فهرست مطالب حمیدرضا جوشقانی
-
سابقه و هدف
دیابت نوع یک اختلال متابولیکی در متابولیسم گلوکز است. کنترل ضعیف گلایسمیک در دیابت نوع یک (DT1) معمولا به استرس اکسیداتیو و عوارض دیابتی بیشتر منجر می شود. عناصر کمیاب مانند منیزیم(Mg) ، روی (Zn) و مس (Cu) در فرایند پراکسیداسیون لیپیدها، پاتوژنز و تشدید عوارض دیابتی نقش دارند. هدف از این مطالعه بررسی عناصر کمیاب در کودکان و نوجوانان مبتلا به دیابت نوع یک در استان گلستان در سال 1401 بود.
مواد و روش هااین مطالعه ی موردشاهدی بر روی 26 کودک مبتلا به دیابت نوع یک و 26 کودک غیرمبتلا انجام شد. بعد از 12 ساعت ناشتایی در طی شب، 2 میلی لیتر خون وریدی از نمونه ها گرفته شد. داده ها در نرم افزار SPSS نسخه ی 18 با آزمون های کای اسکور و رگرسیون لجستیک در سطح معناداری 0/05 آنالیز شدند.
یافته هاسطح سرمی روی در 42/3 درصد کودکان مبتلا به دیابت و 15/4 درصد گروه غیرمبتلا پایین تر از سطح نرمال قرار داشت. همچنین، سطح سرمی مس و منیزیم به ترتیب در 7/7 و 11/5 درصد کودکان مبتلا به دیابت در سطح پایین تر از نرمال قرار داشت. نمایه ی توده ی بدنی، جنسیت و طول مدت ابتلا به دیابت با سطوح عناصر روی، مس و منیزیم ارتباط معنی دار نداشتند.
نتیجه گیریابتلا به دیابت نوع یک سبب کاهش سطح سرمی روی و مس در کودکان می شود. به نظر نمایه ی توده ی بدنی، جنسیت و طول مدت ابتلا به دیابت با این کاهش سرمی عناصر مرتبط نیستند.
کلید واژگان: روی, مس, منیزیم, کودکان, دیابت نوع 1}Background and ObjectivesType 1 diabetes is a metabolic disorder in glucose metabolism. Poor glycemic control in type 1 diabetes mellitus (T1DM) commonly leads to oxidative stress and further diabetic complications. Trace elements, such as magnesium (Mg), zinc (Zn), and copper (Cu), play a role in the process of lipid peroxidation, pathogenesis, and exacerbation of diabetic complications. The present study aimed to investigate trace elements in children and adolescents with type 1 diabetes in Golestan province in 2022.
Materials and MethodsThis case-control study was conducted on 26 children with type 1 diabetes and 26 non-diabetic children. After 12 hours of overnight fasting, 2 ml of venous blood was taken from the samples. Data were analyzed in SPSS software (version 18) using chi-score and logistic regression tests at a significance level of 0.05.
ResultsThe serum level of zinc was lower than the normal level in 42.3% of children with diabetes and 15.4% of the non-diabetic group. Moreover, the serum levels of copper and magnesium were lower than normal in 7.7% and 11.5% of children with diabetes, respectively. Body mass index, gender, and duration of diabetes demonstrated no significant relationship with zinc, copper, and magnesium levels.
ConclusionHaving type 1 diabetes causes a decrease in serum levels of zinc and copper in children. According to body mass profile, gender and duration of diabetes are not associated with this serum reduction.
Keywords: zinc, copper, magnesium, children, type 1 diabetes} -
زمینه و اهداف
سالانه حدود یک میلیارد نفر به ویروس آنفلوانزای نوع A مبتلا می شوند. گسترش مداوم SARS-CoV-2 به ویژه در فصل زمستان ممکن است باعث افزایش عفونت همزمان SARS-CoV-2 با سایر ویروس های تنفسی شود که ممکن است شدت بیماری را بدتر کرده و مرگ و میر را افزایش دهد. در عفونت های تنفسی، شناسایی اولیه منبع اصلی عفونت برای یافتن درمان مناسب و بهبود مدیریت فردی بیمار ضروری است. بنابراین تشخیص دقیق و فوری این دو بیماری ضروری است. این مطالعه با هدف ارزیابی فراوانی آنفولانزای A، آنفلوانزای B و COVID-19 در افراد مشکوک به عفونت تنفسی انجام شد.
مواد و روش کاردر این مطالعه 861 بیمار مراجعه کننده از 19 آبان 1390 تا 18 دی ماه 1391 در آزمایشگاه پزشکی کاوش (گلستان، گرگان، ایران) مشکوک به عفونت ویروسی دستگاه تنفسی که تحت آزمایش RT-PCR برای آنفلوانزا SARS-CoV-2/ قرار گرفتند، وارد شدند. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از آمار توصیفی مناسب انجام شد.
یافته ها و نتایجدر مجموع 184 بیمار مبتلا به کووید-19/آنفلوانزا تایید شدند. 90 بیمار مبتلا به کووید-19 (48/9%) و 94 بیمار (51/1%) مبتلا به آنفلوانزا (92 مبتلا به آنفولانزای A و 2 با آنفولانزای B) در مطالعه حاضر جمع آوری شدند. نسبت آنفلوآنزا به COVID-19 یک به 0/95 بود. دو مورد عفونت همزمان با کووید-19/آنفلوانزا مشاهده شد. در طول فصل آنفولانزا، نسبت آنفلوآنزا/COVID-19 در بیماران مشکوک به عفونت تنفسی یک به 0/95 بود. بیماران مبتلا به آنفولانزا به طور قابل توجهی جوان تر از بیماران مبتلا به کووید-19 بودند و نسبت مرد و زن در بیماران کووید-19 و آنفولانزا تفاوت معنی داری نداشت.
کلید واژگان: COVID-19, ویروس های آنفولانزا, آنفولانزای فصلی, عفونت تنفسی}Background and AimAbout one billion people have infected with the influenza A virus each year. The continued spread of SARS-CoV-2 especially in the winter season may increase the co-infection of SARS-CoV-2 with other respiratory viruses, which may worsen the severity of the disease and increase mortality. In respiratory infections, primary identification of the underlying source of infection is necessitated to find appropriate treatment and to improve individual patient management. Therefore, it is essential to accurately and immediately diagnose these two diseases. This study aimed to assess the frequency of influenza A, influenza B, and COVID-19 among individuals suspected of having a respiratory infection.
Materials and MethodsIn this study, 861 patients presenting from 19 November 2021 to 18 January 2022 in Kavosh medical laboratory (Golestan, Gorgan, Iran) with suspected viral respiratory tract infection who underwent RT-PCR testing for SARS-CoV-2/influenza were included. Data analysis was performed using appropriate descriptive statistics.
Results & ConclusionA total of 184 patients were confirmed with COVID-19/influenza. 90 patients with COVID-19 (48.9%) and 94 patients (51.1%) with influenza (92 with influenza A and 2 with influenza B) were collected in the present study. The influenza/COVID-19 ratio was 1/0.95. Two cases of co-infection with COVID-19/influenza were observed. During the influenza season, the influenza/COVID-19 ratio in patients with suspected respiratory infection was 1/0.95. Patients with influenza were significantly younger than patients with COVID-19 and the proportion of males and females was not meaningfully different in the COVID-19 and influenza patients.
Keywords: COVID-19, influenza viruses, Seasonal influenza, Respiratory infection} -
زمینه و هدف
جهش های ژنی ناشی از اختلالات ترومبوفیلیک و تغییر در فاکتورهای انعقادی خون در طول بارداری، نقش مهمی در بروز سقط مکرر دارند. این مطالعه به منظور تعیین ارتباط فعالیت پلاسمایی فاکتورهای انعقادی و پلی مورفیسم ژن های موثر ترومبوفیلیک با سقط مکرر انجام شد.
روش بررسیاین مطالعه توصیفی - تحلیلی روی 29 زن با سابقه سقط مکرر (حداقل سه بار) مراجعه کننده به آزمایشگاه پاتوبیولوژی کاوش گرگان طی سال های 1396 لغایت 1397 انجام شد. از PCR برای تکثیر DNA و از Post PCR برای تعیین جهش های ژنی Factor ΙΙ (G20210A) ، Factor V Leiden (G1691A) ،Factor V HR2 (H1299R) ، MTHFR C677T و MTHFRA1298C استفاده گردید و نتایج به دست آمده از تعیین ژنوتایپ هر پلی مورفیسم ارزیابی گردید.
یافته ها:
بین فاکتورهای انعقادی و جهش های ترومبوفیلیک با سقط مکرر ارتباط آماری معنی داری وجود نداشت.
نتیجه گیری:
هیچکدام از پلی مورفیسم های مورد بررسی توجیه کننده سقط مکرر در زنان مورد مطالعه نبودند. پیشنهاد می شود در جامعه مورد بررسی از افراد نرمال یا بستگان درجه یک که دارای سابقه سقط نیستند؛ فاکتورهای ژنتیکی مورد ارزیابی قرار گیرند.
کلید واژگان: سقط مکرر, فاکتورهای انعقادی خون, فاکتور V, فاکتور II}Background and ObjectiveGene mutations leading to thrombophilic disorders and changes in blood coagulation factors during pregnancy play an important role in the occurrence of recurrent abortions. This study was conducted to determine the relationship between polymorphism of thrombophilic genes and coagulation factors in women with recurrent miscarriage.
MethodsIn this descriptive-analytical study, 29 women with a history of recurrent abortions (at least three times) were investigated. Demographic data were collected. Total genomic DNA was isolated from peripheral blood. The presence or absence of mutation in factor II (G20210A), factor V Leiden (G1691A), factor V HR2 (H1299R), MTHFR C677T, and MTHFR A1298C polymorphisms were assessed by PCR.
ResultsCoagulation factors and thrombophilic mutations had no significant association with recurrent miscarriage.
ConclusionThe results obtained in this study showed that none of the studied polymorphisms could justify frequent abortions in women. Therefore, it is suggested to evaluate genetic factors in normal individuals or immediate and extended family of the study population with no miscarriage history.
Keywords: Recurrent Miscarriage, Blood Coagulation Factors, Factor V, Factor II} -
هدف از مطالعه حاضر، بررسی تاثیر اندازه و فصل بر پروفیل پروتئین موکوس و ساختار اپیدرم پوست ماهی قزل آلای رنگین کمان می باشد. نمونه های موکوس و پوست در طی سه فصل متوالی شامل اواخر زمستان (اسفند)، اواسط بهار (اردیبهشت) و اوایل پاییز (مهر) در سال های 1394-1393 تهیه شدند. در هر فصل، نمونه گیری به طور مجزا از چهار گروه وزنی شامل 20-2 گرم (W1)، 200-100 گرم (W2) و 600-400 گرم (W3) انجام شد. نتایج آنالیزهای بافت شناسی نشان داد که تراکم سلول های جامی شکل و ضخامت اپیدرم پوست قزل آلای رنگین کمان با افزایش دما از فصل زمستان تا فصل پاییز در همه گروه های وزنی افزایش یافت. اندازه سلول های جامی شکل در بچه ماهی ها (W1) تحت تاثیر فصل نبود، در حالی که در ماهیان بزرگتر W2 و W3اندازه این سلول-ها با افزایش دما در فصل پاییز کاهش یافت. بین اندازه ماهی و تراکم سلول های جامی شکل نیز یک ارتباط مثبت و معنی دار مشاهده شد. آنالیز بیوشیمیایی موکوس پوست قزل آلای رنگین کمان نشان داد که همزمان با افزایش تراکم سلول های جامی شکل در فصل بهار غلظت پروتئین محلول موکوس نیز در هر سه گروه وزنی مورد مطالعه افزایش یافت. پروفیل پروتئین موکوس قزل آلای رنگین کمان نیز اختلاف فصلی در هر سه گروه وزنی نشان داد. در پاییز، پروتئین های با وزن مولکولی کمتر از 35 کیلو دالتون غالب بودند، در حالی که در زمستان این پروتئین ها مشاهده نشدند. هیچ اختلاف معنی داری در پروفیل پروتئین بین گروه های وزنی مختلف مشاهده نشد.
کلید واژگان: سلول های جامی شکل, ضخامت اپیدرم, پروتئین محلول, الکتروفورز}The aim of this study was to investigate the effect of fish size and seasonality on the epidermis structure and protein profile of the skin mucus of Rainbow trout. Skin mucus samples were collected over three consecutive season periods including late winter, mid spring and early autumn. In each season, sampling was performed separately from three different weight groups including 2-20 gr fish (W1), 100-200 gr fish (W2) and 400-600 gr fish (W3). The results of histological analysis showed that goblet cell density and epidermal thickness increased with increasing temperature from winter to autumn in all weight groups. In juvenile (W1 fish), the size of goblet cells was not affected by the season, while in larger fishes (W2 and W3), the size decreased with increasing temperature in the autumn. There was a positive and significant relationship between fish size and density of goblet cells. Biochemical analysis of skin mucus showed that protein concentration increased simultaneously with an increase in goblet cell density. The protein profiles of rainbow trout mucus showed seasonal variations in all three weight groups. In autumn, the small proteins with molecular weights less than 35 kDa were more prominent, while these proteins were not observed in the winter. There were no significant differences in the mucus protein profile among different weight groups
Keywords: goblet cell, epidermal thickness, soluble protein, SDS-PAGE} -
زمینه و هدف
سندرم ژیلبرت اختلال ژنتیکی نسبتا شایع در متابولیسم بیلی روبین است. در این سندرم با وجود ساختار و عملکرد نرمال کبد، میزان آنزیم یوریدین دی فسفات گلوکورونوزیل ترانسفراز، کاهش یافته و در نتیجه بیلی روبین غیرکنژوگه سرم افزایش می یابد. سندرم ژیلبرت در 3 تا 10 درصد جمعیت ها دیده می شود. این مطالعه به منظور تعیین شیوع موارد مشکوک به ابتلا سندرم ژیلبرت استان گلستان انجام گردید.
روش بررسیاین مطالعه توصیفی - تحلیلی بر روی 1664 از مراجعین به مراکز بهداشت روستایی و شهرستان های استان گلستان در محدوده سنی 18 تا 45 سال با آنزیم های کبدی نرمال طی سال 1393 انجام شد. براساس پراکندگی جمعیتی، به صورت ناشتا از این افراد خون تام تهیه شد. سپس بیلی روبین توتال آنها اندازه گیری گردید. برای افراد دارای بیلی روبین توتال بیشتر از 1.5 میلی گرم بر دسی لیتر، تک دوز خوراکی 600 میلی گرم ریفامپین به صورت ناشتا تجویز شد. افرادی که پس از مصرف ریفامپین بیلی روبین غیرمستقیم بالای 1.3 میلی گرم بر دسی لیتر داشتند؛ به عنوان افراد مشکوک به ابتلا سندرم ژیلبرت در نظر گرفته شدند.
یافته ها:
شیوع موارد مشکوک به ابتلا سندرم ژیلبرت (97 نفر) در سطح استان گلستان 5.8% به دست آمد. سندرم ژیلبرت در مردان (10%) شایع تر از زنان (4.3%) بود (P<0.05). فراوانی سندرم ژیلبرت در قومیت سیستانی 5.4%، قومیت فارس 5.4% و در قومیت ترکمن 6.7% تعیین شد و این تفاوت از نظر آماری معنی دار نبود. فراوانی سندرم ژیلبرت در هرسه قومیت در مردان بیشتر از زنان بود که نتایج در دو قومیت سیستانی و فارس معنی دار بود (P<0.05).
نتیجه گیری:
موارد مشکوک به ابتلا سندرم ژیلبرت در مردان شایع تر از زنان بود و این شیوع در قومیت ترکمن بیشتر بود.
کلید واژگان: شیوع, سندرم ژیلبرت, بیلی روبین}Background and ObjectiveGilbertchr('39')s syndrome is a relatively common genetic disorder, which is caused by defection in uridine diphosphate glucuronosyl transferase enzyme. The indirect bilirubin increases in this syndrome, although the function of the liver is normal. Gilbertchr('39')s syndrome can be seen in 3 to 10% of different populations. According to the differences in ethnic groups in Golestan Province, no studies have been conducted on the prevalence of the syndrome in the province, so far.This study was conducted to determine the prevalence of suspected Gilbertʼs syndrome in Golestan province in north of Iran.
MethodsThis descriptive-analytical study was performed on 1664 subjects with 18-45 years old referring to rural and urban health centers in Golestan province, North of Iran during 2014. Liver function tests were normal in subjects. Fasting blood samples were taken from each subject and total bilirubin was tested. People with a total bilirubin of more than 1.5 mg/dl were treated with a single oral dose of rifampin 600 mg. After taking rifampicin, the individuals with an indirect bilirubin level of more than 1.3 mg/dl were found suspected of Gilbert’s syndrome.
ResultsThe prevalence of suspected Gilbertchr('39')s syndrome was 5.8%. Moreover, suspected Gilbert’s syndrome was more common in males than females (10% in males and 4.3% in females) (P<0.05). According to ethnicity, the prevalence of suspected Gilbertchr('39')s syndrome was 5.4%, 5.4%, and 6.8% in Sistani, Fars and Turkmen subjects, respectively. This difference was not significant. The prevalence of suspected Gilbertchr('39')s syndrome in three ethnicities was higher in males than females and it was statistically significant in Sistani and Fars ethnicities (P<0.05) but not significant in Turkmen ethnicity.
ConclusionSuspected cases of Gilbertchr('39')s syndrome were more common in men than women, and more prevalent in the Turkmen ethnic group.
Keywords: Prevalence, Gilbert's Syndrome, Bilirubin} -
سلنیوم یک ماده معدنی ضروری است که به طور طبیعی در خاک، آب و برخی مواد غذایی یافت می شود. امروزه سلنیوم به عنوان آنتی اکسیدان، یکی از عناصر ضروری در بدن انسان به شمار می رود. اگرچه بدن انسان روزانه به مقدار کمی از سلنیوم نیاز دارد؛ اما مطالعات اخیر نشان داده اند که همین مقدار کم سلنیوم برای حفظ عملکرد طبیعی بدن ضروری است. انتخاب دوز مطلوب مصرف سلنیوم امری دشوار است و با توجه به مطالعات متعددی که در این بررسی انجام شده؛ به نظر می رسد که مکمل روزانه 31.5 تا 200 میکروگرم سودمند باشد. مقالات منتشر شده در پایگاه های اطلاعاتیPubMed ، Web of Science، Google Scholar و SCOPUS بر اساس کلیدواژه های سلنیوم، اکسیدان، آنتی اکسیدان، دیابت، سرطان، سمیت، بیماری قلبی و بیماری کبدی غربال و جمع آوری شدند. این واژه های کلیدی به خاطر نقش آنتی اکسیدانی سلنیوم و همچنین نقش پررنگ اکسیداسیون در پیشرفت این بیماری ها انتخاب شدند. از تعداد 150 مقاله منتشر شده در فاصله زمانی 20 ساله طی سال های 2000 تا 2020 استفاده گردید. مطالعاتی که در زمینه نانوسلنیوم ها، مکمل های غیرخوراکی و بیماری های ناشی از عوارض بیماری زمینه ای سندرم متابولیک ایجاد شده بودند؛ از مطالعه خارج شدند و در نهایت تعداد 121 مقاله وارد مطالعه گردید. تعداد محدودی از مطالعات نشان داده که بیماران مبتلا به اختلالات متعدد، ممکن است نسبت به افراد سالم نیاز به مصرف دوز بالاتری از سلنیوم (82.4-200 میکروگرم) داشته باشند. در این مطالعه، نقش آنتی اکسیدانی سلنیوم در اختلالات متابولیک مزمن از جمله هیپرلیپیدمی و هیپرگلیسمی و برخی سرطان ها بررسی شده است. همچنین اهمیت بالینی کمبود سلنیوم در بیماری های متابولیک و نیز مشاهدات بالینی و تجربی در مورد اثر مکمل های غذایی سلنیوم در درمان بیماری های متابولیک مزمن مانند دیابت، آرتروسکلروزیس و سرطان ها به طور خلاصه ذکر شده است. به علاوه سمیت و دوز توصیه شده سلنیوم مورد بحث قرار گرفته است.
کلید واژگان: سلنیوم, آترواسکلروز, دیابت ملیتوس, کاهش قندخون}Selenium is an essential mineral found naturally in soil, water, and some foods. Today, selenium, as an antioxidant, is one of the vital elements in the human body. Although the human body needs a small amount of selenium daily, recent studies have shown that the same small amount of selenium is essential for maintaining healthy body function. It is challenging to choose the right dose of selenium. According to several studies in this present review, a daily supplement of 31.5-200 micrograms seems beneficial since the amount of selenium in various diseases is less than the amount in healthy people. The articles published in PubMed, Web of Science, Google Scholar and SCOPUS databases were screened and collected based on the keywords including selenium, oxidant, antioxidant, diabetes, cancer, toxicity, heart disease and liver disease. These keywords were chosen because of the antioxidant role of selenium as well as the prominent role of oxidation in the progression of these diseases. 150 articles published over a period of 20 years from 2000 to 2020 were used in this study. Articles about nano-seleniums, non-dietary supplements, and diseases caused by the underlying disease of metabolic syndrome were excluded and finally 121 articles were included in the study. A limited number of studies show that patients with multiple disorders may need to take higher doses of selenium (82.4 to 200 micrograms) than healthy people. In this study, seleniumchr('39')s antioxidant role in chronic metabolic disorders, including hyperlipidemia and hyperglycemia, and some cancers, were investigated. Also, the clinical significance of selenium deficiency in metabolic diseases, as well as clinical and experimental observations on the effect of selenium dietary supplements in the treatment of chronic metabolic diseases such as diabetes and atherosclerosis, and cancers, are briefly mentioned. Besides, the recommended toxicity and dose of selenium have been discussed.
Keywords: Selenium, Atherosclerosis, Diabetes Mellitus, Hyperglycemia} -
سابقه و هدف
ریزپوشانی، فرآیند قرار دادن ترکیبات در کپسول های کوچک می باشد تا محتویات خود را در سرعت کنترل شده و تحت شرایط خاص رها سازند. اخیرا، تمایل به افزودن ترکیبات عملگرا به مواد غذایی رو به افزایش است. این ترکیبات به شرایط محیطی، فرآیند و یا شرایط گوارش حساس هستند. ریزپوشانی یک انتخاب مناسب جهت حفاظت از این ترکیبات در برابر شرایط مذکور می باشد. نانولیپوزوم ها به علت استفاده از ترکیبات و اجزای خوراکی در فرمولاسیون خود، یکی از رایج ترین سیستم های رسانش برای ریزپوشانی، حفاظت و رهایش ترکیبات زیست فعال هستند. هدف این تحقیق بررسی ویژگی نانو لیپوزوم های بارگیری شده با پروتئین هیدرولیز شده کینوآ می باشد.
مواد و روش هادر این مطالعه ویژگی نانو لیپوزوم های بارگیری شده با پروتئین هیدرولیز شده کینوآ (با و بدون پوشش دهی با کیتوزان) از نظر اندازه ذرات، شاخص بس پاشیدگی، پتانسیل زتا و فعالیت آنتی اکسیدانی (مهار رادیکال DPPH و مهار ABTS) و بازده ریز پوشانی پس از نگهداری در دمای یخچال مورد بررسی قرار گرفت. عملیات هیدرولیز توسط آنزیم های پانکراتین و آلکالاز صورت گرفت.
یافته هانتایج نشان داد که اندازه ذرات در نمونه کنترل با حدود 22 نانومتر به 40 نانومتر در نمونه بدون پوشش کیتوزان و 70 نانومتر در نمونه با پوشش کیتوزان افزایش یافت. همچنین شاخص بس پاشیدگی درنمونه شماره دو (نمونه حاوی پوشش کیتوزان) نسبت به نمونه کنترل بهبود یافته و از توزیع یکنواختی برخودار شد. پتانسیل زتا از-9MVدر نمونه کنترل به -4MVو26MV در نمونه بدون پوشش دهی با کیتوزان و نمونه حاوی پوشش کیتوزان تغییر نمود. بازده ریز پوشانی پس از شش هفته نگهداری در دمای یخچال برای نمونه شماره یک (نمونه بدون پوشش دهی با کیتوزان) 40 درصد و برای نمونه شماره دو (نمونه حاوی پوشش کیتوزان) 65 درصد بدست آمد.
نتیجه گیریریزپوشانی پروتئین هیدرولیز شده دانه کینوآ و پوشش دهی آن با کیتوزان موجب بهبود ویژگی نانو لیپوزوم ها از نظر اندازه ذرات، شاخص بس پاشیدگی، پتانسیل زتا و بدنبال آن بهبود پایداری ذرات با کاهش نرخ رهایش در دوره نگهداری و حفظ درصد بیشتری از ترکیبات در ساختار نانو لیپوزم می شود.
کلید واژگان: نانو لیپوزوم, ریزپوشانی, پروتئین هیدرولیز شده, دانه کینوآ}Background and ObjectivesEncapsulation is a process; by which, a susceptible compound is surrounded with a membrane or matrix that is able to release its contents at a controlled speed under certain conditions. In recent years, popularity of adding bioactive compounds to food products has increased. These compounds are usually sensitive to environmental, processing and/or gastrointestinal conditions. Therefore, encapsulation is an appropriate option to protect these compounds against harsh conditions. Nanoliposomes are made from edible compounds and therefore are common for encapsulation, protection and controlled release of bioactive compounds in foods. The objective of this study was to investigate properties of nanoliposomes loaded with quinoa seed protein hydrolysates.
Materials & MethodsIn this study, nanoliposomes loaded with quinoa seed protein hydrolysates (without and with chitosan coating) were assessed for their particle size, zeta potential and antioxidant activity using DPPH radical scavenging and ABTS radical inhibition activity. Furthermore, effects of six weeks of storage in refrigerator conditions were assessed on the stability and properties of nanoliposomes. Hydrolysis was carried out using alcalase and pancreatin enzymes.
ResultsResults showed that particle size increased from nearly 22 nm in control sample to 40 and 70 nm in samples with and without chitosan coating, respectively. Moreover, disintegration index in the sample with chitosan coating (No. 2) was improved, compared to control sample with further uniform distributions. Zeta potential changed from -9 MV in control sample to -4 and 26 MV in samples without and with chitosan coating, respectively. Microencapsulation efficiency over six weeks of storage at refrigerator temperature was 40% in sample No. 1 (sample without chitosan coating) and 65% in sample No. 2 (sample with chitosan coating).
ConclusionEncapsulation of hydrolyzed quinoa proteins using nanoliposome and its coating with chitosan improve various characteristics of nanoliposomes such as particle size, decomposition index and zeta potential, improving particle stability by decreasing its release rate during storage and causing high storage ability of the active compounds in nanoliposome structures.
Keywords: Nanoliposome, Encapsulation, Hydrolyzed protein, Quinoa seed} -
سابقه و هدف
سالیان زیادی است که برای کاهش اکسیداسیون لیپیدها و افزایش ماندگاری محصولات غذایی از آنتی اکسیدان ها استفاده می شود. اما باتوجه به معایب کاربردی و محدودیت های قانونی از نقطه نظر ایمنی آنتی اکسیدان ها و شلاته کننده های سنتزی، محققین به دنبال استفاده از آنتی اکسیدان های از منابع طبیعی هستند. هدف این تحقیق، بررسی اثر هیدرولیز آنزیمی پروتئین کینوآ بر ویژگی های عملکردی و آنتی اکسیدانی پپتیدهای حاصل بود.
مواد و روش هادر این مطالعه، اثر فرآیند هیدرولیز آنزیمی پروتئین کینوآ با آنزیم های آلکالاز و پانکراتین بر درجه هیدرولیز، حلالیت، امولسیون کنندگی، کف کنندگی، شاخص های آنتی اکسیدانی شامل مهار رادیکال آزاد DPPH، مهار رادیکال هیدروکسیل، قدرت احیاءکنندگی، مهار رادیکال ABTS، ظرفیت آنتی اکسیدانی معادل ترولوکس (TEAC)، و شلاته کنندگی یون های آهن و مس مورد بررسی قرار گرفت.
یافته هانتایج نشان دادند که هیدرولیز آنزیمی موجب افزایش قابل توجه حلالیت، فعالیت امولسیون کنندگی و کف کنندگی به ویژه در شرایط اسیدی می گردد. همچنین پس از هیدرولیز آنزیمی، مهار رادیکال آزاد DPPH (از 85/16 به 04/56%)، مهار رادیکال هیدروکسیل (از 31/26 به 91/63%)، قدرت احیاءکنندگی (از 44/0 به 95/0 جذب در nm765)، مهار رادیکال ABTS (از 01/30 به 42/68%)، ظرفیت آنتی اکسیدانی معادل ترولوکس (از 73/0 به mM83/1)، شلاته کنندگی یون آهن (از 91/36 به 64/70%) و شلاته کنندگی یون مس (از 76/3 به 76/10%) در بالاترین مقدار افزایش یافت.
نتیجه گیرینتایج حاصل از این تحقیق بیانگر اثر هیدرولیز آنزیمی بر بهبود ویژگی های عملکردی پروتئین کینوآ و تولید هیدرولیزشده ها با فعالیت آنتی اکسیدانی بالا بود. همچنین، اثر زمان هیدرولیز و نوع آنزیم (آلکالاز و پانکراتین) بر هر یک از شاخص های آنتی اکسیدانی متفاوت بود.
کلید واژگان: آلکالاز, پانکراتین, کینوآ, ویژگی های عملکردی, هیدرولیز آنزیمی}Background and ObjectivesAntioxidants are used to decrease oxidation of oils and increase shelf life of foods for centuries. Nowadays, researchers investigate for the replacement of synthetic antioxidants with antioxidants from natural sources. The purpose of this study was to investigate effects of quinoa enzyme-hydrolyzed proteins on functional and antioxidant properties of the produced peptides.
Materials & MethodsIn this study, proteins of the quinoa seeds were extracted and hydrolyzed with alcalase and pancreatin enzymes. The hydrolyzed proteins were assessed for the degrees of hydrolysis, solubility, emulsifying capacity, foaming capacity and antioxidant properties. Furthermore, DPPH free radical scavenging activity, hydroxyl radical scavenging activity, reducing power, ABTS radical scavenging activity, Trolox equivalent antioxidant capacity (TEAC) and iron and copper ion chelating activity were used to assess the antioxidant properties.
ResultsResults showed that the enzymatic hydrolysis significantly increased solubility, foaming capacity and emulsifying capacity, especially at isoelectric point and acidic pH. Free radical scavenging of DPPH (from 16.85 to 56.04%), hydroxyl radical scavenging (from 26.31 to 63.91%), reducing power (from 0.44 to 0.95 absorbance at 765 nm), ABTS radical scavenging (from 30.01 to 68.42%), Trolox equivalent antioxidant capacity (from 0.73 to 1.83 mM), iron ion chelating activity (from 36.91 to 70.64%), and copper ion chelating activity (from 3.76 to 10.76%) increased to the highest levels after enzyme hydrolysis.
ConclusionResults of this study have shown that enzymatic hydrolysis can improve functional properties of the quinoa seed proteins. Antioxidant capacity of the hydrolyzed proteins is significantly higher than non-hydrolyzed proteins. Improvement of the functional properties and antioxidant capacity of the hydrolyzed proteins depend on hydrolysis time and enzyme type.
Keywords: Alcalase, Pancreatin, Quinoa, Functional properties, Enzymatic hydrolysis} -
مقدمهولوواژینیت کاندیدایی، یک عفونت مخمری و از شایع ترین علل مراجعه زنان به پزشک می باشد. مطالعه حاضر با هدف ارتباط نوع گونه های کاندیدا و برخی ریسک فاکتورهای موثر بر بروز ولوواژینیت کاندیدیایی انجام شد.روش کاراین مطالعه توصیفی- تحلیلی از نوع همبستگی طی سال های 97-1395 بر روی 404 نمونه ترشحات واژن با علائم بالینی وولوواژینت در بیمارستان صیاد شیرازی و درمانگاه های پزشکی و مامایی شهر گرگان انجام شد. بر روی ترشحات واژینال آزمایش مستقیم، کشت بر روی محیط کروم آگار کاندیدا انجام و 280 فرد مبتلا به کاندیدیازیس با روش RFLP-PCR تعیین گونه گردید. به منظور جمع آوری اطلاعات دموگرافیک و اطلاعات فردی باروری افراد از پرسشنامه استفاده شد. تجزیه و تحلیل داده ها با استفاده از نرم افزار آماری SPSS (نسخه 22) و آزمون های کای دو و دقیق فیشر انجام گرفت. میزان p کمتر از 05/0 معنی دار در نظر گرفته شد.یافته هااز بین افراد مورد مطالعه، 62 نفر (22%) از بیماران عفونت تکرار شونده داشتند؛ همچنین بین بروز عفونت ولوواژینیت کاندیدیایی با گروه سنی 35-26 سال، بروز بیماری های زمینه ای، بارداری و مصرف داروهای ضدبارداری نظیر LD، مترونیدازول و فلوکونازول ارتباط آماری معنی داری یافت شد (05/0>p)، اما بین سایر عوامل، ارتباط معنی داری مشاهده نشد (05/0<p). کاندیدا آلبیکنس به عنوان شایع ترین گونه موثر در ارتباط با ریسک فاکتورهای مختلف ولوواژینیت کاندیدیایی، شناسایی گردید.نتیجه گیریآگاهی از نوع مخمر، نوع داروی ضدقارچی موثر و ریسک فاکتورهای موثری چون مصرف بی رویه برخی آنتی بیوتیک ها، داروهای ضدبارداری چون LD و برخی عوامل زمینه ای می تواند تصویر روشن تری در رابطه با شیوع بیماری و عوامل موثر در بروز ولوواژینیت کاندیدیایی برای پزشکان متخصص و مسئولین بهداشتی مربوطه فراهم آورد.کلید واژگان: ریسک فاکتورها, گونه های کاندیدا, ولوواژینیت کاندیدایی, ارتباط}IntroductionVulvovaginal candidiasis (VVC) is a yeast infection and is one of the most common causes of women's referral to the physician. The aim of this study was to investigate the relationship between different Candida species and some risk factors affecting the incidence of vulvovaginal candidiasis.MethodsThis descriptive study was conducted during 2016-2018 on 404 samples of vaginal discharge with clinical symptoms of vulvovaginitis in Sayyad Shirazi Hospital as well as Medical and Obstetric Clinics in Gorgan for two years. Vaginal secretions were tested directly on CHROMagar Candida medium and 280 patients with Candidiasis were identified using RFLP-PCR. The demographic information and individual fertility data were collected using a questionnaire. Subsequently, the data were analyzed in SPSS software (version. 22) through the Chi-square and Fisher's exact tests. P-value less than 0.05 was considered statistically significant.ResultsAccording to the results, 62 (22%) patients had recurrent vulvovaginal; moreover, the incidence of the VVC correlated significantly with the age group of 26-35 years, the incidence of underlying diseases, pregnancy, and the use of contraceptive drugs, such as LD, metronidazole, and fluconazole (P<0.05). However, no significant relationship was found between other symptoms (P>0.05). The most commonly identified species regarding the risk factors of vulvovaginal Candidiasis was Candida albicans.ConclusionAwareness on the type of yeast, the type of effective antifungal drugs, and effective risk factors, such as broad and long-term use of antibiotics contraceptives, including LD, and some underlying factors can pave the way on the prevalence of the disease and the factors affecting the incidence of vulvovaginal candidiasis for medical specialists and health authorities.Keywords: Vulvovaginal Candidiasis, Risk factors, Candida species, Relationship}
-
زمینه و هدفترومبوآمبولی وریدی (Venous thromboembolism: VTE) یک وضعیت بالینی معمول با نرخ مرگ و میر 15-20% است. نسبت نوتروفیل به لنفوسیت (Neutrophil to lymphocyte ratio: NLR) به عنوان یک شاخص در پیش بینی نتایج بالینی در بیماران با بیماری ها و بدخیمی های مختلف شناخته شده است. این مطالعه به منظور تعیین ارزش نسبت نوتروفیل به لنفوسیت در پیش آگهی فوت بیماران دارای ترومبوآمبولی وریدی خود به خودی طی دوره زمانی کوتاه مدت انجام شد.روش بررسیاین مطالعه همگروهی گذشته نگر روی 93 بیمار با ترومبوآمبولی وریدی خودبه خودی پذیرش شده در مراکز آموزشی درمانی شهیدصیاد شیرازی و پنجم آذر گرگان طی سال های 1391-94 انجام شد. پارامترهای دموگرافیک، خونی و بیوشیمیایی بیماران در پیش بینی رخداد فوت در پیگیری 30 روزه پس از مراجعه به بیمارستان ارزیابی شد.یافته ها16 بیمار (17.2%) طی 30روز فوت نمودند. در متغیرهای سن، گلبول های سفید خون، نوتروفیل، NLR، کراتین کیناز نوع MB و لاکتات دهیدروژناز افزایش آماری معنی دار (P<0.05) و در متغیرهای لنفوسیت و پلاکت کاهش آماری معنی دار با وقوع مرگ طی دوره کوتاه 30 روزه مشاهده شد (P<0.05). نقطه برش NLR بیشتر یا مساوی 7.21 دارای حساسیت 56.3%، ویژگی 87%، ارزش پیش بینی مثبت 47.3% و ارزش پیش بینی منفی 90.5% تعیین گردید.نتیجه گیرینسبت نوتروفیل به لنفوسیت می تواند به عنوان یک متغیر سودمند در پیش بینی رخداد فوت طی دوره کوتاه پیگیری در بیماران VTE مورد استفاده قرار گیرد.کلید واژگان: ترومبوآمبولی وریدی, نسبت نوتروفیل به لنفوسیت, بقاء}Background And ObjectiveVenous thromboembolism (VTE) is a common clinical condition with a mortality rate of 15-20%. Neutrophil to lymphocyte ratio (NLR) is known as an indicator in predicting clinical outcomes in patients with various diseases and malignancies. This study was conducted to determine the value of neutrophil to lymphocyte ratio in the prognosis of death in patients with venous thromboembolism during the short term.MethodsThis retrospective cohort study was performed on 93 hospitalized patients with spontaneous venous thromboembolism in Gorgan, northern Iran during 2012-15. Demographic, blood and biochemical parameters of the patients were evaluated in the prediction of fatal outcome in a follow-up of 30 days after thrombose diagnosis.ResultsSixteen patients (17.2%) died within 30 days. The variables of age, white blood cells, neutrophils, NLR, creatine kinase MB and lactate dehydrogenase significantly increased (PConclusionNeutrophil to lymphocyte ratio can be used as a useful biomarker in the prediction of mortality during short periods of time in VTE patients.Keywords: Venous thromboembolism, Neutrophil to lymphocyte ratio, Survival}
-
زمینه و هدفدیابت حاملگی در 3 تا 12 درصد زنان طی بارداری و به طور معمول در اواخر سه ماهه دوم بارداری بروز می کند. این مطالعه به منظور تعیین سطح فروکتوزامین و هموگلوبین گلیکوزیله (HbA1C) در زنان باردار با آزمایش چالش گلوکز (glucose challenge test: GCT) غیرطبیعی و مقایسه آن با گروه شاهد به منظور یافتن آزمایش مناسب تر برای ارزیابی دیابت بارداری انجام شد.روش بررسیدر این مطالعه مورد - شاهدی از 96 زن باردار با GCT بیش از 140 mg/dl به عنوان گروه مورد و 96 زن باردار با GCT کمتر از 140 mg/dl به عنوان گروه شاهد، نمونه خون گرفته شد. برای سنجش فروکتوز آمین سرم از روش الایزا و آزمایش هموگلوبین گلیکوزیله از روش شیمیایی استفاده شد.یافته هادر گروه مورد همبستگی معنی داری بین GCT با فروکتوزآمین و هموگلوبین گلیکوزیله وجود داشت (P<0.05). این همبستگی در مورد هموگلوبین گلیکوزیله به طور قابل ملاحظه ای (0.63 در برابر 0.24) بیشتر بود. در گروه شاهد این همبستگی معنی دار نبود.نتیجه گیریعلی رغم تمام اثرات بارداری بر سطح هموگلوبین، کماکان آزمایش هموگلوبین گلیکوزیله نسبت به سایر آزمایش ها برای پیگیری وضعیت بیماران دیابتی قابل اعتمادتر است.
کلید واژگان: دیابت بارداری, هموگلوبین گلیکوزیله, آزمایش چالش گلوکز, فروکتوز آمین}Background And ObjectiveGestational diabetes is affected 3-12% of women and occurs at the final stage of second trimester. This study was done to determine the fructosamine and glycated hemoglobin level in pregnant women with abnormal glucose challenge test.MethodsThis case – control study was carried out on 96 pregnant women with glucose challenge test (GCT)>140 mg/dl as cases and 96 pregnant women with GCT<140 mg/dl as controls. The serum fructosamine and glycated hemoglobin determined using ELISA and chemical methods, respectively.ResultsIn pregnant woman with abnormal GCT, there was a significant correlation with glycated hemoglobin and fructosamine. The glycated hemoglobin correlation was more significant compared to fructosamine (0.63 to 0.24). There was not significant correlation between GCT with fructosamine and glycated hemoglobin in individuals with normal GCT.ConclusionThe measurement of glycated hemoglobin is more accurate than fructosamine in pregnant women with abnormal glucose challenge test.Keywords: Gestational diabetes, Glycosylated hemoglobin, Glucose challenge test, Fructosamine} -
زمینه و هدففعالیتی که با الگوی حرکتی جدید و یا با شدت زیادی انجام شود؛ اغلب منجر به احساس درد و ناراحتی عضلانی می شود که مشخصه آن تاخیر در بروز درد بوده و تحت عنوان کوفتگی عضلانی تاخیری نامیده می شود. این مطالعه به منظور تعیین اثر ویتامین C و E بر شاخص پراکسیداسیون لیپید و کوفتگی عضلانی تاخیری در بازیکنان حرفه ای تیم بسکتبال شهرداری گرگان انجام شد.روش بررسیدر این کارآزمایی بالینی 24 بسکتبالیست حرفه ای مرد به صورت تصادفی در چهار گروه مکمل Vitamin C (1000 mg)، Vitamin E (800 IU)، Vitamin E (400 IU)+Vitamin C (500 mg) و دارونما (Glucose 500 mg) قرار گرفتند. گروه ها مکمل و دارونما را دو ساعت قبل و 22 ساعت بعد از فعالیت پرس پا و اسکوات مصرف نمودند. نمونه های خونی قبل، بلافاصله، 24 و 48 ساعت بعد از فعالیت اندازه گیری و میزان کراتین کیناز، مالون دی آلدهید و ویتامین C و E سرم تعیین شد. میزان درد عضلانی ادراک شده در عضلات ساق و ران تعیین گردید.یافته هاغلظت مالون دی آلدهید در گروه ویتامین E در دوره زمانی 24 تا 48 ساعت پس از فعالیت کاهش معنی داری را در مقایسه درون گروهی نشان داد (P<0.05). فعالیت کراتین کیناز سرم پس از فعالیت نسبت به سطوح پایه در هرچهار گروه افزایش یافت و این تفاوت ها 24 و48 ساعت بعد از فعالیت نسبت به سطوح پایه در هر چهار گروه معنی دار بود (P<0.05). میزان درد عضلانی ادراک شده در هر چهار گروه پس از فعالیت افزایش یافت؛ اما تفاوت معنی داری در بین گروه ها مشاهده نشد.نتیجه گیریمصرف کوتاه مدت مکمل ویتامین C و E چه به تنهایی و چه توام اثری بر کاهش درد و آسیب عضلانی و پراکسیداسیون لیپید حاصل از فعالیت پرس پا و اسکوات ندارد.
کلید واژگان: کوفتگی عضلانی تاخیری, کراتین کیناز, مالون دی آلدهید, ویتامین C, ویتامین E}Background And ObjectiveAn activity performed through a new motional pattern and very intensively often leads to a kind of muscle soreness whose indicator is delayed onset of pain, which is called Delayed Onset Muscle Soreness (DOMS). This study was done to determine the effect of vitamin C and E supplementation on lipid peroxidation and delayed onset muscle soreness in professional basketball players.MethodsIn this clinical trial study, 24 male professional basketball players were randomly divided into four groups including vitamin C (1000 mg), vitamin E (800 IU), vitamin C (500 mg) + vitamin E (400 IU) and placebo (Glucose 500 mg). Supplement was consumed two hours before and 24 hours after leg press and scuat exercise. Blood samples were collected before the first supplementation and immediately (post- exercise), 24 hour and 48 hour after exercises. Serum creatine kinase (CK), malondialdehyde (MDA), vitamin C and vitamin E and the level of perceived muscle soreness were evaluated.ResultsMDA in Vitamin E group significantly decreased in the 24-hr to 48-hr after the exercise in compared to bignning of exercise (P<0.05). Serum CK significantly increased 24-hr and 48-hr after the exercise in all groups (P<0.05). Muscle pain perception non significantly increased after the exercise in all groups in compare to baseline level.ConclusionShort period supplementationin of vitamin C and E, either alone or in combination can not reduce pain and muscle damage and lipid peroxidation following the leg press and scuat exercise in professional basketball players.Keywords: Delayed onset muscle soreness_Creatine kinase_Malondialdehyde_Vitamin E Vitamin C} -
چکیدهزمینه و هدفمبتلایان به سندرم روده تحریک پذیر متعاقب عفونت(PI-ABS)، بیمارانی هستند که دچار گاستروانتریت باکتریایی می باشند. یکی از ارگانسیم های شایع دراین سندرم کمپیلوباکترژژونی می باشد. در این مطالعه به بررسی آلودگی کمپیلوباکترژژونی در مبتلایان به سندرم روده تحریک پذیر پرداخته شده است.روش بررسیدر مطالعه مورد- کنترلی 160نفر در دو گروه مساوی بیمار و سالم شرکت کردند. وجود آنتی بادی های IgGو IgA علیه کمپیلوباکترژژونی در سرم به روش الیزا مورد آزمایش قرار گرفت. مقایسه بین دوگروه سالم و بیمار با آزمایش کای-دو انجام شد.یافته هامیانگین سن در گروه بیماران 51/31 و در گروه کنترل84/31 سال بود(87/0 p=) میزان آنتی بادی IgA برعلیه کمپیلوباکترژژونی در 25 درصد مبتلایان به سندرم روده تحریک و در 8/18 درصد از افراد سالم مثبت بود (02/0 p=). سرم مثبت IgA در افراد سالم 5/7 درصد بوده ولی در گروه کنترل هیچ مورد مثبتی گزارش نشد (01/0 p=).
نتیجه گیریسرم مثبت IgA ضد کمپیلوباکترژژونی در افراد مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر به طور معنی داری بیشتر از افراد سالم بود. بنابراین آلودگی به کمپیلوباکترژژونی می تواند به عنوان یکی از عوامل مرتبط با بروز سندرم روده تحریک پذیر متعاقب عفونت در منطقه مطرح بوده و پیشنهاد می شود در بررسی های تشخیصی این بیماران مورد توجه قرار گیرد.
کلید واژگان: سندرم روده تحریک پذیر, کمپیلوباکترژژونی, آنتی بادی} -
زمینه و هدفکم خونی یکی از مشکلات عمده بیماران مبتلا به نارسایی کلیوی مزمن تحت دیالیز است و این بیماران اغلب به درمان با اریتروپویتین پاسخ ضعیفی می دهند.کمبود ویتامین ث دربیماران تحت دیالیز مزمن مسئله شایعی می باشد. این مطالعه با هدف مقایسه اثرویتامین ث خوراکی و تزریقی در درمان کم خونی بیماران تحت درمان با همودیالیز انحام گرفت.روش بررسیدر این کارآزمایی بالینی، 75 بیمار همودیالیزی دارای هموگلوبین کمتر از mg/dl 11، فریتین سرم بیشتراز μg/L 100 و درصد اشباع ترانسفرین کمتر از20 درصد، به روش نمونه گیری آسان در مرکز آموزشی- درمانی 5آذر گرگان سال 1391 انتخاب و به طور تصادفی در سه گروه، کنترل (25 بیمار)، گروه دریافت کننده ویتامین ث وریدی (25 بیمار) و خوراکی (25 بیمار) قرار گرفتند. در گروه ویتامین ث وریدی، 300 میلی گرم ویتامین ث و در گروه خوراکی 500 میلی گرم ویتامین ث پس از پایان هر جلسه دیالیز (سه بار در هفته، به مدت هشت هفته) از شروع مداخله داده شد. در ابتدا و پایان مداخله سطح پلاسمایی آهن به روش شیمیایی، ظرفیت اتصال آهن و فریتین به صورت غیر مستقیم با استفاده از رسوب کربنات منیزیم، اندازه گیری هموگلوبین توسط دستگاه سل کانتر و درصد اشباع ترانسفرین با استفاده از فرمول مربوطه اندازه گیری شد. مشخصاتفردی،نتایجآزمایشگاهی وعوارضدارویی درچک لیست جمع آوری گردید. داده ها با آزمون آنالیز واریانس یک طرفه و تست تعقیبی شفه با سطح معنی داری آماری (05/0> P) به کمک نرم افزار 13 - SPSS تجزیه و تحلیل شد.یافته هامیانگین هموگلوبین پایه بیماران همودیالیزی قبل از شروع مداخله در سه گروه ویتامین c وریدی، ویتامین c خوراکی و گروه کنترل از نظر آماری معنا دار نبود. همچنین مقایسه مقادیر فریتین، آهن سرم، TIBC و اشباع ترانسفرین (TSAT) در بیماران گروه های مورد مطالعه قبل از شروع مداخله اختلاف معناداری را نشان نداد.. بعد از پایان مداخله، میانگین هموگلوبین بیماران گروه ویتامین c وریدی به میزان g/dl 01/2 و در گروه ویتامین c خوراکی g/dl 99/0 در مقایسه با گروه کنترل افزایش داشته است و آزمون آنالیز واریانس اختلاف بین گروه ها را معنادار نشان داد(001/0> P). همچنین میزان هموگلوبین بیماران گروه ویتامین c وریدی در مقایسه با بیماران گروه ویتامین c خوراکی به میزان g/dl 13/1 افزایش را نشان داد و این اختلاف از نظر آماری معنادار بود(005/0= P).نتیجه گیریاین تحقیق نشان داد دریافت ویتامین c وریدی و خوراکی در بهبود کمخونی ناشی از کمبودآهن عملکردی بیماران همودیالیزی نقش دارد و تاثیر تجویز فرم تزریقی ویتامین ث بیشتراز نوع خوراکی بود.
کلید واژگان: ویتامین ث خوراکی و تزریقی, کم خونی, همودیالیز}Background And Objectiveanemia is one of the main problems of chronic renal failure patients undergone Hemodialysis and erythropoietin is not effective for these patients. Since Vitamin C deficiency in Hemodialysis patients is common، this study was performed to compare the effect of intravenous and oral ascorbic acid consumption on anemia in Hemodialysis patients.Material And Methodsthis clinical trial was conducted on 75 patients، selected via convenience sampling and including criteria (hemoglobin، 11mg/dl; ferritin، 100ug/L; transferring saturation، < 20%). The subjects were randomly assigned to three equal groups of control، oral ascorbic acid (POAA) and intravenous ascorbic acid (IVAA) After each every-other-day dialysis performed for eight weeks، the patients of IVAA group were given 300mg intravenous vitamin C and the ones of POAA group given 500mg vitamin C orally. The Plasma iron with chemical method، total iron-binding capacity (TIBC) and ferritin level with indirect method، hemoglobin with cell counter and transferring saturation (TSAT) with related formula were measured. Using a checklist، the data of demographic، laboratory results and side effects were recorded and analyzed by SPSS-13، using ANOVA and scheffe post-hoc test (p≤ 0. 05).Resultsthe baseline hemoglobin، serum iron، ferritin، TIBC and TSAT in three groups were not different significantly. After intervention، the hemoglobin level of IVAA group (20. 1g/dl) and in POAA group (0. 99g/dl) were increased compared to control group (P>0. 001). the mean of hemoglobin in IVAA was significantly more than POAA (P>0. 05).Conclusionbased on the results، the use of oral and intravenous vitamin C can be effective in the anemia caused by iron deficiency، especially vitamin C injection that is more beneficial.Keywords: Ascorbic acid, Vitamin C, Hemodialysis, Oxalate, Anemia} -
زمینه و هدفاز شایع ترین کم خونی های هیپوکروم میکروسیت، کم خونی فقرآهن و تالاسمی مینور می باشند که هردو در ایران شایع بوده و تشخیص و افتراق این دو بسیار مهم است. غلظت 25 هیدروکسی ویتامین D نشان دهنده ی وضعیت خونی ویتامین D است. هدف این مطالعه مقایسه سطح سرمی ویتامین D در افراد مبتلا به تالاسمی مینور و کم خونی فقرآهن با افراد سالم به منظوربررسی ارتباط بین کمبود ویتامین D وکم خونی و جذب آهن بود.روش بررسیدر این مطالعه مورد شاهدی، 24 نفر مبتلا به تالاسمی مینور بودند، 20 نفر مبتلا به کم خونی فقر آهن و نیز24 نفر فرد سالم شرکت نمودند. گروه ها بر اساس سن و جنس همسان شدند.آزمایش ویتامین D به روش الایزا، آزمایش فریتین به روش کمی لومینسانس و آزمایش HbA2 به روش کروماتوگرافی ستونی انجام شد.یافته هادرگروه فقر آهن در 75درصد (15 نفر) سطح سرمی ویتامین D پایین، در گروه بتا تالاسمی مینور 8 نفر (3/33 درصد) دارای کمبود ویتامین D و در گروه شاهد در 8/ 45 درصد (11 نفر) سطح سرمی ویتامین D پایین بود.نتیجه گیریبیشترین در صد کمبود ویتامین D در گروه افراد مبتلا به کم خونی فقر آهن دیده شد. بنابر این یک همراهی و ارتباط بین کمبود ویتامین D وکم خونی دیده می شود. پیشنهاد می شود نسبت به غنی سازی رژیم غذایی و استفاده از مکمل های ویتامین D اقدام گردد و مکمل های ویتامین D و آهن با هم به افراد داده شوند.
کلید واژگان: کم خونی, تالاسمی مینور, کم خونی فقرآهن, ویتامین D}Background And ObjectiveOf the most common hypochromic microcytic anemia are iron deficiency anemia and minor thalassemia، which are common in Iran and their differential diagnosis is extremely important. The level of 25-hydroxy vitamin D is the indication of vitamin D blood status. The aim of this study was to compare serum levels of vitamin D in people with minor thalassemia and iron deficiency anemia with healthy subjects in order to investigate the relationship between vitamin D deficiency and iron absorption.Material And MethodsIn this case-control study، 24 patients with minor thalassemia، 20 patients with iron deficiency anemia and 24 healthy individuals participated. Groups were matched for age and sex. Testing of Vitamin D level by ELISA، ferritin by quantitative luminescence method and HbA2 by column chromatography was carried out.ResultsThe number of individuals with low level of vitamin D in iron deficiency group is 15 (75%)، in minor thalassemia group is 8 (33/3%) and in the control group 11 (45. 8%).ConclusionIn this study، the highest percentage of vitamin D deficiency is observed in cases with iron deficiency anemia. Because of association between vitamin D and anemia، iron and vitamin D supplementation is recommended to enrich the diet.Keywords: Anemia, Minor Thalassemia, Iron Deficiency Anemia, Vitamin D} -
زمینه و هدف
یکی از بیماری های گوارشی شایع سندرم روده تحریک پذیر(IBS) است. این بیماری یک اختلال عملکردی دستگاه گوارش می باشد. از علایم بارز آن تغییرات اجابت مزاج و درد شکم بدون هرگونه اختلال ساختاری است. شیوع این اختلال 10-20% در جهان تخمین زده شده است. به دلیل اختلال در جذب مواد غذایی در این افراد، احتمال داده می شود جذب ویتامین ها نیز دچار مشکل شده باشد. هدف از انجام این مطالعه بررسی سطح سرمی ویتامین های A و Eدر بیماران IBS بود.
روش بررسیاین مطالعه موردی- شاهدی روی 94 بیمار IBS که بیماری آنان توسط متخصص گوارش تایید شده بود در استان گلستان انجام گردید. گروه کنترل از بین افراد سالمی که در دو سال گذشته هیچگونه علائم ناشی از مشکلات گوارشی نداشتند، و از نظر سن و جنس با بیماران همسان سازی شده بودند، انتخاب گردید. سطح سرمی ویتامین های A و E به روش HPLC اندازه گیری گردید.
یافته هامیانگین سطح سرمی ویتامین A در بیماران IBS μg/dl 57.0 ± 114.8و در گروه کنترل 23.8 ± 55.9 و میانگین سطح سرمی ویتامین E در بیماران mg/ dl 0.50 ± 0.24 و در گروه کنترل 1.93 ± 1.86 بود. کمبود ویتامین E و A در مردان به ترتیب 7/70 و 7/10 در صد و در زنان به ترتیبب 6/76 و 3/7 % بود (P <0.05). به طور کلی، 1/1% از بیماران IBS کمبود ویتامین A و 6/93 % از آنان کمبود ویتامین E داشتند(P <0.05).
نتیجه گیریدر این مطالعه کاهش معنی داری در سطح ویتامین E در بیماران IBS مشاهده شد. با توجه به عملکرد آنتی اکسیدانی این ویتامین، کمبود این ویتامین می تواند موجب افزایش فاکتورهای اکسیداتیو و افزایش آسیب بافت روده و به دنبال آن کاهش بیشتر ویتامین ها گردد.
کلید واژگان: سندرم روده تحریک پذیری, ویتامین A, ویتامین E, گرگان}Background And ObjectivesIrritable bowel syndrome (IBS) is one of the most common gastrointestinal diseases. It is a functional bowel disorder characterized by chronic abdominal pain and alternation of bowel habits with no structural abnormality. The prevalence of this disease was estimated 10-20 percent in the world. However، the cause of IBS is still unknown. Regarding to intestinal absorption disorder of nutrients، the malabsorption of vitamin may occur. The aim of this study is to evaluate serum levels of vitamins A and E in IBS patients.
Materials and MethodsThis case - control study was done on 94 patients whom their IBS disease were confirmed by a gastroenterologist in Golestan province. The control group was selected from healthy people، who didn''t show any signs of digestive problems in past two years. The age and sex were matched with the cases group. Using HPLC method، Fasting blood samples were collected. Followed by measurement of Serum levels of vitamins A and E.
Resultsthe meanserum levels of vitamin A and E in patients and control group were 57. 0 ± 114. 8μg / dl and23. 8 ± 55. 9 μg / dl، and 0. 50 ± 0. 24 mg / dl and 1. 93 ± 1. 86 mg / dl، respectively. (P <0. 05). in men، the deficiency of Vitamin A and E، were7. 70 and 7. 10 percent and 6. 76 and 3. 7 in women. (P <0. 05). In general، 1. 1percent of IBS patients showed Vitamin A deficiency and 93. 6 percent of them had vitamin E deficiency (P <0. 05).
ConclusionIn this study، a significant decrease in vitamin E levels was observed in patients with IBS. Due to antioxidant activity of vitamin E، the deficiency of this Vitamin، can increase the oxidative factors leading to intestinal damages and it is expected to decrease the amount of vitamins، subsequently
Keywords: Irritable Bowel Syndrome, Vitamin A, Vitamin E Gorgan} -
زمینه و هدفدر سال های اخیر شیوع بیماری های قارچ های فرصت طلب افزایش چشم گیری یافته است. کاندیدا دابلینسیس یکی از پاتوژن های قارچی معمول کلونیزاسیون و تشکیل بیوفیلم بر روی سطوح و وسایل پزشکی است. هدف از این مطالعه، ارزیابی فعالیت مهاری نانوذره اکسید روی بر علیه تشکیل بیوفیلم توسط کاندیدا دابلینسیس با روش رنگ سنجی MTT می باشد.روش بررسیدر این بررسی نانوذره اکسید روی با استفاده از روش سل ژل تهیه گردید، اندازه و نوع ذرات به ترتیب به وسیله میکروسکوپ الکترونی روبشی (SEM) و پراش اشعه ایکس(XRD) تعیین شدند. حداقل غلظت مهارکنندگی از رشد با روش میکروبراث دایلوشن انجام شد. بیوفیلم کاندیدا دابلینسیس (DSY 1024) بعد از 48 ساعت انکوباسیون در دمای 37 درجه سانتی گراد تشکیل و اثر بازدارندگی نانوذره ZnO، SDS و داروی فلوکونازول به عنوان کنترل مثبت بر روی بیوفیلم کاندیدا توسط احیای نمک تترازولیوم MTT ارزیابی شد. داده های جمع آوری شده با استفاده از آزمون آماری t-test و نرم افزار SPSS تحلیل شد.یافته هانتایج حاصل از این بررسی نشان می دهد که حداقل غلظت مهارکننده نانوذره ZnO، SDS و فلوکونازول به ترتیب: 25/9، 02/0 8 میکروگرم بر میلی لیتر بودند. قدرت مهارکنندگی چسبندگی بیوفیلم در حضور نانوذرهZnO، SDS و فلوکونازول، معادل بیش از دو برابر غلظت MIC برای مهار رشد بیوفیلم کاندیدا دابلینسیس تعیین گردید.نتیجه گیریدر این مطالعه، سنتز نانوذرهZnO با روش شیمیایی نشان داد که دارای خاصیت ضد قارچی است. از این رو، می تواند راه کاری جدید جهت پیش گیری از تشکیل بیوفیلم کاندیدا به ویژه بیوفیلم های مرتبط با ابزارهای پزشکی باشد.
کلید واژگان: کاندیدا دابلینسیس, بیوفیلم, نانوذره اکسید روی, MTT}Background And ObjectiveIn recent years the incidence opportunistic fungual infections has in creased dramatically. One of the most common fungal pathogen Candida dubliniensis، colonization and biofilm formation on the surfaces of medical devices. The aim of this study was to evaluate the inhibitory activity of zinc oxide nanoparticles against C. dubliniensis biofilm formation by the MTT colorimetric method is measured.Materials And MethodsIn this study، ZnO nanoparicles using the sol-gel was prepared، size and type of particles، respectively، by scanning electron microscopy (SEM) and X-Ray-Diffraction were determined. The Minimum inhibitory concentration (MIC) of growth dilution method was done by microdilution test. C. dubliensis biofilms (DSY 1024) after 48h incubation at 37ºC inhibited the information of nanoparticles ZnO،SDS and Fluconazole drug as a positive control on Candida biofilms was assessed by MTT tetrasolium salt reduction. The collected data using statistical t-test and SPSS software were analyzed.ResultsThe results of this study showed that a minimum concentration of inhibitor nanoparticles، ZnO، SDS and fluconazole، respectively: 9/25، 0/02، 8 µg/ml. Inhibitory strength of biofilm adhesion in the presence of nanoparticles ZnO، SDS and fluconazole، equivalent to more than twice the concentration of the MIC was determined.ConclusionIn this study، ZnO nanoparticles synthesized by a chemical method indicat that has anti-fungal properties. Therefore، a new way of working for the prevention of biofilm formation of Candida biofilms particularly associated with medical devices to be.Keywords: Candida dubliensis, Biofilm, ZnO Nanowires, MTT} -
زمینه و هدفکاندیدا آلبیکنس یک قارچ فرصت طلب انسانی است که عامل عفونتهای مخاطی و سیتمیک در افراد با نقص سیستم ایمنی است و در سالیان اخیر افزایش مقاومت به عوامل ضد قارچی درآن دیده شده است، لذا تحقیق برای یافتن داروهای ضد قارچی با ترکیب جدید ضروری می باشد. برخی از گیاهان به دلیل دارا بودن پلی فنلها دارای خواص ضدمیکروبی هستند. در این تحقیق اثر ضد قارچی اسانس کارواکرول که ترکیب اصلی اسانس روغنی حاصل از آویشن می باشد، بر روی دو سویه های حساس و مقاوم به فلوکونازول کاندیدا آلبیکنس بررسی شد.روش بررسیاثر مهاری اسانس کارواکرول بر روی سویه های کاندیدا آلبیکنس با استفاده از روش بررسی قطر هاله مهارکنندگی و حداقل غلظت مهارکنندگی با روش رقت سازی در محیط کشت مایع انجام شد. برای این منظور رقت های متوالی از اسانس کارواکرول در میکروپلیت های 96 خانه ایی تهیه و 10 میکرولیتر از سوسپانسون قارچی به آن اضافه شد. کدورت ایجاد شده در چاهک ها بعد از اتوگذاری با الیزا ریدر بررسی و کمترین غلظتی که از رشد ممانعت می نمود ثبت گردید. با کشت 10 میکرولیتر از چاهک های فاقد کدروت در محیط سابورو دکستروز آگار حداقل غلظت کشنده(MFC) اسانس و داروی فلوکونازول تعیین شد.یافته هاحداقل غلظت مهار کنندگی اسانس کارواکرول در سویه حساس و مقاوم به فلوکونازول کاندیدا آلبیکنس به ترتیب 3/5 و18/6 میکروگرم بر میلی لیتر و حداقل غلظت کشندگی آن ها 61/10و3/12 میکروگرم بر میلی لیتر بود. بالاترین قطر هاله مهاری در این دو سویه در حضور اسانس کارواکرول به ترتیب 45 و 35 میلی متر برای سویه حساس و مقاوم به فلوکونازول تعیین شد.نتیجه گیریدر این بررسی اسانس کارواکرول اثر ضد قارچی مناسبی علیه سویه حساس و مقاوم به فلوکونازول کاندیدا آلبیکنس از خود نشان داد. بررسی احتمال کاربرد این اسانس در درمان عفونت کاندیدائی نیاز به انجام مطالعات تکمیلی دارد.
کلید واژگان: اثر ضد قارچی, کارواکرول, کاندیداآلبیکنس, فلوکون}Background And ObjectivesCandida albicans is a human opportunistic fungus causing mucosal and systemic infections in immunocompromised individuals. There is evidence of increasing resistance to antifungal agents, thus it is necessary to search about new formulations for finding the antifungal agents. Some plants have antimicrobial properties due to presence of components such as polyphenols. We aimed at evaluating antifungal effects of Carvacrol essence, which is the main compound of essential oil of Thymus vulgaris, on standard strains and Fluconazole-resistance of Candida albicans.Material And MethodsThis study evaluated the Candida activity of essential oil Carvacrol by means of Inhibitory zone diameter and Minimum Inhibitory Concentration (MIC), using Microdilution broth and Disc diffusion methods. To do this, Serial dilutions (10-100 µl) of essential oils were made in 96 well microtiter plates. The wells’ opacity was assessed by using a microtiter plate reader of solution. The Minimum Inhibitory Concentration (MIC) of essential oil Carvacrol and Fluconazole were measured by counting the number of colony in Dextro agar medium.Resultsthe minimum inhibitory concentration (MIC90) of Carvacrol essence in standard strains and Fluconazole-resistance Candida albicans are, respectively, 5.3 and 6.18µg/ml, and the Minimal Fungicide Concentration (MFC) are 10.61 and 12. 3µg/ml. Inhibitory zone diameters are 45 millimeters for standard strains and 35 for Fluconazole-resistance Candida albicans.Conclusionthe results show that essence of Carvacrol has suitable antifungal effects against standard strains and Fluconazole-resistance of Candida albicans. These herbal essences, after supplementary studies, possibly can be used for infections caused by Candidas. -
زمینه و هدفیکی از مشکلات بیماران مبتلا به تالاسمی، آسیب بافتی ناشی از استرس اکسیداتیو در اثر انباشت آهن است. این مطالعه به منظور تعیین اثربخشی مکمل یاری ویتامینE بر فعالیت آنزیم های پاراکسوناز (PON)، سوپراکسیددیسموتاز (SOD)، گلوتاتیون پراکسیداز (GPX) و لیپید پروفایل در بیماران مبتلا به بتاتالاسمی ماژور انجام شد.روش بررسیاین کارآزمایی بالینی روی 60 بیمار مبتلا به بتاتالاسمی ماژور (25 مرد و 35 زن) با سن بیش از 18سال، در شهرستان گرگان طی سال 1388 انجام شد. بیماران به صورت تصادفی به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم شدند و از نظر سن و جنس همسان شدند. گروه مداخله سه ماه تحت مکمل یاری ویتامینE به میزان 400 میلی گرم روزانه قرار گرفتند و گروه شاهد هیچ نوع مکملی را در این مدت دریافت نکردند. قبل از آغاز و در پایان دوره مطالعه نمونه های خون از همه بیماران جمع آوری شد و متغیرهای موردنظر شامل سطح سرمی ویتامین E، تری گلیسرید (TG)، لیپوپروتئین کم چگال (LDL-c)، لیپوپروتئین پرچگال (HDL-c)، ظرفیت کل آنتی اکسیدانی سرم (TAC) و فعالیت آنزیم های GPX، SOD و PON اندازه گیری شد. از Paired t-test برای مقایسه تغییرات متغیرهای مورد بررسی قبل و بعد از مداخله استفاده گردید.یافته هایافته ها نشان داد که در گروه مکمل یاری شده با ویتامین E، افزایش معنی داری در سطح سرمی ویتامین E، HDL-c، فعالیت آنزیم PON و کاهش معنی داری در سطح GPX دیده شد (P<0.05).نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که مکمل یاری ویتامین E در بیماران بتاتالاسمی ماژور می تواند اثرات کاهنده بر استرس اکسیداتیو و پروفایل لیپید داشته باشد.
کلید واژگان: ویتامین E, بتاتالاسمی ماژور, پارا اکسوناز, 1, سوپراکسیددیسموتاز, گلوتاتیون پراکسیداز, لیپیدهای سرم}Background And ObjectiveIn pathogenesis of beta major thalassemia, tissue damage is occurring due to oxidative stress. The present study was designed to evaluate the effects of vitamin E supplementation on serum Paraoxonase, SOD, GPX enzyme activity and lipid profiles in beta major thalassemia patients.Materials And MethodsIn this clinical tiral study, Sixty (25 males, 35 females) beta major thalassemia patients with age≥18 years who had criterias to enter the study, were selected randomely in two groups. The patients in interventional group, vitamin E at a dose of 400 mg/day were given for three months, with no supplementations in control group. The enzyme activities of paraoxonase, SOD, GPX and lipid profiles (LDL-c, HDL-c, triglyceride, total Antixidant Capacity) were measured prior and after 3 months in both case and control groups. Data analyzed by using paired t-test.ResultsSignificant increases in serum levels of vitamin E, Paraoxonase activity, HDL cholesterol (P<0.001), BMI (P≤0.001) and a significant reduction in GPX activity (P<0.05) were observed in cases compared to controls.ConclusionThe vitamin E supplementation may be useful in reducing oxidative stress and lipid profiles in beta major thalassemic patients. -
زمینه و هدفپرفشاری خون به علت همراهی با بیماری های ایسکمیک قلبی و نیز همراهی با بیماری های مغزی- عروقی، یک مشکل بهداشتی- درمانی در تمام جوامع محسوب می شود. این مطالعه به منظور تعیین میزان آگاهی از ابتلا به بیماری پرفشاری خون در استان گلستان انجام شد.روش بررسیاین مطالعه توصیفی تحلیلی روی 2497 نفر (1250 مرد و 1247 زن) از افراد 65-15 ساله استان گلستان در سال 1384 انجام شد. افراد به روش نمونه گیری خوشه ایبا تخصیص مناسب از نظر جنس، جمعیت و گروه سنی انتخاب شدند. پرسشنامه ای حاوی سؤوالات عوامل دموگرافیگ برای هریک تکمیل گردید. اندازه گیری های تن سنجی و سنجش فشارخون در سه مرحله به عمل آمد. گلوگز و کلسترول سرم در حالت ناشتا اندازه گیری شد. از شاخص JNC-7 برای طبقه بندی بیماری پرفشاری خون استفاده شد و از نرم افزار آماری SPSS-16 برای آنالیز داده ها و از آزمون آماری کای اسکوئر برای مقایسه فراوانی ها استفاده شد.یافته هامیانگین سنی 2/39 سال و میزان شیوع پرفشاری خون 9/23 درصد بود. فقط 7/48 درصد از بیماران از ابتلا خود به پرفشاری خون آگاه بودند که در زنان به طور معنی داری بیشتر از مردان بود (P<0.001). آگاهی زنان از بیماری خود (3/3 درصد) بیش از مردان و در مناطق شهری 5 درصد بیشتر از مناطق روستائی بود. پرفشاری خون به طور معنی داری با کاهش فعالیت فیزیکی، افزایش سن، ابتلا به دیابت، هیپرکلسترولمی، چاقی، چاقی شکمی و بی سوادی ارتباط داشت (P<0.05).نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که علی رغم ابتلاء 20 درصد از افراد بالغ به پرفشاری خون در استان گلستان، 3/51 درصد از آنان از ابتلاء خود آگاه نبودند.
کلید واژگان: آگاهی, پرفشاری خون, چاقی, دیابت, فعالیت فیزیکی, استان گلستان}Background And ObjectiveHypertension is considered as a major public health problem in most countries due to its association with ischemic heart disease. The aim of this study was to determine people awareness of hypertension in Golestan province of Northern Iran.Materials And MethodsThis cross sectional population based study carried out on 2497 subjects (15-65 years old) including 1500 men and 1247 women in Golestan province- Northern Iran during 2006. The subjects were chosen by proportional-cluster sampling based on sex and age groups. The subjects were interviewed, antropometric indexes and serum biochemical factors were evaluated. Blood pressure was measured three times with 5 minutes interval and defined based on JNC-7 classification. Serum cholesterol and fast blood sugar (FBS) were determined using laboratory kits (enzymatic methods), and spectrophotometery technique. Data was analyzed by SPSS-16 software and Chi-Square test.ResultsIn general, the prevalence of hypertension in this region was 23.9%. with higher rate among women urban area by 3.3% and 5% respectively. Only 48.7% of hypertensive patients were aware of their disease and that was significantly more in women than men (P<0.001). Low physical activity, chronical age, diabetes, hypercholesterolemia, general obesity, central obesity and illiteracy were the risk factor for hypertension morbidity (P<0.05).ConclusionThis study showed, in spite of prevalency of hypertension among 20% of subjects in this area only 48.7% of them were aware about their disorder. -
زمینه و هدف
سلیاک یک بیماری ژنتیکی است که با التهاب مزمن روده کوچک مشخص می شود. بعضی از مطالعات ارتباط بین بیماری سلیاک با بیماری التهابی روده را مطرح کرده اند. آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی یکی از بهترین مارکرهای سرمی در بیماری سلیاک است. این مطالعه با هدف تعیین همراهی بیماری سلیاک با بیماری التهابی روده با استفاده از تیتر آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی انجام شد.
روش بررسیدر این مطالعه توصیفی 127 فرد مبتلا به بیماری التهابی روده که توسط پزشکان فوق تخصص گوارش به مرکز تحقیقات گوارش و کبد گلستان ارجاع شده بودند؛ از نظر بیماری سلیاک طی سال های 87-1384 ارزیابی شدند. برای همه بیماران پرسشنامه تکمیل و تیتر آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی به روش الیزا اندازه گیری گردید.
یافته هااز 127 نفر، تعداد 102 نفر برای نمونه گیری مراجعه کردند. میانگین سنی بیماران 2/15±2/36 سال بود و 48درصد آنان مرد بودند. کولیت اولسراتیو در 76 نفر (5/74درصد)، بیماری کرون در 7 نفر (9/6درصد) و کولیت نامشخص در 19 نفر (6/18درصد) مشاهده شد. تیتر آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی (8/19واحد/لیتر) تنها در یک مرد 46ساله با تشخیص کولیت اولسراتیو مثبت گزارش شد.
نتیجه گیرینتایج این مطالعه نشان داد که ترانس گلوتامیناز بافتی در بیماران مبتلا به بیماری التهابی روده تفاوت معنی داری با افراد سالم نداشت و در این بیماران به عنوان یکی از تست های معمول، قابل توصیه نیست.
کلید واژگان: بیماری التهابی روده, سلیاک, آنتی بادی ترانس گلوتامیناز بافتی}Background And ObjectiveCeliac is a hereditary disease presented with chronic inflammation of small intestine. Several studies supposed a relationship between Celiac disease and Inflammatory Bowel Disease (IBD). Tissue trans-glutaminase antibody is one of the best serological markers in Celiac disease. This study was designed to evaluate the association of Celiac and IBD using tissue trans-glutaminase antibody.
Materials And MethodsIn this descriptive study 127 confirmed IBD patients who were referred by gastroentrologists 2005-08 enrolled into the study. A questionnaire was completed and tissue trans-glutaminase antibody was evaluated with ELISA method with a Cut-off=12 U/ml.
ResultsAmong 127 referred patients, serum samples of 102 patients were collected. Mean±SD of age was 36.17±15.2 years and 48% were males. Ulcerative colitis, Crohn’s disease and other colitis were observed in 76 (74.5%), 7 (6.9%) and 19 (18.6%) of patients, respectively. Tissue trans-glutaminase antibody was positive (19.8 U/L) in one 46-years-old male patient with ulcerative colitis.
ConclusionTissue trans-glutaminase antibody titer was not significantly different between IBD patients and controls, thus it seems not appropriate to suggest as one of the routine tests in IBD patients.
-
زمینه و هدف
کاندیدا آلبیکنس قارچی فرصت طلب است که در بیماران مبتلا به دیابت و ایدز به شکل پاتوژن در می آید. این قارچ طیف گسترده ای از عفونت ها از قبیل عفونت های سطحی پوست و مخاط تا عفونت های عمیق بافتی را در برمی گیرد. در این مطالعه اثر ضدقارچی نانو ذره اکسید روی و عامل سدیم دودسیل سولفات بر مهار رشد سویه استاندارد کاندیداآلبیکنس در مقایسه با داروی فلوکونازول بررسی شد.
روش بررسیدر این مطالعه آزمایشگاهی اثرات ضدقارچی نانوذره اکسیدروی و سدیم دودسیل سولفات بر کاندیدا آلبیکنس استاندارد با روش میکروبراث دایلوشن در دو محیط جامد و مایع ارزیابی شد. در طی آزمایش های In Vitro مقادیر حداقل غلظت ممانعت کنندگی از رشد (MIC) برای مهارکنندگان مزبور براساس شمارش تعداد کلنی های قارچ در مقایسه با گروه شاهد مورد بررسی قرار گرفت.
یافته هامحدوده MIC برای نانوذره اکسیدروی 296-1.013 میکروگرم بر میلی لیتر، سدیم دودسیل سولفات 0.56-0.001 میکروگرم بر میلی لیتر و داروی فلوکونازول 128-0.062 میکروگرم بر میلی لیتر تعیین گردید.
نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که نانوذره اکسیدروی اثر ضدقارچی داشته و می تواند به عنوان گزینه مناسبی برای حذف کاندیداآلبیکنس در حیطه پزشکی به ویژه در ارتباط با وسایل پزشکی استفاده گردد.
کلید واژگان: کاندیدا آلبیکنس, نانو ذره اکسیدروی, سدیم دودسیل سولفات, MIC, فلوکونازول}Background And ObjectiveThe Candida albicans is an opportunistic fungi that can be pathogenic in patients suffering from diabetes and AIDS. This organism can cause various infections such as superficial of the skin and mucosa to deep tissue infections. In this study the antifungal effects of ZnO and SDS on Candida albicans in comparison with Fluconazole were investigated.
Materials And MethodsThis was an experimental study which evaluated the antifungal effects of biocide SDS and ZnO on Candida albicans by microbroth dilution assay in broth and agar medium. Minimum Inhibitory Concentration (MIC) was determinated for each inhibitor during colony count in comparison with control.
ResultsMIC of ZnO was 1.013-296 µg/ml and for SDS and Fluconazole were 0.001-0.56 and 0.062-128 µg/ml respectively.
ConclusionThis study demonstrated antifungal activity of ZnO can be a candidates for the elimination of candida in medicine particular in medical instruments.
-
زمینه و هدفبیماری دیابت و عوارض ناشی از آن از مهمترین عوامل مرگ ومیر انسانها بشمار میروند. هدف اصلی این مطالعه بررسی میزان شیوع بیماری دیابت نوعII و برخی عوامل مرتبط با آن در بین افراد 65-25 سال استان گلستان است.روش بررسیمطالعه از نوع توصیفی با رویکرد تحلیلی مبتنی بر جمعیت بوده که بر روی 1998 نفر (1000 مرد و 998 زن) از بالغین سنین 65-25 سال به اجرا درآمده است. نمونه گیری از نوع خوشه ایو طبقه ای با تخصیص مناسب از نظر سن و جنس است. قند خون نمونه ها در حالت ناشتا وشاخص های تن سنجی نظیر قد، وزن و دور شکم اندازه گیری شد و پرسشنامه وضعیت اجتماعی –اقتصادی تکمیل گردید. قند خون ناشتا برابر و یا بیشتر از mg/dl126 بعنوان بیمار دیابتی نوعII طبقه بندی گردید. از نرم افزار آماری Spss برای آنالیز داده هاو از آزمون آماری کای دو وآزمون تی برای مقایسه گروه ها استفاده شده است. در تمامی آزمونها، احتمال خطای کمتر از 05/0 معنی دار تلقی گردید.یافته هامیانگین سنی 2/44 سال و میانگین و انحراف معیار قند خون ناشتا در مردان 91/32 ± 51/94 و زنان 1/40±2/98 میلی گرم در دسی لیتر بود. میزان شیوع بیماری دیابت نوعII 3/8 % بود که این نسبت در مردان و زنان بترتیب 8/6% و 7/9% و در مناطق شهری و روستایی بترتیب 4/10 و 4/6% است. همبستگی مثبت و معنی داری بین قند خون ناشتا و سن، اندازه دور شکم و نمایه توده بدنی وجود داشت (P=0.01). برای کنترل قند خون افزایش یافته، استفاده از رژیم غذایی در1/64% و فعالیت فیزیکی در 2/24 افراد مشاهده گردید.نتیجه گیریاز هر دوازده فرد بالغ گلستانی، یک نفر مبتلا به بیماری نوع دیابت نوع II می باشد و چاقی، افزایش وزن و چاقی شکمی از بیماری های همراه این بیماری است. تهیه یک برنامه مناسب جهت غربالگری و آموزش بیماران در زمینه پیشگیری از عوارض بیماری دیابت ضروری استکلید واژگان: قند خون ناشتا, نمایه توده بدنی, محل زندگی, استان گلستان}Background And ObjectiveDiabetes mellitus and its complications are the leading factors of mortality and morbidity in human. This study aimed at determining the prevalence of Diabetes Mellitus (DM) and some related factors in the north of Iran.Material And MethodsThis crossectional–descriptive study was carried out on 1998 cases (1000 men and 998 women) aged 25- 65 years old. The subjects were chosen by stratified sampling. A socioeconomic questionnaire was filled out. We meseared Fasting Blood Sugar (FBS) and Anthropometric indexes such as height, weight and waist. Diabetes mellitus (DM) was defined when Fasting Blood Sugar (FBS) was equal or over 126 mg/dl. Data was analyzed by SPSS software, using Chi Square and T.test (P<0.05).ResultsThe mean age is 44.2 years. FBS of male is 94.51±32.91 mg/dl and of female is 98.2±40.1. The prevalence of diabetes mellitus (DM) is 8.3% [(men = 6.8% and women =9.7%), (urban =10.5% and villages=6.4%0)]. There is a positive correlation between FBS and age, waist circumference and BMI (P=0.01). Blood glucose is controlled by diet and physical activity 64.1% and 24.2%, respectively.ConclusionOne out of twelve of adults in Golestan province suffer from DM. Obesity, Overweight and central obesity are coexisting problems with DM. it is a necessity to present a protocol based on screening and education of DM patients.
-
زمینه و هدفبیماری قلبی عروقی اولین عامل مرگ و میر در بزرگسالان بوده و افزایش کلسترول خون زمینه ساز ابتلاء به این بیماری هاست. هدف اصلی این مطالعه بررسی میزان شیوع هیپرکلسترولمی و ارتباط آن با الگوی تغذیه ای، شیوه زندگی و شاخص های تن سنجی است.روش بررسیاین مطالعه از نوع توصیفی- تحلیلی بر اساس یافته های مبتنی بر جمعیت بوده که بر روی 1995 نفر (997 مرد و 998 زن) از افراد 65-25 ساله درسال 1384 در استان گلستان به اجرء درآمده است. نمونه گیری از نوع ترکیبی (خوشه ایو طبقه ای) بوده و از تمامی نمونه ها اندازه گیری کلسترول خون، آنتروبومتری و تکمیل پرسشنامه بعمل آمد. کلسترول خون بالاتر از mg/dl200 بعنوان هیپرکلسترولمی طبقه بندی گردد.یافته هامیانگین سنی 2/39 سال و میانگین و انحراف معیار کلسترول سرم در مردان و زنان بترتیب39.5 ± 196.7 و 42.9 ± 209.4 میلی گرم در دسی لیترو میزان شیوع هیپرکلسترولمی در زنان و مردان بترتیب57%و7/44% است که اختلاف از نظر آماری معنی دار می باشد(P<0.05). اختلاف آماری معنی داری از نظر میانگین کلسترول سرم بین گروه های سنی، محل زندگی، میزان فعالیت بدنی روزانه و نمایه توده بدنی مشاهده می شود(P<0.01) ولی از نظر وضعیت اقتصادی معنی دار نیست. میزان شیوع هیپرکلسترولمی در افراد دچار چاقی شکمی2/63% و افراد سالم 41% می باشد که اختلاف از نظر آماری معنی دار است (P<0.05). مردم استان گلستان میوه، سبزیجات و ماهی را بترتیب 84/4، 65/3 و 2 روز در هر هفته مصرف می نمایند که میانگین مصرف افراد هیپرکلسترولمیک از نظر سبزی ها و ماهی کمتر از افراد سالم است. مصرف روغن جامد، مایع و انواع روغنهای دیگر بترتیب در 4/85 %، 14%، 7/0 % افراد مشاهده می شود که در افراد هیپرکلسترولیک مصرف روغن مایع اندکی بیشتر است ولی اختلاف معنی دار نیست.بحث و نتیجه گیریهیپرکلسترولمی از مشکلات بهداشتی مردم استان گلستان است و زنان بیش از مردان از آن رنج می برند الگوی زندگی و الگوی تغذیه ای زمینه ساز ابتلاء به آن است. لذا آگاهی مردم و اصلاح رفتارهای اجتماعی و تغذیه ای در کاهش بروز بیماری های قلبی- عروقی می تواند موثر باشد.
کلید واژگان: هیپرکلسترولمی, وضعیت اقتصادی, تغذیه, آنتروبومتری}Background And AimCardiovascular disease is the first and for most factor for mortality in adults and hypercholesterolemia (HC) is a susceptible agent for them. The main objective of this study is to determine the of prevalence of HC and some risk factors related to it in adults in Golestan province in 2006.Materials And MethodsThis is a Crossectional-Descriptive study based on population and 1995 cases (997 men and 998 woman) between 25- 65 years old, were chosen by cluster and stratify sampling in Golestan adult population. We interviewed all the cases and determined anthropometric and biochemical indexes. Data was analyzed by SPSS.14 software. HC was defined as serum cholesterol levels over 200 mg/dl.ResultsMean age was 39.2 year and mean ±SD of serum cholesterol in men and women was 196.7±39.11 and 209.4± 42.9 respectively. Prevalence of HC showed significant deference between men (44.7%) and women (57%) (P<0.05). There is a significant difference between age groups, region, physical activity and BMI in the mean value of serum cholesterol (P<0.01) but regarding economic status it is not significant. Prevalence of HC in abdominal obese and healthy group is 63.2% and 41% respectively and statistical difference is significant (P<0.05). The people of Golestan province consume fruits, vegetables and fish 4.84, 3.65 and 2 days in a week respectively and vegetable and fish are consumed more in HC group than in non- HC group. The consumption of hydrogenated oil, liquid oil and other type of oils is 85.4%, 14% and 0.7% respectively, and in HC people the intake of liquid oil is slightly higher than others, but statistical differences is not significant.ConclusionsHC is one of the most health problems in Golestan province and women suffer from it more then men. Life style and food behavior are two risk factors for it. Thereby correction of food and social behavior can decline incidence of cardiovascular disease. -
زمینه و هدفاسترس یکی از عوامل مهم در ایجاد سندرم روده تحریک پذیر می باشد. مطالعات مختلف ارتباط بین سطح سرمی لپتین و استرس را نشان داده اند. این مطالعه به منظور بررسی ارتباط بین سطح سرمی لپتین و ابتلا به سندرم روده تحریک پذیر انجام شد.روش بررسیدر این مطالعه مورد - شاهدی 80 بیمار مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر و80 فرد سالم بررسی شدند. برای همه بیماران پرسشنامه ای شامل اطلاعات دموگرافیک، سابقه پزشکی و پرسشنامه ارزیابی استرس تکمیل شد. سطح سرمی لپتین به روش ELIZA اندازه گیری و از آزمون های آماری Chi-square، student t-test، pearson correlation، logistic regressionبه منظور بررسی ارتباط بین متغیرها استفاده شد.یافته هامیزان استرس در افراد مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر به طور معناداری بالاتر از افراد سالم بود (P<0.05). از طرف دیگر سطح سرمی لپتین به طور معناداری در این گروه پائین تر از گروه کنترل بود (P<0.05). آنالیز چندمتغیره لجستیک رگرسیون نشان داد که حتی با در نظرگرفتن اثر متغیرهایی مثل میزان استرس و شاخص توده بدن، میزان لپتین سرم در گروه مورد به طور معنی داری کمتر از گروه شاهد است (94/0-85/0 CI 95 درصد، 9/0=Odds Ratio).نتیجه گیریاین مطالعه نشان داد که بین لپتین سرم و ابتلا به سندرم روده تحریک پذیر ارتباط وجود دارد. نتایج این مطالعه بیانگر آن است که سطح سرمی لپتین در افراد مبتلا به سندرم روده تحریک پذیر پائین می باشد و این یافته مستقل از سایر عوامل مخدوش کننده از جمله استرس، شاخص توده بدنی می باشد.
کلید واژگان: سندرم روده تحریک پذیر, لپتین, استرس, شاخص توده بدنی}Background And ObjectiveStress has been known as an important causative factor in irritable bowel syndrome. Various studies have indicated the relationship between serum leptin levels and stress levels. This study was undertaken to investigate the relationship between serum leptin levels with irritable bowel syndrome.Materials And MethodsIn This case-control study, eighty irritable bowel syndrome patients and 80 controls were recruited. All participants were asked to fill in a questionnaire included demographic information and medical history as well as a stress questionnaire. Serum leptin level was measured by ELISA method. Chi-square, student t-test, pearson correlation and logistic regression were used for investigating the relationships between variables.ResultsParticipants in irritable bowel syndrome group had significantly higher stress levels than controls (p<0.05). In the other hand, Serum leptin levels were significantly lower in irritable bowel syndrome group than the other one (p<0.05). Multivariate logistic regression analysis showed that after adjustment of stress level and body mass index, serum leptin level was still significantly lower in irritable bowel syndrome group (Odds ratio=0.9 CI95%:0.85-0.94).ConclusionThe present study indicated that there is a relationship between leptin and irritable bowel syndrome and serum leptin level is significantly lower in irritable bowel syndrome group than controls. This relationship is independent of other variables such as stress levels, BMI.Keywords: Irritable Bowel Syndrome, Leptin, Stress}
- در این صفحه نام مورد نظر در اسامی نویسندگان مقالات جستجو میشود. ممکن است نتایج شامل مطالب نویسندگان هم نام و حتی در رشتههای مختلف باشد.
- همه مقالات ترجمه فارسی یا انگلیسی ندارند پس ممکن است مقالاتی باشند که نام نویسنده مورد نظر شما به صورت معادل فارسی یا انگلیسی آن درج شده باشد. در صفحه جستجوی پیشرفته میتوانید همزمان نام فارسی و انگلیسی نویسنده را درج نمایید.
- در صورتی که میخواهید جستجو را با شرایط متفاوت تکرار کنید به صفحه جستجوی پیشرفته مطالب نشریات مراجعه کنید.