به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب معصومه بهبودی

  • نسرین امامی، فریده دوکانه ای فرد*، معصومه بهبودی
    هدف
    این پژوهش با هدف تدوین مدل پیش بینی نگرش به جنس مخالف براساس سبک های دلبستگی و نظام ارزش ها با میانجیگری نگرش به عشق در دختران و پسران مراجعه کننده به مراکز مشاوره و راهنمایی انجمن اولیا و مربیان آموزش و پرورش شهر تهران انجام شد. روش شناسی: این پژوهش توصیفی از نوع همبستگی است. جامعه آماری شامل تمامی دختران و پسران مراجعه کننده به مراکز مشاوره و راهنمایی انجمن اولیا و مربیان آموزش و پرورش شهر تهران در سال های 2021-2022 بود. روش نمونه گیری تصادفی چند مرحله ای و حجم نمونه براساس نرم افزار Sample Power (350 نفر) در نظر گرفته شد. جمع آوری اطلاعات با استفاده از سیاهه نگرش به جنس مخالف گلیک و فیسکه (1996)، پرسشنامه سبک های دلبستگی کولینز و رید (1996)، مقیاس نظام ارزش ها شوارتز (2006) و مقیاس نگرش به عشق هندریک و هندریک (1986) انجام شد. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار SPSS و معادلات ساختاری SmartPLS انجام شد. 
    یافته ها
    یافته های این پژوهش نشان داد که تدوین مدل پیش بینی نگرش به جنس مخالف براساس سبک های دلبستگی و نظام ارزش ها با میانجیگری نگرش به عشق در دختران و پسران مراجعه کننده به مراکز مشاوره و راهنمایی انجمن اولیا و مربیان آموزش و پرورش شهر تهران از برازش مطلوبی برخوردار بود. بررسی نتایج براساس مسیر مستقیم نشان داد که بین مولفه های سبک های دلبستگی، نظام ارزش ها و نگرش به عشق با نگرش به جنس مخالف رابطه مثبت معنادار وجود دارد. همچنین نتایج مسیر غیرمستقیم نشان داد که بین مولفه های سبک های دلبستگی و نظام ارزش ها با نقش میانجیگری جزئی نگرش به عشق با نگرش به جنس مخالف رابطه مثبت معناداری وجود دارد. 
    بحث و نتیجه گیری
    یافته های این پژوهش نشان می دهد که بسیاری از نوجوانان به دلیل گرایش به ارتباط با جنس مخالف وارد رابطه ای ناسالم می شوند. اما به دلیل وابستگی شدید، مشکلات را نمی پذیرند و قبول نمی کنند که این رابطه به ضررشان است. خانواده به عنوان یک نقش کلیدی در بسیاری از ابعاد زندگی و به خصوص نحوه ارتباط با جنس مخالف در نوجوانان موثر است. شناخت نوع سبک های دلبستگی، نظام ارزش ها و نگرش به عشق در نوجوانان بر مبنای درک متقابل نیازهای آنان می تواند پیش بینی کننده نگرش به جنس مخالف در بافت روابط خانوادگی و تعاملات بین فردی باشد.
    کلید واژگان: سبک های دلبستگی, نظام ارزش ها, نگرش به عشق, نگرش به جنس مخالف}
    Nasrin Emami, Farideh Dokanehi Fard *, Masoumeh Behboodi
    Purpose
    Objective
    This study aimed to develop a model for predicting attitudes toward the opposite sex based on attachment styles and value systems with the mediation of attitudes toward love in boys and girls referring to counseling centers and guidance offices of the Parents and Teachers Association of Tehran's education system. 
    Methodology
    According to the indicators and objectives of the research, this study was descriptive of a correlational type. The statistical population included all boys and girls referring to counseling centers and guidance offices of the Parents and Teachers Association of Tehran's education system in the years 2021-2022. The sampling method was multi-stage random, and the sample size was determined to be 350 based on the Sample Power software. Data collection was carried out using the Attitudes Toward the Opposite Sex Scale by Glick and Fiske (1996), the Attachment Styles Questionnaire by Collins and Read (1996), the Value Systems Scale by Schwartz (2006), and the Love Attitudes Scale by Hendrick and Hendrick (1986) on the selected sample. Data analysis was conducted using SPSS software and SmartPLS structural equations. 
    Findings
    The findings of this study showed that developing a model for predicting attitudes toward the opposite sex based on attachment styles and value systems with the mediation of attitudes towards love in boys and girls referring to counseling centers and guidance offices of the Parents and Teachers Association of Tehran's education system had a good fit. The results of the direct path analysis showed that there was a significant positive relationship between the components of attachment styles, value systems, and attitudes towards love with attitudes towards the opposite sex. Also, the results of the indirect path analysis indicated a significant positive relationship between the components of attachment styles and value systems with the partial mediation role of attitudes towards love with attitudes towards the opposite sex. 
    Conclusion
    The findings indicate that many adolescents, due to their inclination towards relationships with the opposite sex, enter unhealthy relationships. However, due to strong attachment, they overlook problems and do not accept that these relationships are detrimental to them. The family plays a key role in many aspects of life, especially in how adolescents interact with the opposite sex. Understanding the types of attachment styles, value systems, and attitudes towards love in adolescents based on mutual understanding of their needs can predict attitudes towards the opposite sex within the context of family relationships and interpersonal interactions.
    Keywords: Philosophy For Children, Logical Thinking, Educational Model, Preschool Children}
  • ملیحه زاهدیان تجنکی، معصومه بهبودی*
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهدویت بر سلامت معنوی دانشجویان انجام شد. طرح پژوهش شبه آزمایشی با الگوی پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری پژوهش را دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن تشکیل می دادند. تعداد 30 نفر از این دانشجویان با روش نمونه گیری داوطلبانه انتخاب شده و به صورت تصادفی در گروه های آزمایش و کنترل جایگزین شدند. گروه آزمایش آموزش مهدویت را طی 15 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. گروه کنترل آموزشی دریافت نکردند. گردآوری داده ها با پرسشنامه بهزیستی معنوی (SWBS) انجام شد. تجزیه و تحلیل داده ها با تحلیل کوواریانس چندمتغیره انجام شد. نتایج نشان داد که آموزش مهدویت بر افزایش سلامت معنوی دانشجویان موثر است. اندازه اثر برای سلامت مذهبی 0.37 و برای سلامت وجودی 0.15 بود. یافته های این پژوهش نشان دهنده آن بود که آموزش مهدویت می تواند سلامت مذهبی و وجودی دانشجویان را افزایش دهد و می توان به عنوان یک مداخله اثربخش از آن استفاده کرد.
    کلید واژگان: مهدویت, سلامت معنوی, آموزش مهدویت, بهزیستی معنوی}
    Malihe Zahedian Tajanaki, Masoumeh Behboudi *
    The study aimed to investigate the effectiveness of Mahdism training on students' spiritual health. The research design was quasi-experimental with a pretest-posttest design with a control group. The research statistical population comprised of students from Islamic Azad University of Roudehen. 30 students were selected using a voluntary sampling method and randomly assigned to either the experimental or control group. The group undergoing the experiment received training on Mahdism in 15 sessions, each lasting 90 minutes. while the control group did not receive any training. Data collection was done with the Spiritual Well-being Scale (SWBS). Multivariate analysis of covariance was used to analyze the data. The results showed that Mahdism training is effective in improving students' spiritual health. The effect size for religious well-Being was 0.37, while for existential well-being it was 0.15. The research findings indicate that Mahdism training can enhance students' religious and existential well-being, making it a valuable intervention.
    Keywords: Mahdism, Spiritual Health, Mahdism Training, Spiritual Well-Being}
  • افسر اباقری معیاری، فریده دوکانه ای فرد*، معصومه بهبودی
    زمینه و هدف

    اکثر همسران در زندگی زناشویی با توجه به نوع ساختار شخصیتی که دارا می باشند از الگوهای ارتباطی مختلفی در تعامل با اعضا خانواده استفاده می کنند، وجود الگوهای ارتباطی ناکارآمد و عدم شخصیت رشد یافته موجب تاثیرات مخرب در روابط و عدم تمایزیافتگی در فرزندان را ایجاد نماید. این پژوهش با هدف ارائه مدلی برای پیش بینی تمایزیافتگی فرزندان براساس الگوهای ارتباطی و ساختار شخصیت با میانجی گری نگرش های ناکارآمد در والدین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران انجام شده است.

    مواد و روش

    با توجه به شاخص‏ها و اهداف تحقیق، پژوهش انجام شده توصیفی از نوع همبستگی بود. جامعه آماری این پژوهش، شامل کلیه والدین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران در سال 1400-1401 بود. در این پژوهش روش نمونه گیری بصورت تصادفی چند مرحله ای وحجم نمونه آماری بر اساس نرم افزارsample power  (350 نفر) در نظر گرفته شد.جمع‏آوری اطلاعات با استفاده از سیاهه تمایزیافتگی اسکورون و فریدلندر(1998)،پرسشنامه الگوهای ارتباطی زوجین کریستنسن و سولاوای(1991)، سیاهه ساختار شخصیت نئو مک کری و کاستا(1985)و مقیاس نگرش های ناکارآمد وایزمن و بک (1978) بر روی نمونه مورد نظر اجرا شد. تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار spss و معادلات ساختاری smartpls انجام شد.

    یافته ها

    یافته های به دست آمده در این پژوهش نشان داد که: مدل ارائه شده بمنظور پیش بینی تمایزیافتگی فرزندان براساس الگوهای ارتباطی و ساختار شخصیت با میانجی گری نگرش های ناکارآمد در والدین مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر تهران از برازش مطلوبی برخوردار بود، بررسی نتایج یافته ها براساس مسیر مستقیم نشان داد که بین مولفه های الگوهای ارتباطی، ساختار شخصیت و نگرش های ناکارآمد با تمایزیافتگی فرزندان رابطه معنادار وجود داشت. همچنین نتایج مسیرغیرمستقیم نیز نشان داد که بین مولفه های الگوهای ارتباطی، ساختار شخصیت با نقش میانجی گری جزئی نگرش های ناکارآمد با تمایزیافتگی فرزندان رابطه معناداری وجود داشت.

    نتیجه گیری

    نتایج حاصل از یافته های بدست آمده نشان می دهد که شناخت الگوهای ارتباطی و ساختار شخصیت هر کدام از والدین بر مبنای درک متقابل نیازهای فرزندان می تواند پیش بینی کننده میزان تمایزیافتگی فرزندان براساس نگرش های ناکارآمد در بافت روابط خانوادگی و تعاملات بین فردی باشد.

    کلید واژگان: تمایزیافتگی, الگوهای ارتباطی, ساختار شخصیت, نگرش های ناکارآمد}
    Afsar Abagheri Meyari, Farideh Dokaneifard *, Masoumeh Behbodi
    Background and Objective

    Most spouses in marital life use different communication patterns in interactions with family members, depending on their personality structure. The presence of dysfunctional communication patterns and underdeveloped personalities can cause destructive effects in relationships and lead to a lack of differentiation in children. This study aims to provide a model for predicting children's differentiation based on communication patterns and personality structure with the mediation of dysfunctional attitudes in parents attending counseling centers in Tehran.

    Methods and Materials: 

    Considering the indices and objectives of the research, the study was descriptive and correlational. The statistical population of this research included all parents attending counseling centers in Tehran during 2021-2022. In this research, the sampling method was multi-stage random sampling, and the sample size was determined to be 350 people based on the Sample Power software. Data collection was carried out using the Differentiation Inventory by Skowron and Friedlander (1998), the Couples' Communication Patterns Questionnaire by Christensen and Sullaway (1991), the NEO Personality Inventory by McCrae and Costa (1985), and the Dysfunctional Attitudes Scale by Weissman and Beck (1978) on the selected sample. Data analysis was performed using SPSS and SmartPLS structural equation modeling.

    Findings

    The findings of this study indicated that the proposed model for predicting children's differentiation based on communication patterns and personality structure with the mediation of dysfunctional attitudes in parents attending counseling centers in Tehran had a good fit. Examination of the results based on the direct path showed a significant relationship between the components of communication patterns, personality structure, and dysfunctional attitudes with children's differentiation. The results of the indirect path also showed a significant relationship between the components of communication patterns, personality structure, with the partial mediation role of dysfunctional attitudes and children's differentiation.

    Conclusion

    The findings suggest that understanding the communication patterns and personality structure of each parent based on the mutual understanding of children's needs can predict the level of children's differentiation based on dysfunctional attitudes within the context of family relationships and interpersonal interactions.

    Keywords: Differentiation, CommunicationPatterns, PersonalityStructure, Dysfunctional Attitudes}
  • فرخ لقا عکافی بروجنی، معصومه بهبودی*، فریده دوکانه ای فرد

    پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی- رفتاری بر ویژگی های شخصیتی مادران دارای فرزند مبتلا به اختلال طیف اوتیسم انجام شد. این مطالعه یک پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون و گروه کنترل بود. 45 مادر دارای فرزند مبتلا به اختلال طیف اوتیسم به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به طور مساوی و تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. گروه های آزمایش 8 جلسه 90 دقیقه ای به تفکیک تحت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی- رفتاری قرار گرفتند، درحالی که اعضای گروه کنترل در این برنامه ها شرکت نکردند. آزمودنی ها با استفاده از پرسشنامه پنج عامل بزرگ شخصیت (1987) مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با استفاده از تحلیل کوواریانس تک متغیری و چندمتغیری تحلیل شدند. یافته های پژوهش حاکی از آن بود که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر ویژگی برونگرایی و درمان شناختی- رفتاری بر ویژگی مسئولیت پذیری این گروه از افراد موثر بود ه است (01/0<p). همچنین، بررسی تفاوت میان اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی- رفتاری نشان داد میان تاثیرگذاری این دو روش درمانی بر ویژگی های شخصیتی برونگرائی و مسئولیت پذیری تفاوت معناداری وجود داشت (05/0<p). از یافته های این پژوهش می توان نتیجه گرفت که برنامه های درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و درمان شناختی- رفتاری می توانند نقش مهمی در تعدیل ویژگی های شخصیتی مادران دارای فرزند مبتلا به اختلال طیف اوتیسم ایفا کنند.

    کلید واژگان: اختلال طیف اوتیسم, درمان شناختی- رفتاری, درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, ویژگی های شخصیتی}
    Farokh Lagha Akafi Broujeny, Masoumeh Behboodi *, Farideh Dokaneifard

    The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of acceptance and commitment therapy and cognitive behavioral therapy on the personality traits of mothers having children with autism spectrum disorder. This study was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a control group. 45 mothers having children with autism spectrum disorder were selected by available sampling method and were equally and randomly placed in two experimental groups and one control group (15 people in each group). The experimental groups received separate training in acceptance and commitment therapy and cognitive behavioral therapy, while the members of the control group did not participate in these programs. Subjects were evaluated using the five major personality factors questionnaire (1987). The data was analyzed using univariate and multivariate analysis of covariance. The research findings indicated that acceptance and commitment therapy was effective on extroversion and cognitive-behavioral therapy was effective on the responsibility of this group of people (P<0.01). Also, examining the difference between the effectiveness of acceptance and commitment therapy and cognitive-behavioral therapy showed that there was a significant difference between the effectiveness of these two treatment methods on extroversion and responsibility (P<0.05). From this research, it can be concluded that acceptance and commitment therapy and cognitive behavioral therapy can play an important role in modulating the personality traits of mothers having children with autism spectrum disorder.

    Keywords: autism spectrum disorder, Cognitive behavioral therapy, Acceptance, Commitment therapy, Personality traits}
  • ملیحه زاهدیان، معصومه بهبودی*
    پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مهدویت بر بهزیستی روانشناختی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن انجام شد. روش پژوهش حاضر شبه آزمایشی از نوع پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل بود و طرح آن به صورت گروه های آزمایش و گروه کنترل و دو مرحله پیش آزمون، پس آزمون انجام شد. جامعه آماری این تحقیق شامل دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن در سال تحصیلی 1401-1402 بود. حجم نمونه پژوهش برای هر گروه 15 نفر (15 نفر گروه آزمایش و 15 نفر گروه کنترل) و در مجموع 30 نفر براورد شد. نمونه گیری در مرحله اول به صورت داوطلبانه در دانشگاه آزاد رودهن انجام شد که از طریق اجرای پرسشنامه بهزیستی روانشناختی ریف (2002)، دانشجویانی که نمره پایین از این دو پرسشنامه دریافت نمودند، غربالگری شد، سپس از بین این دانشجویان، افرادی که حاضر به همکاری با پژوهشگر و دارای ملاک های ورود به پژوهش بودند را انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارش شدند. سپس گروه آموزش تحت آموزش مهدویت قرار گرفت ولی گروه کنترل آموزشی دریافت کرد، سپس مجدد از هر دو گروه پس آزمون گرفته شد. یافته های حاصل از تحلیل کوواریانس با نرم افزار SPSS-25 نشان داد، آموزش مهدویت بر افزایش خرده مقیاس های بهزیستی روانشناختی شامل پذیرش خود، روابط مثبت با دیگران، خودمختاری، تسلط بر محیط، زندگی هدفمند و رشد فردی در دانشجویان دانشگاه آزاد اسلامی واحد رودهن به طور معناداری موثر است.
    کلید واژگان: مهدویت, بهزیستی روانشناختی, پذیرش خود, روابط مثبت با دیگران, خودمختاری}
    Malihe Zahedian, Masoumeh Behboodi *
    The present study was conducted with the aim of investigating the effectiveness of Mahdavi education on psychological well-being in the students of Islamic Azad University of Roudhen Branch. The method of the present research was a quasi-experimental type of pre-test, post-test with a control group, and its design was carried out in the form of experimental groups and control groups and two stages of pre-test and post-test. The statistical population of this research included the students of the Islamic Azad University, Rodhan Branch, in the academic year 1401-1402. The sample size of the research was estimated to be 15 people for each group (15 people in the experimental group and 15 people in the control group) and a total of 30 people. In the first stage, the sampling was done voluntarily in Azad University of Rodhan, and through the implementation of Rif's psychological well-being questionnaire (2002), the students who received low scores from these two questionnaires were screened, then among these students, people who Those who were willing to cooperate with the researcher and met the criteria for entering the research were selected and randomly assigned to two experimental and control groups. Then, the training group received Mahdavit training, but the control group received training, then the post-test was taken again from both groups. The findings of the analysis of covariance with SPSS-25 software showed that Mahdoite education increases sub-scales of psychological well-being including self-acceptance, positive relationships with others, autonomy, mastery of the environment, purposeful life and personal growth in university students. Azad Islami unit of Roudhen is significantly effective.
    Keywords: Mahdavit, Psychological Well-Being, self-acceptance, positive relationships with others, Autonomy}
  • حسنیه السادات حسینی، اعظم فتاحی اندبیل*، معصومه بهبودی

    پژوهش حاضر باهدف مقایسه اثربخشی آموزش صلح درون و واقعیت درمانی بر سرمایه روانشناختی انجام شد. که با روش (شبه آزمایشی) پیش-آزمون، پس آزمون و دوره پیگیری دوماهه اجرا شد. جامعه آماری شامل کلیه زنان متاهل مراجعه کننده به خانه سلامت ابوذر تهران در زمستان1400بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند داوطلبانه، 45 نفر انتخاب و به صورت تصادفی 15 نفردر گروه صلح درون، 15 نفردر گروه واقعیت درمانی و 15 نفردر گروه گواه جایگذاری شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه سرمایه روانشناختی (لوتانز، 2007، PCQ) استفاده شد. هر دو گروه آزمایش مداخلات صلح درون و واقعیت درمانی گلاسر را به مدت 10 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند. در نهایت داده ها با استفاده از تحلیل واریانس مختلط مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که در مقایسه با گروه گواه، هر دو روش درمانی تاثیر معناداری بر سرمایه روانشناختی زنان متاهل داشته است (05/0 <p). همچنین یافته ها حاکی از آن بود که آموزش صلح درون نسبت به رویکرد واقعیت درمانی تاثیر بیشتری بر متغیر وابسته داشته است (05/0<p). نتایج پژوهش نشان داد که آموزش صلح درون و واقعیت درمانی بر سرمایه روانشناختی زنان متاهل موثر بوده است.

    کلید واژگان: سرمایه روانشناختی, صلح درون. واقعیت درمانی}
    Hosniyh Sadat Hosseani, Azam Fatahee Andabil*, Massumeh Behbudee

    The present research was conducted to compare the effectiveness of inner peace training and reality therapy on psychological capital in the winter of 1400. This research was part of the quasi-experimental designs with pre-test, post-test, and control group and two-month follow-up. The statistical population included: all married women who were referred toAbuzar health centers in Tehran, 45 people were selected using the voluntary targeted sampling method, 15 people were randomly assigned to the inner peace group, 15 people to the reality therapy group, and 15 people to the control group. A psychological capital questionnaire (Luthans, PCQ, 2007) was used to collect data. Both groups received Glasser's inner peace and reality therapy interventions for 10 90-minute sessions. First, using central and dispersion indices, the descriptive characteristics of the research variables were examined separately for each hypothesis. Finally, the data were analyzed using multivariate mixed analysis of variance and Bonferroni's post hoc test for pairwise comparison through SPSS-24 software. The results showed that compared to the control group, both treatment methods had a significant effect on the psychological capital of married women (p>0.05). Also, the findings indicated that: inner peace training had a greater effect on the dependent variable than the reality therapy approach (p>0.05). The results of the research suggest evidence that teaching inner peace and reality therapy is a suitable method for improving and increasing the psychological capital of married women.

    Keywords: Psychological capital, Inner peace, Reality therapy}
  • زهرا واحدی طزرقی*، معصومه بهبودی
    زمینه و هدف

    در حوزه تعلیم و تربیت یکی از مهم ترین، تاثیرگذارترین و در عین حال، دشوارترین مباحث، رشد اخلاقی و اخلاقی بارآوردن فرزندان است. از این رو، پرداختن به مباحث مربوط به اخلاق و به تبع آن رشد اخلاقی از جایگاه رفیعی برخوردار است؛ بنابراین پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه سبک زندگی اسلامی والدین با رشد اخلاقی و بهزیستی روانشناختی دانش آموزان پسر  انجام شد.

    روش پژوهش:

     پژوهش حاضر از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر منطقه شرق شهر تهران و والدین آن ها در سال 1401 بودند. نمونه آماری شامل 250 نفر و با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انجام شد. ابزار پژوهش شامل آزمون سبک زندگی اسلامی (فرم کوتاه) کاویانی (1392)، مقیاس رشد اخلاقی کودکان، نوجوانان و جوانان لطف آبادی (1390) و بهزیستی روان شناختی ریف (1989) بود. برای تجزیه و تحلیل یافته ها از نرم افزار SPSS و تحلیل رگرسیون و ضریب همبستگی پیرسون استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چدمتغیره نشان داد، بین دو متغیر سبک زندگی اسلامی والدین با رشد اخلاقی و بهزیستی روان شناختی فرزندان پسرشان همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. بین سبک زندگی اسلامی والدین با مولفه های رشد اخلاقی فرزندشان؛ اخلاق زیست محیطی، اخلاق فردی، اخلاق در مناسبات خانوادگی، اخلاق اجتماعی و اخلاق انسانی ارتباط و همبستگی معناداری مشاهده نشده است. اما بین سبک زندگی اسلامی والدین با اخلاق متعالی فرزندان پسر ارتباط و همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد؛ بدین معنی که با افزایش سطح و میزان سبک زندگی اسلامی والدین، میزان و سطح اخلاق متعالی در فرزندان پسرشان افزایش و ارتقاء پیدا می کند. همچنین بین سبک زندگی اسلامی والدین با مولفه های بهزیستی روانشناختی فرزندشان؛ روابط مثبت با دیگران، خودمختاری یا استقلال، زندگی هدفمند و رشد فردی ارتباط و همبستگی معناداری مشاهده نشده است. اما بین سبک زندگی اسلامی والدین با پذیرش خود و تسلط بر محیط فرزندان پسر ارتباط و همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد.

    نتیجه گیری

    یافته های پژوهش نشان داد که با افزایش سطح و میزان سبک زندگی اسلامی والدین، میزان و سطح دو مولفه بهزیستی روانشناختی؛ پذیرش خود و تسلط بر محیط در فرزندان پسرشان افزایش و ارتقاء پیدا می کند.

    کلید واژگان: سبک زندگی اسلامی والدین, رشد اخلاقی, بهزیستی روانشناختی}
    Zahra Vahedi Tazreghi*, Masoume Behbodi Behbodi
    Background and Aim

    In the field of education, one of the most important, influential and at the same time, most difficult topics is the moral and ethical development of children. Therefore, dealing with issues related to ethics and, as a result, moral development has a high status. The present study was conducted with the aim of investigating the relationship between parents' Islamic lifestyle and moral development and psychological well-being of male students in the east of Tehran.

    Methods

    The present research method was descriptive-correlation. The statistical population included all male students in the eastern region of Tehran and their parents in 2022. The statistical sample included 250 people and was done by multi-stage cluster random sampling method. The research tools included the Islamic lifestyle test (short form) by Kaviani (2013), the scale of moral development of children, adolescents and young people by Lotfabadi (2010) and the psychological well-being of Ryff (1989). Data were analysed by SPSS and with regression analysis and Pearson correlation methods.

    Results

    The results of Pearson's correlation test and multivariate regression showed that there is a positive and significant correlation between the two variables of parents' Islamic lifestyle with the moral development and psychological well-being of their sons. between the Islamic lifestyle of parents and the components of their child's moral development; Environmental ethics, personal ethics, ethics in family relationships, social ethics and human ethics have not been observed significant correlation. However, there is a positive and meaningful connection and correlation between the Islamic lifestyle of parents and the superior morals of male children; This means that with the increase in the level and level of the Islamic lifestyle of the parents, the level and level of moral excellence in their sons increases and improves. Also, between the parents' Islamic lifestyle and their child's psychological well-being; Positive relationships with others, autonomy or independence, purposeful life and personal growth, no significant correlation was observed. However, there is a positive and significant correlation between the Islamic lifestyle of parents with self-acceptance and mastering the environment of male children.

    Conclusion

    This means that with the increase in the level and level of Islamic lifestyle of parents, the level and level of two components of psychological well-being; Self-acceptance and mastery of the environment increases and improves in their male children

    Keywords: Islamic lifestyle of parents, moral development, psychological well-being, children}
  • احترام سادات انوریان، معصومه بهبودی*
    هدف
    هدف پژوهش حاضر رابطه مهارت های حل مشکل خانواده و جهت گیری زندگی با کیفیت زندگی و شادکامی سرپرست خانواده تحت پوشش بهزیستی شرق تهران بود. روش پژوهش: جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه سرپرستان خانواده تحت پوشش بهزیستی شرق تهران که تعداد آن ها 3500 نفر بود. حجم نمونه بر اساس حجم جامعه آماری و با استفاده از جدول کرجسی و مورگان برابر با 346 نفر با در نظر گرفتن افت آزمودنی ها برآورد شد. همچنین حجم نمونه آماری با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شد. ابزارهای گردآوری داده ها شامل پرسشنامه حل مشکل خانواده احمدی و همکاران (1382)، جهت گیری زندگی شییر و کارور (1985)، کیفیت زندگی سازمان بهداشت جهانی (1995) و شادکامی آکسفورد (1990) بود. تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده، به دو روش توصیفی و استنباطی از طریق نرم افزار SPSS21 انجام شد که در آمار استنباطی از آزمون همبستگی پیرسون و روش رگرسیون چند متغیره و در آمار توصیفی نیز از میانگین و انحراف معیار استفاده شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که مهارت های حل مشکل خانواده و جهت گیری زندگی قادر به پیش بینی کیفیت زندگی و شادکامی در سرپرست خانواده تحت پوشش بهزیستی شرق تهران می باشد،
    نتیجه گیری
    می توان نتیجه گرفت که مهارت های حل مشکل خانواده سهم بیشتری در پیش بینی کیفیت زندگی و شادکامی در سرپرست خانواده دارد.
    کلید واژگان: حل مشکل خانواده, جهت گیری زندگی, کیفیت زندگی, شادکامی}
    Ehtram Sadat Anvarian, Masomeh Behboodi *
    Aim
    The purpose of the present study was the relationship between family problem solving skills and life orientation with the quality of life and happiness of the head of the family under the welfare of East Tehran.
    Methods
    The statistical population of this research includes all heads of families covered by welfare in East Tehran, whose number was 3500. The sample size was estimated to be 346 people based on the size of the statistical population and using the Krejcie and Morgan table, taking into account the dropout of subjects. Also, the statistical sample size was selected by simple random sampling method. Data collection tools include Ahmadi et al.'s Family Problem Solving Questionnaire (2003), Shier and Carver's Life Orientation (1985), World Health Organization's Quality of Life (1995) and Happiness Oxford (1990). The analysis of the collected data was done in two descriptive and inferential methods through SPSS21 software, in which inferential statistics were Pearson's correlation test and multivariate regression method, and in descriptive statistics, mean and the standard deviation was used.
    Results
    The results showed that family problem solving skills and life orientation are able to predict the quality of life and happiness in the head of a family covered by the welfare of East Tehran.
    Conclusion
    It can be concluded that family problem solving skills, a greater contribution in It predicts the quality of life and happiness in the head of the family
    Keywords: Family Problem Solving, Life orientation, Quality of Life, Happiness}
  • زهرا ایرانی، رضا خاکپور*، معصومه بهبودی
    سابقه و هدف

    اختلالات روان تنی، موضوع مهم مربوط به سلامت جسم و روان است. از این رو پژوهش جهت شناسایی روش های درمانی موثر بر این اختلاات حایز اهمیت است. بنابراین هدف پژوهش مقایسه اثربخشی درمان روان پویشی کوتاه مدت فشرده و درمان وجودی بر نشانه ها و علایم بیماران روان تنی مراجعه کننده به بیمارستان امام خمینی تهران بود.

    روش بررسی

    پژوهش حاضر از نوع نیمه تجربی با طرح پیش آزمون -پس آزمون و پیگیری دوماهه با گروه کنترل بود. جامعه پژوهش شامل کلیه بیماران روان تنی مراجعه کننده به این بیمارستان در سال 1400 بود. تعداد 45 نفر که ملاک های ورود به پژوهش را داشتند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه روان درمانی پویشی، درمان وجودی و کنترل گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه شکایات روان تنی تاکاتا و ساکاتا (2004) بود که در سه مرحله پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری توسط هر سه گروه تکمیل شد. همچنین پروتکل های روان پویشی و درمان وجودی در گروه های آزمایش اجرا شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر به کمک نرم افزار SPSSV19 تحلیل شد. 

    یافته ها

    نتایج نشان داد درمان روان پویشی در مقایسه با درمان وجودی باعث کاهش نشانه ها و علایم بیماران روان تنی (79/11=F و 001/0=P) شد و این درمان اثربخش تر بود.

    نتیجه گیری

    در نهایت می توان گفت هر دو درمان موثر بودند و درمان روان پویشی نسبت به درمان وجودی اثربخشی بیشتری داشت و لذا استفاد از این درمان ها می تواند در کاهش علایم بیماران روان تنی کمک کننده باشد.

    کلید واژگان: روان پویشی کوتاه مدت فشرده, درمان وجودی, بیماران روان تنی, بیمارستان امام خمینی}
    Zahra Irani, Reza Khakpour*, Masoumeh Behboodi
    Background

    Psychosomatic disorders are an important issue related to physical and mental health. Therefore, research is important to identify effective treatment methods for these disorders. Therefore, the aim of the study was to compare the effectiveness of intensive short-term psychodynamic therapy and existential therapy on the signs and symptoms of psychosomatic patients referred to Imam Khomeini Hospital in Tehran.

    Materials and methods

    The current research was semi-experimental with a pre-test-post-test design and a two-month follow-up with a control group. The research population included all psychosomatic patients referred to this hospital in 1400. 45 people who met the criteria for entering the research were selected by available sampling method and randomly assigned to three groups of dynamic psychotherapy, existential therapy and control. The research tool included Takata and Sakata (2004) Psychosomatic Complaints Questionnaire, which was completed by all three groups in three stages: pre-test, post-test and follow-up. Also, psychodynamic and existential therapy protocols were implemented in the experimental groups. The data was analyzed using repeated measure analysis of variance using SPSSV19 software.

    Results

    The results showed that psychodynamic therapy compared to existential therapy reduced the signs and symptoms of psychosomatic patients (F=11.79 and P=0.001) and this treatment was more effective.

    Conclusion

    Finally, it can be said that both treatments were effective, and psychodynamic therapy was more effective than existential therapy, and therefore, the use of these therapies can help in reducing the symptoms of psychosomatic patients.

    Keywords: Intensive short-term dynamic psychotherapy, Existential therapy, Psychosomatic patients, Imam Khomeini Hospital}
  • عاطفه کریمی، سیمین دخت رضاخانی*، معصومه بهبودی

    هدف این پژوهش تعیین نقش میانجیگر چشم انداز زمان در تبیین روابط علی بین کمال گرایی و اهمال کاری تحصیلی در دختران دانش آموز متوسطه دوم بود. طرح پژوهش رابطه ای از نوع همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش را دختران دانش آموز مقطع متوسطه دوم منطقه 5 تهران  در سال تحصیلی 1400-1399 تشکیل می داد که300 نفر به عنوان نمونه به شیوه دردسترس و داوطلبانه انتخاب و از پرسشنامه های اهمال کاری تحصیلی ( Solomon & Rathblum, 1984)، کمال گرایی (Frost, 1990) و چشم انداز زمان (Zimbardo & Boyd, 1999) استفاده شد. داده ها با استفاده از روش آماری مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد. یافته ها نشان داد کمال گرایی مثبت و بعد آینده به صورت منفی (01/0>p) و کمال گرایی منفی و حال قضا قدری (01/0>p)  به صورت مثبت، اهمال کاری تحصیلی را پیش بینی می کنند. از بین ابعاد چشم انداز زمان بعد آینده و حال قضا و قدری  به صورت منفی، رابطه بین کمال گرایی مثبت و اهمال کاری تحصیلی و بعد آینده و حال قضا و قدری  به صورت مثبت، رابطه بین کمال گرایی منفی و اهمال کاری تحصیلی را میانجیگری می کنند (01/0>p). به طورکلی کمال گرایی و چشم انداز زمان می توانند 59% از واریانس اهمال کاری تحصیلی را تبیین کنند.

    کلید واژگان: چشم انداز زمان, کمال گرایی, اهمال کاری, دختران دانش آموز متوسطه دوم}
    Atefe Karimi, Simindokht Rezakhani *, Masoumeh Behboudi

    The aim of this study is to explain the role of the mediation of time perspective in explaining the causal relationship between perfectionism and academic procrastination in female student in the second region. The research method was a correlational relationship. The statistical population this study formed of the female second middle school students in the second region of Tehran in the academic year of 1399-1400. Az the sampel 300 students were selected in an accessible and voluntary way. The questionnaires of Academic Procrastination(Solomon & Rathblum, 1984), Perfectionism(Frost, 1990) and The Time Perspective (Zimbardo & Boyd, 1999)  were used. Data were analyzed using structural equation modeling statistical method.The findings showed that positive perfectionism and the future negative dimension (p <0.01), negative perfectionism and the present fatalistic (p <0.01), predicted academic procrastination. The future dimensions and the present fatalistic mediate a negative relationship between positive perfectionism and academic procrastination and a positive relationship between negative perfectionism and academic procrastination among the time perspective dimensions(p <0.01). Generally, perfectionism and time perspective can explain 59% of the variance of academic procrastination.

    Keywords: time perspective, perfectionism, procrastination, female students second high school}
  • زهرا واحدی طزرقی، معصومه بهبودی*
    مقدمه
    مذهب و معنویت به عنوان سپری در برابر مشکلات و ناراحتی های افراد قرار گرفته و موجب کاهش اختلال روانی و ارتقاء سطح سلامت روانی افراد می شود پژوهش حاضر با هدف بررسی رابطه ی سبک زندگی اسلامی والدین با رشد اخلاقی دانش آموزان پسر شرق شهر تهران انجام شد.روش پژوهش:  پژوهش حاضر از نوع توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری شامل تمامی دانش آموزان پسر منطقه شرق شهر تهران و والدین آن ها در سال 1401بودند. نمونه ی آماری شامل 250 نفر و با روش نمونه گیری تصادفی خوشه ای چند مرحله ای انجام شد. ابزار پژوهش شامل آزمون سبک زندگی اسلامی(فرم کوتاه) کاویانی(1388) و مقیاس رشد اخلاقی کودکان، نوجوانان و جوانان لطف آبادی (1390) بود.
    یافته ها
    یافته های حاصل از آزمون همبستگی پیرسون و رگرسیون چدمتغیره نشان داد که بین سبک زندگی اسلامی والدین با رشد اخلاقی فرزندان پسرشان همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد. بین سبک زندگی اسلامی والدین با مولفه های رشد اخلاقی فرزندشان؛ اخلاق زیست محیطی، اخلاق فردی، اخلاق در مناسبات خانوادگی، اخلاق اجتماعی و اخلاق انسانی ارتباط و همبستگی معناداری مشاهده نشده است. اما بین سبک زندگی اسلامی والدین با اخلاق متعالی فرزندان پسر ارتباط و همبستگی مثبت و معناداری وجود دارد.
    نتیجه گیری
    براساس یافته های مطاعه می توان گفت با افزایش سطح و میزان سبک زندگی اسلامی والدین، میزان و سطح اخلاق متعالی در فرزندان پسرشان افزایش و ارتقاء پیدا می کند.
    کلید واژگان: اخلاق عرفی, رشد اخلاقی, سبک زندگی اسلامی والدین, کودکان}
    Zahra Vahedi Tazraghi, Masumeh Behbodi *
    Introduction
    Religion and spirituality act as a shield against people's problems and discomforts and reduce mental disorders and improve people's mental health. The present study aims to investigate the relationship between the Islamic lifestyle of parents and the moral development of male students in the east of Tehran. Done.Research
    method
    The current research was of a descriptive-correlation type. The statistical population included all male students in the eastern region of Tehran and their parents in 1401. The statistical sample included 250 people and was done by multi-stage cluster random sampling method. The research tools included Kaviani's Islamic lifestyle test (short form) (1388) and Lotfabadi's scale of moral development of children, adolescents and youth (1390).
    Findings
    The results of Pearson's correlation test and multivariate regression showed that there is a positive and significant correlation between the Islamic lifestyle of parents and the moral development of their sons. Between the Islamic lifestyle of parents and the components of their child's moral development; Environmental ethics, personal ethics, ethics in family relationships, social ethics and human ethics have not been observed significant correlation. However, there is a positive and significant correlation between the Islamic lifestyle of parents and the superior morals of male children.
    Conclusion
    Based on the findings of Mata'ah, it can be said that with the increase in the level and level of the Islamic lifestyle of parents, the level and level of moral excellence in their male children increases and improves.
    Keywords: Children, Islamic lifestyle of parents, Moral development}
  • سارا سجادی فر، سیمین دخت رضاخانی*، معصومه بهبودی
    پیش زمینه و هدف

    عملکرد خانواده، یکی از شاخص های مهم تضمین کننده سلامت و عدم سلامت روانی خانواده و اعضای آن است. لذا این پژوهش باهدف، ارایه مدل پیش بینی عملکرد خانواده براساس سیستم های مغزی رفتاری در زنان؛ نقش میانجیگر طرحواره های ناسازگاراولیه با رویکرد مدل یابی معادلات ساختاری انجام شد.

    مواد و روش کار

    پژوهش کنونی توصیفی از نوع همبستگی و بر اساس معادلات ساختاری بود. جامعه آماری در این پژوهش کلیه زنان متاهل بودند که در ماه های تیر تا آبان 1398 به فرهنگ سراهای منطقه 1 شهر تهران مراجعه کرده بودند. تعداد 324 زن متاهل از بین جامعه با توجه به متغیرهای پژوهش و با استفاده از نمونه گیری در دسترس انتخاب شدند و به پرسشنامه های کارکرد خانواده اپشتین، بالدوین و بیشاپ (2003)، فرم کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ (2005) و مقیاس سیستم فعال ساز و بازداری رفتاری کارور و وایت (1994) پاسخ دادند. داده ها بر اساس معادلات ساختاری با نرم افزار SPSS و AMOS نسخه 24 و با استفاده از عامل تورم واریانس و ضریب تحمل و سطح معنی داری 05/0>P تجزیه و تحلیل آماری شدند.

    یافته ها

    تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از مدل یابی معادلات ساختاری نشان داد ضرایب رگرسیون بین سیستم بازداری رفتار و عملکرد خانواده منفی و معنادار بود (01/0>p، 167/0-=β). از سوی دیگر ضریب مسیر کل بین سیستم فعال ساز رفتار و عملکرد خانواده مثبت و در سطح معناداری 01/0 معنادار بود (01/0>p، 262/0=β). همچنین، طرحواره های ناسازگار اولیه به صورت منفی و معنادار عملکرد خانواده را پیش بینی می کند (01/0>p، 381/0- = β).

    بحث و نتیجه گیری

    نتایج نشان داد که سیستم بازداری رفتاری به صورت منفی و سیستم فعال ساز رفتار به صورت مثبت و معنادار عملکرد خانواده را پیش بینی می کند. طرحواره های ناسازگار اولیه عملکرد خانواده را در زنان شرکت کننده پیش بینی می کند.

    کلید واژگان: سیستم های مغزی رفتاری, طرحواره های ناسازگار اولیه, عملکرد خانواده, مدل یابی, معادلات ساختاری}
    Sara Sajadifar, Simindokht Rezakhani*, Masome Behboodi
    Background & Aim

    Family functioning is one of the important indicators that guarantee the health and mental health of the family and its members. Therefore, this research aims to provide a prediction model of family function based on brain-behavioral systems in women; The mediating role of primary incompatible schemas was performed with the structural equation modeling approach.

    Materials & Methods

    The current research was a descriptive, correlational research based on structural equations. The population studied in this research were all married women who visited cultural centers in the 1st district of Tehran from July to November 2018. 324 married women were selected from the population according to the research variables and using available sampling, and answered the Epstein, Baldwin and Bishop family functioning questionnaires (2003), the short form of Young schema questionnaire (2005), and Carver and White behavioral activation and inhibition system scale (1994). The data were statistically analyzed with SPSS and AMOS software version 21 and using variance inflation factor and tolerance coefficient and a significant level of p<0.05.

    Results

    Data analysis using structural equation modeling showed that the regression coefficients between behavior inhibition system and family functioning were negatively significant (p<0.01, β=0.167). On the other hand, the total path coefficient between the behavior activating system and family performance was positively significant at the significance level of 0.01 (p<0.01, β=0.262). Also, primary maladaptive schemas negatively predict family functioning (p < 0.01, β= -0.381).

    Conclusion

    The results showed that the behavioral inhibition system negatively and the behavioral activation system positively and significantly predict family performance. Early maladaptive schemas predict family functioning in female participants.

    Keywords: Brain-Behavioral Systems, Early Maladaptive Schemas, Family Functioning, Modeling, Structural Equations}
  • رامین دلفان آذری، معصومه بهبودی*، فریده دوکانه ای فرد
    هدف
    هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی مدل مک مستر بر اضطراب و خودکنترلی زنان در آستانه طلاق بود.
    روش
    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری دو ماهه بود؛ و جامعه آماری پژوهش حاضر زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره منطقه 6 تهران در سال 1399 بود که پس از غربالگری با پرسشنامه اضطراب زانک (1971) 30 زن به شیوه در دسترس انتخاب و در گروه آزمایشی مدل مک مستر (15 زن) و گروه گواه (15 نفر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. گروه آزمایش به مدت هشت جلسه 90 دقیقه ای تحت مداخله مدل مک مستر (2007) قرار گرفتند و گروه گواه هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. ابزارهای پژوهش پرسشنامه اضطراب زانک (1971) و خودکنترلی تانجی، بامستر و بونه (2004) بود و داده ها با استفاده از تحلیل واریانس مختلط اندازه های مکرر تجزیه و تحلیل شد.
    یافته ها
    نتایج حاکی از تاثیر مداخله مدل مک مستر بر نمره اضطراب (25/5=F، 030/0 =P) و خودکنترلی (56/8=F، 007/0 =P) و پایداری این تاثیر در مرحله پیگیری بود.
    نتیجه گیری
    نتایج پژوهش شواهدی را پیشنهاد می کند مدل مک مستر برای افزایش خودکنترلی و همچنین کاهش اضطراب در زنان در آستانه طلاق روش مناسبی است.
    کلید واژگان: مک مستر, اضطراب, خودکنترلی, طلاق}
    Ramin Delfanazari, Maasuomeh Behboodi *, Farideh Dokaneifard
    Aim
    The aim of this study was to determine the effectiveness of McMaster model on anxiety and self-control of women on the verge of divorce.
    Method
    The present study was a quasi-experimental with pre-test and post-test with a two-month control and follow-up group; The statistical population of the present study was women referring to counseling centers in District 6 of Tehran in 1399. After screening with the Zank Anxiety Questionnaire (1971), 30 women were selected by convenience sampling method in the experimental group of Maxmaster model (15 women) and control group (15). N) were randomly replaced. The experimental group underwent the intervention of McMaster model (2007) for eight sessions of 90 minutes and the control group did not receive any intervention. The research instruments were Zanck Anxiety Inventory (1971) and Tanji, Bamster and Boone (2004) Self-Control Questionnaire and the data were analyzed using repeated measures mixed variance analysis.
    Results
    The results showed the effect of Maxmaster model intervention on anxiety score (F = 5.25, P = 0.030) and self-control (F = 8.56, P = 0.007) and the stability of this effect in the follow-up stage.
    Conclusion
    The results of the study suggest evidence that the Maxmaster model is an appropriate method to increase self-control and also reduce anxiety in women on the verge of divorce.
    Keywords: McMaster, anxiety, self-control, Divorce}
  • حسنیه السادات حسینی، اعظم فتاحی اندبیل*، معصومه بهبودی

    پژوهش حاضر، با هدف مقایسه اثربخشی آموزش صلح درون و واقعیت درمانی بر تنظیم هیجانی زنان متاهل در زمستان 1400 انجام پذیرفت. این پژوهش جزء طرح های نیمه آزمایشی با پیش آزمون، پس آزمون، گروه کنترل و پیگیری دو ماهه بود. جامعه آماری شامل: کلیه زنان متاهل مراجعه کننده به خانه سلامت ابوذر تهران بود که با استفاده از روش نمونه گیری هدفمند داوطلبانه، 45 نفر انتخاب و به صورت تصادفی 15 نفر در گروه صلح درون، 15 نفر در گروه واقعیت درمانی و 15 نفر در گروه کنترل کاربندی شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه تنظیم هیجان میان فردی هافمن و همکاران (2016) بود. هر دو گروه آزمایش مداخلات آموزشی صلح درون و واقعیت درمانی گلاسر را به مدت 10 جلسه 90 دقیقه ای دریافت کردند برای تجزیه و تحلیل اطلاعات نخست با استفاده از شاخص های مرکزی و پراکندگی، ویژگی های توصیفی متغیرهای پژوهش، به تفکیک هر فرضیه مورد بررسی قرار گرفت. در نهایت، داده ها با استفاده از تحلیل واریانس مختلط و آزمون تعقیبی بونفرونی جهت مقایسه زوجی از طریق نرم افزار (spss-24) مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت. نتایج نشان داد که در مقایسه با گروه کنترل، هر دو روش آموزشی تاثیر معناداری بر سرمایه روانشناختی زنان متاهل داشته است (05/0>p). همچنین یافته ها حاکی از آن بود که: آموزش صلح درون نسبت به رویکرد واقعیت درمانی تاثیر بیشتری بر متغیر وابسته داشته است (05/0>p). نتایج پژوهش شواهدی را پیشنهاد می کند که آموزش صلح درون و واقعیت درمانی برای بهبود و تقویت تنظیم هیجانی زنان متاهل روش مناسبی است.

    کلید واژگان: اثر بخشی آموزش تنظیم هیجانی, صلح درون, واقعیت درمانی}
    Hosniyehsadat Hosseani, Azam Fatahee Andabil *, Massumeh Behbudee

    The present study was conducted with the aim of comparing the effectiveness of inner peace training and reality therapy on the emotional regulation of married women in the winter of 2021. It was part of the quasi-experimental designs with pre-test, post-test, control group and two-month of follow-up study. The population includedmarried women who referred to AbuzarHealth House in Tehran. Using purposive sampling, 45 individuals were selected and 15 people were included in the inner peace group.Another 15 individuals were assigned to the reality therapy group, and the other 15 people were put in the control group. The research instrument was Hoffman et al.'s (2016) emotion regulation questionnaire. Both groups received training on inner peace and reality therapy for 10 sessions. To analyze the data, descriptive characteristics of the variables were examined.The data was also analyzed using multivariate mixed analysis of variance and Bonferroni's post hoc test by using SPSS 24. The results showed that compared to the control group, both training methods had a significant effect on the emotional regulation of married women (p>0.05). Also, the findings indicated that inner peace training had a greater effect on the variable than the reality therapy approach (p>0.05).

    Keywords: effectiveness of emotional regulationtraining, inner peace, reality therapy}
  • سوگند کوچکی مطلق، مژگان نیکنام*، معصومه بهبودی

    هدف از پژوهش حاضر اثربخشی درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی در درمانگران شهر تهران بود. جامعه آماری پژوهش حاضر شامل کلیه درمانگران شهر تهران بود. تعداد 30 درمانگر که ملاک های ورود به پژوهش را داشتند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل گمارده شدند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی بود که در سه مرحله پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری سه ماهه توسط هر دو گروه تکمیل شد. برنامه آموزش ذهن آگاهی در 8 جلسه 90 دقیقه ای برای گروه آزمایش اجرا شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیری اندازه گیری مکرر به کمک نرم افزار SPSSV22 تحلیل شد. نتایج نشان داد درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر شیفتگی شغلی (54/5=F و 010/0=P) و شکوفایی شخصی (65/4=F و 018/0=P) تاثیر دارد. به این معنی که پس از دریافت مداخله ذهن آگاهی گروه آزمایش نمرات بالاتری در شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی نسبت به گروه کنترل کسب کرد. در نهایت بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش می توان گفت درمان مبتنی بر ذهن آگاهی بر شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی درمانگران اثربخش بوده و می توان از این آموزش جهت ارتقای شیفتگی نسبت به شغل و شکوفایی شخصی درمانگران استفاده کرد و لذا آگاهی درمانگران، مشاوران، روانشناسان و سایر متخصصان از این آموزش می تواند کمک کننده باشد.

    کلید واژگان: ذهن آگاهی, شیفتگی شغلی, شکوفایی شخصی, روان درمانگران}
    Sogand Kochaki Motlagh, Mojgan Niknam *, Masomeh Behboodi

     This study was conducted with the aim of the effectiveness of mindfulness-based therapy on flow at work and personal flourishing in therapists in Tehran. The statistical population of the present study included all therapists in Tehran. Thirty therapists who met the inclusion criteria were selected by available sampling method and randomly assigned to experimental and control groups. The research instruments included a flow at work and personal flourishing questionnaire that was completed by both groups in three stages: pre-test-post-test and quarterly follow-up. The mindfulness training program was performed in 8 sessions of 90 minutes for the experimental group. Data were analyzed using repeated measures multivariate analysis of variance using SPSSV22 software. The results showed that mindfulness-based therapy has an effect on flow at work (F = 5.54 and P = 0.010) and personal flourishing (F = 4.65 and P = 0.018). This means that after receiving the mindfulness intervention, the experimental group received higher scores in flow at work and personal flourishing than the control group. Finally, based on the results of this study, it can be said that mindfulness-based therapy is effective on flow at work and personal flourishing of therapists and this training can be used to promote the fascination with the flow at work and personal flourishing of therapists and therefore therapists, counselors, psychologists And other specialists from this training can be helpful.

    Keywords: Mindfulness, Flow at Work, Personal Flourishing, Psychotherapists}
  • زهرا ایرانی، رضا خاکپور*، معصومه بهبودی

    هدف از پژوهش حاضر مقایسه اثربخشی درمان آنلاین روان پویشی کوتاه مدت فشرده (ISTDP) و درمان وجودی بر مکانیسم های دفاعی بیماران روان تنی مرکز مشاوره بیمارستان امام خمینی تهران بود. این پژوهش نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری دوماهه بود. جامعه آماری شامل کلیه بیماران روان تنی مراجعه کننده به مراکز مشاوره و روان شناسی این بیمارستان در سال 1400 بود. تعداد 45 نفر که ملاک های ورود به پژوهش را داشتند به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در سه گروه روان درمانی پویشی، درمان وجودی و گواه گمارده شدند. ابزار پژوهش شامل پرسشنامه سبک های دفاعی (DSQ-40) آندرز و همکاران (1993) بود که در سه مرحله پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری دو ماهه توسط هر سه گروه تکمیل شد. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چندمتغیری اندازه گیری مکرر به کمک نرم افزار SPSSV19 تحلیل شد. یافته های تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر نشان داد بین گروه ها در مکانیسم های دفاعی تفاوت معنی داری وجود دارد (01/0>P) و درمان آنلاین روان پویشی نسبت به درمان وجودی باعث ارتقای مکانیسم های دفاعی رشدیافته و کاهش مکانیسم های دفاعی رشدنایافته و روان آزرده شد. در نهایت بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش می توان گفت درمان آنلاین روان پویشی کوتاه مدت نسبت به درمان وجودی بر مکانیسم های دفاعی اثربخش تر بوده و لذا آگاهی مشاوران، روانشناسان و سایر متخصصان از این درمان بر مکانیسم های دفاعی می تواند کمک کننده باشد.

    کلید واژگان: بیماران روان تنی, درمان وجودی, روان پویشی کوتاه مدت فشرده, مکانیسم های دفاعی}
    Zahra Irani, Reza Khakpour*, Masoumeh Behboodi

    The aim of this study was to compare the effectiveness of online intensive short-term psychotherapy (ISTDP) and existential therapy on the defense mechanisms of psychiatric patients in the counseling center of Imam Khomeini Hospital in Tehran. This research was a quasi-experimental study with a pretest-posttest and a two-month follow-up with a control group design. The statistical population of the present study included all psychiatric patients who were referred to the counseling and psychology centers of this hospital in 2021. A total of 45 people who met the inclusion criteria were selected by convenience sampling method and randomly assigned to three groups dynamic psychotherapy, presence therapy, and control. The research instrument included Anders et al.'s (1993) Defense Styles Questionnaire (DSQ-40), which was completed by all three groups in three stages, pretest-posttest, and two-month follow-up. Psychodynamic and existential therapy protocols were also performed in the experimental groups. Data were analyzed using repeated measures and multivariate analysis of variance using SPSSV19 software. The results of the analysis of variance of repeated measurements showed that there is a significant difference between the groups in defense mechanisms (P<0.01) and online psychodynamic therapy compared to existential therapy improved the developed defense mechanisms and immature defense mechanisms and disturbed defense mechanisms. Finally, based on the results of this research, it can be said that short-term online psychodynamic therapy is more effective than existential therapy on defense mechanisms, and therefore introducing this model to counselors, psychologists, therapists, researchers, and other specialists is so helpful undoubtedly.

    Keywords: Psychosomatics Patients, Existential Therapy, Intensive Short-Term Psychotherapy, Defense Mechanisms}
  • عاطفه کریمی، سیمین دخت رضاخانی*، معصومه بهبودی

    هدف از پژوهش حاضر تعیین نقش میانجی گر ذهن آگاهی در پیش بینی اهمال کاری تحصیلی بر اساس کمال گرایی بود. روش پژوهش همبستگی از نوع مدل یابی ساختاری بود . جامعه آماری  دختران دانش آموز مقطع متوسطه دوم (پایه های دهم تا دوازدهم) منطقه 5 تهران در سال تحصیلی 1400_1399 بودند. 300 دانش آموز به شیوه در دسترس و داوطلبانه انتخاب شدند. از مقیاس های اهمال کاری تحصیلی- (PASS) (سولومون و راثبلوم، 1984) ،کمال گرایی - (F-MPS) (فراست، 1990) و ذهن آگاهی-(KIMS)(کنتاکی، 2003) برای جمع آوری داده ها استفاده  شد. داده ها با استفاده از روش آماری مدل یابی معادلات ساختاری تحلیل شد. یافته ها نشان داد مدل پیشنهادی از برازش مطلوب برخوردار بود (68/2=df/2c، 939/0= CFI،  925/0= GFI ، 885/0= AGFI و 075/0= RMSEA). همچنین کمال گرایی مثبت (01/0>p) به صورت منفی و کمال گرایی منفی (01/0>p) به صورت مثبت اهمال کاری تحصیلی را پیش بینی می کنند. ذهن آگاهی نیز رابطه بین کمال گرایی منفی و اهمال کاری تحصیلی را به صورت مثبت و رابطه بین کمال گرایی مثبت و اهمال کاری تحصیلی را به صورت منفی و معنادار میانجی گری می کند (01/0>p). بنابراین می توان نتیجه گرفت کمال گرایی به طور مستقیم و با میانجی گری ذهن آگاهی بر اهمال کاری دختران دانش آموز نقش دارد.

    کلید واژگان: اهمال کاری, کمال گرایی, ذهن آگاهی}
    Atefe Karimi, Simindokht Rezakhani*, Masoumeh Behboodi

    The aim of this study was to determine the mediating role of mindfulness in predicting academic procrastination based on perfectionism. The method correlation study was structural modeling. The statistical population of female high school students (tenth to twelfth grades) was in District 5 of Tehran in the academic year 1400-1399. 300 students were selected in an accessible and voluntary manner Academic procrastination scales (PASS) (Solomon and Rothblum, 1984), perfectionism (F-MPS) (Frost, 1990), and mindfulness (KIMS) (Kentucky, 2003) were used to collect data. Data were analyzed using the structural equation modeling statistical method. The results showed that the proposed model had a good fit (d2 = df = 2.68, CFI = 0.939, GFI = 0.925, AGFI = 0.885, and RMSEA = 0.075). (P <0.01) negatively and negative perfectionism (p <0.01) positively predict academic procrastination. Mindfulness also mediates the relationship between negative perfectionism and academic procrastination in a positive way and the relationship between positive perfectionism and academic procrastination in a negative and meaningful way (p <0.01).  Therefore, it can be concluded that perfectionism directly and through the mediation of plays a role in the procrastination of schoolgirls.

    Keywords: Procrastination, Perfectionism, Mindfulness}
  • سوگند کوچکی مطلق، مژگان نیکنام*، معصومه بهبودی

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی طرحواره درمانی بر شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی روان درمانگران شهر تهران انجام شد. پژوهش حاضر از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون، پس آزمون و گروه کنترل با دوره پیگیری سه ماهه بود. جامعه آماری شامل کلیه روان درمانگران شهر تهران در سال 1400-1401 بود. تعداد 30 روان درمانگر که ملاک های ورود به پژوهش را داشتند به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و گواه گمارده شدند. ابزارهای پژوهش شامل پروتکل طرحواره درمانی یانگ (2003) در 20 جلسه 60 دقیقه ای و پرسشنامه شیفتگی شغلی (WOLF) باکر و دمورتی (2008) و شکوفایی شخصی (FQ) سلیمانی و همکاران (2015) بود. داده ها با استفاده از تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر تحلیل شد. نتایج تحلیل واریانس اندازه گیری مکرر نشان داد بین گروه ها در پس آزمون و پیگیری شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی تفاوت معنی داری وجود دارد (01/0>P). بر اساس نتایج حاصل از این پژوهش می توان گفت طرحواره درمانی بر شیفتگی شغلی و شکوفایی شخصی روان درمانگران موثر بوده و نتایج آزمون پیگیری حکایت از ماندگاری این اثر در طول زمان دارد.

    کلید واژگان: روان درمانگران, شکوفایی شخصی, شیفتگی شغلی, طرحواره درمانی}
    Sogand Kochaki Motlagh, Mojgan Niknam*, Masoumeh Behboodi

    The present study aimed to assess the determine effectiveness of schema therapy on flow at work and the personal flourishing of psychotherapists in Tehran. This study was semi-experimental with a pre-test, post-test, and three-month follow-up design and control group. The statistical population included all psychotherapists in Tehran, Iran in 2021-2022. Along this line, 30 psychotherapists who met the inclusion criteria were selected by purposive sampling and randomly assigned to two experimental and control groups. The instruments comprised Young's (2003) schema therapy protocol in 20 60-minute sessions, Bakker and Demorti's (2008) WOLF questionnaire, and Soleimani et al.'s (2015) personal flourishing (FQ) questionnaire. The data were analyzed using repeated measures analysis of variance. The results of repeated measurement variance analysis showed that there is a significant difference between the groups in the post-test and follow-up flow at work and personal flourish (P<0.01). Based on the outcomes, it can be argued that schema therapy is practical for psychotherapists' flow at work and personal flourishing, and the results of the follow-up test indicate the durability of this effect over time.

    Keywords: Psychotherapists, Personal Flourishing, Flow at Work, Schema Therapy}
  • مریم سرخابی عبدالملکی، فریده دوکانه ای فرد، معصومه بهبودی
    هدف

    هدف این پژوهش ارایه مدلی جهت پیش‌بینی طلاق عاطفی بر اساس سبک‌های دلبستگی و باورهای فراشناختی در زنان با نقش واسطه‌ای فرسودگی زناشویی بود.

    روش

    این پژوهش توصیفی -همبستگی از نوع اکتشافی - متوالی و هدایت شده بود و جامعه آماری 1854 زن متاهل مراجعه‌کننده به خانه‌های سلامت شهر تهران در سال 1398 بود که با روش نمونه‌گیری تصادفی چندمرحله‌ای 375 زن بر اساس نرم‌افزار sample power انتخاب شدند. ابزارهای پژوهش پرسشنامه‌های طلاق عاطفی گاتمن (2008)، ‌باورهای فراشناختی ‌ولز ‌و ‌همکاران (2004)، سبک‌های دلبستگی بزرگسالان کولینز‌و‌رید (1990) و فرسودگی زناشویی پاینز (1966) بود که بر روی نمونه مورد نظر اجرا شد. به منظور تحلیل داده‌ها، علاوه بر شاخص‌های آمار توصیفی، از روش آماری معادلات ساختاری smartpls استفاده شد.

    یافته‌ها: 

    یافته‌های نتایج ضرایب استاندارد مسیر مستقیم نشان داده است که بین سبک دلبستگی ایمن با فرسودگی زناشویی و طلاق عاطفی اثر مستقیم منفی و بین باورهایی درباره نگرانی، باور کنترل ناپذیری همبستگی اثر مستقیم و با باور اطمینان شناختی، باور نیاز به کنترل افکار و وقوف شناختی همبستگی اثر مستقیم منفی برقرار است (01/0=P)؛ همچنین نتایج ضرایب استاندارد مسیر غیرمستقیم نشان داده است که بین سبک‌های دلبستگی و باورهای فراشناختی با نقش واسطه‌ای فرسودگی زناشویی با طلاق عاطفی زنان رابطه و شدت اثر مطلوبی دارد (01/0=P).

    نتیجه‌گیری: 

    بر اساس یافته‌های پژوهش به مشاوران حوزه خانواده پیشنهاد می‌شود به‌منظور ایجاد انسجام و خلق رابطه آگاهانه به تقابل عناصر درون روانی در جهت بهبود روابط زوج‌ها در طول ملاحظات درمانی بپردازند.

    کلید واژگان: طلاق عاطفی, باورهای فراشناختی, سبک دلبستگی, فرسودگی زناشویی}
    Maryam Sarkhabi Abdolmaleki, Farideh Dokaneifard, Masomeh Behbodi
    Aim

    The aim of this study was to present a model for predicting couples' emotional divorce based on attachment styles and metacognitive beliefs mediated by marital burnout in married women.

    Method

    This descriptive-correlational exploratory study was consecutive and guided and the statistical population was 1854 married women referring to health centers in Tehran in 1398. Using multi-stage random sampling method, 375 women were selected based on sample power software. Were. The research instruments were Guttman (2008) Emotional Divorce Questionnaire, Collins and Reid's Revised Adult Attachment Scale (1990), Wells et al. (2004) and Pinez (1966) on Marital Burnout (1966). The desired sample was executed. In order to analyze the data, in addition to descriptive statistics, the statistical method of structural equations smartpls was used.

    Results

    The findings of the results of standard direct path coefficients have shown that there is a significant relationship between metacognitive beliefs with emotional divorce and also the results of indirect path standard coefficients have shown that between metacognitive beliefs and emotional There is a relationship and intensity of marital burnout with the emotional divorce of married women.

    Conclusion

    Based on the research findings, it is suggested to family counselors in order to create cohesion and create a conscious relationship to confront the psychological elements in order to improve the relationship between couples during treatment considerations.

    Keywords: Emotional divorce, metacognitive beliefs, attachment style, marital burnout}
  • سارا سجادی فر، سیمین دخت رضاخانی*، معصومه بهبودی
    مقدمه
    خانواده از اعضا تشکیل شده که هر کدام نقشی را در این میان بر عهده دارند و زن موثرترین عضو خانواده به شمار می آید که اداره خانواده و تربیت و تکامل آن را به عنوان نهادی اجتماعی برعهده دارد و بدین ترتیب اساسی ترین نقش را ایفا می کند. هدف پژوهش حاضر پیش بینی عملکرد خانواده بر اساس سیستم های مغزی رفتاری با میانجیگری طرحواره های ناسازگار اولیه زنان مراجعه کننده به مراکز مشاوره بود.روش پژوهش: روش پژوهش حاضر توصیفی از نوع همبستگی و جامعه آماری پژوهش حاضر شامل زنان متاهل منطقه 1 شهر تهران در سال 1398 بود که به روش نمونه گیری در دسترس از میان آن ها 350 نفر انتخاب شدند. ابزار پژوهش حاضر شامل پرسشنامه سنجش خانوادگی مک-مستر ساخته اپشتاین و همکاران (1983)؛ مقیاس سیستم های بازداری/فعال سازی رفتاری کارور و وایت (1994) و نسخه کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ (1998) بود. پس از حذف 26 پرسشنامه مخدوش و پرت، جهت تحلیل داده ها از روش مدلیابی معادلات ساختاری، نرم افزار ایموس و سطح معناداری 05/0 استفاده شد.
    یافته ها
    ضریب مسیر کل بین سیستم بازداری رفتاری و عملکرد خانواده (01/0>p، 234/0-=β) منفی و در سطح 01/0 و ضریب مسیر کل بین سیستم فعال ساز رفتاری و عملکرد خانواده (01/0>p، 263/0=β) مثبت و در سطح 01/0 معنادار بود. ضریب مسیر غیرمستقیم بین سیستم بازداری رفتاری و عملکرد خانواده (01/0>p، 101/0-=β) منفی و در سطح 01/0 معنادار بود.
    نتیجه گیری
    نتایج پژوهش حاضر نشان داد که طرحواره های ناسازگار اولیه رابطه بین سسیتم بازدارنده رفتاری و عملکرد خانواده را در زنان متاهل میانجیگری می کنند.
    کلید واژگان: زنان, سیستم های مغزی رفتاری, طرحواره, عملکرد خانواده}
    Sara Sajadifar, Simindokht Rezakhani *, Masoome Behboodi
    Introduction
    The family is composed of members who each have a role in this and the woman is the most effective member of the family who manages the family and its upbringing and development as a social institution and thus plays the most fundamental role. The aim of this study was to predict family performance based on behavioral brain systems mediated by early maladaptive schemas of women referring to counseling centers.
    Methods
    The present research method was descriptive-correlational and the statistical population of the present study included married women in District 1 of Tehran in 2019, from which 350 people were selected by convenience sampling. The tools of the present study include the McMaster Family Assessment Device (Epstein et al., 1983); the Scale of Behavioral Inhibition / Activation Systems (Carver & White, 1994), and the Young Schema Questionnaire-Short Form (Young,
    Keywords: behavioral brain systems, family performance, Schema, Women}
  • ابوالفضل مرادی رستا، علی محمد موذنی، معصومه بهبودی
    زمینه و هدف

    «حسین بن حسن رودسری گیلانی» با تخلص شاعری «فارغ» یکی از شاعران ناشناخته ایران در قرن دهم و دهه های آغازین قرن یازدهم در عرصه سرایش حماسه دینی است. در این مقاله بر آنیم که ضمن معرفی اجمالی این شاعر گرانقدر و دیوان فارغنامه، به بررسی ویژگیهای سبکی و محتوایی این نسخه از سه منظر فکری، زبانی و ادبی بپردازیم.

    روش مطالعه

    پژوهش حاضر براساس شیوه اسنادی (کتابخانه) و بر پایه مطالعه مستقیم ابیات فارغنامه بوده است. برای انجام این پژوهش، ویژگیهای سبکی، محتوایی فارغنامه ریزبریز و نکته به نکته استخراج شده و آنها را بطور مختصر و مفید مطرح کرده ایم.

    یافته ها

    فارغنامه همچون دیگر حماسه های دینی دوره صفوی آمیخته ای از واقعیت و افسانه است که البته گاه جنبه داستانی و خیالپر‌دازی شاعرانه بر واقعیت برتری دارد؛ اگر چه وجود حضرت علی ‌(ع) یک امر حقیقی در این داستانها محسوب میشود ولی هیچگاه برای ایشان چنین صحنه هایی روی نداده و چنین جنگهایی که تاریخ گواه آن باشد، مشاهده نشده است. سرزمینهای موردنظر نیز در فارغنامه ناشناخته است.

    نتیجه گیری

    منظومه فارغنامه، علی‌رغم اینکه دارای ابیاتی سست و سرشار از ایرادهای لفظی و معنوی است، کتاب موردپسند جامعه مذهبی است. ازجمله ویژگیهای شعری این شاعر، استفاده فراوان از صنایع بدیعی در حوزه بدیع لفظی و معنوی است که از این میان، جناس در حوزه موسیقی درونی، و تشبیه در حوزه موسیقی معنوی پربسامدترین آرایه های ادبی هستند. از دیگر ویژگیهای این نسخه خطی بکارگیری ردیفهای فعلی است؛ بگونه ای که بخش زیادی از اشعار دیوان، مردف هستند. عیوب قافیه نیز در منظومه فارغنامه بسیار دیده میشود. از مهمترین مضامین فکری این کتاب، میتوان مواردی را چون «بنمایه ها و باورهای اساطیری، اندیشه های اخلاقی، اندیشه های مذهبی، مدح و ستایش، دعا و اصطلاحات نجومی» ذکر کرد.

    کلید واژگان: فارغ گیلانی, فارغنامه, حماسه دینی, حضرت علی (ع)}
    Abolfazl Moradi rasta, Ali Mohammad Momeni, Masumeh behboodi
    BACKGROUND AND OBJECTIVES

    "Hussein Ibn Hassan Rudsari Gilani" with the pseudonym "Faregh" is one of the unknown poets of Iran in the tenth century and the early decades of the eleventh century in the field of composing religious epics. In this article, while briefly introducing this precious poet and the Fareghname court, we intend to examine the stylistic and content features of this version from three intellectual, linguistic and literary perspectives.

    METHODOLOGY

    The present study was based on the documentary method (library) and on the direct study of graduation verses. To conduct this research, we have extracted the stylistic features, the content of the dissertation in detail and point by point, and we have presented them briefly and usefully.

    FINDINGS

    The Fareghname, like other religious epics of the Safavid period, is a mixture of reality and myth, which, of course, sometimes has a narrative and poetic fantasy aspect superior to reality; Although the existence of Imam Ali (as) is a real thing in these stories, but such scenes have never happened to him and such wars have not been witnessed by history. The lands in question are also unknown in the Fareghname.

    CONCLUSION

    The Fareghname system, despite having weak verses full of verbal and spiritual flaws, is a favorite book of the religious community. Among the poetic features of this poet is the extensive use of novel industries in the field of novel words and spirituality, among which; Puns in the realm of inner music, similes in the realm of spiritual music, are the most frequent literary arrays. Another feature of this manuscript is the use of current rows; In such a way that a large part of the poems of the court are dead. Rhyme flaws are also common in the Fareghname system. Among the most important intellectual themes of this book, we can mention such things as: "Mythical principles and beliefs, moral thoughts, religious thoughts, praise, prayer and astronomical terms".

    Keywords: Faregh Gilani, Fareghname, religious epic, Hazrat Ali (AS)}
  • یونس جاویدنسب*، معصومه بهبودی، جعفر حسنی
    هدف

    هدف این پژوهش سنجش میزان اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و معنادرمانی بر ارتباطات میان فردی زنان بود.

    روش

    پژوهش از نوع شبه آزمایشی با پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. جامعه آماری شامل زنان معلم مراجعه کننده به مراکز مشاوره شهر کرج بود که با نمونه گیری در دسترس 45 نفر از بین آنها انتخاب شد و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و یک گروه کنترل جایگزین شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه کیفیت روابط (پیرس، 1991) بود. گروه های آزمایش به مدت 10 جلسه در جلسات درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد (Hayes,2004: 639-665) و جلسات معنادرمانی (فرانکل، 1963) به صورت گروهی به مدت دو ساعت شرکت کردند. داده ها با استفاده از تحلیل کواریانس چندمتغیری تحلیل شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که دو گروه آزمایش با گروه کنترل تفاوت معنی داری داشتند (05/0 <p) و مداخلات دو گروه باعث بهبود حمایت اجتماعی، تعارض بین فردی و عمق روابط در زنان شد، در مقایسه بین دو گروه آزمایش در مولفه تعارض بین فردی، تفاوت معناداری وجود داشت (05/0 <p) معنادرمانی اثربخشی بیشتری بر بهبود تعارض بین فردی داشت. در مولفه های حمایت اجتماعی و عمق روابط تفاوت معنی داری نبود (05/0 >p) و اثربخشی هر دو گروه تقریبا یکسان بود.

    نتیجه گیری

    می توان گفت درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد و معنادرمانی موجب بهبود کیفیت روابط زنان می شود و می توان از آنها برای کاهش مشکلات روابط بین فردی زنان و ارتقای حمایت اجتماعی، تعارض بین فردی و عمق روابط استفاده کرد.

    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, معنادرمانی, ارتباطات میان فردی, زنان}
    Javidnasab Younes *, Masumeh Behboodi, Jaffar Hasani
    Aims

    The aim of this study was to compare the effectiveness of acceptance, commitment(ACT) and logotherapy on the interpersonal communication, female.

    Method

    The research was quasi-experimental with pretest-posttest with a control group. The statistical population included women teachers referring to counseling centers karaj who were selected using available sampling method from 45 of them and were randomly divided into two experimental groups and one control group were replaced. Instrument: The research instrument was the Relationship Quality Questionnaire (Pierce, 1991). The experimental groups participated in 10 sessions of ACT sessions (Hayes,2004: 639-665) and logotherapy sessions (Frankl, 1963) in groups for two hours. Data were analyzed using multivariate analysis of covariance.

    Results

    The results showed that the two experimental groups of treatment based on ACT and logotherapy were significantly different from the control group (P <0.05) and the interventions of the two groups improved social support, interpersonal conflict. And the depth of relationships in women, in comparison between the two experimental groups in the component of interpersonal conflict, there was a significant difference (P <0.05) that logotherapy was more effective in improving interpersonal conflict. But there was no significant difference in the components of social support and depth of relationships (P> 0.05) and the effectiveness of both groups was almost the same.

    Conclusion

    It can be said that ACT and logotherapy improve the quality of women's relationships and can be used to reduce the problems of women's interpersonal relationships and promote social support, interpersonal conflict and the depth of relationships.

    Keywords: Acceptance, Commitment therapy, logotherapy, interpersonal relationships. female}
  • سجاد هاشمی، معصومه بهبودی*، فریده دوکانه ای فرد
    زمینه و هدف

    امروزه ازدواج جوانان به یکی از چالش‌های اصلی جامعه ایرانی مبدل شده است؛ جوانان به دلایل مختلفی از مبادرت به ازدواج دوری می‌کنند و پدیده تاخیر در سن ازدواج به‌عنوان یک مسیله نمود پیدا کرده است؛ لذا هدف پژوهش حاضر تعیین مقایسه اثربخشی برنامه پیش از ازدواج به شیوه برنامه آگاهی و انتخاب میان فردی (PICK) و مدل پیش از ازدواج سیمبیس (SYMBIS) بر ترس از ازدوج دختران مجرد مانده بود. 

    روش پژوهش: 

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی (پیش‌آزمون - پس‌آزمون با گروه گواه و پیگیری یک ماهه) است؛ جامعه آماری این پژوهش شامل دختران دانشجوی مجرد بالای 30 سال دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب بودند که پس از اعلام فراخوان در دانشگاه (از طریق نصب آگهی و فراخوان در شبکه‌های اجتماعی دانشجویان) پس از غربالگری به‌وسیله پرسشنامه ترس از ازدواج سمیعی و همکاران (1392) 53 دانشجوی دختر داوطلب با رعایت معیارهای پژوهشی 45 دختر انتخاب و 15 دختر در گروه برنامه پیش از ازدواج به شیوه برنامه آگاهی و انتخاب میان فردی وان اپ (2006) و 15 دختر در گروه مدل پیش از ازدواج SYMBIS (پاروت و پاروت (2016) و 15 دختر در گروه گواه به صورت تصادفی کاربندی شدند. داده‌ها با استفاده از واریانس اندازه‌های مکرر تحلیل شد. 

    یافته‌ها: 

    نتایج نشان داد مداخله برنامه پیش از ازدواج به شیوه برنامه آگاهی و انتخاب میان فردی (PICK) و مدل پیش از ازدواج سیمبیس (SYMBIS) بر ترس از همسر (80/38=F، 001/0=P)، ترس از ناتوانی مدیریت مالی (71/19=F، 001/0=P)، ترس از محدودیت‌های همسر (00/28=F، 001/0=P)، ترس از خود (63/18=F، 001/0=P)، ترس از خیانت همسر (13/31=F، 001/0=P) و ترس مالی (33/14=F، 001/0=P) موثر است؛ این تاثیر در محله پیگیری پایدار بود. 

    نتیجه‌گیری:

    بر اساس نتایج، استفاده از روش آموزش پیش از ازدواج مبتنی بر برنامه آگاهی و انتخاب‌های میان فردی و مدل پیش از ازدواج سیمبیس برای کاهش ترس از ازدواج و باورهای ناکارآمدی ازدواج در دختران مجرد در آستانه ازدواج ضروری است؛ بنابراین، روانشناسان و درمانگران ازدواج می‌توانند از روش آموزش پیش از ازدواج مبتنی بر برنامه آگاهی و انتخاب‌های میان‌فردی و مدل پیش از ازدواج سیمبیس در کنار سایر روش‌های آموزشی برای کاهش ترس از ازدواج دختران در آستانه ازدواج استفاده کنند.

    کلید واژگان: پیش از ازدواج, برنامه آگاهی و انتخاب میان فردی, سیمبیس, ترس از ازدواج, دختران مجرد}
    Sajad Hashemi, Maasuomeh Behboodi *, Farideh Dokanehi Fard
    Background and Aim

    Youth marriage has become a major challenge in Iranian society. Young people avoid marriage for various reasons, and the phenomenon of marriage delay has emerged as a problem; hence, the present study aimed to compare the effectiveness of the Premarital Interpersonal Choices and Knowledge (PICK) program and the premarital SYMBIS model (Saving Your Marriage Before it Starts) in improving the fear of marriage among unmarried girls.

    Methods

    The research was semi-experimental (pretest-posttest with a control group and a one-month follow-up). The statistical population of the research consisted of unmarried female students over 30 years of age at Islamic Azad University, South Tehran branch. After citation at the university (through placing an advertisement and invitation on the student social networks) and after screening of 53 volunteer female students according to research criteria by the fear of marriage questionnaire by Samiei et al. (2013), 45 girls were selected and 15 girls were randomly assigned to the Premarital Interpersonal Choices and Knowledge (PICK) program group (2006) by Van Epp, and 15 girls were assigned to the premarital SYMBIS model group (Parrott and Parrott (2016), and 15 girls were assigned to the control group. The data were analyzed using the repeated-measures analysis of variance.

    Results

    According to the results, the intervention based on the Premarital Interpersonal Choices and Knowledge (PICK) and the Premarital SYMBIS Model affected the fear of spouse (F=38.80, P=0.001), fear of financial management inability (F=19.71, P=0.001), fear of spouse's limitations (F=28.00, P=0.001), self-fear (F=18.63, P=0.001), fear of spouse's betrayal (F=31.13, P=0.001), and financial fear (F=14.33, P=0.001). The effect was stable in the follow-up stage.

    Conclusion

    Based on the results, it is necessary to use the Premarital Interpersonal Choices and Knowledge (PICK) program and the Premarital SYMBIS model to reduce the fear of marriage and marriage inefficiency beliefs in unmarried girls on the verge of marriage. Therefore, psychologists and marriage therapists can take the advantage of the premarital training method based on the PICK program and SYMBIS model along with other training methods to reduce the fear of marriage in girls on the verge of marriage.

    Keywords: Premarital, PICK, SYMBIS, Fear of marriage, Unmarried girls}
  • رامین دلفان آذری، معصومه بهبودی*، فریده دوکانه ای فرد
    هدف

    هدف پژوهش حاضر تعیین اثربخشی درمان بین نسلی بوین و مقایسه آن با مدل مک مستر بر اضطراب، خودکارآمدی و خودکنترلی مردان و زنان در آستانه طلاق بود.

    روش

    پژوهش حاضر نیمه آزمایشی با پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل و پیگیری دو ماهه بود؛ و جامعه آماری پژوهش حاضر زنان و مردان مراجعه کننده به مراکز مشاوره منطقه 6 تهران در سال 1399 بود که پس از غربالگری با پرسشنامه اضطراب زانک (1971) 45 زن و مرد به شیوه در دسترس انتخاب و در گروه های آزمایشی بین نسلی بوین (15 نفر)، گروه آزمایشی مدل مک مستر (15 نفر) و گروه گواه (15 نفر) به صورت تصادفی جایگزین شدند. هر دو گروه آزمایش به مدت هشت جلسه 90 دقیقه ای تحت مداخله بین نسلی بوین (1981) و مدل مک مستر (2007) قرار گرفتند و گروه گواه هیچ مداخله ای را دریافت نکردند. ابزارهای پژوهش پرسشنامه خودکارآمدی عمومی شرر و مادوکس (1982) و خودکنترلی تانجی، بامستر و بونه (2004) بود و داده ها با استفاده از تحلیل واریانس مختلط اندازه های مکرر تجزیه و تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج حاکی از تاثیر مداخله بین نسلی بوین بر نمره اضطراب (73/5=F، 024/0 =P)، خودکارآمدی (16/6=F، 019/0 =P) و خودکنترلی (24/9=F، 005/0 =P) و مداخله مدل مک مستر بر نمره اضطراب (25/5=F، 030/0 =P)، خودکارآمدی (96/7=F، 009/0 =P) و خودکنترلی (56/8=F، 007/0 =P) و پایداری این تاثیر در مرحله پیگیری بود.

    نتیجه گیری

    نتایج پژوهش شواهدی را پیشنهاد می کند که مداخله بین نسلی بوین و مدل مک مستر برای افزایش خودکارآمدی و خودکنترلی و همچنین کاهش اضطراب در زنان و مردان دچار تعارض زناشویی و در آستانه طلاق روش مناسبی است.

    کلید واژگان: بوئن, مک مستر, اضطراب, خودکارآمدی, خودکنترلی}
    Ramin Delfanazari, Masomeh Behbodi *, Farideh Dokaneifard
    Objective

    The aim of this study was to determine the effectiveness of Bowen intergenerational treatment and compare it with McMaster model on anxiety, self-efficacy and self-control of men and women on the verge of divorce.

    Method

    The present study was a quasi-experimental with pretest and posttest with two-month control and follow-up group; The statistical population of the present study was men and women referring to counseling centers in District 6 of Tehran in 1399. After screening with the Zank Anxiety Inventory (1971), 45 men and women were selected by convenience sampling method and in the intergenerational experimental groups of Bowen (15 people). The experimental group of McMaster model (n = 15) and the control group (n = 15) were randomly replaced. Both experimental groups underwent Bowen (1981) and Maxmaster (2007) intergenerational interventions for eight 90-minute sessions, and the control group did not receive any intervention. The research instruments were Scherer and Maddox (1982) General Self-Efficacy Questionnaire and Tanji, Bamster and Boone (2004) Self-Control Questionnaire and the data were analyzed using repeated measures mixed variance analysis.

    Results

    The results showed the effect of Bowen intergenerational intervention on anxiety score (F = 5.73, P = 0.024), self-efficacy (F = 6.16, P = 0.019) and self-control (F = 9.24). P = 0.005) and Maxmaster model intervention on anxiety score (F = 5.25, P = 0.030), self-efficacy (F = 7.96, P = 0.009) and self-control (F = 8.56). P = 0.007) and the stability of this effect was in the follow-up stage.

    Conclusion

    The results of the study suggest evidence that the intergenerational intervention of Bowen and Maxmaster model is a suitable method to increase self-efficacy and self-control as well as reduce anxiety in men and women with marital conflict and on the verge of divorce.

    Keywords: Bowen, McMaster, anxiety, self-efficacy, self-control}
  • سهراب کهریزی، معصومه بهبودی*، فریده دوکانه ای فرد
    هدف

    هدف این تحقیق تعیین تفاوت اثربخشی آموزش گروهی مفاهیم مشاوره پیش از ازدواج مبتنی بر دو رویکرد شناختی- رفتاری و واقعیت درمانی بر تمایز یافتگی خود دانشجویان است.

    روش

    این تحقیق از دسته تحقیقات نیمه آزمایشی با طرح پژوهشی، پیش آزمون، پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه هدف این پژوهش دانشجویان مجرد دانشگاه آزاد اسلامی واحد یادگار امام خمینی (ره) شهرری و تعداد نمونه مورد مطالعه برابر با 45 نفر است. جهت جمع آوری اطلاعات از پرسشنامه تمایز یافتگی خود (DSI) و دوره آموزش گروهی مفاهیم مشاوره پیش از ازدواج با رویکرد شناختی- رفتاری و واقعیت درمانی در 8 جلسه 2 ساعته به آزمودنی ها استفاده گردید. برای تحلیل داده ها از آزمون تحلیل کوواریانس استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از تحقیق بیانگر آن است که آموزش گروهی مفاهیم مشاوره پیش از ازدواج با دو رویکرد شناختی- رفتاری و واقعیت درمانی بر افزایش تمایز یافتگی خود دانشجویان معنادار بوده، اما این دو روش آموزش، از نظر اثربخشی، تفاوت آماری معنا داری با هم نداشته اند.

    نتیجه گیری

    اگرچه هر دو روش آموزش مشاوره پیش از ازدواج شناختی رفتاری و واقعیت درمانی تاثیر معنا داری بر افزایش تمایز یافتگی خود داشته اند اما تفاوتی ندارد که از کدامیک از این روش ها برای آموزش استفاده شود.

    کلید واژگان: مشاوره پیش از ازدواج, رویکرد شناختی - رفتاری, واقعیت درمانی, تمایز یافتگی خود}
    Sohrab Kahrizi, Masomeh Beboodi *, Faride Dokanehi Fard
    Purpose

    The aim of this study was to determine the difference between the effectiveness of group education of pre-marital counseling concepts based on two cognitive-behavioral approaches and reality therapy on students' own differentiation.

    Methods

    This research is a quasi-experimental research and its research design is pre-test, post-test design with control group. The study population of this study is single students of Islamic Azad University, Imam Khomeini Memorial Branch in Shahreri and the number of samples studied is equal to 45 people. In order to collect information, the Self-Differentiation Questionnaire (DSI) and the group training course on the concepts of premarital counseling with cognitive-behavioral approach and reality therapy were used in 8 two-hour sessions to the subjects. Analysis of covariance was used to analyze the data.

    Findings

    The results show that group training on the concepts of premarital counseling with two conitive-behavioral approaches and reality therapy on increasing the differentiation of students themselves was significant, but these two training methods were not statistically significant in terms of effectiveness.

    Conclusion

    Although both cognitive-behavioral pre-marital counseling and behavioral therapy training methods have a significant effect on increasing their differentiation, it does not matter which of these two training methods is used for this purpose.

    Keywords: premarital counseling, cognitive-behavioral approach, reality therapy, self-differentiation}
نمایش عناوین بیشتر...
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال