جستجوی مقالات مرتبط با کلیدواژه « کلسیم » در نشریات گروه « پزشکی »
-
مجله دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی مشهد، سال شصت و هفتم شماره 2 (پیاپی 194، خرداد و تیر 1403)، صص 453 -458مقدمه
بیماری سنگ کلیه نوعی اختلال بالینی است که نشان می دهد، کاهش یون کلسیم و افزایش ROS منجر به آسیب بافت کلیه می شود. پروتئین TRPV5 به عنوان تنظیم کننده ROS در سلول عمل می کند. هدف از این مطالعه، بررسی همراهی واریانت ژنتیکی rs4252499 در ژن TRPV5با استعداد ابتلا به بیماری سنگ کلیه است.
روش کاردریک مطالعه موردی-شاهدی مطالعه برروی 100 فرد مبتلا به سنگ کلیه و 100 فرد سالم به عنوان گروه کنترل انجام گرفت. پس ازاستخراج DNA از نمونه های خون محیطی، تعیین ژنوتیپ با روشT-ARMS انجام گرفت. همچنین آنالیز و رگرسیون برای مقایسه فراوانی آللی ژنوتیپ های میان گروه کنترل و بیمار استفاده گردید.
یافته های پژوهش:
ارتباط معناداری میان ژنوتیپ AA (OR:2/59,95%CL:1/63-4/13,p:0/036) و استعداد ابتلا به بیماری سنگ کلیه وجود داشت. آنالیزداده ها نشان دادکه آللA ریسک بروز بیماری را افزایش می دهد.
بحث و نتیجه گیریدر این مطالعه برای نخستین بار، همراهی واریانت ژنتیکی rs4252499، ژن TRPV5در بیماری سنگ کلیه بررسی شد. نتایج نشان دادکه واریانت ژنتیکی 4252499rs در ژنTRPV5 با بیماری سنگ کلیه همراهی دارد. مطالعه بیشتر در اقلیم-های مختلف با واریانت های ژنتیکی متفاوت برای تایید مطالعه حاضر لازم است.
کلید واژگان: سنگ کلیه, TRPV5, واریانت ژنتیکی, کلسیم, ROS}Kidney stone disease, is they third most important urological disease, which is considered as a universal problem. The similarity indicates that reactive oxygen species are produced in kidney stone. oxidative stress can play an important role in affecting this gene and ultimately in the pathogenesis of a number of diseases including kidney stone. Oxygen species, peroxidation products, lipids, enzyme indices and indicators of renal epithelial damage are considered as indicators of many chronic kidney diseases. The TRPV5gene plays an important role in calcium absorption and acts as a transporter. The purpose of this study is to study the relationship between the rs4252499 and rs4236480 polymorphisms of the TRPV5 gene and susceptibility to kidney stone.
MethodologyIn this case -control stu100 patients (average age=14.07± 45.01) and 100 normal people (average age= 45.89±14.26) were evaluated.A 5cc of blood samples were taken from each person. They genotype determination was done using T-ARMS method.
ResultsData analysis was done using SPSS16 software.Participant’s general informations were collected using Questionnaire forms. The results of this research in molecular level showed that for rs4252499. A, factor increases the risk of kidney stone disease and for rs4236480, kidney stone disease probability is increased in presented of heterozygote genotype.Respectively (0R:2.59,95%CL:1.4-63.13,P=0.036) AND (OR:2.18,95%CL:1.17-4.07,P=0.014).rs4252499 and rs4236480 polymorphisms of the TRPV5 gene are associated with susceptibility to kidney stone disease.
Keywords: Kidney Stone, Oxidative Stress, Polymorphism, TRPV5} -
اهداف
تغییرات در سبک زندگی مانند تغییرات رژیم غذایی و تمرین های ورزشی قویا برای مدیریت اختلال چربی (دیس لیپیدمی) توصیه می شود. این مطالعه درصدد است تا به بررسی تاثیر مرکب تمرینات دایره ای با شدت بالا همراه با مکمل های ویتامینD و کلیسیم بر میزان چربی بدن و وضعیت لیپید پلاسما در افراد مسن با اضافه وزن بپردازد.
مواد و روش هامجموع 47 فرد مسن به صورت تصادفی در 4 گروه براساس میزان شاخص توده بدنی بدین صورت طبقه بندی شدند: گروه ویتامینD+کلسیم+تمرینات دایره ای با شدت بالا (12 نفر)، گروه تمرینات دایره ای با شدت بالا+دارونما (13 نفر)، گروه ویتامینD+مکمل کلسیم (12 نفر) و گروه کنترل (10 نفر). افراد گروه ویتامینD+مکمل کلسیم به ترتیب ویتامینD به میزان IU50000 و کلسیم به میزن 1000 میلی گرم در روز به مدت 8 هفته دریافت کردند. در همین حال، افراد گروه تمرینات ورزشی 3 روز در هفته به مدت 8 هفته به تمرینات ورزشی پرداختند. افراد گروه ویتامینD+کلسیم+تمرینات دایره ای با شدت بالا در هر دو مداخله شرکت کردند. از گروه کنترل خواسته شد تا فعالیت های روزمره خود را در طول مدت مطالعه حفظ کنند. سطوح چربی بدن و لیپید خون در ابتدای مطالعه و پس از مداخله 8 هفته ای ارزیابی شد.
یافته هاگروه های تمرینات دایره ای با شدت بالا+دارونما، ویتامینD+کلسیم+تمرینات دایره ای با شدت بالا و گروه ویتامینD+مکمل کلسیم کاهش چشمگیری در درصد چربی بدن نشان دادند (P<0/05)، درحالی که هیچ گونه تغییر چشمگیری در گروه کنترل مشاهده نشد. به علاوه، شاخص های لیپوپروتیین با چگالی بالا، تری گلیسیرید، کلسترول تام و لیپوپروتیین با چگالی پایین در گروه های تمرینات دایره ای با شدت بالا+دارونما، ویتامینD+کلسیم+تمرینات دایره ای با شدت بالا و ویتامینD+مکمل کلسیم به طور چشمگیری بهبود یافت (P<0/05). این در حالیست که هیچ گونه تغییر چشمگیری در این متغیرها در گروه کنترل مشاهده نشد.
نتیجه گیرییافته ها نشان دادند تمرینات دایره ای با شدت بالا، ویتامینD و مکمل کلسیم به طور مثبتی بر میزان چربی بدن و لیپید خون در افراد مسن با اضافه وزن تاثیر خواهد گذاشت. به علاوه، ویتامینD و مکمل کلسیم به طور خاص هنگام ترکیب با تمرینات ورزشی موثر بودند.
کلید واژگان: تمرین دایره ای خیلی شدید, ویتامین D, کلسیم, سالمندی, مکمل}AimsLifestyle changes, such as dietary modifications and exercise, are highly recommended for managing dyslipidemia. This study aims to investigate the combined effects of high-intensity circuit training along with vitamin D and calcium supplementation on body fat and plasma lipid profiles in overweight elderly.
Methods & MaterialsA total of 47 elderly subjects were randomly divided into 4 groups based on their body mass index as follows: Vitamin D and calcium supplementation+high-intensity circuit training group (D+Ca+T: n=12); high-intensity circuit training+placebo (T+P: n=13); vitamin D and calcium supplementation (D+Ca: n=12); and control group (CON: n=10). The subjects in the D+Ca group respectively received vitamin D and Ca supplements at 50 000 IU per week and 1000 mg per day for 8 weeks. Meanwhile, the subjects in training groups exercised 3 times per week for 8 weeks. The subjects in the D+Ca+T group participated in both treatments. The control group was instructed to maintain their regular daily routine throughout the study period. Body fat and blood lipid levels were assessed at the beginning of the study and after the 8-week intervention.
FindingsThe D+Ca+T, T+P, and D+Ca groups exhibited significant reductions in body fat percentage (P≤0.05), while no significant changes were observed in the control group. Additionally, total cholesterol, triglycerides, High-density lipoprotein cholesterol, and low-density lipoprotein cholesterol significantly improved in the D+Ca+T, T+P, and D+Ca groups (P≤0.05), with no significant changes observed in these variables in the control group.
ConclusionThe results showed that high-intensity circuit training, vitamin D, and calcium supplementation would positively affect body fat and blood lipid profiles in overweight elderly. Moreover, vitamin D and calcium supplementation were especially effective when combined with exercise training.
Keywords: High-intensity circuit training, Vitamin D, Calcium, Elderly, Supplement} -
مجله پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تبریز، سال چهل و پنجم شماره 4 (پیاپی 166، مهر و آبان 1402)، صص 315 -324زمینه
مطالعه حاضر با هدف بررسی ارتباط کمبود ویتامین D بر سطوح سرمی کلسیم، منیزیم و فسفر انجام شد.
روش کاردر این مطالعه مقطعی توصیفی، نوزادانی که طی سال های 1396-1398 با کمبود ویتامین D بستری در بخش نوزادان و مراقبت های ویژه نوزادان بیمارستان مرکز طبی کودکان تهران بررسی شدند. سطح سرمی کلسیم، منیزیم و فسفر و ارتباط آنها با کمبود ویتامین D، ثبت و بررسی شد.
یافته هادر این مطالعه 400 نوزاد بررسی شدند که 197 نوزاد (3/49درصد) کمبود ویتامین D و 203 نفر (7/50 درصد) کمبود نسبی ویتامین D داشتند. میانگین سطح سرمی ویتامین D در نوزادان مورد بررسی 55/3 ± 477/11 نانوگرم بر میلی لیتر بود. بین میزان سرمی ویتامین D در نوزادان با سطح سرمی کلسیم ارتباط آماری مستقیم و معنادار دیده شد (P=0/0001). بین سطح سرمی ویتامین D در نوزادان با سن نوزاد و سن داخل رحمی نوزاد ارتباط آماری معناداری وجود نداشت (P=0/123 و P=0/651) ولی با وزن نوزاد ارتباط آماری مستقیم و معنادار مشاهده شد (P=0/049). از طرفی با کاهش سطح سرمی ویتامین D، طول مدت بستری افزایش یافت (P=0/036).
نتیجه گیریاین مطالعه ارتباط آماری معنادار بین پایین بودن سطح سرمی ویتامین D با سطح سرمی کلسیم را نشان داد.
پیامدهای عملی:
در نوزادان با وزن پایین و یا کمبود کلسیم احتمال کمبود ویتامین D وجود دارد و بررسی ویتامین D در این نوزادان جهت شروع زودتر درمان و کاهش عوارض ناشی از آن توصیه می شود.
کلید واژگان: کمبود ویتامین د, کلسیم, فسفر, منیزیم}BackgroundThe present study was conducted with the aim of investigating the relationship between vitamin D deficiency and the serum levels of calcium, magnesium and phosphorus.
MethodsIn this descriptive sectional study, infants who were admitted to the neonatal and NICU of Tehran Children's Medical Center Hospital with any diagnosis during 2018-2020 with vitamin D deficiency or insufficiency were included in the study. Serum levels of calcium, magnesium and phosphorus, and their relationship with vitamin D deficiency were recorded and investigated.
ResultsAmong 400 included infants, 197 neonates (49.3%) had vitamin D deficiency and 203 (50.7%) had vitamin D insufficiency. The average serum level of vitamin D in studied infants was 11.477±3.55 ng/ml. There was no statistically significant relationship between the serum level of vitamin D in newborns and the serum levels of magnesium and phosphorus (P value = 0.118 and P value = 0.511), but there was a statistically significant relationship between the serum level of vitamin D and the serum level of calcium (P=0.0001). There was no statistically significant relationship between the level of serum vitamin D in newborns with the age and the gestational age of the newborn (P = 0.132 and P = 0.651). Still, a direct and significant statistical relationship was observed with the newborn's weight (P = 0.049). The average length of hospitalization in the examined infants was 16.39 ± 16.36 days. Pearson’s correlation coefficient indicated the presence of an inverse and significant correlation between the level of serum vitamin D in infants and the duration of hospitalization (P=0.036). In such a way with the reduction of vitamin D serum level, the time of hospitalization increased.
ConclusionThis study showed a statistically significant relationship between low vitamin D serum levels with calcium serum levels.
Practical Implications:
In infants with low weight or hypocalcemia, there is a possibility of vitamin D deficiency. Vitamin D check is recommended to start treatment earlier and decrease the duration of hospitalization and other complications.
Keywords: Vitamin D deficiency, Calcium, Magnesium, Phosphorus} -
زمینه و هدف:
فعالیت ورزشی منظم هوازی سبب بهبود یادگیری، افزایش میزان حافظه و متغیرهای شناختی و نوروپالستیسیتی بیماران آلزایمری میشود. هدف از مطالعه حاضر، بررسی میزان کلسینورین و کلسیم کالمودولین کیناز II پس از 4 تمرین هوازی و پیش از القای آلزایمر در هیپوکمپ رتهای نر نژاد ویستار میباشد.
روش بررسی:
30 رت 8 هفته ای با میانگین وزن 195±20 گرم در ابتدا به صورت تصادفی به دو گروه تمرین هوازی یا استراحت به مدت 4 هفته تقسیم شدند. سپس هر گروه به 3 گروه بیماری آلزایمر، شم و تزریق تقسیم گردید. 48 ساعت پس از آخرین جلسه تمرینی، تزریق 1-42Aβ یا DMSO به درون هیپوکمپ صورت پذیرفت. در انتها پس از جداسازی هیپوکمپ CaN mRNA وCaMKII mRNA اندازه گیری شد.
یافته ها :
نتایج این پژوهش نشان داد که بین گروه ها، در متغیرهای CaN mRNA و CaMKII mRNA تفاوت معناداری وجود دارد (0/05>P). نتایج : نشان داد که تمرین هوازی و پیش از القای آلزایمر بر افزایش میزان کلسینورین و افزایش کلسیم کالمودولین کیناز II تاثیر معناداری دارد.
نتیجه گیری:
به طورکلی یافته های مطالعه حاضر نشان داد که 4 هفته تمرین هوازی پیش از القای آلزایمر سبب بهبود سیگنالینگ مولکولی پالستیسیتی سیناپسی میشود.
کلید واژگان: تمرین هوازی, آلزایمر, کلسیم, کالمودولین کیناز II, کلسینورین, پلاستیسیتی سیناپسی}Background and ObjectivesRegular aerobic exercise improves learning, memory, and cognitive and SynapticPlasticity in Alzheimer’s disease (AD) patients. The aim of this study was to evaluate the levels ofcalcineurin and Ca2+/calmodulin-dependent protein kinase II mRNA after four weeks of aerobic trainingexercises and before AD induction in the hippocampus of male Wistar rats.
Subjects and MethodsThirty 8-week-old rats with an average weight of 195±20 g were initially randomlydivided into two groups of aerobic exercise or rest for four weeks. Then, each group was divided intothree groups of AD, sham, and injection. Then, 48 hours after the last training session, Aβ1-42, or DMSOwas injected into the hippocampus. Finally, after the isolation of the hippocampus, CaN mRNA and CaMKIImRNA levels were measured.
ResultsThe results of this study showed that there was a significant difference between the groups inmRNA CaN and CaMKII mRNA levels (P<0.05). The results showed that aerobic exercise and AD pre-inductionhad a significant effect on increasing calcineurin and Ca2+/calmodulin-dependent protein kinaseII levels.
ConclusionOverall, the findings of the present study showed that four weeks of aerobic training improvesthe molecular signaling of neuroplasticity in AD rats.
Keywords: aerobic training, Alzheimer’s Diseases, Ca2+, calmodulin-dependent protein kinase II, Calcineurin, Synaptic Plasticity} -
زمینه و هدف
یایسگی، دورانی از زندگی زنان است که ازنظر جسمانی می تواند آسیب رسان باشد. با این حال تاثیر آن بر تراکم مواد معدنی استخوان هنوز قابل بحث است. بنابراین هدف از این مطالعه، بررسی ارتباط بین کلسیم، فسفر و آلکالین فسفاتاز سرمی با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در زنان یایسه فعال و غیرفعال بود.
مواد و روش هاتعداد آزمودنی ها 55 نفر زن یایسه فعال و 60 نفر زن یایسه غیرفعال 45 تا 85 سال بود. شاخص های سرمی کلسیم، فسفر و الکالین فسفاتاز و ویژگی های آنتروپومتریک آزمودنی ها بررسی شد. برای تجزیه و تحلیل داده های تحقیق از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و از نرم افزار SPSS نسخه 26 استفاده شد.
ملاحظات اخلاقیاین مطالعه در کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علامه طباطبابی با شناسه IR.ATU.REC.1399.038 تایید شده است.
یافته هانتایج نشان داد همبستگی معناداری بین سطح سرمی شاخص های، آلکالین فسفاتاز (P=0/021)، کلسیم (P=0/019) و فسفر (P=0/011) با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در گروه زنان یایسه فعال و همچین بین شاخص توده بدنی با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در هر 2 گروه زنان یایسه فعال (P=0/014) و غیرفعال (P=0/038) وجود دارد. بین سایر شاخص ها ارتباط معنا داری یافت نشد.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج تحقیق حاضر احتمالا فعال بودن آثار مفیدی بر متابولیسم استخوانی برجای گذاشته و سبب وضعیت بهتر تراکم مواد معدنی استخوانی شده است. شاید این موضوع بتواند کمک کند تا از متغیرهای خونی و آنتروپومتریکی در شناسایی افراد در معرض خطر پوکی استخوان در دوران بزرگسالی و سالمندی استفاده کرد.
کلید واژگان: پوکی استخوان, زنان یائسه, آلکالین فسفاتاز, کلسیم, فسفات}Background and AimMenopause is a period in a woman’s life that can be physically damaging. However, its effect on bone mineral density is still debatable. This study investigated the relationship between serum calcium, phosphorus, and alkaline phosphatase indices with lumbar bone mineral density in active and inactive postmenopausal women.
Methods & MaterialsThe number of subjects was 55 active postmenopausal women and 60 inactive postmenopausal women aged 45 to 85 years. Serum indices of calcium, phosphorus, and alkaline phosphatase and anthropometric of the subjects were measured. The Pearson correlation coefficient test was used to analyze the research data. SPSS software v. 26 was used to analyze the data.
Ethical ConsiderationsThis study was approved by the Research Ethics Committee of Allameh Tabataba’i University with code IR.ATU.REC.1399.038.
ResultsThe results showed a significant correlation between serum levels of alkaline phosphatase (P=0.021), calcium (P=0.019), and phosphorus (P=0.011) with lumbar bone mineral density in active postmenopausal women and also between body mass index with lumbar bone mineral density in both groups of active (P=0.014) and inactive (P=0.038) postmenopausal women. No significant relationship was found between other indicators.
ConclusionAccording to the results of the present study, being active may have had beneficial effects on bone metabolism and has led to a better state of bone mineral density. It may also help to use these blood and anthropometric variables in identifying people at risk for osteoporosis in adulthood and old age.
Keywords: Osteoporosis, Postmenopausal women, Alkaline phosphatase, Calcium, Phosphate} -
زمینه و هدف
امروزه بیماری پوکی استخوان به ویژه در زنان یایسه با توجه به تغییرات هورمونی در حال افزایش است. از جمله این تغییرات می توان به برخی عوامل آنزیمی مانند: آلکالن فسفاتاز و همچنین مقادیر کلسیم خون اشاره کرد. بنابراین هدف تحقیق حاضر بررسی و تاثیر هشت هفته تمرین در آب همراه با مصرف مکمل سنجد بر روی آنزیم کبدی آلکالن فسفاتاز و کلسیم در زنان یایسه دارای اضافه وزن و چاق بود.
روش تحقیق:
مطالعه حاضر از نوع کاربردی نیمه تجربی بود. بدین منظور تعداد 42 زن یایسه ساکن استان قزوین با میانگین سنی (08/5±97/52) سال و میانگین وزنی (09/8±95/73) کیلوگرم و با میانگین قد (76/5±156) سانتی متر به صورت هدفمند انتخاب و سپس به صورت تصادفی ساده در چهار گروه کنترل (10 نفر)، تمرین+دارونما (10 نفر)، مکمل (10 نفر) و تمرین+ مکمل (12 نفر) تقسیم شدند. گروه تمرین 8 هفته تمرین در آب با شدت 60-74 درصد ضربان قلب بیشینه و گروه مکمل پودر سنجد روزانه به میزان 15 گرم در روز دریافت کردند. نمونه خون جهت اندازه گیری سطح سرمی آلکالن فسفاتاز با کیت الایزا و کلسیم با روش اسپکتروفتومتری در دو مرحله قبل و 24 ساعت پس از آخرین جلسه تمرین جمع آوری شد. جهت بررسی تفاوت های بین گروهی از آزمون تحلیل واریانس و درون گروهی از آزمون t زوجی در سطح معناداری 05/0=α استفاده شد.
یافته ها:
نتایج مطالعه نشان داد که تنها در سطوح سرمی کلسیم در گروه های ورزش+دارونما (013/0=P)، ورزش+مکمل (001/0<p) و مکمل (001/0<p) تفاوت معنی داری وجود دارد. تفاوت معنی داری در سایر متغیر ها در بین گروه های مختلف مشاهده نشد.
نتیجه گیریمصرف مکمل سنجد همراه با ورزش در آب نمی تواند بر آلکالین فسفاتاز و کلسیم و ترکیب بدن زنان یایسه دارای اضافه وزن و چاق تاثیر بگذارد.
کلید واژگان: آلکالن فسفاتاز, کلسیم, سنجد, چاق, اضافه وزن, یائسه}Background and AimsNowadays, osteoporosis is increasing, especially in postmenopausal women, due to hormonal changes, including some enzyme factors, such as alkaline phosphatase and blood calcium levels. Therefore, this research aimed to investigate the effect of eight weeks of water exercise with Elaeagnus angustifolia supplementation on alkaline phosphatase and calcium serum levels in overweight and obese postmenopausal women.
Materials and MethodsThe current apply quasi-experimental study 42 postmenopausal women living in Qazvin province, Iran, with a mean age of (52.97±5.08) years, a mean weight of (73.95±8.09) kg, and a mean height of (156±5.76) cm, were selected. Then, they were randomly divided into four groups: control (n=10), exercise + placebo (n=10), supplement (n=10), and exercise + supplement (n=12). The exercise included eight weeks of water exercise at an intensity of 60-74% of the maximum heart rate twice a week, and the supplement group received daily oral supplementation of 15 g. Blood samples were collected to measure the serum level of alkaline phosphatase with an ELISA kit and calcium with spectrophotometry method in two stages before and 24 h after the last session exercise. To analyze the differences between groups and within groups, the ANOVA test and paired t-test were used, respectively. The significance level was considered at α=0.05.
ResultsThe results of the study showed a significant difference only in serum calcium levels among exercise+placebo (P=0.013), exercise+supplement (P<0.001), and supplement (P<0.001) groups. No significant difference was observed in the other parameres between different groups.
ConclusionConsumption of supplementation of Elaeagnus angustifolia with water exercise could not affect alkaline phosphatase, and body composition in overweight and obese postmenopausal women.
Keywords: Alkaline phosphatase, Calcium, Elaeagnus angustifolia, Obese, Overweight, Postmenopausal} -
زمینه و هدف
کمبود ویتامین B12 به دلیل تداخل با جذب آن، از شناخته شده ترین اختلالات ناشی از مصرف طولانی مدت متفورمین است.
روش بررسیاین کارآزمایی بالینی از خرداد تا مهر 1396 در بیمارستان شهید بهشتی قم بر روی 60 بیمار دیابتی نوع دو با سابقه دیابت به مدت یک تا دو سال و مصرف متفورمین به میزان g 1-2 انجام گرفت. بیماران به دو گروه 30 نفره تقسیم شدند. گروه مداخله متفورمین را به همراه روزانه g 1 کربنات کلسیم و گروه کنترل فقط متفورمین دریافت کردند. در دو گروه سطح ویتامین B12 بیماران پیش از شروع مداخله و پس از سه ماه اندازه گیری شد.
یافته ها:
بین دو گروه از نظر جنسیت اختلاف وجود داشت و بین میانگین سنی در دو گروه اختلاف معناداری مشاهده نشد. میانگین سطح ویتامین B12 پیش از دریافت کلسیم در گروه A (مداخله) کمتراز گروه B (کنترل) بود (036/0=P) و پس از دریافت کلسیم سطح ویتامین B12 در گروه مداخله افزایش یافت (002/0=P) و در گروه کنترل سطح ویتامین B12 کاهش یافت (030/0=P)، میزان نوروپاتی در پرسشنامه میشیگان، قسمت شرح حال در هر دو گروه مداخله و کنترل با اختلاف معناداری کاهش پیدا کرد، ولی قسمت معاینه در گروه مداخله با اختلاف معناداری کاهش پیدا کرد (006/0=P) و در گروه کنترل اختلاف معناداری در قسمت معاینه در نوروپاتی نداشت (2/0=P).
نتیجه گیری:
مصرف خوراکی کلسیم به صورت روزانه ، باعث افزایش سطح ویتامین B12 در بیماران مبتلا به دیابت نوع دو شد و شاید کلسیم بتواند کاهش سطح سرمی ویتامین B12 ناشی از مصرف متفورمین در بیماران مبتلا به دیابت تیپ دو را تعدیل کند.
کلید واژگان: کلسیم, دیابت نوع دو, متفورمین, ویتامین B12}BackgroundVitamin B12 deficiency is one of the most well-known disorders due to long-term use of metformin due to interference with its absorption.
MethodsThis double-blind randomized trial was conducted from June to October 2016 at Shahid Beheshti Hospital in Qom on 60 patients in the age group of 30 to 60 years with a history of type 2 diabetes for one to two years and taking metformin in the amount of one to two grams. Patients were divided into two groups of 30 people. The intervention group received metformin with 1 gram of calcium carbonate daily, and the control group received metformin without calcium. Each of the patients in the intervention group was given 200 calcium carbonate tablets. Vitamin B12 levels of the patients in both groups were measured before the start of the intervention, and they were evaluated in terms of neuropathy according to the Michigan questionnaire. Vitamin B12 of patients and neuropathy in two groups were measured before the intervention and after three months.
ResultsThere was a difference between the two groups in terms of gender, and no significant difference was observed between the mean ages in the two groups. The mean level of vitamin B12 before receiving calcium in group A (intervention) was lower than group B (control) (P=0.036) and after receiving calcium, the level of vitamin B12 in the intervention group increased (P=0.002). In the control group, the level of vitamin B12 decreased (P=0.030). (P=0.006), and in the control group there was no significant difference in the examination of neuropathy (P=0.2).
ConclusionOral calcium daily intake increases vitamin B12 levels in patients with type 2 diabetes and calcium may be able to moderate the decrease in serum vitamin B12 levels induced by metformin in patients with type 2 diabetes.
Keywords: calcium, diabetes mellitus type 2, metformin, vitamin B12} -
مجله دانشگاه علوم پزشکی اراک، سال بیست و پنجم شماره 1 (پیاپی 155، فروردین و اردیبهشت 1401)، صص 120 -132زمینه و هدف
یایسگی، دورانی از زندگی زنان است که ازنظر جسمانی می تواند آسیب رسان باشد. با این حال تاثیر آن بر تراکم مواد معدنی استخوان هنوز قابل بحث است. بنابراین هدف از این مطالعه، بررسی ارتباط بین کلسیم، فسفر و آلکالین فسفاتاز سرمی با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در زنان یایسه فعال و غیرفعال بود.
مواد و روش هاتعداد آزمودنی ها 55 نفر زن یایسه فعال و 60 نفر زن یایسه غیرفعال 45 تا 85 سال بود. شاخص های سرمی کلسیم، فسفر و الکالین فسفاتاز و ویژگی های آنتروپومتریک آزمودنی ها بررسی شد. برای تجزیه و تحلیل داده های تحقیق از آزمون ضریب همبستگی پیرسون و از نرم افزار SPSS نسخه 26 استفاده شد.
ملاحظات اخلاقیاین مطالعه در کمیته اخلاق در پژوهش دانشگاه علامه طباطبابی با شناسه IR.ATU.REC.1399.038 تایید شده است.
یافته هانتایج نشان داد همبستگی معناداری بین سطح سرمی شاخص های، آلکالین فسفاتاز (P=0/021)، کلسیم (P=0/019) و فسفر (P=0/011) با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در گروه زنان یایسه فعال و همچین بین شاخص توده بدنی با تراکم مواد معدنی استخوان کمر در هر 2 گروه زنان یایسه فعال (P=0/014) و غیرفعال (P=0/038) وجود دارد. بین سایر شاخص ها ارتباط معنا داری یافت نشد.
نتیجه گیریبا توجه به نتایج تحقیق حاضر احتمالا فعال بودن آثار مفیدی بر متابولیسم استخوانی برجای گذاشته و سبب وضعیت بهتر تراکم مواد معدنی استخوانی شده است. شاید این موضوع بتواند کمک کند تا از متغیرهای خونی و آنتروپومتریکی در شناسایی افراد در معرض خطر پوکی استخوان در دوران بزرگسالی و سالمندی استفاده کرد.
کلید واژگان: پوکی استخوان, زنان یائسه, آلکالین فسفاتاز, کلسیم, فسفات}Background and AimMenopause is a period in a woman’s life that can be physically damaging. However, its effect on bone mineral density is still debatable. This study investigated the relationship between serum calcium, phosphorus, and alkaline phosphatase indices with lumbar bone mineral density in active and inactive postmenopausal women.
Methods & MaterialsThe number of subjects was 55 active postmenopausal women and 60 inactive postmenopausal women aged 45 to 85 years. Serum indices of calcium, phosphorus, and alkaline phosphatase and anthropometric of the subjects were measured. The Pearson correlation coefficient test was used to analyze the research data. SPSS software v. 26 was used to analyze the data.
Ethical ConsiderationsThis study was approved by the Research Ethics Committee of Allameh Tabataba’i University with code IR.ATU.REC.1399.038.
ResultsThe results showed a significant correlation between serum levels of alkaline phosphatase (P=0.021), calcium (P=0.019), and phosphorus (P=0.011) with lumbar bone mineral density in active postmenopausal women and also between body mass index with lumbar bone mineral density in both groups of active (P=0.014) and inactive (P=0.038) postmenopausal women. No significant relationship was found between other indicators.
ConclusionAccording to the results of the present study, being active may have had beneficial effects on bone metabolism and has led to a better state of bone mineral density. It may also help to use these blood and anthropometric variables in identifying people at risk for osteoporosis in adulthood and old age.
Keywords: Osteoporosis, Postmenopausal women, Alkaline phosphatase, Calcium, Phosphate} -
فصلنامه سالمند، پیاپی 66 (تابستان 1401)، صص 202 -217
اهداف:
شناسایی عوامل موثر بر بقای بیماران سالمند همودیالیزی با استفاده از مدل دو مرحله ای بقا و چندمتغیره طولی به منظور ارایه به درمانگر برای برنامه ریزی در جهت کنترل بهتر این بیماران می باشد.
مواد و روش ها:
این مطالعه، یک مطالعه هم گروهی تاریخی بود که بر روی 395 نفر از بیماران بالای 60 سال همودیالیزی انجام شد. داده ها طی یک دوره 15 ساله به صورت تمام شماری از ابتدای سال 1383 تا ابتدای سال 1398 در بیمارستان هاشمی نژاد تهران گردآوری شدند. متغیرهای کراتنین خون، فسفات، کلسیم و پاراتورمون به عنوان متغیر طولی و مرگ ومیر به عنوان پاسخ بقا در این مطالعه درنظر گرفته شده است. مدل دو مرحله ای بقا و چند متغیره طولی برای بیماران سالمند همودیالیزی برازش و نتایج آن برحسب معیار لگاریتم درست نمایی با هم مقایسه شدند. تحلیل داده ها در نرم افزار آماری R نسخه 3. 4 .3 و SAS نسخه 4. 9 انجام شد. سطح معناداری 05/0 درنظر گرفته شد.
یافته ها:
از 395 بیمار سالمند همودیالیزی، 249 (63 درصد) نفر مرد بودند. میانگین سنی بیماران 70/41 با انحراف معیار 6/11 سال بود. بر اساس معیار منفی 2 برابر لگاریتم درست نمایی، ساختار ارتباطی اثر تجمعی نشانگرهای زیستی طولی و بقا انتخاب شد و با فرض ثابت بودن سایر متغیرها، معنادار بودن ضرایب کلسیم و لگاریتم پاراتورمون بدین معنا است که این متغیرها نشانگرهای خوبی در طول زمان برای تعیین احتمال رخداد مرگ در افراد می باشند و به ازای یک واحد افزایش در میزان هریک از متغیرهای عدم توانایی راه رفتن، کلسیم و لگاریتم پاراتورمون به ترتیب ریسک رخداد مرگ 1/391، 0/927 و 0/967 برابر می شود.
نتیجه گیری :
باتوجه به یافته ها، مدل با ساختار ارتباطی اثر تجمعی نشانگرهای زیستی طولی و بقا به عنوان مدل مناسب انتخاب شد. متغیر عدم توانایی راه رفتن و همچنین متغیرهای طولی کلسیم و لگاریتم پاراتورمون در مدل بقا در سطح0/05 معنادار شدند. در این مدل، متغیرهای عدم توانایی راه رفتن، کلسیم و لگاریتم پاراتورمون به عنوان عوامل موثر بر ریسک رخداد مرگ بیماران همودیالیزی تعیین شدند، تا درمان گران تمرکز بر تغییر رفتارهای بهداشتی برای مصرف کلسیم و پاراتورمون داشته باشند.
کلید واژگان: همودیالیز, مدل دو مرحله ای, مدل بقا, مدل طولی چندمتغیره, کراتنین, کلسیم, فسفر, پاراتورمون, سالمند}Objectives :
This study aims to identify the factors affecting the survival of hemodialysis patients using a two-stage survival/multivariate longitudinal modelling.
Methods & Materials:
The is a retrospective cohort study on 395 patients aged > 60 years who underwent hemodialysis in Hasheminejad Hospital in Tehran, Iran. Data were collected over a 15-year period from 2004 to 2019. Phosphate, calcium, parathormone and creatinine variables were considered as longitudinal variables and mortality as a survival response. The two-stage survival and multivariate longitudinal modeling for long-term hemodialysis patients were fitted and the results were compared according to theirs likelihood function. Data analysis was performed in RStudio v. 3.4.3 and SAS v. 4.9 applications. The significance level was set at 0.05.
Results:
The mean age of patients was 70.41±6.11 years. Of 395 patients, 249(63%) were male. Based on the log-likelihood function, the communication structure of the cumulative effect of longitudinal biomarkers and survival data was selected. Assuming that other variables were constant, the significance of values for mobility impairment, calcium level and parathormone level indicated that these variables were good predictors of the occurrence of death in hemodialysis patients over time. By each unit increase in each variables of mobility impairment, calcium level, and parathormone level, the risk of death increased by 1.391, 0.927, and 0.967, respectively.
Conclusion:
By using a two-stage modelling, the variables of mobility impairment, calcium level and parathormone are found as factors affecting the risk of death in hemodialysis patients. Therefore, therapists should focus on changing health behaviors of these patients in consuming calcium and parathormone.
Keywords: Multivariate longitudinal data, Hemodialysis, Survival models, Two-stage models, Creatinine, Calsium, Phosphorus, PTH, Elderly} -
زمینه و هدف
آرتریت روماتویید (Rheumatoid arthritis) یک بیماری سیستمیک و مزمن است. در این مطالعه ما به بررسی سطح سرمی ویتامین D، کلسیم و فسفر در این بیماری و ارتباط آن با علایم بالینی بر اساس فعالیت 28 امتیازی بیمار (DAS28)Disease Activity Score 28 پرداختیم.
روش هااین مطالعه بصورت مقطعی آینده نگر بر روی بیماران مبتلا به آرتریت روماتویید مراجعه کننده به درمانگاه روماتولوژی یک بیمارستان نظامی در شهر تهران انجام گرفت. تشخیص بیماری بر اساس معیارهای انجمن روماتولوژی آمریکا، توسط روماتولوژیست انجام شد. پس از ورود بیماران، شدت بیماری آرتریت روماتویید بر اساس معیارهای DAS28 مورد ارزیابی قرار گرفت، این معیار بر اساس تعداد مفاصل دردناک، تعداد مفاصل متورم، تست سرعت رسوب گلبول قرمز Erythrocyte Sedimentation Rate (ESR) و همچنین Visual Analogue Scale (VAS) می باشد. سطح سرمی ویتامین D، کلسیم و فسفر نیز در همه این بیماران سنجش شد.
یافته هادر مجموع 100 بیمار در این مطالعه حضور داشتند که 22 بیمار مرد (22%) و 78 بیمار زن (78%) بودند. میانگین سنی بیماران 11±53.7 سال (کمترین 26 و بیشترین 76 سال) بود. میانگین نمره شدت بیماری در بین بیماران 1.2±14.4 (کمترین 1.4 و بیشترین 6.7) بود. 12 درصد از بیماران بیماری غیرفعال، 8 درصد بیماری بافعالیت کم، 62 درصد بیماری با فعالیت متوسط و 18 درصد بیماری با فعالیت شدید داشتند. تفاوت معنی داری بین شدت بیماری و سطح سرمی ویتامین D، کلسیم و فسفر دیده شد، بیمارانی که شدت فعالیت بیماری بالاتری داشتند میزان کلسیم و ویتامین D در آنها پایین تر بوده است در حالیکه آنها میزان فسفر بالاتری را داشتند (p<0.05).
نتیجه گیریدر بیماران مبتلا به آرتریت روماتویید فعال، سطح سرمی ویتامین D پایین بوده لذا پیشنهاد می شود مطالعاتی جهت تاثیر این ویتامین بر بهبود شدت بیماری در این بیماران انجام گیرد تا بتوان بطور قطع تصمیم گیری نهایی جهت افزایش این ویتامین به رژیم درمانی این بیماران انجام داد.
کلید واژگان: آرتریت روماتوئید, ویتامین D, کلسیم, فسفر, مفصل}Background and AimRheumatoid arthritis is a systemic and chronic disease. In this study, we examined the serum levels of vitamin D, calcium and phosphorus in this disease and its relationship with clinical symptoms based on the patient's Disease Activity Score 28 (DAS28).
MethodsThis prospective cross-sectional study was performed on patients with rheumatoid arthritis referred to the rheumatology clinic of a military hospital in Tehran, Iran. The diagnosis was made by a rheumatologist according to the criteria of the American Rheumatological Association. After admission, the severity of rheumatoid arthritis was assessed according to DAS28 criteria, which is based on the number of painful joints, number of swollen joints, erythrocyte sedimentation rate (ESR) test and Visual Analogue Scale (VAS). Serum levels of vitamin D, calcium and phosphorus were also measured in all of these patients.
Resultsone hundred patients were present in this study, of which 22 were male (22%) and 78 were female (78%). The mean age of patients was 53.7±11 years (range: 26-76 years). The mean score of disease severity among patients was 14.4±1.2 (range 1.4-7.6). 12% of patients had passive disease, 8% had low-activity disease, 62% had moderate activity and 18% had severe activity. There was a significant difference between the severity of the disease and serum levels of vitamin D, calcium and phosphorus. Patients with higher disease severity had lower levels of calcium and vitamin D while higher levels of phosphorus (p <0.05).
ConclusionIn patients with active rheumatoid arthritis, serum levels of vitamin D are low, so it is recommended to investigate the effect of this vitamin on improving the severity of the disease in these patients so that the final decision to increase this vitamin to the treatment regimen can be made.
Keywords: Rheumatoid arthritis, Vitamin D, Calcium, Phosphorus, Joint} -
سابقه و هدف
در خصوص ارتباط بین الکترولیت های بدن با ابتلا به بیماری کووید19 یا شدت این بیماری شواهد متناقضی وجود دارد، که ترکیب این نتایج می تواند به رفع ابهامات کمک نماید. بر این اساس هدف مطالعه حاضر براورد ارتباط بین شاخص های الکترولیتی با ابتلا به کووید و شدت بیماری با استفاده از مرورسیستماتیک و متاآنالیز است.
مواد و روش هادر این مطالعه، پایگاه های اطلاعاتی در سطح ملی و بین المللی با استفاده از واژه های کلیدی منتخب MeSH مورد جستجو قرار گرفتند. ارزیابی کیفیت با چک لیست NOS انجام گرفت. میانگین تفاوت استاندارد شده شاخص های الکترولیت ها با پیامدهای ابتلا به کووید 19 و شدت ابتلا به کووید براورد شد.
یافته هاپس از غربالگری مستندات، تعداد 12 مقاله واجد معیارهای ورود بودند. بر اساس نتایج متاآنالیز، میانگین تفاوت استاندارد شده سطح سرمی سدیم و پتاسیم، بین دو گروه فوت شده و فوت نشده مبتلایان به کووید به ترتیب برابر 0/22 (0/46، 0/03- :CI 95 درصد) و 0/14 (0/05، 0/22- :CI 95 درصد) براورد شده است. میانگین تفاوت استاندارد شده سطح سرمی سدیم، کلسیم و پتاسیم بین دو گروه مبتلایان به کووید 19 شدید و غیرشدید برابر 0/28- (0/17،0/27- :CI 95 درصد)، 1/07- (0/55-، 1/58- :CI 95 درصد) و 0/01- (0/27، 0/47- :CI 95 درصد) براورد شده است.
استنتاجمطالعه متاآنالیز حاضر نشان داد که میانگین تفاوت استاندارد شده کلسیم در مبتلایان به فرم شدید بیماری کووید 19 به طور معنی داری کم تر از مبتلایان با فرم خفیف و متوسط می باشد.
کلید واژگان: کووید 19, الکترولیت, سدیم, پتاسیم, کلسیم, کلراید, بیکربنات}Background and purposeThere are controversies on the association between electrolytes and Coronavirus disease 2019 (COVID-19) and its severity. Studies on these issues may help in resolving ambiguities. The purpose of this study was to assess the association between electrolyte indices and being infected with COVID-19 and developing severe symptoms using a meta-analysis.
Materials and methodsA thorough search was done in national and international electronic databases using Medical Subject Headings (MeSH) terms. Quality assessment was conducted by Newcastle-Ottawa scale (NOS) checklist. We estimated the standardized mean difference between electrolyte indices and the incident of COVID-19 infection and its severity.
ResultsAfter screening the papers, 12 met the inclusion criteria. According to the meta-analysis results, the standardized mean differences for serum level of sodium and potassium between the dead and survived COVID-19 patients was estimated to be 0.22 (95% CI: -0.03, 0.46) and 0.14 (95% CI: -0.22, 0.50), respectively. The standardized mean differences for serum levels of sodium, calcium, and potassium between patients with severe and non-severe COVID-19 were estimated to be -0.28 (95% CI: -0.72, 0.17), -1.07(95% CI: -1.58, -0.55), and -0.10 (95% CI: -0.47, 0.27), respectively.
ConclusionIn this meta-analysis, the standardized mean difference for calcium was significantly lower in severe COVID-19 patients compared to that in patients with mild and moderate forms of the disease.
Keywords: COVID-19, electrolyte, sodium, potassium, calcium, chloride, bicarbonate} -
مقدمهاستیوپروز شایع ترین بیماری متابولیک استخوان است که قابل پیشگیری و درمان می باشد. یکی از مهم ترین مداخله های غیر دارویی موثر، داشتن فعالیت بدنی مناسب و مستمر است. در این راستا، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر شش هفته تمرین منتخب پیلاتس بر برخی از شاخص های مرتبط با پوکی استخوان زنان یایسه انجام شد.مواد و روش ها: پژوهش نیمه تجربی حاضر با طرح پیش آزمون- پس آزمون در ارتباط با 22 نفر از زنان یایسه غیر فعال که به صورت داوطلبانه در پژوهش شرکت نمودند، انجام شد. 11 نفر در گروه کنترل و 11 نفر در گروه تمرین منتخب پیلاتس قرار گرفتند. فاکتورهای آلکالین فسفاتاز استخوانی، کلسیم و فسفر، 24 ساعت قبل و نیز پس از پایان شش هفته اندازه گیری شدند. به منظور تجزیه و تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کواریانس یک راهه و آزمون تعقیبی بونفرونی برای مقایسه برون گروهی استفاده گردید.یافته ها: میانگین سنی نمونه ها 4/58±52/86سال و شاخص توده بدنی آن ها 3/683±29/72 بود. نتایج حاصل از این مطالعه نشان دادند که پس از شش هفته تمرین، بین دو گروه تمرین پیلاتس و کنترل در شاخص های آلکالین فسفاتاز استخوان، کلسیم و فسفر سرم زنان یایسه، تفاوت معناداری وجود دارد (p<0.05)؛ هر سه شاخص افزایش معناداری پیدا کرده بودند. نتیجه گیری: بر مبنای نتایج می توان گفت که شش هفته تمرین پیلاتس منجر به بهبود برخی از شاخص های ساختاری استخوانی زنان یایسه شده است؛ بنابراین می توان اظهار داشت در صورتی که تمرینات بدنی به صورت منظم و طولانی مدت اجرا شود، می تواند یک عامل پیشگیری از بیماری های مرتبط با استخوان در زنان یایسه باشد.کلید واژگان: آلکالین فسفاتاز, پوکی استخوان, پیلاتس, کلسیم, زنان یائسه, فسفر}Navid no, Volume:24 Issue: 78, 2021, PP 54 -64IntroductionOsteoporosis is the most common metabolic bone disease that can be prevented and cured. One of the most important and effective non-pharmacological interventions is performing proper physical activities. This study aimed to evaluate the effect of 6-week performance of selected Pilates exercises for 6 weeks on some of the indicators associated with osteoporosis among postmenopausal women.Materials and MethodsThis quasi-experimental research with a pretest-posttest design was conducted on 22 inactive postmenopausal women who participated voluntarily in this study. The subjects were divided into two groups of control and selected Pilates exercises (n=11 each). Bone alkaline phosphatase, calcium, and phosphorus were measured 24 h before and after the intervention. To analyze the data, one-way analysis of covariance and Bonferroni post hoc test were used for outgroup comparison.ResultsThe mean scores of age and body mass index of subjects were obtained at 52.87±4.58 years and 29.72 ±3.68, respectively. The results of this study showed that after 6 weeks of exercising, there was a significant difference between the two groups of Pilates and control in the bone alkaline phosphatase, calcium, and phosphorus indices of postmenopausal women (P≤0.05). Accordingly, all three indices increased significantly.ConclusionBased on the results, 6 weeks of Pilates exercises improved some of the skeletal structural features of postmenopausal women. Therefore, it can be stated that if physical exercises are performed regularly and for a long time, they can be preventive factors of bone-related diseases in postmenopausal women.Keywords: Alkaline phosphatase, Calcium, Osteoporosis, Phosphorus, Pilates, Postmenopausal women}
-
مقدمه
بافت های کراتینه همواره به عنوان نشانگر جذب عناصر مختلف در بدن مورد توجه بوده است. در این پژوهش، ترکیبات مو و ناخن افراد ساکن در جامعه شهری همدان برای تعیین مقدار، اختلاف و ارتباط عناصر اندازه گیری شده است.
روش بررسینمونه ها از سطح شهر همدان در سال 1398 جمع آوری شد. افراد به تفکیک جنس و سن به 3 گروه سالم، ورزشکار و معتاد براساس فعالیت فیزیکی دسته بندی شدند. مطالعه کمی ترکیبات عنصری موجود در نمونه های مو و ناخن با استفاده از روش پیکسی اندازه گیری شد. بررسی داده های آماری با استفاده از نرم افزار OriginLab انجام شد.
یافته هادر بین عناصر شناسایی شده در نمونه های موی سر افراد زن ارزش مقداری بین عنصر P با عناصر Cr و Ni تفاوت مهم (001/0=> P) و با عنصر Co تفاوت متوسط (01/0=> P) تعیین شد و در موی سر افراد مرد اختلاف معنا داری یافت نشد. همچنین ارزش مقداری عنصر P بین گروه های افراد عادی با معتاد و ارزش مقداری عنصر Ca بین گروه های ورزشکار و معتاد معادل (01/0=> P) به دست آمد. در نمونه های ناخن افراد زن نیز بین عنصر P با عناصر Ca، Cr و Al تفاوت مهمی وجود داشت. در بین عناصر مشترک موجود در نمونه های مو و ناخن افراد ضریب همبستگی 33/0 به دست آمد.
نتیجه گیریوجود اختلاف معنا دار بین عنصر کلسیم موجود در نمونه مو و ناخن و نیز نسبت آن می تواند به عنوان یک نشانگر زیستی در پزشکی قانونی با درنظر گرفتن متغیرهای جنسیت و سن افراد کاربرد داشته باشد.
کلید واژگان: مو, ناخن, عناصر اختلاف, کلسیم, پرتو ایکس مشخصه}IntroductionIdentification and analysis of keratin-based tissues has always been used as an indicator of different element absorption into the body. In this study, the hair and nail compositions of people living in the urban community of Hamadan to determine the amount, difference and relationship of the measured elements were investigated.
MethodsSamples were collected from the city of Hamadan in 2019. By considering the sex and the age, the people were divided into three group of normal, athlete and addicted based on physical activities. The quantitative elemental concentration in hair and nail samples was determined by PIXE technique. The statistical data were performed by Origin Lab pro software.
ResultsAmong the identified elements in the hair samples of females, a significant difference was determined between the element P with the elements of Cr and Ni (P<0.001) and a moderate difference with the element Co (P<0.01). No significant differences were found between hair elements in the male gender. Also, the quantitative p-value of element P between groups the normal people with addicts as well as the p-value of element Ca between groups of athletes with addicts was equal to p 0.01. In female nail samples, there was a significant difference between the element P and the elements of Ca, Cr and Al. The correlation coefficient of 0.33 was found among the common elements in the hair and nail samples.
ConclusionThe existence of a significant difference between the Calcium and its ratio in the hair and nail sample by considering the variables of gender and age can be used as a biomarker in forensic medicine.
Keywords: Hair, Fingernail, Trace element, Calcium, PIXE} -
زمینه و هدف
ویتامین D یکی از ریزمغذی هایی است که در ارتباط با مقاوت به انسولین می باشد. هدف تحقیق حاضر بررسی اثر هشت هفته ورزش یوگا به همراه رژیم غذایی DASH بر سطوح پلاسمایی ویتامین D و کلسیم زنان مبتلا به دیابت بارداری بود.
روش کاردر تحقیق نیمه تجربی حاضر 20 زن مبتلا به دیابت بارداری به سه گروه تمرین یوگا (8 نفر)، رژیم DASH (5 نفر) و تمرین همراه با رژیم (7 نفر) تقسیم شدند. برنامه تمرین شامل هشت هفته تمرینات یوگا، سه جلسه در هفته و هر جلسه نیز به مدت 60-50 دقیقه بود. رژیم غذایی DASH نیز طبق برنامه متخصصص تغذیه کنترل شد. خونگیری قبل و پس از هشت هفته مداخلات اندازه گیری شد. برای بررسی تغییرات درون گروهی و بین گروهی به ترتیب از آزمون t همبسته و تحلیل کوواریانس و با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 22 و سطح معنی داری 05/0 ≥ P استفاده شد.
یافته ها:
کاهش معنی داری در سطح ویتامین D در گروه تمرین (017/0 = P) و افزایش معنی داری در سطح کلسیم گروه DASH (009/0 = P) و کاهش معنی داری در قند خون ناشتا در گروه ترکیبی (019/0 = P) و DASH (008/0 = P) مشاهده شد. کاهش قند خون ناشتا در گروه ترکیبی به صورت معنی داری بیشتر از گروه DASH بود (045/0 = P).
نتیجه گیری:
با توجه به نتایج تحقیق حاضر می توان گفت که روش های مداخله تمرین یوگا و رژیم غذایی DASH روش های مناسبی برای کنترل گلیسمیک در دیابت بارداری هستند.
کلید واژگان: دیابت بارداری, تمرین یوگا, رژیم غذایی DASH, ویتامین D, کلسیم}Background and AimsGestational diabetes mellitus (GDM) is a type of diabetes in which a pregnant woman develops glucose intolerance between 24 and 28 weeks of gestation (1). This type of diabetes usually resolves after delivery, but may pose risks to the mother and baby during pregnancy or after delivery (1). The results of some studies have shown that vitamin D can play a role in insulin secretion and dysfunction (13, 14). Maternal vitamin D deficiency is associated with preeclampsia, gestational diabetes, reduced birth size, preterm delivery, and adverse outcomes such as rickets, skeletal problems, diabetes, schizophrenia, developmental disorders, fetal immune dysfunction and asthma (13). The most important known role for vitamin D is to help balance and absorb calcium; Researches have shown that almost all cells in the body have vitamin D receptors. Vitamin D plays an important role in coordinating the immune system, preventing malignancy, controlling blood pressure and regulating blood sugar. Vitamin D plays a key role in insulin secretion and function, and there is a significant association between vitamin D deficiency and the incidence of insulin resistance and diabetes (15, 16). During pregnancy, significant changes in calcium and vitamin D metabolism occur in pregnant women to provide the calcium needed for fetal ossification. About 30 grams of calcium is transferred from the mother to the fetal skeleton by the end of pregnancy, and it is estimated that the fetus can receive more than 150 micrograms per kilogram of this amount daily through active transfer from the placenta during the third trimester of pregnancy (17). Regarding the importance of calcium and vitamin D, Asemi et al. In an interventional study showed that vitamin D and calcium supplementation can have positive effects on the metabolic profile of women with GDM (18). Exercise training is one of the main pillars of blood sugar control in diabetic patients (19). Non-pharmacological interventions to control blood sugar in GDM include lifestyle changes in mothers with GDM such as increased levels of daily physical activity (1, 20) and diet (21). One of the diets that is also useful for diabetics is the diet to stop high blood pressure (DASH) (25, 26). The DASH diet is a low-calorie, low-glycemic index diet. This diet contains large amounts of dietary fiber, phytoestrogens, potassium, calcium, magnesium and folic acid, and the beneficial effects of these components on gestational diabetes have been identified (27, 28). Given the importance of vitamin D and calcium in GDM, and given that no specific research has been done to compare the effect of DASH diet and yoga exercise as two non-pharmacological intervention methods in GDM; The aim of this study was to answer the question of whether there is a difference between the effect of regular yoga exercise and DASH diet alone and in combination on the control of blood glycemic and serum levels of vitamin D and calcium in women with GDM.
MethodsIn this quasi-experimental study, 20 women with gestational diabetes were divided into three groups, yoga training (n=8), DASH diet (n=5) and training with diet (n=7). The exercise protocol consisted of eight weeks of yoga practice, three sessions per week, and each session lasted 50-60 minutes. The DASH diet was also controlled by a nutritionist. Blood samples were taken before and after eight weeks of interventions. In order to investigate the intra- and inter-group changes, respectively, t-test and covariance analysis and using SPSS software version 22 and a significant level of P 05 0.05 was used.
ResultsSignificant decrease was founded in vitamin D level in yoga training group (P = 0.017) and significant increase was founded calcium level in DASH group (P = 0.009) and significant decrease was founded in FBS in Combined group (P = 0.019) and DASH (P = 0.008). Fasting blood sugar reduction in the combined group was significantly higher than in the DASH group (P = 0.045).
ConclusionIn the present study, all three intervention groups reduced fasting blood sugar in women with gestational diabetes, but this blood glycemic control was higher in the combined exercise group (yoga training with DASH diet) than the DASH group, which indicates the importance of diet combination and exercise control on blood glycemic. Regarding the effect of exercise on glucose uptake, it can be said that acute exercise stimulates glucose uptake through the upregulation of exercise on GLUT4 levels in skeletal muscle membranes. This effect is independent of insulin and glucose uptake continues for several hours after the end of exercise. Second, exercise increases insulin sensitivity in skeletal muscle. This effect lasts for several hours after the end of exercise and is clearly insulin dependent (19, 34, 35). Also, due to the fact that the DASH diet has limited the consumption of foods with high glycemic index, it has reduced blood sugar levels and controlled gestational diabetes. On the other hand, this diet includes large amounts of dietary fiber, phytoestrogens, potassium, calcium, magnesium and folic acid , which can be shown to have beneficial effects of these components on reducing insulin resistance in gestational diabetes (27, 28). In comparison between the methods, the fasting blood glycemic level in the combined group was significantly lower than the DASH diet group alone, which indicates the role of regular exercise in glycemic control in gestational diabetes. After eight weeks of yoga practice, a significant reduction in vitamin D was observed; however, in the group comparison, no significant difference was observed between the research groups and the average of 25-hydroxyvitamin D was still in the range of vitamin D deficiency. These findings suggest that none of the clinical intervention methods are effective on vitamin D levels in women with gestational diabetes. After the research interventions, a significant increase in plasma calcium levels was observed in the DASH diet group, but there was no significant difference between the intervention groups in the study of intergroup changes. Given that vitamin D is one of the parameters associated with serum calcium (40, 43). Overall, the findings of the present study showed that if you combine yoga exercise and DASH diet, you can achieve better results in glycemic control of women with gestational diabetes. Considering that the decrease in vitamin D levels was less in DASH and combination groups than in yoga exercises, it can be said that nutritional interventions are needed to prevent vitamin D deficiency as one of the important vitamins during pregnancy in gestational diabetes.
Keywords: Gestational Diabetes, Yoga Training, DASH Diet, Vitamin D, Calcium} -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال نوزدهم شماره 3 (پیاپی 134، Mar 2021)، صص 283 -292مقدمه
یایسگی خاتمه دوران قاعدگی است که بر کیفیت و جنبه های مهم زندگی زنان تاثیر می گذارد.
هدفهدف از این مطالعه بررسی تاثیر تمرین منظم مقاومتی به همراه مصرف ویتامین D و مکمل های کلسیم در دوره پس از یایسگی بر بافت عضلانی در موش صحرایی بود.
مواد و روش هادر این مطالعه تجربی، 72 موش صحرایی نژاد ویستار (8-12 هفته) به طور تصادفی به گروه های کنترل، دارونما، ویتامین دی، کلسیم، ورزش، کلسیم-ویتامین دی، ورزش-کلسیم، ورزش-ویتامین دی و ورزش- کلسیم-ویتامین دی تقسیم شدند. گروه های کنترل و دارونما به ترتیب با رژیم غذایی استاندارد و روغن کنجد تغذیه شدند. تمامی گروه ها به جز گروه کنترل دو ماه بعد از اوارکتومی، تمرین مقاومتی، کلسیم (mg/ml 35) و ویتامین دی (10000 واحد) مصرف کردند. تعداد هسته سلول های عضلانی و سلول های التهابی، قطر فیبر عضلانی، ضخامت اندومیزیم و فیبر کلاژن دژنره شده با رنگ آمیزی هماتوکسیلین-ایوزین بررسی شدند.
نتایجتعداد سلول های عضلانی در گروه های ورزش-ویتامین دی-کلسیم، ویتامین دی-ورزش و ویتامین دی در مقایسه با گروه کنترل افزایش یافت، همچنین تعداد سلول های التهابی در گروه های ورزش-ویتامین دی-کلسیم (46/5 ± 12)، ویتامین دی-ورزش (25/3 ± 14)، ورزش (08/4 ± 13)، ویتامین دی (26/3 ± 11)، کلسیم-ویتامین دی (01/1 ± 10) و کلسیم-ورزش (87/2 ± 9) افزایش معنی داری نشان دادند. قطر فیبر عضلانی در گروه های ورزش-ویتامین دی-کلسیم و ویتامین دی-ورزش بالاتر از سایر گروه ها بود. ضخامت اندومیزیوم گروه های ورزش-ویتامین دی-کلسیم و ویتامین دی-ورزش نسبت به گروه های کنترل و دارونما بطور معنی داری کاهش یافت (001/0p ≤). فیبر کلاژن دژنره شده در مقایسه با گروه کنترل افزایش معنی داری در گروه های ورزش-ویتامین دی-کلسیم و ویتامین دی-ورزش نشان داد.
نتیجه گیریورزش منظم مقاومتی به همراه مکمل های ویتامین D و کلسیم می توانند ویژگی های مورفولوژیکی عضلات را در دوره یایسگی بهبود بخشند.
کلید واژگان: یائسگی, عضله, ویتامین D, کلسیم, ورزش}BackgroundMenopause is the natural termination of menstruation which affects the quality and important aspects of womenchr('39')s life.
ObjectiveTo evaluate the effect of regular resistance training (Ex) with vitamin D (Vit. D) and calcium (Ca) supplements in the postmenopausal period on muscle tissue in rats.
Materials and MethodsIn this experimental study, 72 female Wistar rats (8-10-wk old) were randomly divided into control, placebo, Vit. D, Ca, Ex, Ca + Vit. D, Ex + Ca, Ex + Vit. D, and Ex + Ca + Vit. D groups. Control and placebo groups were fed with a standard diet and sesame oil, respectively. Two month after the ovariectomy, Ex, Ca (35 mg/kg), and Vit. D (10000 IU) were administred in all groups except the control. The number of muscle and inflammatory cells, fiber diameter, endomysium thickness, and degenerative collagen fiber area were assessed through hematoxylin-eosin staining.
ResultsMuscle cell number was increased in the Ex + Vit. D + Ca, Vit. D + Ex, and Vit. D groups compared to the control group; also, inflammatory cell number showed significant increase in the Ex + Vit. D + Ca (12 ± 5.46), Vit. D + Ex (14 ± 3.25), Ex (13 ± 4.08), Vit. D (11 ± 3.26), Ca + Vit. D (10 ± 1.01), and Ca + Ex (9 ± 2.87) groups. Muscle fiber diameter in the Ex + Vit. D + Ca and Vit. D + Ex groups was higher than the other groups. Endomysium thickness was significantly decreased in the Ex + Vit. D + Ca and Vit. D + Ex groups compared to the control and placebo groups (p < 0.001). Degenerative collagen fiber area showed a significant increase in the Ex + Vit. D + Ca and Vit. D + Ex groups (p ≤ 0.001) comparison with the control group.
ConclusionRegular resistance exercise, Vit. D, and Ca supplements can improve muscle morphological features in the postmenopausal period.
Keywords: Menopause, Muscle, Vitamin D, Calcium, Exercise} -
اهداف
ویتامین D یک هورمون استروییدی محلول در چربی بوده که با کمک به جذب کلسیم و فسفر سبب حفظ سلامت استخوان ها در بدن می شود. این پژوهش باهدف تعیین سطح سرمی ویتامین D در مشاغل پلیس است تا با بررسی نتایج، در مورد بهداشت کارکنان و کارایی و اثربخشی برنامه های کنترل و پیشگیری سازمانی تصمیم گیری لازم انجام شود.
مواد و روش هااین مطالعه توصیفی-مقطعی به مدت 12 ماه از ابتدای سال 1399 در شهر تهران در جمعیت مشاغل پلیسی مراجعه کننده به مراکز درمانی پلیس انجام شد. از مراجعین با رعایت مسایل اخلاقی و علمی، نمونه خون اخذ و سطح سرمی ویتامین D با استفاده از کیت های ایمنولوژیک به روش الایزا(ELISA) اندازه گیری گردید. مقادیر کمتر از ng/ml 10 کمبود شدید، 30-11 ناکافی و بیشتر از 30 کافی در نظر گرفته شد. داده ها توسط نرم افزار SPSS تجزیه وتحلیل گردیدند.
یافته هااز کل 442 نفر مراجعین، 80% دارای کمبود شدید یا میزان ناکافی ویتامینD بودند(9/18% کمبود شدید و 1/61% میزان ناکافی) و تنها 20% دارای سطح کافی ویتامین بودند. بیشترین کمبود مربوط به گروه سنی 21-30 سال بود و بین گروه های سنی اختلاف معناداری مشاهده شد(P=0.001). در مقایسه نوع شغل، بیشترین فراوانی کمبود شدید و میزان ناکافی ویتامین در مشاغل اداری و کمترین آن در مشاغل عملیاتی بود و اختلاف معناداری مشاهده گردید(P=0.02).
نتیجه گیرینتایج حاکی است که شیوع کمبود ویتامین D در بین کارکنان پلیس در شهر تهران بالا است(80%) که نیازمند برنامه ریزی بهتر و اتخاذ تصمیمات مناسب و اثربخش از سوی مدیران بهداشتی سازمان جهت ارتقاء سلامت کارکنان است.
کلید واژگان: ویتامین D, پلیس, بیماری اسکلتی, کلسیم, کمبود}AimsVitamin D is a fat-soluble steroid hormone that helps maintain healthy bones by absorbing calcium and phosphorus. This study aimed to determine the serum level of vitamin D among police staff and use the evaluated results to decide on the staff health and the effectiveness of organizational control and prevention programs.
Materials & MethodsThis descriptive cross-sectional study was performed for 12 months from the start of the year 1399 in Tehran in the population of police staff referred to Medical Centers of police. With ethical and scientific issues being considered, blood samples were taken, and serum levels of vitamin D were measured using immunological kits by the ELISA method. Vitamin values less than 10 ng/ml were considered a severe deficiency, 11-30 were insufficient, and more than 30 were sufficient. Data were analyzed by the SPSS software.
FindingsFrom a total of 442 participants, 80% had severe deficiency or insufficient vitamin D levels (18.9% and 61.1%, respectively), and only 20% had adequate vitamin D levels. The largest deficit was observed among the 21- to 30-year-old age group. A significant difference was seen between age groups (P=0.001). In comparing different job types, administrative job positions had the highest frequency of severe deficiency and insufficient amounts of vitamin D, and the operational job positions had the lowest frequency. This difference was statistically significant
(P =0.02).ConclusionThe results show that the prevalence of vitamin D deficiency is high among police officers in Tehran (80%), which requires better planning, and appropriate and effective decision-making by the organizationchr('39')s health managers to improve employees’ health.
Keywords: Vitamin D, Police, Skeletal disease, Calcium, Deficiency} -
سابقه و هدف
زردی (هیپر بیلی روبینمی) از شایعترین شکایات بالینی در دوران نوزادی در بین نوزادان ترم و نیز نارس در طول هفته اول عمر می باشد. فتوتراپی درمان موثر و پذیرفته شده هیپر بیلی روبینمی نوزادی می باشد که دارای عوارض پوستی، چشمی و اختلالات الکترولیتی می باشد. این مطالعه به منظور مقایسه اثر فوتوتراپی همراه کلسیم خوراکی با فوتوتراپی به تنهایی در درمان هیپر بیلی روبینمی غیر مستقیم نوزادان سالم رسیده انجام شد.
مواد و روش هااین مطالعه کارآزمایی بالینی بر روی 50 نوزاد رسیده مبتلا به زردی (بیلی روبین سرم 21 -6/9 میلی گرم در دسی لیتر)، انجام گرفت. نوزادان به صورت تصادفی در گروه های مداخله (50 میلی گرم به ازای هر کیلوگرم وزن بدن کلسیم خوراکی همراه فوتوتراپی) و شاهد (فوتوتراپی) قرار گرفتند. اطلاعات مربوط به سن، جنس، وزن هنگام تولد، سن حامگلی، تعداد روزهای بستری و سطح بیلی روبین در بدو بستری و در ساعات 24، 48 و 72 در یک چک لیست جمع آوری و مقایسه گردید.
یافته هاکاهش سطح بیلی روبین کل با اختلاف معنی دار بین دو گروه دیده شد (0/000=p). میانگین بیلی روبین غیر مستقیم در گروه مداخله (0/5 mg/dl±2/1) و گروه شاهد (mg/dl 1/3±2/6)، تفاوت آماری معنی داری داشت (0/03=p). روند تغییرات بیلی روبین غیرمستقیم در اندازه گیری های مکرر، در گروه مداخله نیز معنی دار (0/01=p) شد.
نتیجه گیرینتایج مطالعه نشان داد که کلسیم خوراکی همزمان با فوتوتراپی در کاهش زردی نوزادی ممکن است بتواند موثر باشد.
کلید واژگان: نوزاد, هیپر بیلی روبینمی غیر مستقیم, فتوتراپی, کلسیم, خوراکی, درمان}BACKGROUND AND OBJECTIVEJaundice (hyperbilirubinemia) is one of the most common clinical complaints during infancy among term and premature infants during the first week of life. Phototherapy is an effective and accepted treatment for neonatal hyperbilirubinemia, which may be associated with complications such as skin, eye and electrolyte disorders. This study was performed to compare the effect of phototherapy with oral calcium versus phototherapy alone in the treatment of unconjugated hyperbilirubinemia in healthy term infants.
METHODSThis clinical trial study was performed on 50 healthy term infants with jaundice (serum bilirubin 6.9-21 mg/dL). Neonates were randomly divided into intervention (50 mg/kg body weight of oral calcium with phototherapy) and control (phototherapy) groups. Data related to age, gender, birth weight, gestational age, number of hospitalization days and bilirubin level at the beginning of hospitalization and at 24, 48 and 72 hours were collected and compared in a checklist.
FINDINGSDecrease in total bilirubin level was observed with a significant difference between the two groups (p=0.000). The mean unconjugated hyperbilirubinemia showed significant difference in the intervention group (2.1±0.5 mg/dl) and the control group (2.6±1.3 mg/dl) (p=0.03). The changes in unconjugated hyperbilirubinemia in repeated measures was also significant in the intervention group (p=0.01).
CONCLUSIONThe results of the study showed that oral calcium with phototherapy may be effective in reducing neonatal jaundice.
Keywords: Infant, Unconjugated Hyperbilirubinemia, Phototherapy, Calcium, Oral, Treatment} -
International Journal of Reproductive BioMedicine، سال نوزدهم شماره 1 (پیاپی 132، Jan 2021)، صص 63 -74مقدمه
پوکی استخوان یایسگی به تدریج به دلیل تغییر سطح استروژن در دوره یایسگی رخ می دهد و متعاقبا، خطر شکستگی را بالا می برد.
هدفهدف از این مطالعه بررسی تاثیر ورزش منظم مقاومت، مکمل های ویتامین D و کلسیم بر استخوان در مدل یایسگی موش صحرایی بود.
مواد و روش هادر این مطالعه تجربی، 72 سر موش صحرایی اسپراگ دولی (8-10 هفته: 15±250 گرم) ماده اوارکتومی شدند و به طور تصادفی به 9 گروه تقسیم شدند: گروه کنترل، دارونما، ورزش (EX)، ورزش با مکمل ویتامین D (D + EX)، ورزش با کلسیم گروه (Ca + EX)، ورزش با گروه کلسیم و ویتامین D (D +Ca + EX)، ویتامینD (D)، کلسیم (Ca)، کلسیم و ویتامین D (D + Ca). سرانجام، در هر گروه، تراکم مواد معدنی استخوان و کنتراست استخوان دم، لگن و کمر، ضخامت استخوان و تعداد سلول های استخوانی در هر گروه مورد ارزیابی قرار گرفت.
نتایجتراکم مواد معدنی استخوان در دم، لگن و کمر گروه vit D+EX نسبت به گروه سالم به طور معنی داری افزایش یافته بود (به ترتیب 004/0، 007/0 و 003/0). در میزان مواد معدنی استخوانی در کمر و لگن بین گروه ها تغییرات معنی داری مشاهده نشده است. ضخامت استخوان در گروه vit D + EX بیشتر از سایر گروه ها بود (02/0 =p). تعداد سلول های استیوکلاست در گروه هایvit D + Ca، Ca + EX، vit D + EX و vit D +Ca + EX در مقایسه با گروه سالم کاهش یافته بود، تعداد استیوکلاست ها فقط در گروهvit D + EX افزایش یافته بود.
نتیجه گیریورزش مقاومتی به همراه ویتامین D بر تراکم و مواد معدنی استخوان تاثیر مثبت دارد و شاید بتواند از بروز پوکی استخوان در زنان مسن جلوگیری کند یا آن را به تاخیر بیاندازد. با این حال، برای ارزیابی مسیرهای مولکولی این فرآیند، تحقیقات بیشتری لازم است.
کلید واژگان: یائسگی, ویتامینD, ورزش, کلسیم, تراکم مواد معدنی استخوان}BackgroundPostmenopausal osteoporosis progressively occurs due to alteration in the estrogen level during the menopause period, and subsequently elevates the risk of fractures.
ObjectiveTo evaluate the effect of regular resistance exercise, vitamin D, and calcium supplements on bone mineral content and density, postmenopausal rats used.
Materials and MethodsIn this experimental study, 72 female Sprague-Dawley rats (8-10 wk: 250 ± 15 gr) were ovariectomized and randomly divided into nine groups (n = 8/each): control, placebo, exercise (EX), exercise with vitamin D supplement (EX + D), exercise with calcium (EX + Ca), exercise with calcium and vitamin D (EX + Ca + D), vitamin D administration (D), calcium administration (Ca), and calcium and vitamin D (Ca + D) groups. Finally, the tail, hip, and lumbar bone mineral content, bone mineral density, bone thickness, and bone cells were evaluated in each group.
ResultsThe tail, hip, and lumbar bone mineral density was increased significantly in the EX + Vit D group compared to the control group (p = 0.004, p = 0.007, p = 0.003, respectively). However, there were no significant changes in the bone mineral content of the hips and lumbar among the groups. Besides, bone thickness in the Ex + Vit D group was more than the other groups (p = 0.02). The number of osteoclast cells were decreased in the Ca + Vit D, Ex + Ca, Ex + Vit D, and Ex + Vit D + Ca groups compared to the control group. Osteocyte numbers were increased only in the Ex + Vit D group.
ConclusionResistance exercise in combination with vitamin D and calcium have a positive effect on the bone mineral density and bone mineral content and might be able to prevent or delay the osteoporosis among elderly women. However, additional researches are needed to assess the molecular pathways of this process.
Keywords: Menopause, Vitamin D, Exercise, Calcium, Bone mineral density} -
مقدمه
زایمان زودرس یکی از مهم ترین مشکلات مامایی است، که قسمت عمده مرگ و میر نوزادان راحتی در جوامع پیشرفته سبب می شود. علی رغم پیشرفت در مراقبت های بارداری، فراوانی زایمان زودرس کاهش نیافته است. این مطالعه با هدف تعیین ارتباط سطح سرمی کلسیم، فسفر و منیزیم با زایمان زودرس در مادران باردار انجام شد.
روش کاردر این مطالعه ی توصیفی تحلیلی که در سال 97 بر روی 40 مادر با زایمان ترم و 40 مادر با زایمان پره ترم انجام گردید. سطح سرمی کلسیم، فسفر و منیزیم آن ها مورد بررسی قرار گرفت و با هم مقایسه شد. تجزیه و تحلیل داده ها توسط نرم افزارSPSS ویرایش 19 و با استفاده از آزمون های آماری انجام شد.سطح معنی داری 05/0 در نظر گرفته شد.
یافته هادر مطالعه ی حاضر میانگین (انحراف معیار) سطح سرمی کلسیم، فسفر و منیزیم به ترتیب در گروه مادران با زایمان زودرس (0/17) و 3/53 (0/71) ، 8/40 (0/55) ترم زایمان با مادران در و لیتر در مول میلی 1/89 (0/47) و 3/65 (0/57) ،8/65 (0/72) 79/1 میلی مول در لیتر گزارش شد که در هیچکدام از این املاح تفاوت معنی داری بین دو گروه وجود نداشت.
نتیجه گیرینتایج مطالعه ی ما نشان دهنده ی عدم تفاوت در سطح سرمی کلسیم، فسفر و منیزیم در دو گروه زنان با زایمان ترم و پره ترم است با این حال مطالعات بیشتر با حجم نمونه بالاتری در این مورد نیاز است.
کلید واژگان: کلسیم, منیزیم, فسفر, زایمان زودرس}IntroductionPreterm delivery is one of the essential midwifery problems, which causes a large proportion of infant mortality even in advanced societies. Despite advances in pregnancy care, the frequency of preterm delivery has not decreased. This study aimed to determine the relationship between serum calcium, phosphorus, and magnesium level with preterm labor in pregnant women.
MethodsIn this descriptive-analytic study, 40 mothers with full-term and 40 mothers with preterm labor were enrolled. Serum levels of calcium, phosphorus, and magnesium were compared and compared. Data were analyzed by SPSS 19 software using statistical tests. The significance level was considered 0.05.
ResultsIn the present study, mean (standard deviation) serum calcium, phosphorus, and magnesium levels respectively were 8.65 (0.72), 3.65 (0.57), and 1.89 (0.47). It was reported mmol / l and in mothers with term labor 8.8 (0.55), 3.53 (0.71) and 1.79 (0.17) mmol / lit, respectively. There was no significant difference between the two groups in the salts.
ConclusionsThe results of our study showed no difference in serum levels of calcium, phosphorus, and magnesium in the two groups of women with the term and preterm labor. However, further studies with a higher sample size are needed.
Keywords: Calcium, Magnesium, Phosphorus, Preterm Delivery} -
مقدمه
هدف از انجام مطالعه حاضر بررسی عوامل خطر و میزان اثرگذاری مصرف کلسیم و ویتامین D درکنترل پوکی استخوان بود.
روش کارمطالعه حاضر به صورت گذشته نگر واز طریق پرونده خوانی بر روی بیماران مبتلا به پوکی استخوان که از سال 1393 تا 1397، در مرکزسنجش تراکم استخوان بیمارستان با اندازه گیری تراکم در ناحیه کمر و گردن استخوان ران تحت سنجش قرارگرفته بودند، انجام شد. بیماران دارای T-Score کمتراز 5/2- و بیماران دارای حداقل دوبار تکرار تست در پرونده تحت مطالعه قرار گرفتند. پس از جمع آوری اطلاعات بیماران، ارتباط ابتلا به پوکی استخوان با سابقه بیماری زمینه ای و سابقه خانوادگی مورد بررسی قرار گرفت. همچنین میزان اثرگذاری مصرف کلسیم و ویتامینD درکنترل پیشرفت پوکی استخوان در بیماران ارزیابی شد.
یافته ها348 بیمار که T-Score کمتر از 5/2- داشتند در یک دوره 4 ساله، با بررسی پرونده ارزیابی شدند. 16 درصد از بیماران سابقه خانوادگی و 175 نفر (51 درصد) بیماری زمینه ای داشتند که با ابتلا به پوکی استخوان ارتباط معنادار نداشت. کاهش تراکم استخوان در ناحیه Spine و femoral neck در افراد بدون بیماری زمینه ای مصرف کننده کلسیم به طور معنادار کمتر بود (04/0=p). تغییرات تراکم استخوان در بیماران با و بدون بیماری زمینه ای دریافت کننده مکمل کلسیم-D تفاوت معنادار داشت (02/0=p). در افراد با بیماری زمینه ای کاهش تراکم استخوان به طور معنادار بیشتر بود. تغییرات تراکم استخوان میان بیماران با و بدون بیماری زمینه ای که مکمل کلسیم-D دریافت نمی کردند، تفاوت معنادار وجود نداشت (64/0=p).
نتیجه گیریبر اساس نتایج به دست آمده و معنادار نبودن ارتباط کاهش تراکم و ابتلا به پوکی استخوان با وجود مشکلات زمینه ای در بیماران، توجه به سایر عوامل خطر موجود در این جمعیت از بیماران، شامل سن بالا، عوامل تغذیه ای، سبک زندگی و عدم تحرک کافی، مصرف دخانیات، یایسگی در زنان و سطح پایین تستسترون در مردان اهمیت می یابد. مصرف مکمل کلسیم- D در بیماران بدون بیماری زمینه ای اثربخشی معنادار را نشان داده بود اما این اثربخشی در بیماران دارای بیماری زمینه ای مشاهده نشده بود.
کلید واژگان: تراکم استخوان, پوکی استخوان, کلسیم, ویتامین دی}IntroductionThis study aimed to investigate the risk factors and the effectiveness of calcium and vitamin D intake in controlling the progression of osteoporosis.
MethodsThis was a retrospective medical records study of the patients with osteoporosis, assessed from 2014 to 2018 in the bone density measurement center of Imam Khomeini Hospital in Ahvaz. Patients with a T-score of less than -2.5 and patients with at least two repeat tests in their medical records were included. After collecting patient information, the correlation between osteoporosis and positive or negative history of underlying disease or family history was evaluated. The effectiveness of calcium and vitamin D in controlling the progression of osteoporosis in those patients was also assessed.
Results16% of patients had a positive family history and 51% of patients had an underlying disease that was not significantly associated with osteoporosis. Decreased bone density in the spine area and femoral neck was significantly lower in people without basal calcium deficiency disease (P = 0.04). Changes in bone density between patients with and without underlying disease receiving calcium-D supplementation were significantly different (P = 0.02) so that in people with underlying disease, the decrease in bone density was significantly higher. There was no significant difference in changes in bone density in the spine and femoral neck between patients with and without the underlying disease who had not received calcium-D supplementation (P = 0.64).
ConclusionBased on the results of the present study, there was no significant correlation between low densitometry measurements and osteoporosis in those with underlying problems like old age, nutritional factors, lifestyle and inactivity, smoking, menopause in women and low testosterone levels in men. It is important to pay attention to other risk factors in this population of patients. Calcium-D supplementation had shown a meaningful efficacy in patients without underlying disease, but this efficacy was not observed in patients with underlying disease.
Keywords: Bone Density, Osteoporosis, Calcium, Vitamin D}
- نتایج بر اساس تاریخ انتشار مرتب شدهاند.
- کلیدواژه مورد نظر شما تنها در فیلد کلیدواژگان مقالات جستجو شدهاست. به منظور حذف نتایج غیر مرتبط، جستجو تنها در مقالات مجلاتی انجام شده که با مجله ماخذ هم موضوع هستند.
- در صورتی که میخواهید جستجو را در همه موضوعات و با شرایط دیگر تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مجلات مراجعه کنید.