد استخوان، فمور
    Marina R. Makarov, MD, Connor M. Smith, Taylor J. Jackson, Chan Hee Jo, Ph.D, John G Jbirch, FRCS(C) *
    Introduction

    Pediatric patients with Blount disease frequently demonstrate secondary adaptive deformities in the adjacent distal femur. This study evaluates adaptation of longitudinal and angular proportions of the ipsilateral healthy femur to progressive leg length discrepancy in unilateral cases.

    Methods

      The study included 55 children with unilateral Blount disease. Preoperative radiographs were analyzed to characterize the condition as infantile or adolescent and measure femoral/tibial lengths and mechanical lateral distal femoral angles (mLDFA). 

    Results

    There were 26 patients with infantile and 29 with adolescent Blount disease. Adolescent patients were significantly older (14.4 ± 2.0 vs. 9.2 ±2.4; p<0.01). Black race was prevalent in both groups (69-79%). The adolescent group was predominantly male (25/29; 86%), while the infantile group was predominantly female (15/26; 58%, p<0.01). Leg length inequality in adolescent patients was significantly greater than in the infantile group (2.8 ± 2.0 vs.1.5 ± 1.1cm; p<0.01) with ipsilateral femoral shortening (1.8 ± 1.8 cm) accentuating tibial shortening (1.0 ± 1.1cm). Patients with infantile Blount disease had more pronounced tibial discrepancy (2.0 ± 1.1 cm; p<0.01) but modest overgrowth of the ipsilateral femur (0.5 ± 0.7; p<0.01) partially compensating ipsilateral tibial shortening. There was a significant difference in tibial:femoral ratios between the groups (p<0.01). The infantile group had on average normal mLDFA (88°), most adolescent patients had accentuating distal femoral varus deformity (96° ± 5°; p<0.01).

    Conclusions

    Patients with unilateral infantile and adolescent Blount disease demonstrated distinctly different adaptation of the ipsilateral femur. Concomitant ipsilateral femoral changes aggravate angular deformity and leg length discrepancy in adolescent Blount disease.

    Keywords: Genu Varum, Infants, adolescents, Developmental Bone Disease, Femur
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال