به جمع مشترکان مگیران بپیوندید!

تنها با پرداخت 70 هزارتومان حق اشتراک سالانه به متن مقالات دسترسی داشته باشید و 100 مقاله را بدون هزینه دیگری دریافت کنید.

برای پرداخت حق اشتراک اگر عضو هستید وارد شوید در غیر این صورت حساب کاربری جدید ایجاد کنید

عضویت

فهرست مطالب هوشنگ طالبی

  • فرزانه خالقی دهنوی، حمید طاهر نشاط دوست*، هوشنگ طالبی، احمد چیت ساز
    علایم غیر حرکتی همچون اختلالات خلقی کیفیت زندگی بیماران پارکینسون را تحت تاثیر قرار می دهند. به دلیل ارتباط متقابل و چندگانه علایم غیر حرکتی با یکدیگر درمان هایی جامع لازم است تا همزمان به جنبه های مختلف روان شناختی بیماران بپردازد. پژوهش حاضر به منظور مقایسه اثربخشی بسته درمانی مبتنی بر عوامل روان شناختی مرتبط با بیماری پارکینسون و آموزش اختصاصی سازی حافظه (MEST) بر خلق این بیماران انجام شد. مطالعه از نوع نیمه تجربی و طرح پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل بود. پژوهش در سال 1399-1398 بر روی بیماران مبتلا به بیماری پارکینسون انجام گرفت. 18 بیمار پارکینسون با دارا بودن شرایط ورود به پژوهش حاضر به همکاری شدند، بنابراین انتخاب افراد نمونه به صورت غیراحتمالی بود که با انتساب تصادفی در سه گروه جای گرفتند. با توجه به ناهمتایی احتمالی بین گروه ها و برای تعدیل آن از روش آنالیز کواریانس استفاده شد و نمرات پیش آزمون کوواریت گرفته شدند. گروه ها به لحاظ جنسیت نیز همتا سازی شدند. ابزار گردآوری داده ها آزمون حافظه سرگذشتی (AMT)، و ویرایش دوم پرسشنامه ی افسردگی بک (BDI-II) بود. داده ها با روش کوواریانس و با نرم افزار SPSS-25 مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. تحلیل داده ها نشان داد میانگین سطح افسردگی در گروه کنترل افزایش یافته است، درحالی که در گروه بسته درمانی و آموزش اختصاصی سازی حافظه سطح افسردگی کاهش بافته است. میانگین نمرات خلق پس آزمون تنها در گروه آموزش اختصاصی سازی حافظه تفاوت معنی داری با گروه کنترل داشت (05/0>P). اختلاف معنی داری در میانگین نمرات خلق گروه بسته درمانی و کنترل در پس آزمون مشاهده نشد، با این حال میانگین نمرات خلق در دو گروه بسته درمانی و آموزش اختصاصی سازی حافظه نیز معنی دار نبود. آموزش اختصاصی سازی حافظه می تواند به عنوان مداخله چندبعدی در بهبود خلق بیماران پارکینسون موثر باشد. حمایت از تاثیر بسته درمانی مبتنی بر عوامل روان شناختی بر خلق نیاز به تحقیقات بیشتر دارد.
    کلید واژگان: بیماری پارکینسون, عوامل روان شناختی, حافظه زندگینامه ای, بیش کلی گرایی, آموزش اختصاصی سازی حافظه, خلق}
    Farzaneh Khaleghi Dehnavi, Hamid Taher Neshat Doost *, Hooshang Talebi, Ahmad Chitsaz
    Parkinson's disease is a progressive neurodegenerative disorder that causes motor and non-motor symptoms. Non-motor symptoms such as mood disorders severely affect patients' quality of life. The interrelationship of multiple non-motor symptoms with each other makes comprehensive therapies necessary to simultaneously address different psychological aspects of patients. The present study was performed to compare the effectiveness of the treatment package based on psychological factors related to Parkinson's disease and memory specificity training (MEST) on the mood of these patients. The study was a quasi-experimental with a pre-test-post-test design along with a control group. 18 Parkinson's patients were eligible to participate in the study, so the selection of sample subjects was nonprobability and they were randomly assigned to three groups. Due to the possible discrepancies between the groups and to adjust it, the method of analysis of covariance was used and pre-test scores were taken. Groups were matched by gender. Data collection measures were the autobiographical memory test (AMT) and Beck's Depression Inventory- second edition (BDI-II). Data were analyzed by the covariance method and SPSS v.25 software. Data analysis showed that the mean level of depression increased in the control group, while in the package therapy and MEST groups the level of depression decreased. Data analysis showed that the mean mood scores in the post-test only in the MEST group were significantly different from the control group (P <0.05). There was no significant difference in the mean mood scores of the package therapy and control groups in the post-test; however, the mean mood scores in the two groups of package therapy and MEST were not significant. According to the research findings, MEST can be effective as a multidisciplinary intervention in improving the mood of Parkinson's patients. Supporting the effect of the treatment package based on psychological factors on mood requires further research.
    Keywords: Parkinson's disease, psychological factors, Biographical memory, Overgeneral, Memory specificity training, mood}
  • محسن متواضع*، هوشنگ طالبی

    تولید محصولات با کیفیت بالا نیازمند شناسایی مهم ترین عامل ها برای کنترل و کاهش تغییرات پارامتر کیفیت است. به این منظور، طرح عاملی امکان به کارگیری عامل های مختلف آزمایشی را برای جمع آوری اطلاعات فراهم می سازد. طرح عاملی پارامتر-استوار با تفکیک عامل ها به عامل های کنترل و اغتشاش، ابزار مناسبی برای بهبود کیفیت قبل از تولید از طریق پایدارسازی متغیر پاسخ (کیفیت) نسبت به تغییرات ناشی از عامل اغتشاش است. با این وجود، مزیت طرح پارامتر-استوار زمانی آشکار می شود که اثر متقابلی بین عامل های کنترل و اغتشاش وجود داشته باشد. برای مطالعه و بررسی وجود این اثرات، معمولا از طرح های عاملی کسری استفاده می شود که نیازمند اجرای تعداد زیادی آزمایش هستند. در این مقاله برای صرفه جویی در اجراهای آزمایش ، استفاده از طرح های کاوش پیشنهاد می شود. برای تعیین طرح کاوش برتر معیارهای مختلفی وجود دارد اما برای طرح های پارامتر-استوار قابل استفاده نیستند؛ بنابراین در این مقاله ابتدا معیار مناسب برای مقایسه طرح های پارامتر-استوار و تعیین طرح برتر معرفی و عملکرد آن در این طرح ها بررسی می شود.

    کلید واژگان: طرح پارامتر-استوار, طرح کاوش, معیار طرح, عامل اغتشاش}
    Mohsen Motavaze*, Hooshang Talebi

    Production of high-quality products necessitates identifying the most influential factors, among many factors, for controlling and reducing quality variation. In such a setting, the factorial designs are utilized to determine the active factors with maximal information and model an appropriate relation between the factors and the variable of interest. In this regard, robust parameter designs dividing the factors to control- and noise factors are efficient methods for offline quality control for stabilizing the quality variation in the presence of the noise factors. Interestingly, this could be achieved through exploiting active control by noise interactions. One needs to experiment with numerous treatments to detect the active interaction effects. Search designs are suggested to save treatments, and a superior one is recommended among the appropriate ones. To determine the superior design, one needs a design criterion; however, the existing criteria could be more beneficial for robust parameter designs. In this paper, we proposed a criterion to rank the search designs and determine the superior one.

    Keywords: Robust parameter design, search design, design-criterion, noise factor}
  • محبوبه مرادی سیاه افشادی، شعله امیری*، هوشنگ طالبی

    اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی همواره با نواقص در زمینه ی کنش های اجرایی و اختلالاتی چون افسردگی و اضطراب به خصوص در دوران بزرگسالی، ارتباط داشته در حالی که نحوه ی این ارتباط به طور دقیق مورد بررسی قرار نگرفته است. بنابراین در این مطالعه هدف، بررسی مدل ساختاری کنش های اجرایی بر اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی با توجه به نقش میانجی گرانه افسردگی و اضطراب در دانشجویان مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی شهر اصفهان بوده است. روش مطالعه همبستگی و از نوع مدل سازی معادلات ساختاری است. جامعه ی آماری شامل تمام دانشجویان مبتلا به اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی شهر اصفهان است. طی غربالگری اولیه از 1368 دانشجو، 280 نفر مبتلا به اختلال تشخیص داده شدند و از بین آن ها تعداد 200 نفر به روش نمونه گیری هدف مند، انتخاب شدند. ابزارهای مورد استفاده پرسش نامه های اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی بزرگسالان بارکلی (2011)، نارسایی کنش وری اجرایی بزرگ سالان بارکلی (2011)، سلامت روان (1973) و مصاحبه ی تشخیصی اختلال نارسایی توجه/فزون کنشی (2010) بوده است. برای تحلیل یافته ها برآوردگر بیشینه درست نمایی و آزمون معناداری بوت استراپ مورد استفاده قرارگرفت. نتایج  مدل سازی معادلات ساختاری حاکی از برازش مناسب داده های حاصل از نمونه ی دانشجویان مبتلا به اختلال با مدل مفهومی مفروض بود. شاخص های برازش مدل از این قرار بود: 2681 /89χ2, 1402df, 93/0CFI, 90/0 GFI 05/0RMSEA,. با توجه به معناداری اثرهای مستقیم کنش های اجرایی بر افسردگی و برخی از ابعاد اختلال و از طرفی معناداری اثرهای مستقیم افسردگی بر نارسایی توجه وکندی زمان شناختی، و معناداری اثر غیرمستقیم کنش های اجرایی بر اختلال، نقش میانجی افسردگی در این رابطه مشخص است. در نتیجه نارسایی کنش های اجرایی هم به صورت مستقیم و هم با میانجی گری افسردگی موجب بروز نواقص شناختی از جمله نارسایی توجه و کندی زمان شناختی می شود.

    کلید واژگان: اختلال نارسایی توجه, فزون کنشی, اضطراب, افسردگی, کنش های اجرایی, مدل ساختاری}
    Mahboubeh Moradi Siah Afshadi, Shole Amiri*, Hooshang Talebi

    Attention Deficit/Hyperactivity Disorder has been associated with deficiencies in executive function as well as disorders such as depression and anxiety, especially in adulthood. However, the manner of this relationship has not been investigated in detail. Therefore, this study aimed to examine the structural model of executive functions and ADHD concerning the mediating role of depression and anxiety in university students with ADHD. The method was correlational with the structural equation modeling type. The statistical population included all students with ADHD in Isfahan, Iran. During the initial screening, out of 1368 students, 280 were diagnosed with ADHD. Among them, 200 were selected by purposeful sampling. The tools used were Barkley Adult ADHD Rating Scale (2011), Barkley Deficits in Executive Function Scale (2011), mental health questionnaire (1973), and ADHD diagnostic interview (2010). The maximum likelihood estimator and bootstrap significance test analyzed the data. The results indicated a good fit of the data obtained from the sample with the hypothetical conceptual model. The fit indices of the model were as follows: X2=2681.89, df=1402, CFI=.93, GFI=.90, RMSEA=.05. Considering the significance, the direct effects of executive functions on depression, some dimensions of ADHD, like sluggish cognitive tempo, and the significant indirect effects of executive functions on ADHD subscales are evident. Based on the findings, the mediating role of depression is approved. In conclusion, the deficiency of executive functions, directly and through the mediation of depression, causes cognitive deficits, including attention deficit and sluggish cognitive tempo.

    Keywords: ADHD, anxiety, depression, executive functions, structural equation modeling}
  • محبوبه مرادی سیاه افشادی، شعله امیری*، هوشنگ طالبی
    زمینه

    اختلال کمبود توجه/فزون کنشی در دوره بزرگسالی یکی از پیچیده ترین اختلالات در سال های اخیر شناخته شده و بهبود نشانه های اختلال، تنها با اتکا به مصرف دارو هدف درمانی قرار گرفته است. فقدان درمان جامع وکامل با اثربخشی طولانی در این دوره سنی، یکی از نقاط ضعف این حیطه علمی، به شمار می رود. اما سوال این است که مشکلات بزرگسال مبتلا به اختلال چیست که درمان مناسب بتوان برای آن یافت؟

    هدف

    هدف استخراج الگوی مداخله برای درمان مشکلات بزرگسال مبتلا به اختلال کمبود توجه/فزون کنشی بود.

    روش

    این مطالعه براساس رویکرد کیفی و با روی آورد داده بنیاد انجام گرفت. جامعه مورد مطالعه بزرگسالان مبتلا به اختلال، متخصصین و تمام منابع علمی مرتبط بود، که بر اساس نمونه گیری هدفمند انتخاب شدند. داده های اولیه، کدگذاری و سپس کدها مقوله بندی و به رده های کامل تر تجمیع شدند. کدگذاری در سه سطح باز، محوری و انتخابی در سه راستای شرکت کنندگان، متخصص و منابع صورت گرفت.

    یافته ها

    در مصاحبه با شرکت کنندگان 8 کد انتخابی، در مصاحبه با متخصصین 7 کد انتخابی و در بررسی متون علمی 11 کدانتخابی به دست آمد. در نهایت با ادغام سه دسته کد مستخرج از شرکت کنندگان، متخصصین و منابع علمی تعداد 8 مقوله به عنوان مشکلات اصلی فرد بزرگسال مبتلا ظاهر شد. براساس مشکلات شناسایی شده، راهبردهای درمانی شامل: بازتوانی شناختی، آموزش تنظیم هیجان، فراشناخت، مصاحبه انگیزشی، آموزش ارتباط اجتماعی صحیح، تنظیم چرخه خواب/بیداری و فعالیت فیزیکی روزانه به عنوان الگوی مداخله پیشنهادی در نظر گرفته شد.

    نتیجه گیری

    برای یک درمان موثر در زمینه اختلال کمبود توجه/فزون کنشی بزرگسالان، باید رویکرد چند بعدی اتخاذ نمود. الگوی مداخله ای مستخرج در این مطالعه می تواند به عنوان یک درمان موثر مدنظر پژوهشگران حیطه درمانی قرار گیرد.

    کلید واژگان: اختلال کمبود توجه, فزون کنشی, الگوی مداخله, بزرگسالان, داده بنیاد}
    Mahboubeh Moradi Siah Afshadi, Shole Amiri*, Hooshang Talebi
    Background

    Attention-Deficit/Hyperactivity Disorder (ADHD) in adulthood is one of the most complex disorders known in recent years, and the improvement of the symptoms of ADHD has been treated only by relying on medication. The lack of comprehensive and complete treatment with long-term effectiveness in this age is one of the weak points of the scientific field. But the question is, what are the problems of an adult with ADHD for which a suitable treatment can be found?

    Aims

    The present study aimed to derive an intervention model for treating adult problems with ADHD.

    Methods

    This qualitative study was conducted using the grounded theory approach. The study population was adults with ADHD, professionals, and all relevant scientific sources, who were selected based on purposive sampling. The primary data have been coded and then the codes were categorized and aggregated into more complete categories. Coding was done in three types including open, axial, and selective levels in the patient, expert, and resource directions.

    Results

    Through the interviews with each participant, experts, and scientific texts, selection codes were obtained, respectively. Finally, by merging three categories of codes extracted from participants, experts, and scientific sources, the eight categories appeared as the main problem of adults with ADHD. Based on the identified problems, therapeutic strategies including cognitive rehabilitation, emotion regulation training, metacognition, motivational interviewing, correct social communication training, sleep/wake cycle regulation, and daily physical activity were eproposed intervention model.

    Conclusion

    A multidimensional approach should be adopted for effective treatment in the field of ADHD in adults. The intervention model extracted in this study can be considered an effective treatment by researchers in the field of therapy.

    Keywords: Attention Deficit, Hyperactivity Disorder, Adults, Treatment Model, Grounded Theory}
  • خاتون پورمودت، حمیدطاهر نشاط دوست، محمدباقر کجباف*، هوشنگ طالبی
    مقدمه

    یکی از اختلالات بحث برانگیز که اولین بار در DSM-5 مطرح شده است، اختلال بی نظمی خلق اخلالگر است، ویژگی اصلی این اختلال طغیان های مکرر و شدید خشم به صورت کلامی و رفتاری و تحریک پذیری به صورت مداوم است. این مطالعه باهدف بررسی میزان فراوانی  اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و اختلالات همراه با آن انجام شده است.

    روش

    شرکت کنندگان این پژوهش شامل 2063 دانش آموز 9 تا 12 ساله(پایه سوم تا ششم ابتدایی) در سال تحصیلی 1397 شهر بوشهر بود که به وسیله سه ابزار که عبارتند از 1- پرسشنامه خشم و تحریک پذیری محقق ساخته 2- پرسشنامه CSI-4 و 3-مصاحبه بالینی بر اساس DSM-5 مورد ارزیابی قرار گرفتند.

    نتایج

    میزان شیوع اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در کودکان 6/1 درصد بود. رگرسیون لجستیک چندمتغیره نشان داد بیش فعالی/کمبود توجه (2/03O=R و 0/01 =P) نافرمانی مقابله ای (5/96O=R و 0/001= P)، اختلال سلوک (3/52O=R و 0/003= P) اضطراب فراگیر (7/99O=R و 0/000 =P) و اضطراب اجتماعی (2/32O=R و 0/001= P) به طور معنی داری شانس اختلال همبود با اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را دارا است. اختلال افسردگی و ویژگی های جمعیت شناختی به طور معنی دار شانس همبودی با اختلال بی نظمی خلق اخلالگر را نداشتند.

    نتیجه گیری: 

    نتایج این پژوهش نشان داد که میزان شیوع اختلال بی نظمی خلق اخلالگر نزدیک و مطابق با میزان فراوانی این اختلال با توجه به DSM-5 هست؛ و با اختلالات هیجانی و رفتاری نیز همبودی بالایی دارد.

    کلید واژگان: بی نظمی خلق اخلالگر, همبودی اختلالات, خشم و تحریک پذیری}
    Khatoon Pourmaveddat, Hamid Taher Neshat Doost, MohammadBagher Kajbaf*, Hoshang Talebi
    Introduction

    One of the controversial disorders recently introduced in DSM-5 is Disruptive Mood Dysregulation Disorder (DMDD). The main symptoms of DMDD include regular outbursts, verbal and behavioral anger, and constant irritability. The present study aims to explore the prevalence of DMDD and its associated disorders

    Method

    The study population included all 9-12-year-old students(Grades 3 to 6 elementary)in the academic year 2018-19 in Bushehr County. Accordingly, 2,063 students were selected through two-stage cluster sampling to fill out the researcher-made anger and irritability questionnaire and the CSI-4 Questionnaire and to participate in a clinical interview based on DSM-5.

    Results

    Study results showed that the prevalence of DMDD among children is 6.1 percent. According to the multivariate logistic regression, the rates of comorbidity with DMDD for other disorders include ADHD (P=0.01, OR=2.03), ODD (P=0.000, OR=5.96), CD (P=0.003, OR=3.52), GAD (P=0.000, OR=7.99), and social anxiety (P=0.001 and OR=2.32). Moreover, depression and demographic features had no significant predictive power for this disorder.

    Conclusion

    The study results showed that the prevalence of disruptive mood dysregulation disorder was close and similar to DSM-5 criteria and showed high comorbidity with emotional and behavioral disorders

    Keywords: Disruptive Mood Dysregulation Disorder, Comorbidity Disorders, Anger, irritability}
  • محبوبه مرادی سیاه افشادی، شعله امیری*، هوشنگ طالبی
    زمینه

    تحقیقات نشان می دهد افراد دارای اختلال کمبود توجه/فزون کنشی مشکلات عدیده ای در زمینه سلامت روان تجربه می کنند که می تواند با خطر تشخیص اشتباه یا نادیده گرفته شدن و پیامدهای وخیم تر همراه باشد. این درحالی است که مطالعات داخلی تاکنون به موضوع شیوع اختلال و سلامت روان در یک مطالعه مقایسه ای، در جامعه مورد مطالعه توجه کمی داشته اند.

    هدف

    اهداف پژوهش بررسی میزان شیوع اختلال در میان دانشجویان شهر اصفهان و مقایسه سلامت روانی دانشجویان دارای اختلال و بدون اختلال بوده است.

    روش

    طرح پژوهش در بخش اول، توصیفی و در بخش دوم علی - مقایسه ای بود و آزمون های فراوانی، میانگین، انحراف استاندارد، تحلیل واریانس و تی مستقل استفاده شد. ابزارهای مورد استفاده پرسشنامه های بیش فعالی - کاستی توجه بزرگسالان بارکلی (2011)، مقیاس خودسنجی بیش فعالی کمبود توجه بزرگسالان (2005)، سلامت روان (1976) و جمعیت شناختی بود. حجم نمونه 600  نفر که براساس روش نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند.

    یافته ها:

     براساس نقطه برش پرسشنامه بارکلی، شیوع اختلال در بین دانشجویان 13/5 درصد اما براساس پرسشنامه خودسنجی، 12 درصد بوده است. در بین زنان مبتلا به اختلال، نوع کمبود توجه 18/8 درصد، نوع فزون کنشی 4/5 درصد و نوع مختلط 6/33 درصد بود. در بین مردان مبتلا، نوع کمبود توجه 9 درصد، نوع فزون کنشی 4/83 درصد و نوع مختلط 7/16 درصدگزارش شد. از نظر مقایسه در خرده مقیاس های سلامت روان یافته ها حاکی از آن بود که تفاوت پرخاشگری، ترس افراطی، حساسیت در رابطه، وسواس، اضطراب و افسردگی بین دوگروه دارای احتمال ابتلا به اختلال کمبود توجه/فزون کنشی و بدون احتمال ابتلا اختلال معنی دار بود (0/05 P<) درحالی که سایر خرده مقیاس ها تفاوت معنی دار نداشتند.

    نتیجه گیری:

     احتمال ابتلا به اختلال کمبود توجه/فزون کنشی در بین دانشجویان درحال افزایش است. علاوه براین برخی ابعاد سلامت روان در دانشجویان مبتلا با همتایان عادی، تفاوت دارند.

    کلید واژگان: اختلال کمبود توجه, فزون کنشی, سلامت روان, دانشجویان}
    Mahboubeh Moradi Siah Afshadi, Shole Amiri*, Hooshang Talebi
    Background

    Research shows that people with Attention-Deficit/Hyperactivity Disorder (ADHD) experience many mental health problems that can be associated with the risk of being misdiagnosed or neglected and have more serious consequences. Meanwhile, domestic studies have paid little attention to the topic of the prevalence of ADHD and mental health, in a comparative study in the studied population.

    Aims

    This study aimed to examine the prevalence of ADHD in university students of Isfahan city and compare the mental health of students with and without the disorder.

    Methods

    The study method was descriptive in the first section and causal-comparative in the second part while frequency, mean, standard deviation, analysis of variance, and independent t-test were used. Barkley Adult ADHD Rating scale (2011), ASRS (2005), SCL-90 (1976), and demographic questionnaire were used. The sample size was 600, selected based on random cluster sampling.

    Results

    According to the Barkley questionnaire, 13/5 percent have ADHD, but based on ASRS 12 percent have ADHD. Amongst females with ADHD, 18/8% were inattention type, 4/5% hyperactivity type and 6/33% reported combined type. Amongst males with ADHD, 9% were inattention type, 4/83% were hyperactive and 7/16% reported combined type. In comparison, between 2 groups with the probability of ADHD and without, the mental health elements like aggression, excessive fear, sensitivity in the relationship, obsessive-compulsive behaviors, anxiety, and depression were significant (P</05) while others were not.

    Conclusion

    The probability of suffering from ADHD is increasing among university students. In addition, some dimensions of mental health in ADHD students are different from their normal counterparts.

    Keywords: ADHD, Mental Health, University Students}
  • زبیده دهقان منشادی، حمیدطاهر نشاط دوست*، هوشنگ طالبی، پانوس وستانیس
    زمینه

    تجربه تروما در دوران کودکی منجر به کاهش عملکردهای روانی-اجتماعی کودکان می شود که تا بزرگسالی نیز ادامه دار است. نحوه مقابله و واکنش های کودکان نقش مهمی در سازگاری با رویدادهای تروماتیک بازی می کند و می تواند منجر به آسیب های روان شناختی و یا رشد پس از رویداد شود. مطالعات پژوهشی پیشین، به صورت کمی و پراکنده، برخی از عوامل اثرگذار بر سبک های مقابله ای را نشان داده اند اما تاکنون پژوهش متمرکز و عمیق در این حیطه بخصوص بر روی کودکان ایرانی انجام نشده است.

    هدف

    پژوهش حاضر به دنبال شناخت و توصیف بسترهای زمینه ای سبک های مقابله ای موثر کودکان مواجهه شده با زلزله کرمانشاه در سال 1396 بود.

    روش

     این پژوهش از نوع کیفی و روش تحلیل محتوای عرفی بود. 23 دختر سنین 10 تا 12 سال با استفاده از نمونه گیری هدفمند انتخاب و مصاحبه نیمه ساختاریافته اجرا شد. داده ها با استفاده از روش 5 مرحله ای گرانهایم و لاندمن (2004) مورد تجزیه وتحلیل قرار گرفتند.

    یافته ها

    نتایج 4 مقوله اصلی و 14 مقوله فرعی به عنوان بسترهای زمینه ساز اتخاذ سبک های مقابله ای نشان داد که عبارت اند از: تاثیرپذیری (تجارب قبلی زندگی، الگوبرداری)، مهارت های فردی (مسیولیت پذیری در برابر دیگران «تعهد بیرونی» و در برابر خود «تعهد درونی»، مدیریت زمان، کنترل هیجانات، تحمل شکست و شفقت با اطرافیان)، روابط اعضای خانواده با کودک (صمیمیت با اعضای خانواده، حمایتگری اعضای خانواده و نحوه برخورد والدین) و مهارت های اجتماعی (اعتماد به همسالان، ارزش گذاری به روابط و میزان توانمندی در دوست یابی و حفظ آن).

    نتیجه گیری:

     یافته ها حاکی از تاثیر عوامل درون فردی و بین فردی در روند انتخاب روش های مختلف کودکان در مواجهه با ترومای زلزله است.

    کلید واژگان: کودک و نوجوان, تروما, زلزله, کیفی, راهبرد های مقابله ای}
    Zobeydeh Dehghan Manshadi, Hamid Taher Neshat Doost*, Hooshang Talebi, Panos Vostanis
    Background

    The experience of trauma during childhood is due to decrease in children's psychosocial functions, which continues during adulthood. Children's coping and reactions play the important role in adapting to traumatic events and can lead to post-traumatic disorder or post-traumatic growth. Previous research studies have quantitatively and sporadically shown some of the factors affecting coping styles, but so far, focus as depth research in this area, especially on Iranian children, has been influenced.

    Aims

    The present study evaluated the contextual factors in selecting the effective coping strategies by children exposed to the Kermanshah earthquake in 2017

    Methods

    This research was the qualitative type with an approach to conventional content analysis. The participants consisted of 23 girls aged 10 to 12 years who were selected by purposive sampling, and semi-structured interviews. Data were analyzed by the 5-step method of Graneheim, & Lundman (2004).

    Results

    The results indicated four main categories and fourteen Subcategories as the contexts of selecting coping styles. These categories include a) influence (previous life experiences, modeling), b) individual skills (responsibility to others "external commitment" and "commitment to oneself," time management, emotion control, tolerating failure and compassion with others), c) family members' relationship with the child (intimacy with family members, support of family members and how parents deal) and d) social skills (trust in peers, valuing relationships and the level of ability to make and maintain friendships).

    Conclusion

    The findings demonstrate the effect of intrapersonal and interpersonal factors in selecting various strategies among children encountered with earthquake trauma.

    Keywords: Qualitative research, Conventionat content analysis, Coping strategies, Children’s trauma, Earthquake}
  • خاتون پورمودت، حمیدطاهر نشاط دوست*، محمدباقر کجباف، هوشنگ طالبی
    مقدمه

    هدف این پژوهش بررسی و مقایسه پردازش اطلاعات اجتماعی در کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر و کودکان عادی بر اساس مدل شناختی اجتماعی کریک و داج (1994) بود. این اختلال اخیرا در مبحث اختلالات خلقی در نسخه پنجم راهنمای تشخیصی و آماری اختلال های روانی گنجانیده شده است و دارای دو نشانه اصلی خشم و تحریک پذیری می باشد.

    روش کار

    در این پژوهش علی- مقایسه ای،  تعداد 57 کودک پسر دارای اختلال و 167 کودک پسر عادی 9 تا 12 سال  به روش خوشه ای تصادفی و با استفاده از پرسش نامه خشم و تحریک پذیری و مصاحبه بالینی انتخاب و سپس به وسیله مقیاس ارزیابی کودکان از روابط اجتماعی روزمره  مقایسه شدند.  

    یافته ها

    تحلیل واریانس چند متغییری نشان داد که بین دو گروه کودکان در مراحل تفسیر و اسناددهی به نشانه ها (5/5f= و001/.p=) تولید و روشنگری اهداف (65/6f= و001/.p=)، پردازش هیجانی (01/4f= و004/.p=) و تولید پاسخ (02/7f= و001/.p=) تفاوت معنی داری وجود دارد.

    نتیجه گیری

    نتایج این پژوهش نشان داد که کودکان مبتلا به اختلال بی نظمی خلق اخلالگر در مقایسه با کودکان عادی در یک موقعیت اجتماعی مبهم هنگام پردازش اطلاعات بیشتر دچار سوگیری شده و عملکرد مناسبی ندارند در نتیجه بیشتر رفتارهای خصمانه از خود نشان می دهند. پیشنهاد می شود در پژوهش های بعدی اثربخشی پروتکل های مداخله ای بر اساس مدل داج جهت درمان و کاهش نشانه های اختلال بی نظمی اخلالگر بررسی شود.

    کلید واژگان: پردازش اطلاعات اجتماعی, بی نظمی خلق اخلالگر, خشم, تحریک پذیری}
    Khatoon Pourmaveddat, Hamid Taher Neshat Doost*, MohamadBagher Kajbaf, Hooshang Talebi
    Introduction

    Social maladjustment, including aggression, is a prominent problem in childhood and later stages of life. A social- information processing model of Crick and Dodge developed to explain children’s aggression. Accordingly, children engage in the following six mental stages before behaving properly when they face a social situation:1- Encoding of external and internal cues, 2- interpretation and mental representation of those cues, 3- clarification or selection of a goal, 4- response access or construction, 5- response decision, and 6- behavioral enactment. During Steps 1 and 2, encoding and interpretation of social cues, it is hypothesized that children selectively attend to particular situational and internal cues, encode those cues, and then interpret them, During Step 3, after interpreting the situation, it is proposed that children select a goal or desired outcome for the situation or continue with a preexisting goal, Next, at Step 4, it is hypothesized that children access from memory possible responses to the situation, or, if the situation is novel, they may construct new behaviors in response to immediate social cues, At Step 5, it is hypothesized that children evaluate the previously accessed (or constructed) responses and select the most positively evaluated response for enactment, At Step 6, the chosen response is behaviorally enacted. According to previous studies, children’s aggression can affect all 6 stages of the social information processing model.Children with disruptive mood dysregulation disorder (DMDD) are strongly affected by aggressive behavior and negative emotions. DMDD is recently included in the Diagnostic and Statistical Manual of Mental Disorders (DSM-5) as a mood disorder. It is characterized by two main symptoms, namely anger and irritability. A problem that these individuals are faced with is the tendency to misinterpret other people’s intentions, something which worsens aggression. These children find it much more difficult to experience sensory processing and perceptual behavior than normal children. Characterized by the aggressive behavioral component, children with DMDD pay too much attention to negative emotional stimuli such as anger. In addition, children with chronic irritability experience more problems in processing emotional stimuli and regulating emotions. This study aims to evaluate and compare early stages of  social information processing in children with disruptive mood dysregulation disorder (DMDD) and normal children based on the social cognitive model of Crick and Dodge.

    Methods

    This research was conducted with a causal-comparative method on 58 children with DMDD and 167 normal Boys, aged between 9 to 12 years, studying at elementary school in Booshehr. The participants were randomly selected using a cluster sampling technique, Anger and Irritability Questionnaire (AIQ), and clinical interview based on DSM-5. They were then compared using « Childrenchr Evaluation of Everyday Social Encounters Questionnaire (Bell, Luebbe, Swenson  and Allwood, 2009).  Data were analyzed using descriptive and inferential statistical methods such as mean, variance, and Multivariable Analyze of Variance (MANOVA) test by SPSS-19 software.

    Results

    The results from the multivariate analysis of variance (MANOVA) showed a significant difference between group in the stages of interpretation of social cues(F=5.5, P=.001, Partial Eta Squared=.128), clarification or selection of a goal(F=6.65, P=.001, Partial Eta Squared=.159), emotional processing(4.01, P=.004, Partial Eta Squared=.07), response access or construction(P=7.02, P=.001, Partial Eta Squared=.115).

    Conclusion

    The conducted studies showed that children with DMDD were more biased in an ambiguous social situation in the early stages of social information processing. They were also significantly less competent than their normal peers in internal positive causal attribution, external positive causal attribution (positive attribution to others’ behaviors), and positive interpretation of otherschr(chr('39')39chr('39')) intentions in a social situation. Children with DMDD were also more biased than their normal peers in their negative interpretation of others’ intentions. However, there was no significant difference between them in interpreting the causes of events in external negative attribution and internal negative attribution  in ambiguous social situations. DMDD children exhibited greater anger, worried or nervous, and sad or down in emotional processing and provided less happy processing. In terms of goal formation/clarification, children with DMDD mainly preferred anger- and avoidance-based goals and were less involved in the relationship- and dignity-centered goals. Moreover, children with DMDD produced fewer social responses and were more willing to provide ager-based and active avoidance responses, compared to their normal peers.  Various studies demonstrated that maladaptive social information processing can justify behavioral-emotional maladjustment in most children. Therefore, it is recommended to evaluate the effectiveness of interventional protocols based on the Dodge model in future studies in order to treat and mitigate the symptoms of disruptive dysregulation disorder.

    Keywords: Social Information Processing, Disruptive Mood Dysregulation Disorder, Anger, Irritability}
  • مریم قسامی، شعله امیری*، مهرداد کلانتری، هوشنگ طالبی
    مقدمه

    هدف پژوهش بررسی نقش عوامل مادرانه (دلبستگی مادر، تنیدگی والدینی، ذهن آگاهی مادر، کیفیت مراقبت مادرانه و رفتار های فرزند پروری) در شکل گیری مشکلات رفتاری کودکان بود.

    روش

    پژوهش از نوع مطالعات توصیفی و در چارچوب یک طرح همبستگی انجام گرفت. نمونه را 290 نفر از مادران کودکان 3 تا 6 ساله شهر جیرفت تشکیل می دهند که به شیوه نمونه گیری خوشه ای انتخاب شدند. مادران، مجموعه ای از پرسشنامه ها شامل مقیاس کیفیت مراقبت مادرانه، مقیاس فرزند پروری، مقیاس تنیدگی والدینی - فرم کوتاه، مقیاس دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید، مقیاس های رفتاری پیش دبستانی و مهد کودک و پرسشنامه پنج وجهی ذهن آگاهی را تکمیل کردند. به منظور ارزیابی روابط بین متغیر ها در الگوی پیشنهادی، از مدل یابی معادلات ساختاری استفاده شد.

    نتایج

    یافته های مطالعه نشان داد مدل نهایی پس از حذف مسیر غیر معنی دار شیوه های فرزند پروری به مشکلات رفتاری کودک، از برازش خوبی برخوردار بود و در مجموع، عوامل مادرانه توانست 51 درصد واریانس مشکلات رفتاری کودک را تبیین کند. یافته ها نشان داد دلبستگی مادرانه به صورت مستقیم بر ذهن آگاهی مادر، تنیدگی والدینی و شیوه های فرزند پروری اثر می گذارد و به صورت غیر مستقیم و از طریق تنیدگی والدینی و کیفیت مراقبت مادرانه بر مشکلات رفتاری کودک تاثیر می گذارد. یافته ها نشان داد ذهن آگاهی به صورت مستقیم بر تنیدگی والدینی، شیوه های فرزند پروری و کیفیت مراقبت مادرانه تاثیر می گذارد و با واسطه گری کیفیت مراقبت مادرانه و تنیدگی والدینی بر مشکلات رفتاری کودک اثر می گذارد. همچنین، تنیدگی والدینی هم به صورت مستقیم، و هم به صورت غیر مستقیم از طریق اثر بر کیفیت مراقبت مادرانه، بر مشکلات رفتاری کودک اثر می گذارد.

    بحث و نتیجه گیری:

     نتایج از نقش مهم ویژگی های مادر در شکل گیری مشکلات رفتاری کودک حمایت کرد. مضامین کاربردی نتایج الگوی نهایی در آموزش های فرزند پروری، به تفضیل مورد بحث قرار گرفت.

    کلید واژگان: تنیدگی والدینی, دلبستگی, ذهن آگاهی, شیوه های فرزند پروری, کیفیت مراقبت مادرانه, مشکلات رفتاری}
    Maryam Ghassami, Shole Amiri *, Mehrdad Kalantari, Hooshang Talebi
    Introduction

    The aim of the study was to investigate the role of maternal factors (attachment, parenting stress, maternal caregiving quality and parenting practices) in the development of behavioral problems in children.

    Methods

    The study was the type of descriptive research and conducted in the framework of a correlation design. The sample was consisted of 290 mothers of children 3 to 6 years old in Jiroft city that were selected through cluster sampling. Mothers completed a set of questionnaires containing Five Fact Mindfulness questionere (FFMQ), State Adult Attachment Scale (SAAS), preschool & kindergarten behavior Scales, Maternal Caregiving Quality Scale (MCQS), Parenting Scale (PS) and Parenting Stress Index-Short Form (PSI-SF). In order to evaluate the relationships between variables in the proposed model, structural equation modeling was used.

    Results

    The results indicated that the final model has a good fit after eliminating nonsignificant pathway of parenting practices to the child's behavioral problems. Thus, maternal factors could explain 51% of the variance of child behavioral problems.

    Conclusion

    The results support the role of maternal factors in the development of children's behavioral problems. The implications of findings of final model in parenting training discussed in detail

    Keywords: Parenting Stress, Attachment, Mindfulness, parenting practices, Maternal Care Quality, Behavioral problems}
  • محمد اصل محمد علیزاد، حمید طاهر نشاط دوست*، هوشنگ طالبی، احمد عابدی
    هدف از پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی مداخله در خودتنظیمی بر بهبود مولفه های شایستگی تحصیلی دانش آموزان دختر و پسر دوره اول متوسطه شهر تبریز بوده است. جامعه این تحقیق، شامل دانش آموزان مشغول به تحصیل در سال تحصیلی 96-97 بوده است که با استفاده از روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای، 94 دانش آموز در آن مشارکت داشته اند. ابزارهای پژوهش شامل پرسشنامه خودتنظیمی یادگیری (MSLQ) و پرسشنامه محقق ساخته شایستگی تحصیلی براساس مدل انگیزش و شایستگی تحصیلی (مک گرو، 2013) بوده است. روایی پرسشنامه شایستگی تحصیلی، با انجام تحلیل عامل اکتشافی و مقدار پایایی آن با استفاده از ضریب آلفای کرونباخ برای مقیاس کلی شایستگی 92/0 به دست آمد. روش تحقیق حاضر نیز روش نیمه آزمایشی پیش آزمون- پس آزمون با گروه کنترل و با مطالعه پیگیری سه ماهه است. نتایج تحلیل داده ها با استفاده از تحلیل واریانس با اندازه گیری مکرر نشان می دهد در ارتقای شایستگی تحصیلی، عامل مداخله معنی دار بوده (008/0) ولی اثرجنسیت معنی دار نبوده است. عامل مداخله در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به خود در سطح (008/0) و در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به یادگیری در سطح (01/0) اثر معناداری داشته است. در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به دیگران، اثر مداخله و جنسیت هیچ کدام معنی دار نبودند. درمجموع، نتایج تحقیق حاکی از اثربخشی معنادار آموزش خودتنظیمی در ارتقای شایستگی تحصیلی دانش آموزان است؛ ولی چون این مداخله در زیرمقیاس جهت گیری نسبت به دیگران تاثیر معنادار نداشت، در این زمینه باید راهکارهای آموزشی و مداخلات دیگری را اجرا کرد و آزمود.
    کلید واژگان: خودتنظیمی, یادگیری, شایستگی تحصیلی, فراشناخت, دانش آموزان}
    Mohammad A. Mohammad Alizad, Hamid Taher Neshat Doost *, Houshang Talebi, Ahmad Abedi
    The purpose of the present study was to investigate the effectiveness of self-regulation intervention on improving the components of academic competence of male and female high school students in Tabriz. The study population consisted of all students studying in academic year 2017-18. The multi-stage cluster sampling was employed to select 94 students participating in the study. The research tools included a questionnaire of self-regulatory learning (MSLQ) and a researcher-made academic competenc questionnaire (based on McGrew's Model of Motivation and Academic Competenc, 2013). The validity of the academic competency questionnaire was obtained through exploratory factor analysis and its reliability was calculated using Cronbach's alpha coefficient at 0.92. The method of this study was a semi-experimental pre-test-post-test with a control group and a follow-up study after 3 months. Data analysis was conducted using variance analysis through repeated measures, Results showed that intervention factor had a significant effect on developing academic competence (0/008), but the effect of gender was not significant. Intervention factor had a significant effect on subscales of orientation towards self (0.008) and Orientation towards learning (0.01). Furthermore, in the subscale of orientation toward others, neither intervention (0.08) nor gender (0.88) were significant. Overall, the results of the study indicated that self-regulated education had a significant effect on developing students' academic competence, however, since this intervention did not prove to be significant on the subscale of orientation towards others, it is recommended that further educational strategies and interventions be implemented and tested in this area.
    Keywords: self-regulation, Learning, academic competence, Metacognition, students}
  • حمید طاهر نشاط دوست*، مهدیه یوسف زاده، مسعود هاشمی، هوشنگ طالبی، مهرداد طاهری، سیروس مومن زاده
    زمینه و هدف

    پژوهش حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی_ رفتاری وطرحواره درمانی درکاهش خطای شناختی فاجعه آفرینی درد و افزایش خودکارآمدی درد بیماران مبتلا به کمر درد مزمن صورت گرفت.

    مواد و روش ها

    این پژوهش طرحی نیمه آزمایشی بود که به صورت پیش آزمون_ پس آزمون_ پیگیری دو ماهه با گروه کنترل انجام شد. 35 بیمار مبتلا به کمردرد مزمن مراجعه کننده به کلینیک های فوق تخصصی درد بیمارستان های اختر و امام حسین (ع) و درمانگاه جراحی مغز و اعصاب بیمارستان امام حسین (ع) شهر تهران، به روش نمونه گیری مبتنی بر هدف (غیر احتمالی) انتخاب شدند. تمامی بیماران، پرسشنامه های درد مزمن، مولفه خطای شناختی فاجعه آفرینی از پرسشنامه راهبردهای مقابله و پرسشنامه خودکارآمدی درد را در مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2 ماهه پرکردند. همچنین گروه طرحواره درمانی علاوه بر پرسشنامه های ذکر شده، نسخه کوتاه پرسشنامه طرحواره یانگ را پر کردند. برای محاسبات داده ها، از مدل رگرسیون با اثر تصادفی در نرم افزار spssاستفاده شد.

    یافته ها

    نتایج نشان داد درمان شناختی- رفتاری باعث کاهش معنی دار خطای شناختی فاجعه آفرینی شد. در حالی که طرحواره درمانی تاثیر معنی داری بر نمرات خطای شناختی فاجعه آفرینی نداشت. همچنین درمان شناختی- رفتاری باعث افزایش معنی دار و طرحواره درمانی نیز باعث افزایش قابل توجه خودکارآمدی درد شد به طوری که اختلاف معنی داری بین این دو روش از نظر تاثیر بر خودکارآمدی درد وجود نداشت.

    نتیجه گیری

    بر اساس نتایج تحقیق حاضر درمان شناختی_ رفتاری باعث کاهش افکار خودآیند منفی چون فاجعه آفرینی ونیز افزایش خودکارآمدی درد مبتلایان به درد مزمن می شود. همچنین طرحواره درمانی تاثیر قابل قبولی بر افزایش خودکارآمدی درد مبتلایان به درد مزمن می گذارد. بنابراین احتمالاهر دو روش درمانی بتوانند به عنوان روش درمانی مناسب در مبتلایان به دردمزمن مورد استفاده قرار گیرند.

    کلید واژگان: درد مزمن, خطاهای شناختی, افکار خودآیند منفی, فاجعه آفرینی, خودکارآمدی درد, درمان شناختی رفتاری, طرحواره درمانی}
    Hamid Taher Neshatdoost*, Mahdieh Yousefzadeh, Masoud Hashemi, Houshang Talebi, Mehrdad Taheri, Sirous Momenzadeh
    Aims and background

    The aim of the present study was to compare the effectiveness of cognitive- behavior therapy (CBT) and schema therapy (ST) on the reduction of cognitive error of pain catastrophizing and increase of pain self- efficacy of Tehranian patients with chronic back pain.

    Materials and methods

    The present study was aquasi-experimental design that conducted in the form of pretest, post-test and 2 months follow-up with control group. In this study, 35 patients with chronic low back pain who were referred to pain specific clinic of Akhtar and Imam Hussein hospitals (AS) and neurosurgery clinic of Imam Hussein hospitals (AS) in Tehran, were selected with purposive sampling method (non-probabilistic). All patients completed Chronic Pain Questionnaire, Catastrophizing subscale of Coping Strategies Questionnaire, Pain Self Efficacy Questionnaire in the pre-test, post-test and 2months follow-up. In addition, the schema therapy group completed the 90-Item Short Form of Young Schema Questionnaire (YSQ-SF) apart from the mentioned questionnaires. Mixed effect regression model using SPSS software was used to analyzing the data.

    Findings

    The results showed that cognitive-behavior therapy significantly reduced catastrophizing cognitive error whereas schema therapy did not have significant impact on the scores of catastrophizing cognitive error. Also cognitive-behavior therapy significantly increased pain self- efficacy and schema therapy noticeably increased pain self- efficacy and there was no significant difference between two methods in terms of impact on pain self- efficacy.

    Conclusion

    According to the result᾿s of present study, cognitive-behavior therapy decrease negative automatic thoughts such as catastrophizing and increase pain self-efficacyin chronic pain patients and schema therapy has acceptable influence on increase pain self- efficacy in chronic pain patients. Therefore probably both two treatment methods can be used as appropriate treatment methods in chronic pain patients.

    Keywords: Chronic Pain, Negative Automatic Thoughts(NAT᾿S), Catastrophizing, Pain Self- Efficacy, Cognitive-Behavior Therapy(CBT), Schema Therapy(ST)}
  • مریم قسامی، شعله امیری*، مهرداد کلانتری، هوشنگ طالبی
    زمینه

    دلبستگی مادران از عواملی است که می تواند تنیدگی را در مادران به وجود بیاورد. اما مساله اصلی اینست، آیا بین دلبستگی مادرانه و تنیدگی والدگری با نقش واسطه ای بهوشیاری مادر رابطه وجود دارد؟

    هدف

    بررسی رابطه دلبستگی مادرانه و تنیدگی والدگری با نقش واسطه ای بهوشیاری مادر بود.

    روش

    پژوهش از نوع توصیفی - همبستگی بود. جامعه آماری، شامل مادران کودکان 3 تا 6 ساله ای بود که از بهمن ماه 95 تا خرداد 96 در مهد های کودک تحت نظارت بهزیستی شهر جیرفت حضور داشتند. 290 نفر به روش نمونه گیری خوشه ای به عنوان نمونه انتخاب شدند. بزار عبارتند از: مقیاس تنیدگی والدینی - فرم کوتاه (آبیدین، 1995)، مقیاس دلبستگی بزرگسالان کولینز و رید (1996) و پرسشنامه پنج وجهی بهوشیاری (بائر و همکاران، 2006). تحلیل داده ها با استفاده از روش بوت استراپ انجام شد.

    یافته ها:

     بهوشیاری در رابطه بین دلبستگی نا ایمن و تنیدگی والدگری نقش واسطه ای داشت. نتایج نشان داد، رابطه دلبستگی اضطرابی و اجتنابی با تنیدگی معنی دار بود (0/0001>p). در مدل واسطه ای، دلبستگی اضطرابی بصورت مستقیم و غیر مستقیم بر تنیدگی والدگری اثر داشت (0/0001>p) و دلبستگی اجتنابی اثر مستقیمی بر تنیدگی نداشت، اما بصورت غیر مستقیم (با واسطه گری بهوشیاری) بر تنیدگی اثر گذار بود (0/0001>p).

     نتیجه گیری:

     می توان با استفاده از بهوشیاری مادر دلبستگی مادرانه و تنیدگی والدگری را کاهش داد

    کلید واژگان: دلبستگی, تنیدگی والدگری, بهوشیاری}
    Maryam Ghassami, Shole Amiri*, Mehrdad Kalantari, Hooshang Talebi
    Background

    Maternal attachment is one of the factors that can cause stress in mothers. But the key question is, is there a relationship between maternal attachment and parental stress and the mediating role of maternal anger?

    Aims

    To investigate the relationship between maternal attachment and parenting stress with the mediating role of maternal anesthesia.

    Method

    The research method was descriptive-correlation. The statistical population consisted of mothers of 3 to 6 year old children who attended kindergartens under the supervision of Welfare of Jiroft from February 95 to June 96. 290 individuals were selected by cluster sampling method. Parents include the Parental Stress Scale-Short Form (Abidin, 1995), the Collins and Reed Adult Attachment Scale (1996), and the five-dimensional self-report questionnaire (Bauer et al., 12006). Data were analyzed using Bootstrap method.

    Results

    Self-care mediated the relationship between insecure attachment and parenting stress. The results showed that there was a significant relationship between anxiety and avoidance attachment with stress (p<0/0001). In the intermediate model, anxiety attachment had a direct and indirect effect on parental stress (p<0/0001) and avoidant attachment had no direct effect on stress, but indirectly (via mediation) had an effect on stress (p>0/0001).

    Conclusions

    Maternal anesthesia can reduce maternal attachment and parenting stress.

    Keywords: Attachment, parental stress, awareness}
  • لیلی نداف نیا، امرالله ابراهیمی*، حمیدطاهر نشاط دوست، هوشنگ طالبی
    زمینه و هدف

    سندرم روده تحریک پذیر (Irritable bowel syndrome -IBS) نوعی اختلال عملکردی گوارشی است که با درد مزمن شکم و تغییرات اجابت مزاج مشخص می شود که به نوعی با عوامل روان شناختی مرتبط است. هدف این مطالعه در فاز اول (کیفی) تهیه و تدوین یک طرح درمانگری اختصاصی مبتنی بر درمان شناختی رفتاری برای IBS و نیز تهیه و تدوین یک بسته درمانی مبتنی بر معنویت و فرهنگ و در فاز دوم تعیین و مقایسه اثربخشی این دو بسته درمان برشدت علائم بیماری، کیفیت زندگی مرتبط با سلامت بیماران IBS بود. مقاله حاضر نتایج فاز دوم (کارآزمایی بالینی) است.

    مواد و روش ها

    بر اساس ملاک های تشخیصی ROME-III 23 بیمار (زن) مبتلابه IBS وارد مطالعه شدند و به صورت تصادفی در دو گروه قرار گرفتند. یک گروه طی 12 جلسه تحت روان درمانی شناختی- رفتاری مختص IBS و گروه دیگر روان درمانی شناختی مبتنی بر معنویت قرار گرفتند. مقیاس سیستم غربالگری شدت علائم (IBS-SSS) و پرسشنامه کیفیت زندگی بیماران سندرم روده تحریک پذیر (IBS-QOL) در پیش از مداخله، هفته 4، 12 و 24 تکمیل شد. داده ها با استفاده از آزمون آماری تحلیل واریانس چند متغیری با اندازه گیری مکرر و با استفاده از نرم افزار SPSS-20 تحلیل شدند.

    یافته ها

    نتایج نشان داد که هم درمان شناختی- رفتاری و هم درمان مبتنی بر معنویت بر کاهش شدت علائم روده ای و بهبود کیفیت زندگی بیماران تاثیر معناداری داشته و پایداری این اثر تا مرحله پیگیری نیز ادامه داشته است.

    نتیجه گیری

    نتایج نشان می دهد درمان شناختی- رفتاری مختص IBS و نیز بسته درمان مبتنی بر معنویت و فرهنگ که در مرحله کیفی این پژوهش طراحی شد هردو موثر هستند؛ لذا استفاده از هر یک از این درمان ها با توجه به شرایط و پذیرش بیمار به عنوان درمان همراه توصیه می شود.

    کلید واژگان: سندرم روده تحریک پذیر, کیفیت زندگی, درمان شناختی- رفتاری, درمان مبتنی بر معنوی}
    Leyli Naddafnia, Amrollah Ebrahimi*, Hamid Taher Neshatdoost, Hooshang Talebi
    Aim and Background

    Irritable bowel syndrome (IBS) is a functional gastrointestinal disorder with chronic abdominal pain, bowel habit variations, and lack of structural causes. Symptom intensity has a statistical relation with patients' quality of life (QOL) and mental health. The first objective of the present study was to develop and provide a therapeutic plan based on cognitive behavioral therapy (CBT) for IBS that was operated for the very first time in Iran, as well as, compilation a therapeutic plan based on cultural and spiritual components. The second objective was to determine the effectiveness and comparison of those treatments on IBS symptoms intensity, Irritable Bowel Syndrome-Quality of Life Questionnaire (IBS-QOL) among patients with IBS.

    Methods and Materials

    The participants were 23 women with IBS that put in two groups randomly. The participants were diagnosed on the basis of Rome-III diagnosis criteria. One group received cognitive-behavioral therapy and the other group received spiritual therapy for 12 sessions. The data collection tools consisted of IBS Symptom Severity Scale (IBS-SSS), the Irritable Bowel Syndrome Quality of Life (IBS-QOL) questionnaire. Data were collected during the weeks of 1, 4, 12, and 24, during the treatment process. Data was analyzed statistically via repeated measures MANOVA in SPSS software.

    Findings

    Both CBT and Spiritual therapy have a significant effect on IBS symptoms reduction and QOL improvement in patients. The effect of two therapeutic plans persisted until the follow-up stage.

    Conclusions

    According to the results, applied CBT and spiritual therapy can be implemented as effective treatments for IBS. Therefore, considering with condition and acceptance of patient, the use of each of them as complementary treatment is advised.

    Keywords: Irritable bowel syndrome (IBS), Quality of life (QOL), Cognitive behavioral therapy (CBT), Spiritual Therapy}
  • خیرالنسا نادری، حمید طاهر نشاط دوست*، هوشنگ طالبی
    پژوهش حاضر با هدف تاثیر آموزش راهبردهای خودگردانی بر افزایش شادی دانش آموزان صورت گرفت. روش پژوهش از نوع نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون-پس آزمون با گروه کنترل، بود. نمونه پژوهش 60 دانش آموز دختر و پسر مقطع متوسطه اول بود که به صورت نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل جایگزین شدند. ابزار پژوهش پرسشنامه شادی آکسفورد بود که دانش آموزان در سه مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری تکمیل کردند.گروه آزمایش به مدت 8 جلسه 45 دقیقه ای تحت آموزش راهبردهای خودگردانی قرار گرفتند. نتایج آزمون تحلیل واریانس با اندازه گیری های مکرر نشان داد میانگین نمره شادی گروه آزمایش و گروه کنترل بعد از آموزش متفاوت است. نتیجه آزمون تعقیبی حاکی از این بود که میانگین نمره شادی در مرحله پس آزمون و پیگیری نسبت به مرحله پیش آزمون افزایش داشته و همچنین میانگین نمره شادی دختران در مرحله پس آزمون و پیگیری بیشتر از میانگین نمره شادی پسران در همان مراحل بود. نتایج نشان دادند روش آموزش راهبردهای خودگردانی می تواند علاوه بر افزایش میزان شادی دانش آموزان به موفقیت تحصیلی آنها کمک موثری کند .
    کلید واژگان: راهبردهای خودگردانی, شادی, آموزش, جنسیت}
    Kheironnesa Naderi, Hamidtaher Neshatdoost *, Hooshang Talebi
    The purpose of this study was to investigate the effect of Self-Regulation strategies training on increasing students' happiness. The research method was quasi-experimental. It also utilized pretest-posttest and follow up design with control group. The sample consisted of 60 high school male and female students who were selected by multistage cluster sampling and were randomly assigned to experimental and control groups. The research instrument was Oxford happiness questionnaire which the students completed in three stages: pre-test, post-test, and follow-up. The experimental group received 8 sessions of 45 minutes Self-Regulation strategies training. The results of ANOVA with repeated measures showed that the differences between mean score of happiness of the experimental group and the control group after training was significant (p≤0.01). The results of the post hoc test showed that the mean score of happiness in the post-test and follow-up stages was higher than the pre-test and the mean score of girls’ happiness in the post-test and follow-up stages was higher than boys in the same stages. According to these results, it is concluded that training Self-Regulation strategies can be effective in enhancing students' academic achievement.
    Keywords: Methods Learning, self-regulation, Happiness.gender}
  • سارا صادقی، هوشنگ طالبی*
    شیراکورا و همکاران (1996)‏، احتمال کاوش را برای مدل کاوش نرمال معرفی و محاسبه کردند. اما در موقعیت های واقعی و عملی فرض نرمال بودن همواره برقرار نیست. در این مطالعه‏، مدل واقع بینانه تر نرمال - چوله/مستقل را در نظر گرفته و احتمال کاوش به دست آمده است. این مدل کلی تر بوده به طوری که مدل و نتایج شیراکورا و همکاران (1996) حالتی خاص از آن است. احتمال کاوش به دست آمده دارای خواص ویژه ای است و می تواند به عنوان معیاری برای مقایسه و رتبه بندی طرح های کاوش مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: احتمال کاوش, توزیع نرمال - چوله, طرح کاوش, مدل خطی کاوش, معیار مقایسه ی طرح}
    Sara Sadeghi, Hooshang Talebi*
    Shirakura et al. (1996) has been introduced and calculated the search probability (SP) for normal search model. However, in practical situations the normality assumption may fail. In this study, we consider a more realistic underlying skew-normal/independent (SNI) model and obtain the SP. This is a general case, in a sense that the result in Shirakura et al. (1996) is its special case. The proposed SP carries some reliable properties and can be used as a design comparison criterion to compare and rank the search designs (SD).
    Keywords: Design comparison criterion, search design, search linear model, search probability, skew-normal distribution.‎}
  • مهدیه یوسف زاده، هوشنگ طالبی *، حمیدطاهر نشاط دوست
    پژوهش حاضر با هدف تعیین اثربخشی طرحواره درمانی بر کاهش طرحواره های ناسازگار دربیماران شهر تهران مبتلا به کمردرد مزمن انجام شد. این پژوهش طرحی نیمه آزمایشی تک گروهی با پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری بود. به این منظور از بین بیماران مبتلا به کمر درد مراجعه کننده به کلینیک های فوق تخصصی درد بیمارستان های اختر، امام حسین (ع) و درمانگاه جراحی مغز و اعصاب بیمارستان امام حسین (ع) شهر تهران، 10 بیمار مبتلا به کمردرد مزمن، با روش نمونه گیری مبتنی بر هدف (غیر احتمالی) انتخاب شدند. این بیماران فرم کوتاه 90 سوالی پرسشنامه طرحواره یانگ را در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری 2ماهه پر کردند. برای بررسی تاثیر شیوه درمانی بر کاهش طرحواره های ناسازگار بیماران، از آزمون ناپارامتری فریدمن برای گروه های وابسته و در تعقیب آن برای مقایسه های زوجی گروه ها از آزمون ویلکاکسون رتبه ای استفاده شد.نتایج نشان داد نمرات طرحواره افراد پس از شرکت در طرحواره درمانی به طور معنی داری کاهش یافته و این کاهش در مرحله پیگیری نیز معنی دار باقی ماند. قابل توجه اینکه نمرات طرحواره در مراحل پیگیری نسبت به پس آزمون کاهش معنی داری نداشت. بر این اساس، روش طرحواره درمانی به عنوان روشی مناسب جهت کاهش طرحواره های ناسازگار در مبتلایان به درد مزمن توصیه می شود واحتمالا بتواند نوعی پیشگیری ثانویه از پیامدهای ناشی از درد در این افراد فراهم کند.
    کلید واژگان: درد مزمن, کمر درد مزمن, بیماری مزمن جسمی, طرحواره های ناسازگار, طرحواره درمانی}
    Mahdieh Yousefzadeh, Houshang Talebi *, Hamidtaher Neshatdoost
    The aim of this study was to investigate the effect of schema therapy on maladaptive schemas of Tehranian patients with chronic low back pain. This study was group quasi-experimental design with pre-test, post-testand follow-up. Thus 10 patients with chronic low back pain who were referred to pain specialized clinic or neurosurgery clinic of Akhtarand Imam Hussein Hospitals (AS) in Tehran, were selected with purposive sampling method (non-probabilistic). All patients completed the 90-Item Short Form of Young Schema Questionnaire (YSQ-SF) in the pre-test, post-test and a 2 months follow-up. The results of Friedman test &Wilcoxon signed-rank test showed that schema therapy significantly reduced the scores of maladaptive schemas in post-test and this reduction was remained in the follow-up, while, there was no significant reduction between schema scores in post-test and follow-up period. According the results of this study the schema therapy can be used as appropriate treatment method to reduce maladaptive schemas in patients with chronic pain and probably provide secondary prevention of pain consequences in chronic pain patients.
    Keywords: chronic pain, chronic back pain, schemas, schema therapy}
  • افتخار حمیدی*، حمیدطاهر نشاط دوست، هوشنگ طالبی

    این پژوهش با هدف بررسی اثربخشی معنا درمانی بر مولفه های سلامت عمومی یعنی اضطراب، افسردگی، نشانه های جسمانی و اختلال عملکرد اجتماعی زنان دچار افسردگی پس از زایمان انجام شد. این مطالعه نیمه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون بود. جامعه آماری پژوهش همه زنان دچار افسردگی پس از زایمان مراجعه کننده به بخش زنان و زایمان شهر تهران در سال 1393 بودند که از میان آنان 30 نفر با روش نمونه گیری در دسترس انتخاب و به صورت تصادفی در دو گروه آزمایش و کنترل (هر گروه 15 نفر) جایگزین شدند. گروه آزمایش 7 جلسه 90 دقیقه ای با روش معنا درمانی آموزش دید. گروه ها پرسشنامه سلامت عمومی (گلدبرگ و هیلیر، 1979) را در مراحل پیش آزمون و پس آزمون تکمیل کردند. داده ها با روش تحلیل کوواریانس چندمتغیری و با استفاده از نرم افزار SPSS-21 تحلیل شدند. نتایج نشان داد بین گروه های آزمایش و کنترل در هر چهار مولفه سلامت عمومی تفاوت معناداری وجود داشت. به عبارت دیگر معنا درمانی به طورمعناداری باعث کاهش اضطراب، افسردگی، نشانه های جسمانی و اختلال عملکرد اجتماعی زنان دچار افسردگی پس از زایمان شد (01/0<p). بنابراین مشاوران و درمانگران برای بهبود سلامت عمومی زنان دچار افسردگی پس از زایمان می توانند از روش معنا درمانی استفاده کنند.

    کلید واژگان: معنا درمانی, سلامت عمومی, اضطراب, افسردگی, نشانه های جسمانی, اختلال عملکرد اجتماعی, افسردگی پس از زایمان}
    Eftekhar Hamidi *, Hamid Taher Neshat Doost, Hooshang Talebi

    This research aimed to investigate the effectiveness of logo therapy on components of general health means anxiety, depression, somatic symptoms and social function disorder of women with postpartum depression. This was a quasi-experimental with a pre-test and post-test design. The statistical population of research were included all women with postpartum depression that referring to the part of obstetrics and gynecology in Tehran city in 2014 year, that from them 30 person were selected through available sampling method and randomly assigned to two experimental and control groups (each group 15 person). The experimental group trained 7 sessions of 90 minutes by logo therapy method. Groups completed the questionnaire of general health (Goldberg & Hillier, 1979) in the pre-test and post-test stages. Data was analyzed with multivariate analysis of covariance method and with using SPSS-21 software. The findings showed there is a significant difference between the experimental and control groups in all four components of general health. In the other words logo therapy significantly led to decrease anxiety, depression, somatic symptoms and social function disorder of women with postpartum depression (P<0/01). Therefore, counselors and therapists can use the method of logo therapy to improve the general health of women with postpartum depression.

    Keywords: logo therapy, General Health, Anxiety, Depression, somatic symptoms, social function disorder, postpartum depression}
  • الهام شکرانه، حمید طاهر نشاط دوست، محمدرضا عابدی، هوشنگ طالبی
    زمینه و هدف
    ابتلا به چاقی در کودکی به عنوان یک معضل بهداشتی جهانی و رو به رشد، زمینه بروز بسیاری از بیماری های مزمن در بزرگسالی را فراهم می نماید و با مشکلات روان شناختی- اجتماعی متعددی مانند کاهش اعتماد به نفس و انزوای اجتماعی همراه است. بنابراین، در راستای ارتقای سطح سلامت جسمی- روانی کودکان مبتلا به چاقی و جستجوی فنون مداخله ای جدید و مناسب، پژوهش حاضر با هدف بررسی تاثیر مصاحبه انگیزشی بر شاخص توده بدنی (Body mass index یا BMI) و عزت نفس کودکان دختر مبتلا به چاقی انجام شد.
    مواد و روش ها
    این مطالعه به روش نیمه تجربی همراه با دو گروه آزمایش و شاهد و مراحل پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری سه ماهه صورت گرفت. نمونه مورد بررسی شامل 24 دانش آموز دختر 10 تا 12 ساله مبتلا به چاقی یا اضافه وزن (BMI بیشتر از 25 کیلوگرم بر مترمربع) در سال تحصیلی 1394 بود که به روش خوشه ای- تصادفی از میان یکی از مدارس دخترانه ناحیه 1 شهر اصفهان انتخاب شدند. مادران هر دو گروه طی 4 جلسه در خصوص اصول تغذیه سالم آموزش دریافت کردند. مداخله درمانی مصاحبه انگیزشی به صورت 6 جلسه دو ساعته و به شیوه گروهی تنها بر روی گروه آزمایش اعمال گردید. داده ها به وسیله مقیاس عزت نفس Rosenberg (Rosenberg self-esteem scale یا RSES) و فرمول تعیین BMI جمع آوری شد و سپس با استفاده از روش تحلیل واریانس دو طرفه با یک عامل اندازه گیری مکرر، مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت.
    یافته ها
    مداخله درمانی مصاحبه انگیزشی، تاثیر معنی داری بر BMI و عزت نفس داشت (05/0 ≥ P).
    نتیجه گیری
    از مداخله درمانی مصاحبه انگیزشی می توان جهت کاهش وزن و افزایش عزت نفس کودکان چاق استفاده نمود.
    کلید واژگان: مصاحبه انگیزشی, شاخص توده بدنی, عزت نفس, چاقی}
    Elham Shokraneh, Hamid Taher Neshat-Doost, Mohammad Reza Abedi, Hooshang Talebi
    Aim and
    Background
    Obesity in childhood, as a global and growing health problem, is the cause of many chronic diseases in adulthood, which is associated with several socio-psychological problems such as low self-confidence and social isolation. In order to improve the psychosomatic problems of obese children, this study aimed to investigate the effect of motivational interviewing on body mass index (BMI) and self-esteem in obese girls.
    Methods and Materials: This experimental study was conducted with experimental and control groups. A pretest and a posttest were performed and the process was followed up for 3 months. The sample was comprised of twenty-four 10-12-year girl students who were obese with BMI more than 25 in 2015. They were selected through cluster-random sampling from a school in the first district of Isfahan city. The mothers of both groups were trained about the principles of healthy feeding in 4 sessions. Psychodrama intervention motivational interviewing was applied only in the experimental group during the six 2-hour sessions of group therapy. The data collection tools consisted of the BMI and Rosenberg self-esteem scale (RSES). The data were analyzed via analysis of variance with repeated measures.
    Findings: The effects of motivational interviewing in BMI and self-esteem of the experimental group were statistically significant (P ≤ 0.05).
    Conclusions
    The therapeutic intervention of motivational interviewing would be helpful in order to reduce the weight of obese children and to increase their self-esteem.
    Keywords: Motivational interviewing, Body mass index, Self, esteem, Obesity}
  • نرگس گنجی *، هوشنگ طالبی، رضوان دلاوری، ساجد زارع
    یعتبر تعلیم اللغه العربیه من المقررات الإجباریه فی المدارس الإیرانیه و فی مراحلها المختلفه حسب الدستور الإیرانی حیث یتعلم التلامیذ فی المرحله الابتدائیه عبارات والفاظا قرآنیه کثیره وتبدا دراسه اللغه العربیه متزامنه مع اللغه الإنجلیزیه فی السنه الاولی للإعدادیه (الثانویه الاولی) ،وذلک بقراءه بعض النصوص والإلمام بمجموعه من القواعد الصرفیه والنحویه. اما دروس الإملاء فتحظی باهمیه کبری فی تعلیم الفارسیه والإنجلیزیه فی المدارس، بینما لم تخصص دروس «الإملاء العربی» فی ماده العربیه، ولا توجد قرائن تدل علی اهتمام المعلمین بالإملاء العربی فی المدارس. وذلک من نقاط ضعف تعلیم اللغه العربیه فی مدارسنا، ففوائد الإملاء لا تقتصر علی حدود رسم الکلمه رسما صحیحا، بل لها غایات تعلیمیه ابعد واوسع من ذلک. و من هذا المنطلق یتناول هذا البحث آثار التدریبات الإملائیه علی عملیه تنمیه مهاره الکتابه للطلبه الناطقین بالفارسیه؛ و استخدام الاسلوب شبه التجریبی منهجا للإجابه عن اسئله البحث، کما استخدم الاختبار کاداه الدراسه. و ذلک من خلال إنتقاء عینه البحث من 56 طالبه من المجتمع الاصلی ضمن مجموعتین من طالبات السنه الاولی فی الثانویه؛ تم إجراء اختبار الإملاء قبل قبل تطبیق مشروع البحث للتاکد من تکافو المجموعتین؛ ثم قمنا بتدریبات الإملاء العربی علی المجموعه التجریبیه ضمن تدریس العربیه طوال عام دراسی کامل واهملنا المجموعه الضابطه إذ توقفنا عند الماده المقرره من قبل وزاره التربیه والتعلیم والتی ترکز علی القواعد والترجمه؛ ثم اجری اختبار الإملاء بعد التطبیق علی المجموعتین فی نهایه العام الدراسی؛ توید نتائج البحث بوجود فروق ذات دلاله إحصائیه بین المجموعتین، وهناک تفوقا ملحوظا لدی الطالبات المتدربات علی الإملاء العربی فی تصویب الاخطاء الکتابیه.
    کلید واژگان: تعلیم اللغه العربیه, المهارات اللغویه, الإملاء, الاخطاء الإملائیه}
    Nages Ganji *, Hooshang Talebi, Rezvan Delavari, Sajed Zare
    Dictation is of utmost importance in teaching English and Persian languages in Iran, though it is usually neglected in teaching Arabic, and no specific course is usually dedicated to dictation in Arabic. Nor does any evidence exist on the Arabic teacher's enthusiasm for using dictation in their classes. This may deprive the students of the benefits of Arabic dictation in their language education, as these merits are beyond mere correct spelling of words. The present study, hence, tries to use a quasi-experimental method to examine the effect of Arabic dictation on the Iranian high school student's writing ability. For this purpose, 56 first grade high school students formed the experimental and control groups of the study. To test the homogeneity of the groups before the study started, a pre-test of dictation was given to both groups. Experimental group, then, received the treatment including dictation in every session of their classroom. Control group, on the other hand, learned Arabic grammar and practiced translation as is usual in typical Arabic classes. The procedure took a complete educational year to complete. The results of the study revealed a statistically significant difference between the dictation errors of the groups. They suggested the positive effect of dictation on the improvement of the learner's writing ability and reduction of their writing errors.
    Keywords: dictation, dictation errors, language skills, teaching Arabic}
  • مهدیه یوسف زاده، حمید طاهر نشاط دوست، هوشنگ طالبی
    زمینه و هدف
    افسردگی از رایج ترین اختلالات همراه با دردهای مزمنی همچون کمردرد است که باعث محدودیت هایی در اثربخشی درمان های شناختی- رفتاری در این افراد می شود. وجود مشکلات و محدودیت های مشابه در برنامه های شناختی- رفتاری به منظور درمان افسردگی، باعث گرایش جدید محققان به استفاده از طرحواره درمانی (Schema therapy یا ST) در درمان افسردگی شده است. تحقیق حاضر با هدف مقایسه اثربخشی درمان شناختی- رفتاری (Cognitive-behavioral therapy یا CBT) و ST درکاهش افسردگی در بیماران ایرانی واجد تشخیص کمردرد مزمن صورت گرفت.
    مواد و روش ها
    این پژوهش از نوع کارآزمایی بالینی بود که به صورت طرح شبه تجربی با پیش آزمون- پس آزمون و پیگیری همراه با گروه شاهد انجام شد. 35 بیمار مبتلا به کمردرد مزمن که برای درمان کمردرد خود به کلینیک فوق تخصصی درد یا درمانگاه جراحی مغز و اعصاب بیمارستان های اختر و امام حسین (ع) شهر تهران مراجعه کرده بودند، با روش نمونه گیری مبتنی بر هدف انتخاب شدند. کلیه بیماران پرسش نامه های درد مزمن، مولفه افسردگی از پرسش نامه 21 سوالی افسردگی، اضطراب، استرس (Depression anxiety stress scale یا 21-DASS) را در مرحله پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری دو ماهه تکمیل کردند. همچنین، گروه تحت ST علاوه بر پرسش نامه های ذکر شده، نسخه کوتاه پرسش نامه طرحواره Young-90 سوالی (Young schema questionnaire-Short form یا YSQ-SF) را نیز تکمیل نمودند. برای بررسی تاثیر دو شیوه درمانی بر کاهش افسردگی بیماران مبتلا به کمردرد مزمن، از مدل رگرسیون با اثر تصادفی در نرم افزار SPSS استفاده شد.
    یافته ها
    روش های CBT (005/0 > P) و ST (033/0 > P) تاثیر معنی داری بر کاهش افسردگی بیماران مبتلا به کمردرد مزمن در مرحله پیگیری داشت، اما در این مرحله بین دو روش اختلاف معنی داری از نظر کاهش بر نمرات افسردگی مشاهده نشد (519/0 > P).
    نتیجه گیری
    هر دو روش CBT و ST در بهبود علایم افسردگی مبتلایان به کمردرد مزمن موثر است و می تواند به عنوان روش درمانی مناسبی در مبتلایان به درد مزمن افسرده مورد استفاده قرار گیرد.
    کلید واژگان: درد مزمن, کمردرد مزمن, افسردگی, درمان شناختی- رفتاری, طرحواره درمانی}
    Mahdieh Yousefzadeh, Hamid Taher Neshatdust, Houshang Talebi
    Aim and
    Background
    Depression is one of the most common comorbidities of chronic pains such as chronic back pain and is the cause of limitations in the efficacy of cognitive-behavioral therapies (CBTs) in individuals with chronic pain. The existence of similar limitations and problems in cognitive-behavioral programs for the treatment of depression has caused a growing trend in the use of schema therapy by researchers in this regard. The aim of the present study was to compare the effectiveness of CBT and schema therapy on the reduction of depression in Iranian patients with chronic low back pain.
    Methods and Materials: The present clinical trial was conducted with a quasi-experimental design, pretest-posttest, fallow-up, and control group. In this study, 35 patients with chronic low back pain who were referred to pain specific clinics or neurosurgery clinics of Akhtar Hospital and Imam Hussein Hospital (AS) in Tehran, Iran, were selected through purposive sampling method. All patients completed the Chronic Pain Questionnaire, and Depression Subscale of the Depression Anxiety Stress Scales (DASS-21) in the pretest, posttest, and 2 months follow-up stages. Moreover, the schema therapy group completed the 90-Item Short Form of Young Schema Questionnaire (YSQ-SF) in addition to the mentioned questionnaires. Mixed effect regression model was used in SPSS software to investigate the efficacy of the two therapy methods on the reduction of depression in patients with chronic back pain.
    Findings: Results showed that CBT (P
    Conclusions
    Both CBT and schema therapy are effective in improving symptoms of depression in patients with chronic low back pain and can be used as appropriate treatment methods in patients with chronic pain and depression.
    Keywords: Chronic pain, Chronic back pain, Depression, Cognitive behavior therapy, Schema therapy}
  • مریم اسبقی، هوشنگ طالبی، احمد عابدی، غلام رضا منشئی، احمدعلی فروغی
    زمینه و هدف
    بررسی اثربخشی آموزش برنامهٔ شناختی رفتاری مارتین بر کاهش ناتوان کنندهٔ رفتارهای انگیزشی و خودناتوانی یادگیری و ناتوانی در ابراز اشتیاق تحصیلی بود.
    روش بررسی
    این پژوهش از نوع آزمایشی بود. تحقیق شامل دو گروه آزمایش و کنترل و اجرای سه مرحلهٔ پیش آزمون، پس آزمون و پیگیری بود. جامعهٔ آماری را، تمامی دانش آموزان دختر دبیرستان های شهر تهران در سال تحصیلی 94-1393 تشکیل دادند. از بین دانش آموزانی که در مقیاس انگیزه و اشتیاق مارتین نمرهٔ کمتری گرفتند و اختلال رشدی عصبی (یادگیری ارتباطی) داشتند، به شیوهٔ نمونه گیری تصافی، 44نفر به عنوان نمونه انتخاب و به طور تصادفی در گروه های آزمایش و کنترل (هر گروه 22 نفر) قرار گرفتند. برای گروه آزمایش، برنامهٔ شناختی رفتاری مارتین در 16 جلسهٔ 60 دقیقه ای، به صورت یکبار در هفته اجرا شد.
    یافته ها
    در بررسی اثربخشی برنامهٔ شناختی رفتاری مارتین، برای اندازه های تکراری، از روش تحلیل واریانس استفاده شد. نتایج نشان داد که در حیطهٔ عوامل ناتوانی کنندهٔ رفتار (0٫05=p) و ناتوان در ابراز اشتیاق تحصیلی، (0٫008=p)، میانگین نمرات در سه زمان و بین دو گروه آزمایش و کنترل، معنادار بود. در متغیر خودناتوان سازی، درطول زمان، در هر دو گروه، اختلاف میانگین نمرات معنادار نبود؛ ولی بین دو گروه، در طول زمان، اختلاف معناداری مشاهده شد (0٫001>p).
    نتیجه گیری
    باتوجه به نتایج پژوهش، مداخلهٔ آموزش برنامهٔ شناختی رفتاری مارتین، تاثیرگذاراست. ازاین رو به تمامی افراد فعال در حیطهٔ روانشناسی (روان شناسان، مشاوران و...)، توصیه می شود که از این روش به عنوان یک روش درمانی، در راستای کاهش ناتوان کنندهٔ رفتارهای انگیزشی و خودناتوانی یادگیری، استفاده کنند.
    کلید واژگان: خودناتوانی, خودناتوانی یادگیری, ناتوان کننده رفتارهای انگیزشی, ناتوانی, اشتیاق, رفتار, برنامه شناختی, رفتاری مارتین, دانش آموزان}
    Maryam Asbaghi, Houshang Talebi, Ahmad Abedi, Gholamreza Manshai, Ahmad Ali Foroughi
    Background And Objective
    Academic self-handicapping is a major cause of academic failure among students with learning disabilities. Therefore, the purpose of this study is to investigate the effect of cognitive-behavioral programs on debilitating motivational behavior and academic self-handicapping among students with learning disabilities.
    Methods
    This is a time-interval pretest-posttest quasi-experimental study. The population of the study included all female high school students in Tehran- Iran in the school year 2014-2015. A total of 44 participants with learning disabilities were recruited from among the students with low scores on Martin’s Motivation Scale. The participants were randomly assigned to experimental and control groups in equal numbers. The research instrument was Martin’s Motivation and Enthusiasm scale (2012). Factor analysis was used to estimate the validly of the research tool. The utility of the 11 factors were demonstrated as follows: task management, scheduling, stand, valuation, focused learning, self-confidence and ability to express passion, self-sabotage, anxiety, avoidance of defeat and uncertain control. The result of factor analysis also revealed four clusters as follows: behavior amplifiers, amplifiers thinking, behavior debilitating, and disabling think. The participants in the control group received Martin program on cognitive behavioral treatments in 16 sessions of 60 minutes once a week. Follow-up post-test was administered in 2 month intervals.
    Results
    The results showed significant difference between the control and experimental groups in debilitating motivational behavior across three time-intervals (p
    Conclusion
    In can be concluded that students with learning disabilities benefit from Martin program on cognitive behavioral treatments in reducing debilitating motivational behavior and academic self-handicapping
    Keywords: Khvdnatvany, Khvdnatvany learning, debilitating behaviour, motivation, ability, desire, behaviour, cognitive-behavioural program Martin, students}
  • نعمت الله اکبری، هوشنگ طالبی، اعظم جلایی
    بخش خانگی در میان بخش‏های اقتصادی کشور، از بزرگ‏ترین مصرف‏کنندگان نهایی انرژی است و شدت انرژی آن، برخلاف سایر بخش‏ها، روندی صعودی دارد. قانون هدفمندسازی یارانه ها از اقدامات اساسی دولت نهم است که از جمله اهداف اجرای آن، کاهش مصرف انرژی این بخش بوده است. بخش خانگی متشکل از گروه هایی است که به لحاظ ویژگی های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متفاوتند و به نظر می‏رسد تغییر یکسان قیمت دو حامل برق و گاز طبیعی در نتیجه اجرای این قانون برای تمامی این گروه ها، اثرات متفاوتی بر میزان مصرف هر گروه داشته باشد. هدف پژوهش حاضر، بررسی تاثیر ویژگی های اجتماعی (پایگاه اقتصادی-اجتماعی) و فرهنگی (فرهنگ زیست‏محیطی) موثر بر میزان تغییر مصرف برق و گاز طبیعی خانوارهای شهر اصفهان پس از اجرای قانون هدفمندسازی یارانه هاست. بدین منظور با کسب نظرات خانوارها و با استفاده از ابزار پرسشنامه، فرضیه های پژوهش بررسی شده‏اند. جامعه آماری شامل کلیه خانوارهای ساکن در مناطق پانزده‏گانه شهرداری اصفهان بوده است و نمونه‏گیری به روش تصادفی ساده انجام شده است. حجم نمونه برای بررسی فرضیه های پژوهش، 145 خانوار بوده است. نتایج حاصل از پژوهش نشان داد پایگاه اقتصادی-اجتماعی خانوارهای اصفهانی بر میزان صرفه‏جویی آن‏ها در مصرف انرژی (برق و گاز طبیعی) تاثیر معناداری نداشته است؛ در حالی که فرهنگ (زیست‏محیطی) خانوارها، تاثیر منفی معناداری داشته است.
    کلید واژگان: قانون هدفمندسازی یارانه ها, مصرف انرژی, پایگاه اقتصادی, اجتماعی, فرهنگ زیست محیطی, خانوار, شهر اصفهان}
    Nematollah Akbari, Hooshang Talebi, Azam Jalaei
    Introduction
    Among the economical sectors of the country, residential sector is the largest final consumer of energy and unlike the other sectors, its energy intensity is upward. In this regard, targeted subsidies law is a basic measure by the ninth government which began by the president’s command since 2010 despite the opposition of a number of economists and MPs with the way of its implementation that was a price reform (rising) plan to energy carriers with a focus to reduce energy consumption in all consumer sectors, especially residential sector. The residential sector consists of different groups regarding economic, social and cultural features and it seems that identical changes of prices of gas and electricity for all these groups as result of targeted subsidies law implementation have different effects on the level of energy consumption in these groups. Therefore, after nearly three years of implementation of the law and on the verge of implementation of the second phase, the study is to investigate the effects of social (Social-Economical Status) and cultural (environmental culture) features on the level of change in gas and electricity consumption of households in Esfahan city after the implementation of targeted subsidies law.
    Materials and Methods
    Regarding the purpose, the study is practical and regarding the nature and methods, it is descriptive-analysis and casual-comparative (post-event). The data for investigating the research hypotheses are collected by field method. The study population of the research is all the households living in all fourteen districts of Esfahan municipality and 145 households were selected from the 492767 households living in Esfahan city in 2011 by the use of Cochran formula (confidence level of 90 percent) and the data were collected by referring to them using simple random sampling. In order to analyze the effects of the variables, namely Social-Economical Status and environmental culture of the households, on the level of change in gas and electricity consumption after the implementation of targeted subsidies law, we used multivariate regression model of binomial logistics. SPSS software was also used to do the calculation and achieving the results.
    Discussion of Results &
    Conclusions
    The results of the research showed that: 1- Social-Economical Status of Esfahan households did not have a significant effect on reducing the consumption of gas and electricity after the implementation of targeted subsidies law. 2- The effects of environmental culture of Esfahan households on the possibility of gas and electricity energy saving on both levels (low and average) have been negative.
    In order to justify the lack of any significant relationship between Social-Economical Status Esfahan households and reducing gas and electricity consumption, the reasons are presented as follows in two divisions of sociological and economic fields:A) Sociological analysis: For many years, Social-Economical Status has been a powerful and significant variable in the area of social sciences which is used to explain a host of social attitudes and behaviors. But the lack of relationship between this variable and dependent variables of the research, despite the research hypothesis on the relationship between these two variables, is theoretically very important for the society that is studied; Therefore, it is likely that the views of some sociologists such as Veblen, Weber and Bourdieu who believe in social class life and also believe that socio-economic class factor affects the formation of lifestyle, have been fading away and lack explanatory ability. On the other hand, the approach of intellectuals such as Anthony Giddens, Mike Featherstone and Ulrich Beck is able to analyze the case in a better way. According to the views of these sociologists, social classes do not determine the selective consumption patterns of people so that it is not possible to separate the lifestyles according to the social classes and the lifestyles break boundaries of social class differentiations. In fact, lifestyle is neither a social class concept nor a tool for distinction, but it is offered as a new concept against the social class. From such a viewpoint, in modern societies similar consumption behaviors are observed among people from different social classes which show the class integration of lifestyles. In other words, we deal with a lifestyle which does not particularly belong to a group or a class, but it is only significant in the cultural changes of modernity and the growth of consumerism culture.
    B) Economic Analysis: According to economic studies on this subject, justifications for the lack of relationship can be outlined as follows: 1- Inelasticity of energy demand (consumption) for residential sector against the price changes - even in long term - and the necessity of energy commodity in the households carts. 2- Limitations to find alternatives for energy consumption such as gas and electricity for the households: the reason is the different technologies for using gas, electricity and other types of energy in household appliances. Even if the alternatives are technically possible, it is not economical for the consumers to change their consumption patterns and their energy appliances for slight fluctuations in energy prices (especially knowing that the fluctuations are very slight on the basis of real prices). 3- Since gas and electricity are necessary commodities for residential sector, this sector at least has to use them for heat, light, cooking, etc. In most cases, reducing the consumption of these two energy carriers leads to nothing but lowering the level of well-being and as a result causing numerous social, cultural and sanitary abnormalities and increasing discontent in the society. Therefore, it is natural that energy consumption in household sector is not a function of its price. 4- Energy consumption in residential sector is a function of its previous patterns which means that the consumers of this sector act according to their consumption habits. 5- Regarding the electricity, it can be said that refrigerators, freezers, coolers and TV sets share the greater part of electricity consumption in households which includes 60% of the total energy consumption by the households. It seems that despite rising electricity price after implementation of the law, the household consumer still uses the same electrical appliances; because most families - especially in inflation condition after implementation of the law - can not afford to buy energy-saving modern appliances. 6- For wealthy households who can afford to buy energy-saving appliances it is not economical to change their consumption patterns and appliances for the slight fluctuations in the price of gas and electricity (especially in inflation condition after implementation of the law). 7- Although at the beginning of targeted subsidies law implementation, the government attempted to increase the nominal prices of gas and electricity of the residential sector, only after two months the real price of electricity and after four months the real price of gas have been declining due to fixing the nominal prices of these two energy carriers after the beginning of the plan and ignoring the consumer price index while pricing these two energy carriers.
    In order to explain the negative effect of households environmental culture on energy consumption reduction it can be argued that households with higher cultures before the implementation of targeted subsidies law had more thrifty behaviors comparing to households from lower cultures; therefore, there is less possibility for them to save energy under the law implementation.
    It seems that price changing of gas and electricity is not an appropriate leverage to reform energy consumption pattern (gas and electricity) of residential sector; but energy saving in this sector by logical use of energy through creating the consumption culture alongside price changing of energy carriers can have a significant effect on consumption control in this section.
    Keywords: Targeted Subsidies Law, Energy Consumption, Social, Economical Status, Environmental Culture, Household, Isfahan City}
  • افتخار حمیدی، حمید طاهر نشاط دوست *، هوشنگ طالبی
    هدف این پژوهش اثربخشی درمان مبتنی بر آموزش یادآوری خاص در کاهش علایم افسردگی پس از زایمان زنان است. این پژوهش نیمه آزمایشی از نوع کاربردی و طرح پژوهش از نوع پیش آزمون پس آزمون با گروه گواه است. تعداد اعضای جامعه پژوهش 315 زن مراجعه کننده برای مراقبت پس از زایمان به بخش زنان و زایمان شهر تهران بودند. نمونه گیری به صورت غیراحتمالی بود. تعداد اعضای نمونه 30 نفر (15 نفر در گروه آزمایش که 7 جلسه مداخله دریافت کردند، و 15 نفر در گروه گواه) بودند. پرسشنامه مربوط به مقیاس سنجش افسردگی ادینبورگ (1987) اجرا شد. روش آماری تحلیل کواریانس استفاده شد. نتایج پژوهش حاکی از آن است که درمان مبتنی بر آموزش یادآوری خاص در کاهش علایم افسردگی پس از زایمان تاثیر داشت (005/0>P).
    کلید واژگان: افسردگی پس از زایمان, درمان مبتنی بر آموزش یادآوری خاص, مقیاس سنجش افسردگی ادینبورگ, زنان مراجعه کننده برای مراقبت پس از زایمان به بخش زنان و زایمان شهر تهران}
    Eftekhar Hamidi, Hamid Taher Neshat Doost *, Hooshang Talebi
    This study aimed to investigate the impact of specific recall training on recovery of symptoms of postpartum depression in women in Tehran. This quasi-experimental research is the practical one. The research used a quasi-experimental study with a pretest-posttest design with the control group. The number of members of the study population were 315. Non-probability sampling was used to select the participants. The statistical sample included 30 (15 in the specific recall training who received 7 sessions of specific recall training and 15 in the control group. The Edinburgh Depression Scale Questionnaire (1987) was administered. To analyze the data analysis of covariance was applied sig.0/000. The results showed that treatment based on the specific recall training has significant effect on recovery of symptoms of postpartum depression (p
    Keywords: specific recall training, postpartum depression, edinburgh postnatal depression scale}
  • هوشنگ طالبی، بتول بصیری*
    هدف این پژوهش بررسی تاثیر روش تدریس مبتنی بر «فعالیت و تمرین»بر عمکرد تحصیلی دانشجویان در درس آمار است که از نوع پژوهش های شبه تجربی است. جامعه آماری شامل کلیه دانشجویان دختر دوره کارشناسی علوم تربیتی دانشگاه پیام نور مرکز اصفهان در نیمسال اول سال تحصیلی 94- 93 است؛ روش نمونه گیری نیزتصادفی است.داده ها با روش آماری تحلیل کوواریانس بررسی شده اند. برای انجام پژوهش، تعداد 30 نفر از دانشجویان دختر دوره کارشناسی رشته علوم تربیتی به صورت تصادفی انتخاب و به دو گروه 15 نفری تقسیم شده اند. آزمودنی ها در گروه اول با روش سخنرانی و در گروه دوم با روش فعال آموزش دیده اند. برای گردآوری اطلاعات و اندازه گیری سطح یادگیری دانشجویان در درس آمار، نخست از هر دو گروه پیش آزمون و در پایان آموزش از آنان پس آزمون گرفته شده است. نتایج پژوهش نشان می دهد که بین میانگین نمرات گروه ها تفاوت معنی داری هست. درواقع با توجه به اینکه میانگین گروه دوم از گروه اول بیشتر است، آموزش به روش فعال بر عملکرد تحصیلی دانشجویان در درس آمار تاثیر مثبت داشته و توانسته است عملکرد تحصیلی آنان را افزایش دهد و باعث بهبود یادگیری آنان شود (001/0P=). بنابراین پیشنهاد می شود در کلاس های درس آمار در دانشگاه ها از روش فعالیت و تمرین برای آموزش مباحث آماری استفاده شود؛ زیرا استفاده از این روش باعث حفظ مطالب درس آمار در ذهن دانشجویان و تثبیت یادگیری در فراگیران می شود.
    کلید واژگان: آموزش آمار, روش تدریس فعال, درس آمار, دانشجویان دختر, یادگیری فعال}
    H. Talebi, B. Basiri *
    The main goal of this research was comparing the performances of, active and ordinary methods of teaching on students achievement in statistics, which was done based on an experimental classic psychological research approach. This is a semi experimental research. The population includes all undergraduate female students who study educational sciences in Isfahan campus of Payam Noor University on the first semester of 1393-94. 30 students from this population were selected and split randomly in two groups, each with 15 subjects. The control group were thought ordinary, while the experimental group has taught the active method. The students’ scores are gathered through the pre-test and post-test. The data was analyzed by using Anova: Results showed that there is a significant difference between the mean of two teaching methods. That is, the active method did better on the students’ achievements in statistics. This means that the active method improves the achievement.Based on the above results, we suggest using the active method in teaching statistics to undergraduate students of educational sciences. This will increase their achievements and hence learning Statistics. So, using the active method is recommended to the in structors who teach descriptive and inferential statistics for such students.
    Keywords: teaching statistics, active teaching method, research activities, active learning, Female students}
  • الهام منتظری، ناصر موحدی نیا، هوشنگ طالبی
    فناوری اطلاعات و ارتباطات و کاربردهای وسیع آن در قرن حاضر آثار فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی شگرفی را برای سازمان ها به همراه داشته است.علاقه مندی سازمان ها به استفاده از این رویکرد برای رشد و توسعه اقتصادی، آن ها را مواجه با چالش های جدیدی نموده که نیازمند شناخت عمیق تری است. در این مقاله به بررسی چالش ها و موانع اجرای طرح های جامع فناوری اطلاعات و ارتباطات در سازمان ها پرداخته و راهکارهای موثری پیشنهاد می گردد.نه عامل کلیدی مشکلات سازمانی، عوامل مدیریتی، عوامل فرهنگی- آموزشی، میزان مهارت نیروی انسانی، امنیت، توان بخش خصوصی، اقتصادی- مالی، حمایت دولتی، بستر فناورانه در قالب سوالات پرسشنامه موردسنجش قرار گرفته است.پاسخ های دریافتی از صاحب نظران با استفاده از روش های چندمتغیره مورد تجزیه وتحلیل های آماری قرار گرفت.در ادامه با استفاده از آزمون تی تک نمونه ای هر نه عامل موثر شناخته شده اند. همچنین بر اساس رتبه بندی انجام شده با آزمون فریدمن نه عامل به ترتیب ذکرشده در بالا رتبه بندی گردیده اند. در پایان با بررسی نتایج تحلیل های آماری و بررسی سوابق اجرای طرح ها در سازمان های متفاوت نکات موثر در اجرای موفق طرح های جامع فناوری اطلاعات و ارتباطات ارائه شده است .
    کلید واژگان: طرح جامع فناوری اطلاعات و ارتباطات, مدیریت, معماری سازمانی, برنامه ریزی راهبردی, منابع انسانی}
    Elham Montazeri, Naser Movahedinia, Hooshang Talebi
    Information & Communication Technology (ICT) and its vast applications have deeply affected cultural, social, and economic issues of various organizations in recent years. To achieve faster economic growth, some organizations have rushed to deploy ICT; however they have faced new challenges which require more perfect planning. This paper is the challenges and obstacles in running ICT Master Plan (ICT-MP) in an organization, and to offer effective solutions in this regard.In the questionnaires, 9 key factors namely organizational problems, administrational factors, cultural and educational factors, manpower qualification, security, private sector power, financial and economic factors, governmental support, and technological infrastructure are considered. All 9 factors are proved to be effective, based on the received answers and the data analysis done by using t-test and single sampling method. Furthermore, according to the sequencing done by using Fridman test, these 9 factors are ranked in terms of importance and effectiveness. At last, based on the results of data analysis and the background, the effective considerations for successfully running ICT master plans are presented.
    Keywords: ICT master plan, Enterprise Architecture, Strategic planning, challenges, solutions}
نمایش عناوین بیشتر...
سامانه نویسندگان
  • دکتر هوشنگ طالبی
    طالبی، هوشنگ
    استاد آمار کاربردی، گروه آمار،، دانشگاه اصفهان
اطلاعات نویسنده(گان) توسط ایشان ثبت و تکمیل شده‌است. برای مشاهده مشخصات و فهرست همه مطالب، صفحه رزومه ایشان را ببینید.
بدانید!
  • در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو می‌شود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشته‌های مختلف باشد.
  • همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته می‌توانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
  • در صورتی که می‌خواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.
درخواست پشتیبانی - گزارش اشکال