به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب پرویز مولوی

  • جواد دریادل، نیلوفر میکائیلی*، اکبر عطادخت، پرویز مولوی
    زمینه

    افسردگی پس از زایمان ممکن است بر میزان دلبستگی مادر و نوزاد و سایر روابط خانوادگی تاثیر گذاشته و حتی تهدیدی برای امنیت و سلامت مادر، نوزاد و سایر فرزندان باشد. با وجود کارآمدی نسبی اغلب شیوه های شناخت درمانی در کنترل یا کاهش علایم افسردگی بعد از زایمان، کاربرد آن به دلیل نقص در تبیین عامل اصلی اختلال و ارایه راهکارهای درمانی مناسب، با کاستی های فراوانی روبرو بوده است. همچینن در زمینه تاثیر درمان فراشناختی مبتنی بر ذهن آگاهی انفصالی، بر فرانگرانی، تحریف شناختی و سایر علایم افسردگی بعد از زایمان، تحقیقات کمتری انجام شده است.

    هدف

    این پژوهش با هدف تعیین میزان اثربخشی درمان فراشناختی مبتنی بر ذهن آگاهی انفصالی بر فرانگرانی و تحریف شناختی بین فردی در زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان انجام گرفت.

    روش

    پژوهش حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی و به شیوه پیش آزمون -  پس آزمون دو گروهی بود. جامعه آماری پژوهش کلیه زنان مراجعه کننده به مرکز سلامت گلستان شهر اردبیل در سال های 98-1397 بودند. روش نمونه گیری در دسترس بود. با استفاده از مقیاس های افسردگی بک (1996) و مقیاس افسردگی پس از زایمان ادینبورگ (1987)، 40 نفر (20 نفر گروه آزمایش و 20 نفر گروه گواه) انتخاب شدند سپس برای گروه آزمایشی، پروتکل درمان فراشناختی مبتنی بر ذهن آگاهی انفصالی در طول 8 جلسه در مرکز سلامت گلستان اردبیل، اجرا شده و نتایج براساس مقیاس های فرانگرانی و تحریف شناختی بین فردی، به روش آماری کوواریانس تحلیل شده است.

    یافته ها

    نتایج نشان داد میانگین نمرات پس آزمون فرانگرانی و تحریف شناختی بین فردی در گروه آزمایشی و گروه گواه به طور معناداری متفاوت است. به بیان دیگر فرانگرانی  (317/62 =F  ؛  0/05 > 0/001 =p )  و تحریف شناختی بین فردی   (331/39 =F  ؛  0/05 > 0/001 =p )  بعد از مداخله درمانی در گروه آزمایشی به طور معناداری نسبت به گروه کنترل کاهش یافته است.

    نتیجه گیری

     نتایج این تحقیق نشان داد درمان فراشناختی مبتنی بر ذهن آگاهی انفصالی، از طریق بهبود فرآیند تفکر، شناسایی و اصلاح باورهای فراشناختی منفی و ارایه پاسخ های شناختی مناسب، رویکرد درمانی اثربخشی در درمان نشانه های افسردگی پس از زایمان و کاهش فرانگرانی و تحریف شناختی بین فردی است.

    کلید واژگان: افسردگی پس از زایمان, فراشناخت, ذهن آگاهی انفصالی, فرانگرانی, تحریف شناختی}
    Javad Daryadel, Niloufar Mikaeili*, Akbar Atadokht, Parviz Molavi
    Background

    Postpartum Depression (PPD) may affect mother-infant attachment and other family relationships, and may even threaten the safety and health of mother, infant and other children. Despite the relative efficacy of most cognitive therapy methods in controlling or reducing the symptoms of PPD, their application has faced many shortcomings due to a lack of explanation of the main cause of the disorder and deficiency in providing appropriate treatment strategies. Also, less research has been done on the effect of detached mindfulness-based metacognitive therapy on meta-worry, cognitive distortion, and other symptoms of PPD.

    Aims

    The present study aimed to determine the efficacy of metacognitive therapy based on detached mindfulness on reducing meta-worry and interpersonal cognitive distortion in women with PPD.

    Methods

    This research was conducted by quasi-experimental method using a two-group pretest-posttest design. The statistical population of the study was all women referred to Golestan Urban Health Center in Ardabil City from 2018 to 2019. Sampling method was convenience sampling. Using Beck Depression Inventory (BDI) (1996) and the Edinburgh Postnatal Depression Scale (EPDS) (1987), 40 people were selected (20 in experimental group and 20 in control group). Then, for the experimental group, the protocol of detached mindfulness-based metacognitive therapy was performed during 8 sessions in Golestan Urban Health Center in Ardabil City, and the results were analyzed based on meta-worry and interpersonal cognitive distortion scales by analysis of covariance (ANCOVA).

    Results

    The results showed that in the experimental group the average posttest scores of meta-worry and interpersonal cognitive distortion were significantly different from the control group. In other words, after therapeutic intervention meta-worry (F = 317.62; P = 0.001 <0.05) and interpersonal cognitive distortion (F = 331.39; P = 0.001 <0.05) meaningfully decreased in the experimental group.

    Conclusion

    The results of this study indicated that detached mindfulness-based metacognitive therapy, by improving the thinking process, identifying negative metacognitive and correcting beliefs, and providing appropriate cognitive responses, is an effective therapeutic approach in treating PPD symptoms and reducing meta-worry and interpersonal cognitive distortion.

    Keywords: Postpartum Depression, Metacognition, Detached, Mindfulness Meta-worry, Cognitive Distortion}
  • سجاد بشرپور*، شیرین احمدی، پرویز مولوی، فاضله حیدری
    مقدمه

    تلاش برای شناسایی نشانگرهای اختصاصی QEEG در اختلالات افسردگی و وسواس فکری- عملی یکی از علاقه های اصلی پژوهش در الکتروانسفالوگرافی کمی است. هدف پژوهش حاضر مقایسه توان مطلق امواج ناحیه پیشانی مغز در افراد مبتلا به اختلالات افسردگی اساسی و وسواسی- جبری بود.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش حاضر، علی- مقایسه ای است. جامعه آماری این مطالعه را کلیه افراد مبتلا به اختلالات افسردگی اساسی و وسواس فکری- عملی مراجعه کننده به درمانگاه اعصاب و روان بیمارستان فاطمی شهر اردبیل (ایران) در سال 1398 تشکیل دادند. 15 فرد مبتلا به اختلال افسردگی اساسی و 15 فرد مبتلا به اختلال وسواس فکری- عملی به روش نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. علاوه بر این، 15 فرد عادی نیز از بین همراهان بیماران به همین روش نمونه گیری انتخاب شدند. برای جمع آوری اطلاعات از تشخیص روانپزشکی و مصاحبه بالینی ساختاریافته، پرسشنامه افسردگی بک و وسواس فکری- جبری فوآ و همکاران استفاده شد. در مرحله بعد ثبت QEEG از آن ها در محل آزمایشگاه روانشناسی دانشگاه محقق اردبیلی انجام شد و داده های آن با نرم افزار نوروگاید تجزیه و تحلیل شد. برای تحلیل داده های پژوهش از آزمون تحلیل واریانس چند متغیری استفاده شد.

    یافته ها

    یافته ها نشان داد که توان مطلق امواج دلتا (3/444=F)، تتا (51/667=F)، آلفا (217/144=F) و بتا (175/558=F) بین افراد مبتلا به اختلالات افسردگی و وسواس فکری- عملی نسبت به گروه کنترل به طور معنی داری متفاوت است. توان مطلق دلتا و تتا و آلفا در نواحی پیشانی افراد مبتلا به وسواس فکری- عملی به طور معنی داری افزایش داشت و توان مطلق آلفا و بتا در نواحی پیشانی افراد مبتلا به اختلال افسردگی به طور معنی داری نسبت به گروه کنترل کاهش داشت.

    نتیجه گیری

    این نتایج نشان داد که الگوی امواج مغزی می تواند به عنوان شاخصی برای تشخیص و پیگیری پیامدهای درمان اختلالات افسردگی و وسواس فکری- عملی مطرح شود و همچنین در طراحی مداخلات نوروفیدبک برای این اختلالات مورد استفاده قرار گیرد.

    کلید واژگان: اختلال وسواسی-جبری, الکتروآنسفالوگرافی, امواج مغزی}
    Sajjad Basharpoor*, Shirin Ahmadi, Parviz Molavi, Fazeleh Heidari
    Introduction

    Attempting to recognize specific QEEG markers in depression and obsessive-compulsive disorders is the one of main interests of research in quantitative electroencephalography. The purpose of the present study was to compare the absolute power of brain waves in the frontal area in people with major depressive disorder and obsessive-compulsive disorder.

    Materials and Methods

    The method of this study is causal-comparative. The statistical population of this study consisted of all individuals with major depressive disorder and obsessive-compulsive disorder referring to the mental health Clinic of Fatemi Hospital in 2019 in Ardabil, Iran. 15 people with major depressive disorder and 15 subjects with obsessive-compulsive disorder were selected by purposeful sampling. Furthermore, 15 normal individuals were selected via the sampling method from the relatives of patients. Psychiatric diagnosis and structured clinical interview, Beck depression inventory, and Foa et al. obsessive-compulsive inventory were used to collect data. The QEEG recording was performed at the Psychological Laboratory of Mohaghegh Ardabili University and the data were analyzed by Neuroguide software.

    Results

    The results showed that the absolute power of delta (F= 3.444), theta (F= 51.566), alpha (F= 217.1144), and beta (F= 175.555) waves differ between people with depressive disorder and obsessive-compulsive disorder compared to the control group. The delta, theta, and alpha absolute power at frontal lobes of patients with obsessive-compulsion significantly increased, and the alpha and beta absolute power at frontal lobes of patients with major depressive disorder significantly decreased compared to the control group.

    Conclusions

    These results showed that the pattern of brain waves can be posed as an index for diagnosing and follow-upping of the therapeutic outcomes of major depression and obsessive-compulsive disorders. Furthermore, it can be used in designing neurofeedback interventions for these disorders.

    Keywords: Obsessive-Compulsive Disorder, Electroencephalography, Brain Waves}
  • سمانه عزیزی آرام، سجاد بشرپور*، اکبر عطادخت، پرویز مولوی

    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای (tDCS) بر بهبود تنظیم هیجان و نگرش های ناکارآمد افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی انجام شد. روش مطالعه از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه در انتظار درمان بود. جامعه آماری پژوهش کلیه افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی بودند که در پاییز سال 1397 به درمانگاه اعصاب و روان بیمارستان فاطمی شهر اردبیل مراجعه کردند. از بین آن ها 32 نفر به روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (16 نفر) و در انتظار درمان (16 نفر) جایگزین شدند. اعضای هر دو گروه به صورت انفرادی به مقیاس های پردازش هیجان (EPS) باکر، توماس، توماس و اونز (2007) و نگرش ناکارآمد (DAS) وایزمن و بک (1978) به عنوان پیش آزمون پاسخ دادند. سپس مداخله با استفاده از دستگاه تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای بر روی اعضای گروه آزمایش به مدت 10 جلسه متوالی طی 20 دقیقه به صورت قرارگرفتن آند در ناحیه F3 و کاتد در ناحیه F4 اجرا شد. درحالیکه آزمودنی های گروه در انتظار درمان چنین مداخله ای را دریافت نکردند. سپس اعضای هر دو گروه به پرسشنامه های فوق به عنوان پس آزمون پاسخ دادند. داده های به دست آمده با تحلیل کوواریانس چند متغیری (MANCOVA) با استفاده از نرم افزار SPSS -24 مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند. نتایج به دست آمده نشان داد که بین میانگین نمرات پس آزمون دو گروه در مولفه های مزاحمت، سرکوبی، عدم کنترل تکانه، ناموزونی و تجزیه از مقیاس پردازش اطلاعات و مولفه های کامل طلبی، نیاز به تایید دیگران، نیاز به راضی کردن دیگران و آسیب پذیری ارزشیابی عملکرد از مقیاس نگرش های ناکارآمد تفاوت معنی داری وجود دارد (05/0P<). این نتایج حاکی از اثربخشی تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای بر بهبود تنظیم هیجان و نگرش های ناکارآمد در افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی می باشد. با توجه به مقاومت بالای افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی نسبت به درمان های روانشناختی، نتایج این مطالعه می تواند نویدبخش مداخلات جدید نوروسایکولوژیک برای این اختلال باشد.

    کلید واژگان: شخصیت مرزی, تنظیم هیجان, نگرش های ناکارآمد, تحریک الکتریکی مستقیم فراجمجمه ای}
    Samaneh Aziziaram, Sajjad Basharpoor*, Akbar Atadokht, Parviz Molavi

    The aim of the current study was to investigate the effect of Transcranial Direct Current Stimulation (tDCS) on the improvement of emotion regulation and dysfunctional attitudes in people with Borderline personality disorder. The study method was a pretest-posttest quasi-experimental design with a waiting-list group. The statistical population of the study was all those people with borderline personality disorder who were referred to Fatemi hospital of Ardabil, Iran in the autumn of 2018. Thirty-two patients were selected by convenience sampling method and they were randomly assigned to two experimental (16 members) and waiting-list (16 members) groups. Members of both groups were individually responded to scales of emotion processing (EPS) Baker, Thomas, Thomas and Owens (2007) and dysfunctional attitudes (DAS) Weissman and Beck (1978). Then, the intervention was performed by the transcranial direct electrical stimulation device on the experimental group members for 10 consecutive days for 20 minutes by placing anode in region F3 and cathode in region F4 individually. Whereas the group of waiting-list participants did not receive this intervention. Then, a post-test was performed on both waiting-list and experimental groups. Data were analyzed by multivariate analysis of covariance (MANCOVA) with SPSS-24 software. Results showed that there were significant differences between experimental and control groups in intrusion, suppression, uncontrolled impulses, discordant and dissociation components of emotion regulation and perfectionism, need to others confirmation, need to others satisfaction, and suggestibility of performance evaluation components of dysfunctional attitudes (P<0.05). These results reveal the effect of transcranial direct current stimulation on improving emotion regulation and dysfunctional attitudes in individuals with a borderline personality disorder. Given to high resistance to psychological therapies in people with borderline personality disorder, these results can promise new neuropsychological interventions for this disorder.

    Keywords: Borderline Personality, Emotion Regulation, dysfunctional attitudes, Transcranial Direct Current Stimulation}
  • سید جواد دریادل، نیلوفر میکائیلی*، پرویز مولوی
    مقدمه

    افسردگی پس از زایمان در کاهش دلبستگی مادر و روابط خانوادگی تاثیر دارد و می تواند تهدیدی برای امنیت و بهزیستی مادر، نوزاد و سایر فرزندان باشد.

    هدف

    پژوهش حاضر با هدف تعیین میزان اثربخشی درمان تلفیقی فراهیجانی بر حساسیت اضطرابی و اجتناب تجربه ای در زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان انجام گرفت.

    روش

    پژوهش حاضر یک مطالعه نیمه آزمایشی و به شیوه پیش آزمون- پس آزمون دو گروهی بود. جامعه آماری پژوهش کلیه زنان مراجعه کننده به مرکز سلامت گلستان شهر اردبیل در سال های 98-1397 بودند. روش نمونه گیری در دسترس بود. با استفاده از مقیاس افسردگی پس از زایمان ادینبورگ 40 نفر (20 نفر گروه آزمایش و 20 نفر گروه گواه) انتخاب شدند. سپس برای گروه آزمایشی، پروتکل درمان تلفیقی فراهیجانی در طول 12 جلسه اجرا و نتایج براساس مقیاس های اجتناب تجربه ای و حساسیت اضطرابی به روش آماری کوواریانس با استفاده از نرم افزار SPSS نسخه 18 تحلیل شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد میانگین نمرات پس آزمون حساسیت اضطرابی و اجتناب تجربه ای گروه آزمایشی نسبت به گروه گواه پایین بود. به بیان دیگر درمان تلفیقی فراهیجانی بر کاهش حساسیت اضطرابی (129/89=F و 0/05>0/001=P) و اجتناب تجربه ای (229/10=F و 0/05>0/001=P) موثر است.

    نتیجه گیری

    نتایج این تحقیق نشان داد که درمان تلفیقی فراهیجانی، از طریق تنظیم هیجان و کاهش هیجانات منفی، رویکرد درمانی اثربخشی در کاهش حساسیت اضطرابی و اجتناب تجربه ای در زنان مبتلا به افسردگی پس از زایمان است.

    کلید واژگان: هیجان, اضطراب, اجتناب تجربه ای, افسردگی پس از زایمان}
    Seyed Javad Daryadel, Niloufar Mikaeili*, Parviz Molavi
    Introduction

    Postpartum depression has an effect on reducing maternal attachment and family relationships and can be a threat to the safety and well-being of mother, infant and other children.

    Aim

    The aim of this study was to determine the effectiveness of meta-emotion combined therapy on anxiety sensitivity and experiential avoidance in women with postpartum depression.

    Method

    The present study was a quasi-experimental study with two-group pretest-posttest method. The statistical population of the study was all women referring to Golestan Health Center in Ardabil in the years 2018-19. Sampling method was available. Using the Edinburgh Postpartum Depression Scale, 40 subjects (20 in the experimental group and 20 in the control group) were selected. Then, for the experimental group, meta-emotion combined therapy protocol was performed during 12 sessions and the results were analyzed based on experimental avoidance and anxiety sensitivity scales using covariance statistical method using SPSS software version 18.

    Results

    The results showed that the mean scores of post-test anxiety sensitivity and experimental avoidance in the experimental group were lower than the control group. In other words, meta-emotion combined therapy on reducing anxiety sensitivity (F=129.89, P=0.001>0.05) and experimental avoidance (F=229.10, P=0.001>0.05) is effective.

    Conclusion

    The results of this study showed that the meta-emotion combined therapy, through emotion regulation and reduction of negative emotions, is an effective therapeutic approach in reducing anxiety sensitivity and experiential avoidance in women with postpartum depression.

    Keywords: Emotion, Anxiety, Experiential avoidance, Postpartum depression}
  • بهنام مولائی، مهریار ندرمحمدی، پرویز مولوی*، آنیتا آذرکلاه، آیسان سادات شارعی، جابر علیزاده گورادل
    مقدمه

    یکی از مهم ترین عوامل تاثیرگذار در پیشرفت هر سازمان، سلامت روان کارکنان آن است. توجه به سلامت روان پرستاران به خاطر حساسیت شغلی آنان ضرورت دارد. از جمله متغیرهای مهم که می تواند سلامت روان را پیش بینی کند هوش معنوی و رضایت از زندگی است؛ در همین راستا تحقیق حاضر در پی بررسی توان پیش بینی سلامت روان پرستاران از طریق هوش معنوی و رضایت از زندگی است.

    روش کار

    روش تحقیق پژوهش توصیفی همبستگی است. جامعه آماری تحقیق شامل پرستاران شاغل در مراکز آموزشی درمانی شهر اردبیل (1026=N) در سال 1398بود. حجم نمونه (351=n) از طریق جدول نمونه گیری مورگان مشخص و نمونه مورد نیاز به صورت تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. جهت گردآوری داده ها از سه پرسشنامه استاندارد هوش معنوی کینگ، رضایت از زندگی داینر و همکاران و سلامت روان (SCL-25) استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از روش های آمار توصیفی (میانگین و انحراف معیار) و استنباطی (ضریب همبستگی پیرسون و رگرسیون چند متغیره) به وسیله نرم افزار SPSS-22 انجام گرفت.
     

    یافته ها

    تحلیل داده ها نشان داد که بین سلامت روان با هوش معنوی و رضایت از زندگی رابطه مثبت معناداری وجود دارد. همچنین تحلیل داده ها نشان داد که از بین مولفه های هوش معنوی مولفه های آگاهی متعالی (417/0- = β008/0<p) و بسط حالت هشیاری (218/0- = 047/0<p) و همچنین رضایت از زندگی (171/0- = β046/0<p) و هوش معنوی (306/0- = 001/0<p) قادر به پیش بینی سلامت روان پرستاران بودند. بدین معنا که با بالا رفتن هوش معنوی و رضایت از زندگی سلامت روان پرستاران بهبود می یابد.

    نتیجه گیری

    ضرورت دارد که مدیران مراکز بهداشتی و درمانی، برنامه ریزی های لازم را نسبت به ارتقاء هوش معنوی و رضایت از زندگی بعمل آورند تا از این طریق سلامت روان پرستاران به عنوان یکی از شاخص های مهم عملکرد شغلی، ارتقاء پیدا کند.

    کلید واژگان: سلامت روان, هوش معنوی, رضایت از زندگی, پرستاران}
    Behnam Molaei, Mehryar Nadrmohammadi, Parviz Molavi*, Anita Azarkolah, Aysan Sadat Sharei, Jaber Alizadehgoradel
    Introduction

    One of the major factors affecting the development of any organization is its employeeschr(chr('39')39chr('39')) mental health. Due to the job sensitivity of nurses, it is necessary to pay attention to their mental health. The present study was to investigate the Prediction of nursechr(chr('39')39chr('39'))s mental health based spiritual intelligence and life satisfaction.

    Methods

    Research method is of descriptive type. The population of the research consists of nurses of medical educational centers of Ardabil (N = 1026). The statistical sample (n = 351) was specified by Morgan table and was selected through accidental class sampling method. To collect data, 3 standard questionnaires including SCL-25, SWLS and kingchr(chr('39')39chr('39')) spiritual intelligence were used. Data were analyzed using descriptive statistics (mean and standard deviation) and inferential statistics (Pearson correlation and regression analysis) with the SPSS-22 software.

    Results

    The analysis of the data showed that Spiritual intelligence and life satisfaction to be able to predict the mental health nurses. Form the components of Spiritual intelligence, two components: Transcendental Awareness (β =- 0.41) and Conscious State Expansion (β = -0.21), also spiritual intelligence (β = -0.30) and life satisfaction (β = -0.17) able to predict nursechr(chr('39')39chr('39'))s mental health.

    Conclusions

    Results of this study showed that Spiritual intelligence and life satisfaction can predict mental health among nurses, therefore it is essential that managers of health centers, planned to promote Spiritual intelligence and life satisfaction at their discretion. Through improving Spiritual intelligence and life satisfaction, improved mental health.

    Keywords: Mental Health, Spiritual Intelligence, Life Satisfaction, Nurse}
  • سید میلاد سیداحدی، بهنام مولایی*، نادر اعیادی، پرویز مولوی، مهریار ندرمحمدی
    زمینه و هدف

    نقش مهم هوش اخلاقی در تغییر نگرش افراد نسبت به رفتارهای مختلف و توجه به اهمیت این متغیر در مشاغل مختلف و به ویژه در حرفه پزشکی به دلیل تماس دایمی و مستقیم با مراجعان انسانی ضروری به نظر می‌رسد. بنابراین تحقیق حاضر با هدف بررسی نقش هوش اخلاقی پزشکان شاغل در اورژانس در پیش‌بینی رضایتمندی بیماران مراجعه‌کننده به بیمارستان‌های شهر اردبیل انجام شده است.

    مواد و روش‌ها

    مطالعه حاضر به روش توصیفی ‌‌‌تحلیلی و به صورت مقطعی صورت گرفت. جامعه آماری این مطالعه کلیه پزشکان و بیماران مراجعه‌کننده به بخش اورژانس بیمارستان‌های شهر اردبیل بودند که تعداد 56 پزشک شاغل در 4 بیمارستان آموزشی شهر و 392 بیماران متناظر آن‌ها با استفاده از روش نمونه‌گیری در دسترس انتخاب شدند. برای جمع‌آوری داده‌های این مطالعه از پرسشنامه هوش اخلاقی Lennik & Kiel (2005 م.) و مقیاس رضایتمندی بیماران سلامی و سموعی (1390 ش.) استفاده شد. داده‌های جمع‌آوری‌شده با استفاده از آزمون‌های آماری توصیفی و تحلیلی، توسط نرم‌افزار آماری SPSS 22 تجزیه و تحلیل شدند.

    یافته‌ها

    یافته‌های به دست‌‌آمده از این تحقیق نشان داد که همبستگی مثبت و معنی‌داری بین هوش اخلاقی پزشکان و رضایتمندی بیماران وجود دارد (528/0=r، 001/0=p). همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد که هوش اخلاقی پزشکان می‌تواند 6/26 درصد از رضایتمندی بیماران را پیش‌بینی کند (001/0p<).

    ملاحظات اخلاقی

    در فرایند اجرای این تحقیق کلیه ملاحظات اخلاقی مربوط به مطالعات انسانی مانند کسب رضایت آگاهانه و توضیح در مورد محرمانه‌ماندن مشخصات شرکت‌کنندگان در پژوهش رعایت گردید.

    نتیجه‌گیری

    با توجه به نتیجه حاصل از تحقیق حاضر می‌توان گفت که هوش اخلاقی پزشکان عاملی مهم در رضایت مراجعان از خدمات درمانی دریافتی است، لذا پیشنهاد می‌شود تا در دوره‌های آموزشی پزشکان از آموزش مهارت‌هایی مانند آموزش نحوه برقراری ارتباط، همدلی، مسوولیت‌پذیری و شفقت درمانی استفاده شود.

    کلید واژگان: هوش اخلاقی, پزشکان اورژانس, رضایتمندی بیماران, خدمات درمانی}
    Seyed Milad Seyed Ahadi, Behnam Molaei *, Nader Ayadi, Parviz Molavi, Mehryar NaderMohammadi
    Background and Aim

     Considering the important role of moral intelligence in changing people's attitudes towards different behaviors, it seems necessary to pay attention to the importance of this variable in different jobs especially in the medical profession due to constant and direct contact with human clients. Therefore, the purpose of the present study was to investigate The Role of Moral Intelligence of Emergency Physicians in Predicting Satisfaction of Patients Referred to Ardabil Hospitals.

    Materials and Methods

     The present study was a descriptive-analytical and cross-sectional study. The study population consisted of all physicians and patients referring to the emergency department of Ardabil hospitals. In this study, 56 physicians working in 4 teaching hospitals of Ardabil city and 392 corresponding patients were selected by Available sampling method. For data collection Lennick and Kiel’s (2005) Moral Intelligence Questionnaire and Salami S & Samouei (2012) Patient Satisfaction Questionnaire were used. Data were analyzed by Pearson correlation coefficient and multivariate regression using SPSS 22 statistical software.

    Findings

     The obtained data from this study showed that there is a significant positive correlation between physicians 'moral intelligence and patients' satisfaction (r=0.528, p=0.001). Also, the results of regression Analysis showed that physicians 'moral intelligence can predict the 26/6 percentage of patients' satisfaction (p<0/001).

    Ethical Considerations: In the process of conducting this research, all ethical considerations related to human studies such as obtaining informed consent and maintaining the confidentiality of the participants in the research were observed.

    Conclusion

     According to the results of the present study, it can be said that moral intelligence is an important factor in patients' satisfaction of received medical services, therefore, it is suggested that skills training such as communication enrichment, empathy, responsibility and compassion therapy be used in physicians' training courses.

    Keywords: Moral Intelligence, Emergency Physician, Satisfaction of Patients, Medical Service}
  • پرویز مولوی، حبیبه سلوت، نیکو سلمانی اقدم، مهریار ندرمحمدی*
    مقدمه

    اختلال دوقطبی یکی از شایع ترین بیماری های روان پزشکی است. برای درمان و جلوگیری از عود علایم و نشانه های این اختلال، لازم است اطلاعاتی در مورد روش های درمانی مانند درمان شناختی- رفتاری گروهی با تکنیک های مختلف به دست آوریم.

    هدف

    هدف از این مطالعه بررسی اثربخشی درمان شناختی رفتاری همراه دارو در کاهش علایم و نشانه های اختلال خلقی دو قطبی نوع -I است.

    روش

    این پژوهش یک مطالعه آزمایشی - تجربی (پیش آزمون و پس آزمون) است. جامعه آماری پژوهش، کلیه بیماران اختلال دوقطبی نوع -I بستری در بخش روان بیمارستان فاطمی اردبیل در سال 1397 بودند. به منظور انتخاب نمونه آماری با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 24 نفر از جامعه مذکور انتخاب (بر اساس تشخیص روان پزشک) و در دو گروه (آزمایش و کنترل) جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس های مصاحبه ساختار یافته و یانگ مانیا استفاده شد سپس داده ها وارد نرم افزار 21 SPSS شده و جهت تجزیه و تحلیل آماری نیز از آزمون اون و کواریانس استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج حاصل از تحلیل آماری نشان داد، درمان شناختی- رفتاری همراه دارو تاثیر معناداری بر شاخص های مانیا داشته و موجب کاهش علایم آن در بیماران مبتلا به این اختلال می شود (0/05=P).

    نتیجه گیری

    درمان شناختی رفتاری می تواند به عنوان یک روش درمانی مکمل، همراه دارو درمانی در کاهش علایم و نشانه های اختلال خلقی دوقطبی نوع-I بکار گرفته شود. همچنین مطابق نتایج حاصل از این پژوهش، استفاده از رویکرد تیمی مبتنی بر همکاری روان شناس و روان پزشک در درمان اختلال خلقی پیشنهاد می شود.

    کلید واژگان: درمان شناختی رفتاری, دارو درمانی, اختلال دوقطبی نوع- I}
    Parviz Molavi, Habibeh Salvat, Niko Salmani Aghdam, Mehriar Nader Mohammadi*
    Introduction

    Bipolar disorder is one of the most common psychiatric disorders. To treat and prevent the recurrence of the symptoms of this disorder, it is necessary to obtain information about treatment methods such as group cognitive-behavioral therapy with different techniques.

    Aim

    The aim of this study was to evaluate the efficacy of cognitive-behavioral therapy with the drug in reducing the signs and symptoms of bipolar type -I disorder.

    Method

    This is a pilot-experimental study (pre-test and post-test). The statistical population of this study was all patients with type-I bipolar disorder admitted to Ardabil Fatemi Hospital in 2018. In order to select the statistical sample, by using the available sampling method, 24 people from the mentioned population were selected (based on psychiatric diagnosis) and were replaced in two groups (experimental and control). SCID and Yang Mania scales were used to collect the data. Then, the data were entered into SPSS-21 software. For statistical analysis, Levn and covariance test were used.

    Results

    The results of statistical analysis showed that cognitive-behavioral therapy with drug had a significant effect on manic indicators and reduces its symptoms in patients with this disorder (P=0.05).

    Conclusion

    Cognitive-behavioral therapy can be used as a complementary therapeutic, along with pharmacotherapy, to reduce the signs and symptoms of type-I bipolar disorder. Also, according to the results of this study, the use of a team approach based on the cooperation of a psychologist and a psychiatrist in the treatment of mood disorders is recommended.

    Keywords: Cognitive behavioral therapy, Drug therapy, Bipolar disorder-I}
  • آنیتا آذرکلاه، مریم غنی زاده، پرویز مولوی، مهریار ندرمحمدی*، حبیبه سلوت
    زمینه و هدف

    هدف این پژوهش تعیین اثربخشی آموزش تئوریک در مقایسه با آموزش عملی موازین اخلاقی به دانشجویان کارآموزی و کارورزی بخش روان پزشکی بود.

    مواد و روش ها

    روش پژوهش از نوع نیمه تجربی بود. جامعه آماری مورد مطالعه شامل کلیه دانشجویان رشته پزشکی بود که دوره کارآموزی و کارورزی بخش روان پزشکی را در بیمارستان فاطمی اردبیل می گذراندند. با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس تعداد 36 نفر به عنوان نمونه مورد بررسی قرار گرفتند، از این تعداد 18 نفر به صورت تصادفی در گروه آموزش تئوریک موازین اخلاق حرفه ای (گروه 1) و 18 نفر در گروه آموزش عملی موازین اخلاق حرفه ای (گروه 2) جایگزین شدند. برای جمع آوری داده ها از پرسشنامه شایستگی اخلاقی و چک لیست رعایت موازین اخلاق حرفه ای در روان پزشکی استفاده شد. اطلاعات جمع آوری شده با نرم افزار SPSS 21 مورد تحلیل آماری قرار گرفت. از میانگین و انحراف استاندارد و آزمون t و شاخص اندازه اثر کوهن برای تحلیل آماری استفاده شد.

    یافته ها

    نتایج به دست آمده از این پژوهش نشان داد که از لحاظ آماری تفاوت معنی داری بین میانگین های نمرات دو گروه در پرسشنامه شایستگی اخلاقی و در پیش آزمون چک لیست موازین اخلاق حرفه ای وجود نداشت. بعد از ارائه آموزش ها، میانگین نمرات پس آزمون چک لیست گروه 2 که آموزش عملی دریافت کرده بودند، افزایش قابل توجهی داشت و به طور معنی داری از نمرات گروه یک بالاتر بود. بیشترین تفاوت در رعایت استقلال بیمار و حفظ حریم بیمار ایجاد شده بود. نهایتا بر اساس مقیاس کوهن اثربخشی آموزش عملی نسبت به آموزش تئوریک بیشتر بود.

    ملاحظات اخلاقی

    اطلاع رسانی به موقع و جلب رضایت دانشجویان هنگام شروع بخش روان پزشکی، محرمانه نگه داشتن نتایج انفرادی دانشجویان، دخالت ندادن نتایج در ارزیابی عملکرد آموزشی دانشجویان.

    نتیجه گیری

    آموزش عملی موازین اخلاقی موثرتر از آموزش تئوریک بود و صرفا تاکید بر آموزش های تئوریک نمی تواند منجر به رعایت موازین و کدهای اخلاق پزشکی باشد، لذا ضروری است که در طول دوره آموزش پزشکان عمومی علاوه بر برگزاری کلاس های تئوریک از آموزش کارگاهی و یا سایر روش های عملی و موثر نیز استفاده گردد.

    کلید واژگان: موازین اخلاق پزشکی, آموزش تئوریک, آموزش عملی, روان پزشکی}
    Anita Azarkola, Maryam Ghanizadeh, Parviz Molavi, Mahdyar Nader Mohammadi*, Habibeh Salvat
    Background and Aim

    This study aimed to determine the effectiveness of theoretical training versus practical training of medical ethics to the students in the Psychiatric ward.

    Materials and Methods

    The research method was quasi-experimental. The study population consisted of all medical students undergoing an internship in a psychiatric ward in Ardabil Fatemi hospital. Students were evaluated from April 2016 to June 2016. Using a convenience sampling method, 36 individuals were selected and randomly assigned in two groups: 18 students in the theoretical training group (group 1) and 18 students in the operational training group (Group 2). Moral Competence Questionnaire and Professional Ethics Checklist in psychiatry were used for data collection. Data were analyzed by SPSS 21 software. Mean and standard deviation, ttest and Cohen's effect size index were used for statistical analysis.

    Findings

    The results showed that there was no significant difference between the mean scores of the two groups in the Moral Competence Questionnaire and the pre-test of the Professional Ethics Checklist. After the training, the mean scores of group 2 were significantly higher than group 1 in the post-test. The two large differences were in Autonomy and Privacy respectively. Finally, according to Cohen's scale, the effectiveness of practical training was greater than theoretical training. Ethical Considerations: Making students aware of the research, and getting informed consent, keeping confidentiality of individual results, not involving results in the evaluation of students' educational performance.

    Conclusion

    Practical training of professional ethics was more effective than theoretical training and merely emphasizing on theoretical training could not lead to adherence to professional ethics. Therefore, it is essential that during general practitioners' training, in addition to theoretical classes, other practical methods be used.

    Keywords: Medical Ethics, Theoretical Training, Operational Training, Psychiatry}
  • پرویز مولوی، افشان شرقی، حبیبه سلوت، پریسا توکلی، مهریار ندرمحمدی *
    زمینه و هدف

    شاخص های آنتروپومتریک از معیارهای قابل اعتماد برای ارزیابی وضعیت سلامت کودکان می باشند و چون خصوصیات و شرایط روانشناختی مادر تا حد زیادی می تواند کیفیت ارتباط وی را با کودک تحت تاثیر قرار دهد، لذا این مطالعه به منظور تعیین رابطه سلامت روان مادران و شاخص های آنتروپومتریک کودکان در مادران و کودکان مراجعه‫کننده به مراکز بهداشتی درمانی شهر اردبیل در سال 1394 انجام شد.

    روش کار

    این پژوهش یک مطالعه توصیفی- تحلیلی از نوع مقطعی بود. 117 نفر از مادران و کودکان زیر 5 سال آنها، مراجعه کننده به مراکز بهداشتی- درمانی شهر ادربیل، به روش نمونه تصادفی انتخاب شدند. جهت گردآوری اطلاعات مورد نیاز مادران، از پرسشنامه دموگرافیک و پرسشنامه GHQ-28، و برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز کودکان، از شاخص های آنتروپومتریک کودکان استفاده شد. سپس داده ها با کمک نرم افزار SPSS-16 و به روش همبستگی و تی مستقل مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج حاصل از این پژوهش نشان داد 59 درصد زنان مشکوک به مشکلات روانی بودند که به ترتیب شامل مشکل در عملکرد اجتماعی (94/9%)، اضطراب (38/5%)، جسمانی سازی (41%) و افسردگی (14/5%) بود. همچنین میانگین شاخص وزنی کودکان 31/31±37/84و شاخص قدی 32/17±39/57بود. نتایج حاصل از آنالیز آماری نشان داد که 2/69 درصد از کودکان دارای شاخص وزنی پایین تر از 50 و 61/5 درصد دارای شاخص قدی پایین تر از 50 بودند. همچنین نتایج آماری نشان داد که تنها در مورد خرده مقیاس جسمانی سازی مادران با وزن کودک همبستگی وجود داشته (0/01>p) و در بقیه موارد همبستگی بین متغیرها با شاخص های وزنی و قدی کودک مشاهده نگردید.
     

    نتیجه گیری

    اطلاعات بدست آمده از این مطالعه نشان داد که سلامت روان مادران می تواند نقش مهمی در رشد کودکان ایفا نماید. بنابراین آگاهی مراقبان بهداشتی از تغییرات وضعیت سلامت روانی زنان برای برنامه ریزی به منظور ارتقای سلامت روانی آنان و بهبود شاخص های آنترپومتریک کودکان شان مهم است.

    کلید واژگان: سلامت روان مادران, شاخص های آنتروپومتریک وزنی و قدی کودکان}
    P Molavi, A Shargi, M* Nadermohammadi*, H Salvat, P Tavakoli
    Background & objectives

    Anthropometric indices are one of the reliable criteria for assessing children's health status, since the mother's psychological characteristics and conditions can greatly affect the quality of her relationship with the child. The purpose of this study was to determine the relationship between maternal mental health and children's anthropometric indices in mothers and children referred to Ardabil health centers in 2015.

    Methods

     This is a descriptive-analytic study of cross-sectional type. 117 mothers and their children (under 5 years old) referred to the health centers of the Ardabil city were selected by random sampling method. To collect the information needed from mothers, a demographic questionnaire and a GHQ-28 questionnaire were used. Children's anthropometric indices were used to collect the information about children. Data were analyzed by SPSS-16 software, using correlation analysis and independent t-test.

    Results

     The results of this study showed that 59% of women were suspected of having mental problems which included social functioning problem (94.9%), anxiety (38.5%), physiological (41%) and depression (5.14%). Also, the means of weight and height indices of children were 37.84±31.31 and 39.57±32.17, respectively. The results of statistical analysis showed that 69.2% of children had a weight index of less than 50 and 61.5% had a height index of lower than 50. Also, statistical results showed the correlation only between the maternal somatization subscale with child weight (p<0.01). For others, no correlation was observed between the variables with the weight and height indices of the child.

    Conclusion

    The data obtained from this study show that the mental health of mothers can play an important role in the growth and development of children. Therefore, health care providers' awareness of changes in women's mental health status is important for planning toward improving their mental health and the anthropometric indices of their children.

    Keywords: Maternal Mental Health_Anthropometric Weight & Height Indices in Children}
  • پرویز مولوی، حبیبه سلوت قوجه بیگلو، مهریار ندرمحمدی*، سید محمد قلایی
    اهداف
    در ایران گروه قابل توجهی از رزمندگان و جانبازان از اختلال استرس پس از سانحه (PTSD) رنج میبرند. تلاش های زیادی برای ارزیابی انواع درمان های روان شناختی در این زمینه صورت گرفته است. پژوهش حاضر با هدف بررسی اثربخشی آموزش مدیریت استرس بر کاهش استرس ادراک شده در جانبازان مبتلا به PTSD انجام شد.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه کنترل در سال 97-1396، تعداد 22 نفر از جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه بستری شده در بیمارستان ایثار شهر اردبیل با استفاده از روش نمونه گیری در دسترس انتخاب شده و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش (11 نفر) و کنترل (11 نفر) قرار گرفتند. ابزار گردآوری داده ها مقیاس استرس ادراک شده و مقیاس اختلال استرس پس از سانحه می سی سی پی بود. بیماران گروه آزمایش به مدت 10جلسه تحت آموزش مدیرت استرس به شیوه شناختی- رفتاری قرار گرفتند. تجزیه و تحلیل داده ها توسط نرم افزار SPSS 21، با استفاده از آزمون های تحلیل واریانس تک متغیری و چندمتغیری صورت گرفت.
    یافته ها
    در مرحله پس آزمون تفاوت معنی داری بین نمرات استرس ادراک شده و علایم PTSD دو گروه مشاهده شد و آموزش مدیریت استرس باعث کاهش استرس ادراک شده و علایم PTSD در جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه در گروه آزمایش شد (0.001=p).
    نتیجه گیری
    آموزش مدیریت استرس، بر کاهش استرس ادراک شده و علایم PTSD در جانبازان مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه موثر است.
    کلید واژگان: اختلال استرس پس از سانحه, آموزش مدیریت استرس, استرس ادراک شده}
    P. Molavi, H. Salvat Ghojehbeiglou, M. Nadr Mohammadi*, S.M. Ghalaei
    Aims
    In Iran, a significant group of warriors and veterans suffer from post-traumatic stress disorder (PTSD). Efforts have been made to evaluate a variety of psychological treatments. This study aimed at determining the effectiveness of stress management training on reducing perceived stress in veterans with PTSD.
    Materials and Methods
    In this semi-experimental study with pre-test and post-test design with control group conducted in 2017-18, 22 veterans with PTSD, who were hospitalized in Issar Psychiatric Hospital of Ardabil, were selected by available sampling method and they were randomly assigned into experimental group (11 veterans) and control group (11 veterans). The data collection tools were Perceived Stress Scale and Mississippi PTSD Scale. Patients in the experimental group received stress management training for 10 sessions. The data were analyzed by SPSS 21 software, using one-variable ANOVA, covariance analysis and multivariate variance.
    Findings
    There was a significant difference between perceived stress scores and PTSD symptoms in post-test stage, and stress management training reduced perceived stress and PTSD symptoms in veterans with PTSD in the experimental group (p=0.001).
    Conclusion
    Stress management training is effective in reducing perceived stress and PTSD symptoms in veterans with PTSD
    Keywords: Post-Traumatic Stress Disorder, Stress Management Training, Perceived Stress}
  • زینب عطایی کلان، آنیتا آذر کلاه، سمیه تکلوی، پرویز مولوی *
    زمینه و هدف
    مطالعه حاضر با هدف مقایسه بین نیازهای اساسی روان شناختی و سطوح نظریه ذهن در مادران کودکان دارای اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال بیش فعالی/ نقص توجه به روش مقطعی (علی- مقایسه ای) انجام شد.
    روش کار
    در این پژوهش 70 نفر از مادران کودکان دارای اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال بیش فعالی/ نقص توجه که در سال 1396به درمانگاه روانپزشکی بیمارستان فاطمی اردبیل مراجعه کرده بودند به شیوه در دسترس انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده در این پژوهش عبارت بودند از: پرسشنامه تئوری ذهن، نیازهای اساسی روانشناختی و پرسشنامه علائم مرضی کودکان (فرم والدین CSI-4). داده های جمع آوری شده وارد نرم افزارSPSS-21 شده و جهت تحلیل داده ها نیز از روش تحلیل واریانس چند متغیری (MANOVA) استفاده شد.
    یافته ها
    یافته های تحلیل واریانس نشان داد بین نظریه ذهن (0/697F=، 0/407>p)، نیازهای اساسی روانشناختی از جمله خودمختاری (0/283F=، 0/597>p)، شایستگی (0/393F=، 0/336>p) و ارتباط (0/760F=، 0/387>p) در بین دو گروه مادران کودکان دارای اختلال نافرمانی مقابله ای و اختلال بیش فعالی/ نقص توجه تفاوت معناداری وجود ندارد.
    نتیجه گیری
    این نتایج اهمیت توجه به سطوح نظریه ذهن و نیازهای روانشناختی مادران این نوع کودکان را در بهبود وضعیت تحصیلی، شغلی و ارتباط اجتماعی و رشد شناختی و ارزیابی هیجانی کودک برجسته می سازد.
    کلید واژگان: نیازهای اساسی روانشناختی, سطوح نظریه ذهن, اختلال نافرمانی مقابله ای (ODD) و اختلال بیش فعالی, نقص توجه (ADHD)}
    Zeynab Atayi Kalan, Anahita Azarkolah, Somayyeh Taklavi, Parviz Molavi *
    Background & objectives: This study was conducted to compare the basic psychological needs and different levels of Theory of mind between mothers of oppositional defiant disorder and hyperactivity / attention deficit disorder children
    Methods
    The statistical population of the study included all mothers of childern with oppositional defiant disorder and hyperactivity/attention deficit disorder in psychiatric clinics of Fatemi hospital of Ardabil in 1396-1397. These mothers were randomly assigned in to two groups (35 people in group ODD & 35 people in group ADHD). The instruments used in this study were: Theory of mind, basic psychological needs and Children's Symptoms Questionnaire (CSI-4 Parent Form). The collected data were entered into SPSS-21 software and analyzed by data analysis method. Multivariate variance (MANOVA) was used.
    Results
    The results of the analysis of variance finding show that is no significant difference between mental theory (p>0.407, F=0.697) of basic psychological needs such as competency (p>0.336, F=0.393) self-determination (p>0.597, F=0.283) and communication (p>03.387, F=0.760) between two groups of mothers of children with oppositional defiant disorder and hyperactivity disorder/attention deficit.
    Conclusion
    These results show that the importance of paying attention to the basic psychological needs and the theory of the minds of mothers of these children in improving the educational status of social communication and emotional assessments and cognitive development of the child.
    Keywords: basic psychological needs, theory of mind, Mothers children with hyperactivity, Attention deficit disorder, oppositional defiant disorder}
  • پرویز مولوی، رستمی مجید، مهریار ندرمحمدی مقدم *، عطرین خلخالی، حبیبه سلوت
    زمینه و هدف
    با توجه به نقش مهم عوامل روان شناختی در اختلالات سوماتیک به ویژه پوستی، در این پژوهش اختلالات شخصیت در بیماران پسوریاتیک مورد بررسی قرار گرفت. روش اجرا: از مراجعین درمانگاه تخصصی پوست بیمارستان امام خمینی (ره) شهر اردبیل، 81 نفر با بیماری پسوریازیس (گروه بیمار) و 80 نفر بدون بیماری پوستی (گروه کنترل) بررسی شدند. افراد دو گروه ازلحاظ سن و جنس هم سان سازی شدند. شدت پسوریازیس در گروه مورد براساس شاخص psoriasis area and severity index (PASI) در سطوح خفیف، متوسط و شدید توسط متخصص پوست تعیین شد. اطلاعات مربوط به صفات و اختلالات شخصیتی با پرسش نامه ی MCMI-III ارزیابی شد.
    یافته ها
    تفاوت معنی داری در صفات و اختلالات شخصیت افسرده، وابسته، وسواسی و نمایشی بین دو گروه وجود داشت. شدت پسوریازیس با اختلال شخصیت وسواسی و وابسته ارتباط معکوس داشت به طوری که در موارد خفیف و متوسط، اختلال شخصیت بیشتر بود.
    نتیجه گیری
    یافته ها بر همراهی عوامل روان شناختی با بیماری پسوریازیس تاکید داشت لذا ارائه ی خدمات روان درمانی به این بیماران در کنار درمان دارویی ضروری به نظر می‏رسد.
    کلید واژگان: پسوریازیس, اختلال شخصیتی, صفت شخصیتی}
    Parviz Molavi, Majid Rostami, Mehriar NaderMohammadi Moghadam *, Atrin Khalkhali, Habibeh Salvat
    Background and Aim
    Considering the high role of psychological factors in somatic disorders, especially in dermatologic disorders, the prevalence of personality disorders in psoriatic patients was studied.
    Methods
    Among patients referred to Dermatology Clinic of Imam Khomeini Hospital in Ardabil, 81 patients with psoriasis (case group) and 80 without skin disease (control group) were evaluated. The two groups were matched in terms of age and sex. The severity of psoriasis was determined based on the psoriasis area and severity index (PASI) index as mild, moderate and severe by the dermatologist. The traits and personality disorders were assessed and compared between two groups using MCMI-III questionnaire.
    Results
    There was a significant difference in depressive, dependent, obsessive and hystrionic personality traits or disorders between two groups. There was a reverse correlation between the severity were more common psoriasis and obsessive and dependent personality disorders, so they among mild and moderate psoriasis patients.
    Conclusion
    This study emphasized the role of psychological factors in course of psoriasis. Better strategies for prevention and treatment of psoriasis will be achieved by a careful examination of the behavioral, cognitive and emotional patterns of cluster C personality. It is also necessary to provide psychotherapy services to these patients along with drug therapy.
    Keywords: psoriasis, personality disorder, personality trait}
  • پرویز مولوی، محمدرضا محمدی، علی خالقی، مهریار ندرمحمدی مقدم *
    زمینه و هدف
    با توجه به اهمیت مطالعات مقطعی درکنترل بیماری ها، این مطالعه با هدف بررسی شیوع اختلالات روانپزشکی در طول عمر در کودکان و نوجوانان استان اردبیل در سال 96 انجام شد.
    روش کار
    در این مطالعه 1035 نفر از کودکان و نوجوانان 6 تا 18 سال با استفاده از نمونه گیری تصادفی خوشه ایانتخاب شدند و با نسخه دیجیتال آزمون K-SADS از نظر اختلالات روانپزشکی مورد بررسی قرار گرفتند. 24 نوع اختلال روانپزشکی کودک و نوجوان در این مطالعه ارزیابی شدند. نمونه گیری در جمعیت عمومی و با مراجعه به درب منازل صورت گرفت. ارزیابی ها توسط روانشناسان دوره دیده انجام شد. برای اختلالات شیوع نقطه ای و شیوع فاصله ای با فاصله اطمینان 95% محاسبه گردید. تحلیل آماری داده ها با نرم افزار SPSS-22 صورت گرفت.
    یافته ها
    اختلال نقص توجه بیش فعالی، نافرمانی مقابله ای، شب ادراری و اضطراب جدایی چهار اختلالی هستند که بالاترین شیوع را در نمونه مورد بررسی داشتند و اختلالات سایکوز، اتیسم و پانیک کمترین شیوع را داشتند. افسردگی با 1/7درصد شیوع متوسطی بین سایر اختلالات داشت. شیوع کلی اختلالات 31/7درصد بود.
    نتیجه گیری
    میزان شیوع اختلالات روانپزشکی در کودکان و نوجوانان اردبیل شیوع بالایی دارد. با توجه به این میزان شیوع، ضروری است مطالعات سبب شناسی برای اختلالاتی که شیوع بالایی دارند انجام شود و سیستم های بهداشتی برنامه های پیشگیرانه ای را برای عموم مردم طراحی و به مورد اجرا درآورند.
    کلید واژگان: اختلالات روانپزشکی, کودک و نوجوان, شیوع}
    Parviz Molavi, Mohammad Reza Mohammadi, Ali KHaleghi, Mehryar Nadr Mohammadi Moghadam *
    Background & objectives
    Considering the importance of prevalence studies in disease management, this study was conducted to determine the prevalence of psychiatric disorders in children and adolescents in Ardabil province.
    Methods
    In this study, 1035 children and adolescents aged 6 to 18 were selected using cluster random sampling and examined with a digital version of the K-SADS in terms of psychiatric disorders. In the present work, 24 types of psychiatric disorders in children and adolescents were evaluated. Sampling was done in the general population and interviews were conducted at the door of the house. Assessments were carried out by experienced psychologists. The point and interval prevalence (with 95% confidence interval) were calculated for disorders. Data were analyzed using SPSS ( v.22) software.
    Results
    Hyperactivity, oppositional defiant, enuresis, and separation anxiety disorders had the highest prevalence in the studied sample. In contrast, psychosis, autism and panic disorders had the lowest prevalence. Depression had a moderate prevalence (1.7%) among other disorders. The overall prevalence of disturbances was 31.7%.
    Conclusion
    The prevalence of psychiatric disorders in Ardabil children and adolescents was high. According to this rate, etiologic studies are necessarily needed for disorders with have high prevalence and health systems should design and manage preventive plans for the general public.
    Keywords: Psychiatric Disorders, Child, Adolescent, Prevalence}
  • سجاد بشرپور، بهنام نصری نصرابادی، فاضله حیدری، پرویز مولوی
    زمینه و هدف
    رفتارهای ارتقادهنده سلامتی یکی از عوامل مهم در پیامدهای روانی و جسمانی بیماران سرطانی است. مطالعه حاضر با هدف تعیین نقش باورهای سلامتی و ادراک بیماری در پیش بینی رفتارهای ارتقادهنده سلامتی مبتلایان به سرطان انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    در این مطالعه مقطعی، 125 بیمار سرطانی بستری در بخش خون و انکولوژی بیمارستان امام خمینی شهر اردبیل، در پاییز سال 1394 به روش نمونه گیری در دسترس شرکت کردند. برای جمع آوری داده ها از پرسش نامه ادراک بیماری، مقیاس باور سلامتی و نیمرخ سبک زندگی ارتقادهنده سلامتی استفاده شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمون های ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه از طریق نرم افزار SPSS نسخه 19 تجزیه وتحلیل شدند.
    یافته ها
    نتایج نشان داد رفتارهای ارتقادهنده سلامتی بیماران سرطانی با تهدید سلامت عمومی (0/19r= ؛ 0/05< P)، آسیب پذیری ادراک شده(0/33r= ؛ 0/001< P)، شدت ادراک شده (0/29r= ؛ 0/001< P) و فواید خودیاری (0/19r= ؛ 0/04< P) ارتباط مثبت دارد. از بین مولفه های ادراک بیماری نیز این رفتارها با خط زمانی حاد (0/52r= ؛ 0/001< P)، خط زمانی دوره ای (0/31r= ؛ 0/001< P)، پیامدهای بیماری (0/31r= ؛ 0/001< P) و تظاهرات هیجانی (0/25r= ؛ 0/001< P) رابطه منفی ولی با کنترل شخصی (0/35r= ؛ 0/001< P) رابطه مثبت دارد. همچنین نتایج تحلیل رگرسیون نشان داد 23 درصد از کل واریانس رفتارهای سلامتی را باورهای سلامتی و 39 درصد آن را ادراک بیماری تبیین می کند.
    نتیجه گیری
    نتایج این مطالعه نشان می دهد که باورهای مربوط به وضعیت و پیامدهای بیماری و چگونگی ادراک بیماری در بیماران مبتلا به سرطان، در تمایل آنها به انجام رفتارهای ارتقادهنده سلامتی نقش دارد.
    کلید واژگان: رفتارهای ارتقادهنده سلامتی, ادراک بیماری, گرایش به سلامتی, سرطان}
    Sajjad Basharpoor Dr, Behnam Nasrinasrabadi, Fazeleh Heidari, Parviz Molavi Dr
    Background And Objective
    Health promoting behaviors is one of the most important factors in the physical and mental outcomes of cancer patients. The Current study was conducted in order to determination of the role of health beliefs and Illness Perception in predicting Health Promoting Behaviors of patients with cancer.
    Methods
    In this cross sectional study, 125 cancer patients, hospitalized in the Hematology section of Imam Khomeini hospital in Ardebil in the autumn of 2015 that were selected by convenience sampling, participated. For collecting data, the Illness Perception questionnaire, the Health Belief indexes and the Health- Promoting Lifestyle Profile were used. Gathered data were analyzed via Pearson correlation coefficient and multiple regression analysis using SPSS19.
    Results
    The results showed that the Health promoting behaviors in cancer patients positively correlated to the General Health Threat (r= -0/18, P
    Conclusion
    The results of this study indicate that the beliefs about the situation and the outcomes of the disease and the quality of the Illness Perception in cancer patients have a role in their tendency for doing the Health promoting behaviors.
    Keywords: Health Promoting Behaviors, Illness Perceptions, Attitude to health, Cancer}
  • نیلوفر میکائیلی، محمدعلی قاسمی نژاد، پرویز مولوی
    هدف
    هدف این پژوهش، بررسی رابطه خود دلسوزی و ابرازگری هیجانی با خود افشایی بود.
    روش
    در این پژوهش، 324 نفر از دانشجویان استفاده کننده از فضای مجازی در دانشگاه محقق اردبیلی به شیوه نمونه گیری خوشه ایانتخاب شدند و به پرسشنامه های، خود دلسوزی، ابرازگری هیجانی و خود افشایی برخط پاسخ دادند.
    یافته ها
    مولفه های مهربانی به خود و ذهن آگاهی، رابطه مثبت و مولفه های خود داوری و انزوا و همانندسازی، بیش از حد رابطه منفی معناداری با خود افشایی برخط دارند. همچنین، ابراز هیجان مثبت و ابراز صمیمیت، رابطه مثبت و ابراز هیجان منفی رابطه منفی معناداری با خود افشایی برخط دارند. نتایج رگرسیون گام به گام نشان داد که در کل، مجموعه این متغیرها 62 درصد از واریانس خود افشایی برخط را تبیین می کنند.
    نتیجه گیری
    با توجه به یافته های پژوهش، باید به نقش ابرازگری هیجانی و خود دلسوزی، به عنوان پیش بینی کننده خود افشایی برخط توجه ویژه ای داشت.
    کلید واژگان: خود دلسوزی, ابرازگری هیجان, خود افشایی برخط}
    Nillofar Mikaili*, Mohamadali Ghasemi Nejad, Parviz Molavi
    Objectives
    The aim of this study is to investigate the relationship between self-compassion and emotional expression in predicting online self-disclosure in students using social networks.
    Methods
    In this study, 324 students using cyberspace at the University of Mohaghegh Ardabili were selected by cluster sampling method and questionnaires, compassion, emotional expression and online self-disclosure responded.
    Results
    The results showed a positive correlation obtained between components of kindness and mindfulness and negative relationship between components of self-judgment, isolation and overidentification with online self-disclosure. Also expressed positive emotions and express intimacy positive correlation and expressed negative emotions had significant relationship with the online disclosure. Stepwise regression analysis showed that the total of these variables explained 62% of self-disclosure online.
    Conclusion
    The author of the research concludes that based on these results, the role of emotional expression and self-compassion as predictors of online self-disclosure had special attention.
    Keywords: self-compassion, emotional expression, online self-disclosure}
  • ظریفه سهرابی، حسن یعقوبی، بهزاد شالچی، امیرصالح دل آرا، پرویز مولوی
    زمینه و هدف
    صرع اختلال مزمن و طغیان عمل مغزی است که به علت تخلیه نابهنجار الکتریکی نورون های مغز پیدا می شود و مشکلاتی چون نوسانات خلقی، افسردگی و اضطراب برای بیماران بدنبال دارد. هدف از پژوهش حاضر مقایسه ناگویی هیجانی در بیماران مصروع تونیک- کلونیک، صرع میوکلونیک جوانان و افراد سالم می باشد.
    روش کار
    مطالعه حاضر بر اساس طرح پس رویدادی (علی- مقایسه ای)، با روش نمونه‏گیری در دسترس تنظیم شد. جامعه مورد نظر شامل تمامی افراد مبتلا به صرع و حجم نمونه متشکل از 134 نفر (74 نفر بیمار و60 نفر افراد سالم) در گروه سنی 35-18 سال بود. از گروه نمونه بیماران 14 نفر بدلیل نداشتن ملاک‏های انتخاب حذف شدند و 60 نفر بیمار (29 نفر صرع میوکلونیک و 31 نفر صرع تونیک کلونیک) باقی ماندند. ابزار مورد استفاده جهت سنجش ناگویی هیجانی مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو بود. داده های جمع آوری شده با استفاده از تحلیل واریانس یک طرفه، آزمون تعقیبی شفه و آزمون t برای گروه های مستقل مورد تجزیه تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    میانگین ناگویی هیجانی در صرع میوکلونیک جوانان، تونیک کلونیک و افراد سالم به ترتیب برابر با 44/64، 61/41 و 54/24 بود. تفاوت به دست آمده در بین دو گروه صرع میوکلونیک و تونیک- کلونیک معنادار نبود ( p>0.05و 5/19t =) اما تفاوت به دست آمده بین صرع میوکلونیک جوانان با افراد سالم (<0.01 pو 121/01t = ) و صرع تونیک- کلونیک با افراد سالم (0/01> pو 6/82t =) معنادار بود. همچنین افراد مصروع میوکلونیک جوانان و تونیک- کلونیک دشواری های بیشتری را در شناسایی احساسات، توصیف احساسات و جهت‏گیری فکری بیرونی نسبت به افراد سالم نشان دادند اما چنین تفاوتی بین دو نوع صرع میوکلونیک جوانان و تونیک- کلونیک به دست نیامد.
    نتیجه گیری
    بیماری صرع با کاهش توانایی پردازش اطلاعات هیجانی همانند کاهش ناگویی هیجانی در بیماران مصروع همراه است، افراد مصروع تونیک- کلونیک و صرع میوکلونیک جوانان توانایی کمتری در زمینه شناسایی و توصیف اطلاعات هیجانی دارند و بیشتر جهت گیری فکری بیرونی دارند. همچنین بدلیل اینکه محل تخلیه حملات تشنج در دو نوع صرع منتشر و مشابه است، تفاوت معناداری در ناگویی هیجانی بین دو نوع صرع مشاهده نشد.
    کلید واژگان: صرع, صرع تونیک, کلونیک, صرع میوکلونیک جوانان, ناگویی هیجان}
    Zarife Sohrabi, Hasan Yaghoubi, Behzad Shalchi, Amirsaleh Delara, Parviz Molavi
    Background and Objectives
    Epilepsy is a chronic neurological disorder that disrupts normal brain activity due to abnormal electrical discharge of brain cells. Mood swings, depression and anxiety are the common complications in epilepsy. The aim of the present study was to compare alexithymia in patients with Tonic-clonic epilepsy, Juvenile Myoclonic Epilepsy (JME), and healthy individuals.
    Methods
    In this casual-comparative study, sampling was performed by convenience sampling method. The study population consisted of all epileptic patients and the study sample included 134 participants (N= 74 Patients and N= 60 healthy people) individuals aged 18-35 years. Among the patients, 14 were excluded due to lack of selection criteria and 60 samples (N= 29 with myoclonic and N= 31 with Tonic-clonic epilepsy) remained.
    Data regarding alexithymia was gathered by Toronto Alexithymia Scale, and analyzed by ANOVA, Scheffé post - hoc test and t-test were performed for independent groups.
    Results
    Findings showed that the mean of Alexithymia in those with JME, tonic-clonic epilepsy and normal individuals were 64.44, 61.41, and 54.24, respectively. The difference between the two groups with myoclonic and tonic-clonic epilepsy was not statistically significant. However, there was a significant difference found between those with tonic-clonic epilepsy and normal individuals (T= 6.82; p
    Conclusion
    Epilepsy is accompanied by reduced processing of emotional information such as alexithymia. Individuals with tonic-clonic and juvenile myoclonic epilepsy are less qualified for recognizing and describing emotional information, and their intellectual orientation is mostly external. Also, since the location of discharge in both types is widespread and similar, no significant difference in alexithymia was observed between the patients with tonic-clonic and myoclonic epilepsy
    Keywords: Epilepsy, Tonic-Clonic Epilepsy, Youth's Myoclonic Epilepsy, Alexithymia}
  • نیلوفر مکاییلی، پرویز مولوی، ساناز عینی *، رامین تقوی
    اهداف
    درمان متمرکز بر هیجان، یک مداخله کوتاه مدت است که می تواند مجموعه ای از تخریب های اختلال PTSDرا که ناشی از جنگ است، مورد هدف قرار دهد. هدف پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان متمرکز بر هیجان بر بدتنظیمی هیجانی، افکار خودکشی و ناامیدی جانبازان مبتلا به PTSD بود.
    ابزار و
    روش ها
    این پژوهش نیمه آزمایشی ( با طرح پیش آزمون- پس آزمون) و گروه کنترل بود. 50 جانباز از میان جانبازان مبتلا به PTSDکه در سال 1395 به بیمارستان روانپزشکی ایثار اردبیل مراجعه کرده بودند، به شیوه نمونه گیری در دسترس انتخاب و به طور تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل قرار داده شدند. داده ها براساس چک لیست اختلال استرس پس از سانحه و پرسشنامه های ناامیدی بک (BHS)، اندیشه پردازی خودکشی بک (BSSI) و مقیاس مشکل در تنظیم هیجان ((DERS گردآوری شدند. سپس جلسات درمان متمرکز بر هیجان به مدت 8 جلسه 5/1 ساعتی بر گروه آزمایش اجرا شد. داده ها به کمک نرم افزار آماری SPSS 23 و با استفاده از آزمون تحلیل کوواریانس چندمتغیری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    بعد از کنترل اثرات پیش آزمون، بین میانگین نمرات پس آزمون دو گروه در هر یک از متغیرهای بدتنظیمی هیجانی، افکار خودکشی و ناامیدی تفاوت معنی دار وجود داشت (001/0>P).
    نتیجه گیری
    آموزش درمان متمرکز بر هیجان می تواند بدتنظیمی هیجانی، افکار خودکشی و ناامیدی جانبازان مبتلا به PTSD را کاهش دهد.
    کلید واژگان: درمان متمرکز بر هیجان, بدتنظیمی هیجانی, افکار خودکشی, ناامیدی, جانبازان مبتلا به PTSD}
    Nilufar Mikaeili, Parviz Molavi, Sanaz Einy *, Ramin Tagavy
    Aims: Emotion-Focused Therapy is a short-term intervention which can target a constellation of disturbances characterized as complex PTSD stemming from war. The aim of this study was to investigate the effectiveness of treatment focused emotion on emotional dysregulation, hopelessness and suicidal ideation in post-traumatic stress disorder veterans.
    Materials and Methods
    The research method was semi experimental (with pre-and post-test) with a control group. 50 war veterans with PTSD based on sampling methods were selected and randomly divided into experimental and control groups. The data were collected by checklist- military and, Beck Hopelessness Scale (BHS), Beck Scale for Suicide Ideation (BSSI) and Difficulties in Emotion Regulation Scale (DERS). Eight 1/5 hours emotion focused therapy sessions were conducted in experimental group. Data was analyzed by SPSS 23 software using multi-variable covariance analysis.
    Findings: The effects of pretest stage having been controlled, the mean posttest scores of the groups were significantly different in emotional dysregulation, suicidal ideation and hopelessness (p
    Conclusion
    Teaching emotion focused therapy can reduce emotional dysregulation, suicidal ideation and hopelessness in posttraumatic stress disorder veterans.
    Keywords: Hopelessness, Emotional Dysregulation, Suicidal Ideation, Emotion Focused Therapy}
  • نیلوفر میکائیلی، سعید مهری، محمد علی قاسمی نژاد، پرویز مولوی
    زمینه و هدف
    پرستاری از شغل های مهم و تاثیرگذار بر سلامت و بهداشت جامعه است. هدف از پژوهش حاضر بررسی تاثیر صبحگرایی- عصرگرایی در کیفیت خواب و انگیزش شغلی پرستاران بیمارستان های اردبیل بود.
    روش کار
    پژوهش حاضر توصیفی- همبستگی بود. جامعه آماری را کلیه پرستاران شهر اردبیل در سال 1394 تشکیل میدادند. بدین ترتیب که 198 پرستار شاغل در بیمارستان های شهر اردبیل با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ایبه عنوان گروه نمونه انتخاب شدند. به منظور گردآوری داده ها از پرسشنامه های کیفیت خواب پیتزبرگ، مقیاس ترکیبی صبح گرایی-عصرگرایی و مقیاس انگیزش شغلی رابینسون استفاده شد.
    یافته ها
    از 198 پرستار حاضر در این پژوهش 20 درصد صبح گرا، 14 درصد عصرگرا و 66 درصد به عنوان ترکیبی طبقه بندی شدند. حدود 70 درصد از گروه نمونه دارای مشکلات خواب بودند. با مقایسه سه گروه مشخص شد که افراد عصرگرا از کیفیت خواب خواب پایین تری برخودار بودند. میزان انگیزش شغلی افراد عصرگرا بسیار پایین تر از افراد صبح گرا و ترکیبی بود. همچنین بین صبح گرایی با انگیزش شغلی و کیفت خواب رابطه معنی داری به دست آمد.
    نتیجه گیری
    بنظر می رسد مشکلات خواب گریبان گیر تعداد زیادی از پرستاران بوده و در میان تیپ عصرگرا بیشتر است و میتواند انگیزش شغلی پرستاران را کاهش دهد. توجه به ریتم شبانه روزی افراد ممکن است به کاهش این مشکلات کمک نماید.
    کلید واژگان: صبح گرایی - عصرگرایی, کیفیت خواب, انگیزش شغلی, پرستاران}
    Nilofar Mikaeli, Saeed Mehri, Ma Ghaseminejad, P. Mollavi
    Background and Objectives
    Nursing is one of the important professions for public health. The purpose of the present research was to investigate Morningness- Eveningness in relation to sleep quality and occupational motivation in nurses working in health centers of Ardabil.
    Methods
    A descriptive-correlational design was used to conduct the study. The statistical population comprised of nurses working in the hospitals of Ardabil in 2015, in which using the cluster sampling method, 198 nurses working in Ardabil’s hospitals were selected to the study. In order to collect data, the questionnaires of Pittsburg's sleep quality, Morningness-Eveningness (CSM) and the scale of occupational motivation were used. The multi-variant variance analysis and pursued test were used to analyze the data.
    Results
    Data analysis identified Morningness-Eveningness of the 198 nurses participated in the study as follows: morning-type (20%), evening-type (14%) and 66% of the subjects had a combination of morning-type and evening-type (mixed-type) of work shifts. By comparing three groups of evening-type, mixed-type and morning-type was found that evening shift nurses have a lower sleep quality. Moreover, evening work shift nurses had a lower professional motivation in comparing with nurses who were working in morning and rotational shifts. Also, significant correlations were found between the Morningness with sleep quality and occupational motivation of the participants.
    Conclusion
    The results show that sleep problems is a major problem among nurses. This problem is greater among the nurses working in evening work shifts which can decrease the professional motivation of nurses. Attention to the circadian rhythms of individuals may help to reduce these problems.
    Keywords: Morningness, Eveningness, Nurses, Occupational Motivation, Sleep Quality}
  • صلاح دل آرا مغانلو، علی صادقیان، سعید مهری، عیسی رزاقی، پرویز مولوی
    زمینه و هدف
    تنش شغلی بعنوان قویترین عامل ایجاد کننده اختلالات روانی و حتی جسمی است. عوامل تنش زای مختلفی در حرفه معلمی وجود دارد که میتوانند سبب کاهش کیفیت عملکرد معلمان و بروز مشکلات مرتبط با سلامت آنها گردند. لذا پژوهش حاضر به منظور بررسی رابطه هوش هیجانی و سلامت روانی با تنش شغلی معلمان انجام شد.
    روش کار
    پژوهش حاضر از نوع توصیفی بوده و جامعه آماری شامل تمامی معلمان شهرستان ملکان بود که در سال تحصیلی 92-91 مشغول به تدریس بودند. نمونه های پژوهش 200 نفر (116 نفر مرد و 84 نفر زن ) بودند که بر پایه نمونه گیری تصادفی طبقه ای انتخاب شدند. ابزارهای اندازه گیری پژوهش عبارت بودند از پرسشنامه تنش شغلی باگلیونی، پرسشنامه هوش هیجانی سیبر یاشرینگ و پرسشنامه سلامت عمومی (GHQ-28 ). داده های جمع آوری شده از طریق رگرسیون گام به گام در spss-16 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    یافته ها نشان داد که دو متغیر هوش هیجانی و سلامت روانی با هم 82 درصد از تغییرات تنش شغلی معلمان را پیش بینی می کنند. از بین این مولفه ها اضطراب بیشترین نقش زا در پیش بینی تنش شغلی داشته و به تنهایی حدود 61 درصد از تغییرات تنش شغلی را تبیین کرد.
    نتیجه گیری
    نتایج نشان داد که مولفه های هوش هیجانی و سلامت روانی به طور معنی داری تنش شغلی معلمان را پیشبینی میکنند، بنابراین برای ارتقای بهره وری شغلی معلمان آموزش مولفه های هوش هیجانی در محیط کاری و زندگی روزمره و توجه به عوامل تاثیرگذار در افزایش سلامت روان توصیه می گردد.
    کلید واژگان: هوش هیجانی, سلامت روانی, تنش شغلی}
    S. Delara Moghanlou, A. Sadeghian, S. Mehri, I. Razzaghi, P. Molavi
    Background and Objective
    Job stress has been assumed as the strongest cause of mental and physical health problems. There are various stressors in the work environment of the teachers. These factors can reduce the quality of teaching, and cause health issues among them. The present study was conducted with the aim of investigating the relationship between emotional intelligence and mental health with job stress in teachers.
    Methods
    This was a descriptive study and consisted of all teachers who were teaching in Malekan city in 2012-2013 school years. Two hundred teachers (116 males and 84 females) selected via random sampling method. Data gathering tools were Bagulini's and colleague's Job Stress, Siberya shring's Emotional Intelligence, and General Health (GHQ-28) Questionnaires. Data were analyzed using step-by-step regression in SPSS-16.
    Results
    The results showed that the variables of emotional intelligence and mental health altogether explained 82% of variations in teacher's job stress. Also anxiety had the greatest role in this prediction and could explain 61% of the changes.
    Conclusions
    This study indicated that components of emotional intelligence and mental health can significantly predict job stress among teachers. In order to promote job productivity in teachers, we recommend training the components of emotional intelligence and competence in the workplace also routine life.
    Keywords: Emotional Intelligence, Mental Health, Job Stress}
  • صلاح دل آرا مغانلو، سعید مهری، پرویز مولوی
    پیش زمینه و هدف
    هدف از پژوهش حاضر، بررسی میزان اثربخشی روش مواجهه سازی واقعی و مواجهه سازی تجسمی در بیماران وسواسی اجباری است.
    روش کار
    پژوهش حاضر یک مطالعه شبه آزمایشی است که در این مطالعه، 45 نفر از بیماران وسواسی جبری (مراجعه کننده به کلینیک تخصصی روان پزشکی و روانشناسی بیمارستان فاطمی اردبیل) به صورت در دسترس انتخاب و به تصادف در سه گروه مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت واقعی (15 نفر)، مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت تجسمی (15 نفر) و گروه کنترل (15 نفر) جای داده شدند. برای گردآوری اطلاعات از پرسشنامه وسواسی جبری مادزلی و مصاحبه ساختاریافته منطبق بر متن بازنگری شده ویراست چهارم راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانی (DSM-IV) استفاده شد. نمره های به دست آمده از ارزیابی ها در دو مرحله (پیش آزمون و پس آزمون) به کمک آزمون های آماری تحلیل واریانس یک طرفه (مانا) و آزمون تعقیبی شاه مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که در کاهش علائم بیماران وسواسی اجباری، هر دو روش مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت واقعی و مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت تجسمی تفاوت معنی داری با گروه کنترل دارند؛ اما مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت واقعی در کاهش علائم وسواس فکری جبری موثرتر از روش مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت تجسمی است.
    نتیجه گیری
    براساس نتایج این پژوهش می توان گفت که در کاهش علائم وسواسی، مواجهه سازی و جلوگیری از پاسخ به صورت واقعی موثرتر از روش مواجهه سازی به صورت تجسمی است. این نتیجه می تواند در اثر فراخوانی اضطراب بیشتر در مواجهه با محرک های واقعی باشد که بازداری از پاسخ و تجربه اضطراب بیشتر در برابر آن سبب می شود تا اثرات درمانی این روش بر روش مواجهه سازی تجسمی غلبه کند.
    کلید واژگان: اختلال وسواسی, اجباری, مواجهه سازی واقعی, مواجهه سازی تجسمی}
    Salah Delaramoghanlou, Saeid Mehri, Parviz Molavi
    Background and Aims
    The aim of this study was to determine the efficacy of real and imaginal exposure-response prevention methods on the improvement of patients suffering from obsessive-compulsive disorder.
    Materials and Methods
    This semi-experimental study was conducted on 45 patients (from psychiatry clinics and psychology center of Fatemi Hospital of Ardabil) with obsessive-compulsive disorder. The samples were selected through accessible sampling and were randomly put into three groups of real exposure - response prevention group (15 patients), imaginal exposure-response prevention group (15 patients), and control group (15 patients). In order to collect the data, Maudsely's Obsessive-Compulsive Scale and Clinical Structured Interview based on the DSM-IV were used. The raw scores from the pre-test and post-test were analyzed using ANOVA and Scheffe’s test.
    Results
    The results revealed that there was a significant difference between both experimental (real and imaginal exposure-response prevention) and control groups. It was also manifested that real exposure-response prevention method, in comparison to imaginal exposure-response prevention method, was more effectual in reducing symptoms of obsessive-compulsive disorder.
    Conclusion
    Accordingly, it can be claimed that to reduce the symptoms of obsession, real exposure-response prevention is more effective than imaginal exposure-response prevention. To explain this finding it can be said that the real encounter with fear stimulating situations -in comparison to imaginal exposure- creates more anxiety and this anxiety and apprehension caused real exposure response prevention to overcome the imaginal exposure.
    Keywords: Obsessive, compulsive disorder, Real exposure, response prevention, Imaginal exposure, response prevention}
  • پرویز مولوی *، نیلوفر میکائیلی، سمیه دانشور، محمد نریمانی، سعید مهری
    پیش زمینه و هدف
    سرطان سینه یکی از شایع ترین و جدی ترین مشکلات در سلامتی زنان است. یکی از بارزترین جلوه های آن، درد است که تحت تاثیر عوامل بیرونی و درونی متعددی قرار دارد. در راستای شناسایی عوامل تاثیرگذار بر ادراک درد در زنان مبتلا به سرطان سینه، پژوهش حاضر باهدف تعیین نقش انکار و الکسی تایمی بر ادراک درد در زنان مبتلا به سرطان سینه انجام گرفت.
    مواد و روش ها
    مطالعه حاضر یک پژوهش همبستگی بود. جامعه آماری پژوهش حاضر را کلیه زنان مبتلا به سرطان سینه مراجعه کننده به مراکز بالینی و درمانی نمازی شیراز در نیمه اول سال 93 تشکیل داده اند. با در نظر گرفتن ملاک های شمول که سن آزمودنی ها بین 18 تا 60 سال و حداقل تحصیلات سیکل بود، تعداد 50 بیمار مبتلا به سرطان سینه که تحت شیمی درمانی بودند، به شیوه نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. ابزارهای جمع آوری اطلاعات مشتمل بر پرسشنامه الکسی تایمی، مصاحبه نیمه ساختاریافته انکار و مقیاس دیداری شدت درد بود که به صورت فردبه فرد با بیماران توسط پژوهشگر تکمیل گردید. داده های به دست آمده نیز با استفاده از آزمون همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چندگانه مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که درد با انکار (P<0/001، r=-0/52) رابطه ی معکوس و معنی دار و با الکسی تایمی (P<0/01، r=0/40) و دشواری در شناسایی احساسات از مولفه های الکسی تایمی (P<0/05، r=0/30) رابطه ی مستقیم و معنی دار دارد. نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که 43درصد از کل واریانس درد به وسیله ی متغیرهای انکار و الکسی تایمی تبیین می شود.
    نتیجه گیری
    نتایج نقش انکار و الکسی تایمی را بر میزان ادراک درد در بیماران شیمی درمانی مبتلا به سرطان سینه نشان می دهند که نشانگر اهمیت عوامل روان شناختی بر میزان ادراک درد در این بیماران است.
    کلید واژگان: انکار , الکسی تایمی, ادراک درد, سرطان سینه}
    Parviz Molavi *, Niloofar Mikaeili, Somayeh Daneshvar, Mohammad Narimani, Saeid Mehri
    Background and Aims
    Breast cancer is one of the most common and serious problems in women health in which pain is one of the most obvious manifestations that is influenced by many internal and external factors. Hence, the current study was conducted to determine the role of denial and Alexithymia on pain perception in women with breast cancer.
    Materials and Methods
    This correlational study was conducted on all women with breast cancer who referred to the clinical centers of Namazi Hospital in Shiraz at the second half of 2014. Considering the inclusion criteria like subjects’ age between 18 to 60 and the guidance school education as the minimum level of education, a number of 50 patients with breast cancer were selected by the method of purposive sampling method. The subjects were asked to respond to cancer denial interview, fill out the questionnaires of Alexithymia, and the visual assessment scale of pain individually. The collected data were analyzed by tests of Pearson correlation coefficients and multistage regression.
    Results
    The findings showed that pain is negatively and significantly correlated with denial (P<0/001, r=-0/52) and positively and significantly correlated with Alexithymia (P<0/01, r=0/40) and difficulty in identifying feeling (component of Alexithymia) (P<0/05, r=0/30). Regression analysis results also showed that 43% of the whole variance of pain can be explained by denial and Alexithymia.
    Conclusion
    The results showed the role of denial and Alexithymia on the level of pain perception in women with breast cancer which expresses the importance of psychological factors on the level of pain perception in these patients.
    Keywords: Denial, Alexithymia, Pain perception, Breast cancer}
  • اکبر عطادخت*، سجاد بشرپور، ندا رحیمی، الناز نوری، پرویز مولوی
    زمینه و هدف
    بیماران روانی مزمن، نه تنها خودشان به عضو غیرفعال جامعه تبدیل می شوند، بلکه هزینه ی سنگین نگهداری و توانبخشی آنها بر دوش جامعهو خانواده می افتد.این مطالعه با هدف تبیین نشانگان مثبت و منفی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بر اساس حمایت اجتماعی ادراک شده انجام شد.
    روش کار
    روش این مطالعه توصیفی همبستگی بود و جامعه ی آماری آن را بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بستری در بیمارستان روانپزشکی ایثار و مراکز توانبخشی اردبیل در سه ماه آخر سال 1392 تشکیل می دادند. از بین جامعه ی آماری، 124 نفر با روش نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شده و با استفاده از مقیاس نشانگان مثبت و منفی (PANSS)، مقیاس چندبعدی حمایت اجتماعی ادراک شده (MSPSS) و چک لیست محقق ساخته ویژگی های جمعیت شناختی مورد ارزیابی قرار گرفتند. داده ها با ابزارهای آماری تحلیل رگرسیون چندگانه و ضریب همبستگی پیرسون تحلیل شد.
    یافته ها
    میانگین سنی بیماران مورد بررسی 9/09 ± 36/34 بوده و بیش از نیمی از آنها (58%) از نظر تحصیلی دارای تحصیلات ابتدایی یا بیسواد بودند. نتایج نشان داد که شاخص علایم مثبت بیماران با حمایت اجتماعی خانواده، حمایت افراد مهم و نمره ی کل حمایت اجتماعی رابطه ی منفی داشته (0/01> p) و شاخص علایم منفی نیز با حمایت اجتماعی دوستان، حمایت افراد مهم و حمایت اجتماعی کل رابطه ی منفی دارد (0/05> p). نتایج تحلیل رگرسیون نیز نشان داد که 11% از واریانس علایم مثبت و منفی بیماران با حمایت اجتماعی ادراک شده تبیین می شود(0/01> p).
    نتیجه گیری
    حمایت اجتماعی ادراک شده با نشانگان مثبت و منفی بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی مرتبط است. بنابراین اتخاذ تدابیری برای افزایش منابع حمایت اجتماعی و ارتقاء حمایت اجتماعی ادراک شده می تواند به عنوان مداخله ای اثربخش مورداستفاده متخصصان بالینی، خانواده ها و بیماران روانی قرار گیرد.
    کلید واژگان: اسکیزوفرنی, حمایت اجتماعی ادراک شده, علایم مثبت, علایم منفی}
    Akbar Atadokht *, Sajjad Basharpoor, Neda Rahimi, Elnaz Nouri, Parviz Molavi
    Background and Objectives
    Chronic psychiatric patients not only become inactive members of community but also the heavy costs of their maintenance and rehabilitation burden on society and their family. According to importance of subject, this study aimed to investigate the role of percieved social support in predicting positive and negative syndrome in patients with schizophrenia.
    Methods
    In this descriptive-correlational study, 124 patients have been selected among patients with schizophrenia hospitalized in Issar Psychiatric Hospital and Rehabilitation Centers in first 3 mounths of 2014 in Ardabil, Iran and completed Positive and Negative Syndrome Scale (PANSS), Multidimensional Scale of Perceived Social Support (MSPSS) and a researcher made demographic checklist. Data were analyzed by Pearson correlation coefficient and multivariate regression analysis on SPSS-16 software and P values less than 0.05 were considered statistically significant.
    Results
    The mean age of participants was 36.34±9.09 and their education level was mostly (58%) primary or illiterate. Results showed that there is a negative relationship between patients positive symptoms index and their family, some others and total social support (p<0.01) and also between negative symptoms index and patients friends, some others and total social support (p<0.05). Results of multivariate regression analysis showed that 11% of positive and negative symptom syndrome are explained by percieved social support in patients with schizophrenia (p<0.01).
    Conclusion
    Percieved social support has relationship with positive and negative syndrome of patients with schizophrenia and measures to increase resources of social support and promotion of patients percieved social support can be used as an effective intervention by clinicians, patients and their family.
    Keywords: Negative Symptoms, Percieved Social Support, Positive Symptoms, Schizophrenia}
  • پرویز مولوی*، نیلوفر میکائیلی، ندا رحیمی، سعید مهری
    زمینه و هدف
    ترس اجتماعی یکی از شایع ترین اختلالات اضطرابی است، که شامل ترس از آن دسته از موقعیت های اجتماعی است که در آن ها نوعی مورد شرم و خجالت قرار گرفتن و یا تماس با غریبه ها مطرح می باشد. هدف از پژوهش حاضر بررسی اثربخشی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد بر کاهش اضطراب و افسردگی دانش آموزان دارای ترس اجتماعی است.
    روش کار
    روش این مطالعه، آزمایشی از نوع با پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل است. جامعه ی آماری این پژوهش شامل کلیه ی دانش آموزان دختر شهرستان اردبیل در سال تحصیلی 93-1392 بود. به منظور انتخاب نمونه مرحله شیوع شناسی ابتدا 400 دانش آموز به روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای از جامعه آماری انتخاب شدند. سپس از بین افراد دارای ترس اجتماعی (بر اساس نقطه برش)، 34 آزمودنی به صورت تصادفی ساده انتخاب و در دو گروه 17 نفره (یک گروه آزمایشی و یک گروه کنترل) قرار گرفتند. آزمودنی های گروه آزمایشی به مدت 10 جلسه ی 90 دقیقه ای تحت درمان پذیرش و تعهد قرار گرفتند. آزمودنی های گروه کنترل هیچ مداخله ای دریافت نکردند. با استفاده از پرسشنامه های اضطراب، افسردگی و ترس اجتماعی پیش آزمون و پس آزمون برای هر دو گروه اجرا شد. به منظور تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده علاوه بر آمار توصیفی از آزمون تحلیل واریانس چندمتغیری (مانوا) استفاده شد
    یافته ها
    نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد باعث کاهش اضطراب و افسردگی و ترس اجتماعی دانش آموزان گروه آزمایش در مقایسه با گروه کنترل شده است (P< 0/001).
    نتیجه گیری
    این مطالعه نشان می دهد که درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد برای دانش آموزان دارای ترس اجتماعی قابلیت کاربرد داشته و می تواند به عنوان یک مداخله ی روانشناختی در کنار سایر مداخلات مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد, ترس اجتماعی, اضطراب, افسردگی}
    Parviz Molavi *, Niloufar Mikaeili, Neda Rahimi, Saeid Mehri
    Background and Objectives
    Social phobia is one of the common anxiety disorders characterized by fear of social situations, shame and embarrassment in communicating with unfamiliar people. The aim of this study was to examine the effectiveness of acceptance and commitment therapy in reducing anxiety and depression in students with social phobia.
    Methods
    An experimental pretest-posttest with control group design was used to conduct the study. The population consists of all female students in Ardabil city, 2013-2014 academic years. Using a multiple-stage cluster sampling method, a representative sample consists of 400 students was selected for the study. Then, among the students those with social phobia (based on the cut-off point), 34 participants were randomly selected and divided into two groups of 17 people (one experimental group and one control group). The participants in experimental group received acceptance and commitment therapy for 10 sessions of 90 minutes. The control group did not receive any intervention. Anxiety, depression and social phobia questionnaires were administered to the two groups before and after the intervention. Descriptive statistics and multivariate ANOVA (MANOVA) were used for data analysis.
    Results
    The results of data analysis showed that treatment based on acceptance and commitment therapy reduces anxiety, depression and social phobia of students in the experimental group compared with the control group (p<0.001).
    Conclusion
    The present study showed that acceptance and commitment therapy for students with social phobia can be used as a psychological intervention along with other intervention mechanisms.
    Keywords: Acceptance, Commitment Therapy, Anxiety, Depression, Social Phobia}
  • فریبا صادقی موحد، پرویز مولوی، مهدی صمدزاده، بیتا شهباززادگان*، کامل یوسفی
    زمینه
    موفقیت تحصیلی دانشجویان از جمله اهداف اساسی برنامه های آموزشی است. دانشجویان به واسطه موفقیت در تحصیل به موقعیتی دست می یابند که از حداکثر نیروی درونی (فردی) و بیرونی (محیطی) خود برای دستیابی به اهداف آموزش عالی استفاده نموده و شرایط لازم برای زندگی اجتماعی موفق را کسب می نمایند. این پژوهش با هدف تعیین عوامل فردی و محیطی موثر بر پیشرفت تحصیلی دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل انجام گرفت.
    روش کار
    این مطالعه از نوع مورد شاهد می باشد. جامعه آماری این پژوهش، کلیه دانشجویان پزشکی دانشگاه علوم پزشکی اردبیل مشتمل بر 200 نفر بودند. از طریق مطالعه پرونده های آموزشی دانشجویان، نمرات دو ترم سال تحصیلی 89-88 بدست آمد و برحسب معدل کلاسی، دانشجویان موفق (با معدل بالای 16) و ناموفق (با معدل کمتر از 14) مشخص و با روش نمونه گیری تصادفی ساده 32 نفر برای هر گروه انتخاب شدند. پرسشنامه مشخصات فردی، آزمون هوش ریون بزرگسالان، پرسشنامه عزت نفس کوپراسمیت و تست افسردگی بک در اختیار نمونه ها قرار گرفت. پس از جمع آوری داده ها، اطلاعات وارد نرم افزار آماری SPSS v.19 شده و با روش های آمار توصیفی و تحلیلی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    یافته ها نشان داد که از 64 فرد مورد پژوهش، 34 نفر پسر بودند که از این تعداد 16 نفر (1/47%) در گروه موفق و 18 نفر (52.9%) در گروه ناموفق قرار داشتند و از بین 30 دختر مورد مطالعه 16 نفر (3/53%) در گروه موفق و 14 نفر (7/46%) در گروه ناموفق بودند. نتایج نشان داد ارتباط معنی داری بین جنس و تاهل با پیشرفت یا عدم پیشرفت تحصیلی وجود ندارد، ولی بین متغیرهای محل سکونت، معدل دیپلم، اشتغال، بومی بودن، سطح اقتصادی- اجتماعی، عزت نفس، افسردگی و بهره ی هوشی با پیشرفت تحصیلی ارتباط معنی داری وجود داشت. به طوری که اکثر دانشجویان دارای پیشرفت تحصیلی بالاتر، ساکن غیرخوابگاه، غیرشاغل و بومی بوده و از معدل دیپلم، سطح اقتصادی اجتماعی، عزت نفس و بهره هوشی بالاتر و از افسردگی کمتری برخوردار بودند (05/0p<).
    نتیجه گیری
    محل سکونت، معدل دیپلم، اشتغال، بومی بودن، سطح اقتصادی- اجتماعی، عزت نفس، افسردگی و بهره ی هوشی از جمله عوامل موثر بر پیشرفت تحصیلی می باشند. باید شرایطی در دانشگاه ایجاد کرد تا دانشجویان را از نظر شرایط فردی و محیطی موثر بر پیشرفت تحصیلی شناسایی نموده و اقدامات لازم را برای پیشرفت تحصیلی آنها به عمل آورد.
    کلید واژگان: عوامل فردی, عوامل محیطی, پیشرفت تحصیلی, دانشجویان پزشکی}
    Fariba Sadeghimovahed, Parviz Molavi, Mehdi Samadzadeh, Bita Shahbazzadegan *, Kamel Yousefi
    Background
    Students’ academic achievement and its related factors is one of research priorities in the educational programs. Due to success in the studying, students achieve a position that can use the maximum Internal (individual) and external (environmental) power to attain their higher educational goals and gain needed conditions for successful social life. Accordingly, the goal of this study was to investigate individual and environmental factors affecting educational achievement of Ardabil medical students.
    Methods
    This study was a case-control research. Statistical sample were consisted of all 200 medical students of Ardabil University of Medical Sciences. Through checking educational dossiers of students, the scores of two semester in academic year of 2009-2010 obtained, and accordingly, statistical samples of successful students (score >16) and unsuccessful (score>16) were identified and 32 persons were selected for each group by simple random sampling. For data collection, demographic questionnaire, Raven Intelligence Test for Adults, Cooper smith Self Esteem Inventory and Beck Depression Inventory were used. Data analyzed using descriptive-analytical tests in Spss v.19 software.
    Results
    Results showed that, among 64 students, 34 people were males, of which 16 (47.1%) were in successful and 18 (52.9%) in unsuccessful groups and among 30 girls participated in the study, 16 persons (53.3%) were in successful and 14 (46.7%) were in unsuccessful groups. Results showed that there werent a significant relationship between gender and marital status with academic achievement, but there were statistically significant relationship between residence variables, averaging diploma, employment, being native, socio-economic status, self-esteem, depression and IQ with the progress or lack of academic achievement. So, most of students with higher academic achievement were non-residential, unemployed, native and graduated with high diploma score, higher socioeconomic level, higher IQ and self-esteem and lesser depression level)p<0.05 (.
    Conclusion
    Residential place, diploma score, being native, socioeconomic status, self-esteem, depression and IQ level are some of factors affecting academic achievement. Conditions should be created to identify the student personal and environmental conditions that affect academic achievement to take the necessary steps to improve their academic
    Keywords: Individual Factors, Environmental Factors, Achievement, Medical Students}
  • سجاد بشرپور، پرویز مولوی، سیامک شیخی، سجاد خانجانی، مسلم رجبی، سید امین موسوی
    زمینه و هدف
    قلدری دانش آموزان به ویژه در دوره نوجوانی یک مشکل شایع در مدارس است که از جمله علل مطرح برای آن بدتنظیمی هیحانی می باشد، بر این اساس هدف این پژوهش بررسی ارتباط شیوه های تنظیم و ابراز هیجان با رفتارهای قلدری در دانش آموزان نوجوان بود.
    روش کار
    کل دانش آموزان مدارس پسرانه راهنمایی و متوسطه شهر اردبیل در سال تحصیلی 90-91 جامعه آماری این پژوهش بودند. تعداد 220 نفر که به روش نمونه گیری خوشه ایچند مرحله ای انتخاب شده بودند به پرسش نامه های قلدری/قربانی شدن، شیوه های تنظیم و ابراز هیجان پاسخ دادند، داده های بدست آمده نیز با استفاده از آزمونهای ضریب همبستگی پیرسون و تحلیل رگرسیون چند متغیری تحلیل شد.
    یافته ها
    نتایج نشان داد که نمرات افراد در شاخص قربانی قلدری شدن با ارزیابی شناختی مجدد (r = 0/15 و 02/0>p)، سرکوبی هیجانات (47/0=r و 001/0 >p) و ابراز مثبت هیجان (25/0=r و 001/0 >p) ارتباط مثبت ولی با شدت تکانه (35/0 -=r و 001/0 >p) و ابراز منفی هیجان (43/0 -=r و 001/0 >p) ارتباط منفی دارد. قلدری کردن بر دیگران نیز با ارزیابی شناختی مجدد (14/0=r و 03/0 >p) و شدت تکانه (31/0=r و 001/0 >p) و ابراز منفی هیجان (29/0=r و 001/0 >p) ارتباط مثبت ولی با سرکوبی هیجانات (28/0-=r و 001/0 >p)، ابراز مثبت هیجان (24/0-=r و 001/0 >p) رابطه منفی دارد. شیوه های تنظیم و ابراز هیجان 36% واریانس قربانی قلدری شدن و 19% از واریانس قلدری کردن را تبیین کردند.
    نتیجه گیری
    این مطالعه آشکار کرد که بی نظمی هیجانی در طول دوره نوجوانی نقش مهمی در رفتارهای قلدری و قربانی قلدری شدن دارد لذا آموزش مهارتهای تنظیم هیجان به عنوان یک روش مداخله برای چنین مشکلات رفتاری پیشنهاد می شود.
    Background and Objectives
    Students bullying، especially in the adolescence period، is a prevalent problem in the schools، that emotional dysregulation is posed as a one cause of it. Considering this issue، the aim of this study was to investigate the relationships between emotion regulation and emotion expression styles with bullying behaviors in adolescent students.
    Methods
    The method of this study was correlation. Whole male students of secondary and high schools in Ardabil at 90-91 educational year comprised statistical population of this research. Two hundred thirty students، were selected by multistage cluster sampling method، responded to the questionnaires of bullying/victimization، emotion regulation and emotion expression. Gathered data were analyzed by Pearson correlation and multiple regression tests.
    Results
    The results showed that victimization by bullying has positive relationship with cognitive reappraisal (r = 0. 15، p <0. 02)، emotion suppression (r = 0. 47، p <0. 001)، and positive expression (r = 0. 25، p <0. 02)، but has negative relationship with impulse severity (r = -0. 35، p <0. 001)، and negative emotion expression (r = -0. 43، p <0. 001). Furthermore bullying has a positive relationship with cognitive reappraisal (r = 0. 14، p <0. 03)، impulse severity (r = 0. 31، p <0. 003)، and negative expression (r = 0. 29، p <0. 001)، but has negative relationship with emotion suppression (r = 0. 28، p <0. 001)، and positive expression (r = 0. 24، p <0. 001). In sum emotion regulation and emotion expression styles explained 36 percent of the variance of the victimization by bullying and 19 percent of the variance of the bullying.
    Conclusion
    This research demonstrated that emotion dysregulation at the adolescent period plays important role in bullying and victimization، thus the training of emotion regulation abilities is suggested as the one of interventions methods for this behavioral problems.
    Keywords: Emotion Regulation, Emotion Expression, Bullying, Adolescents}
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر پرویز مولوی
    مولوی، پرویز
    دانشیار
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال